01-05-2014، 11:51
خدا نکنه پدریا مادری فرزندشون چیزی بخواد و نتونن براش تهیه کنند که اگر اینطور بشه اون پدر یا اون مادر آرزوی مرگ می کنند!!!! چند روز پیش دلم خیلی گرفت!!! از اینکه یه پدر به خاطر بچه اش جلوی چشام داشت اشکش می اومد و از خدا آرزوی مرگ کرد!!! اون موقع باورکنید منم دلم می خواست زمین دهن باز می کرد و منو توی خودش می بلعید!!! خدایا!!!! نمی گم اون بنده هات که ماشین شاسی بلند سوار می شن وهزینه سفر به دور اروپاشون مثل هزینه از این خیابون تا خیابون اونوری رفتن برای ما می مونه فلان بشن یا فقیر بشن و.. اما حداقل به اون بنده هات هم که یه پراید قسطی دارند و مسافرکشی می کنند تا دستشون جلوی هرکس وناکسی دراز نباشه اونقدر پول بده که بتونند بچه شون رو درمان کنند و یه معلم خصوصی واسش بگیرند!!!! متن زیر یه واقعیته، واقعیتی تلخ که نمیشه ازش فرار کرد:
راننده: عجب گرونی هست.
محمد: تقصیرخودمونه!!!
راننده: این ماشین رو قسطی خریدم- بیمه ماشینم هم ۳ روز دیگه بیشتر وقت نداره موندم چیکار کنم!؟
محمد: مگر مسافرکشی نمی کنی؟!
راننده: واقعیت ۳ تا پسردارم که یکیشون تومورمغزی داره. هرچی درمیارم باید خرج خود ماشین کنم.
محمد: راستی توموردرمان نداره؟! ایشالله که خوب میشه.
راننده: داره ولی چند شب بیمارستان خوابوندمش چندمیلیون خرجش شد.پول نداشتم گفتم بچه ام رو نگه دارید خلاصه با کلی دعوا و اینور و اونور کمیته پولش رو داد آوردمش خونه.جالب اینجاست که مدرسه هم راهش نمی دهند و هیچکس با او بازی نمی کند!!!
محمد: ساکت شده و فقط به مسیرو بیسکویت و آبی که روی داشبورت قرار دارد چشم دوخته!!!
راننده: از صبح تاشب دارم کار می کنم و ناهارو شام من همین بیسکویت و آبه! پولی که در میارم تنها کفاف خرج زندگیم رو می ده. پسرم(مریض) می گه بابا چرا من نباید مدرسه برم؟! بهش دروغ گفتم که بابا سن تو نرسیده وهروقت موقعش شد خودم برات معلم خصوصی می گیرم.
محمد: حاجی خدا دوستت داره وبرای همین می خواد امتحانت کنه.
راننده: هرموقع می رم خونه وفرزندم رو می بینم خجالت می کشم و گریه می کنم که پول ندارم درمانش کنم- خجالت می کشم که پول ندارم معلم براش بگیرم. برای همین دوست دارم هروقت اون خوابه برم خونه!!!
محمد: در حالی که لب هایش رو بهم فشار می دهد همچنان به سکوت ادامه می دهد!
راننده: خدایا منو بکش!!! چرا همه بدبختی هات مال منه؟!؟! چرا؟!؟!؟!
محمد: بازهم سکوت می کندوسکوت می کند و سکوت می کند!!!
راننده: عجب گرونی هست.
محمد: تقصیرخودمونه!!!
راننده: این ماشین رو قسطی خریدم- بیمه ماشینم هم ۳ روز دیگه بیشتر وقت نداره موندم چیکار کنم!؟
محمد: مگر مسافرکشی نمی کنی؟!
راننده: واقعیت ۳ تا پسردارم که یکیشون تومورمغزی داره. هرچی درمیارم باید خرج خود ماشین کنم.
محمد: راستی توموردرمان نداره؟! ایشالله که خوب میشه.
راننده: داره ولی چند شب بیمارستان خوابوندمش چندمیلیون خرجش شد.پول نداشتم گفتم بچه ام رو نگه دارید خلاصه با کلی دعوا و اینور و اونور کمیته پولش رو داد آوردمش خونه.جالب اینجاست که مدرسه هم راهش نمی دهند و هیچکس با او بازی نمی کند!!!
محمد: ساکت شده و فقط به مسیرو بیسکویت و آبی که روی داشبورت قرار دارد چشم دوخته!!!
راننده: از صبح تاشب دارم کار می کنم و ناهارو شام من همین بیسکویت و آبه! پولی که در میارم تنها کفاف خرج زندگیم رو می ده. پسرم(مریض) می گه بابا چرا من نباید مدرسه برم؟! بهش دروغ گفتم که بابا سن تو نرسیده وهروقت موقعش شد خودم برات معلم خصوصی می گیرم.
محمد: حاجی خدا دوستت داره وبرای همین می خواد امتحانت کنه.
راننده: هرموقع می رم خونه وفرزندم رو می بینم خجالت می کشم و گریه می کنم که پول ندارم درمانش کنم- خجالت می کشم که پول ندارم معلم براش بگیرم. برای همین دوست دارم هروقت اون خوابه برم خونه!!!
محمد: در حالی که لب هایش رو بهم فشار می دهد همچنان به سکوت ادامه می دهد!
راننده: خدایا منو بکش!!! چرا همه بدبختی هات مال منه؟!؟! چرا؟!؟!؟!
محمد: بازهم سکوت می کندوسکوت می کند و سکوت می کند!!!