16-03-2014، 20:40
"خنده را معنی سرمستی مکن آنکه بیشتر میخندد غمش بی انتهاست..."
خدایا،امسال بهترین عیدی رو به من بده!یه روبان مشکی روی زیباترین عکسم...
نمیدونم میتونید بهفهمید یا نه...ولی خیلی سخته همه دورت باشند و انگار بی کسی.
دلم میخواد به بعضیام بگم اینقد میری حموم خودتو میشوری, ادکلن میزنی خوشبو بشی خوبه ها, ولی ی دفه هم چشماتو بشور واقعیتای دورو برت رو ببین, یکمم بو انسانیت بگیر, قول میدم ادمتر حسابت کنن...
امروز
من چاقوی مهربانیم را خوردم!
تو هم اگر مهربان باشی،
شک نکن یک روزی خنجری فرو میرود...
یا به احساست.. یا به غرورت.. یا به پشتت!
می گویند باران که ببارد
بوی ِ خاک بلند می شود..
پس چرا اینجا
باران که می بارد
عطر خاطره ها می پیچد؟...
زندگی یه قفس اجباریه که باید با شرایطش و هم قفسات بسازی، چه بخوای، چه نخوای...
فکرت از سرم افتاد، به همین راحتی
نه آسمان به زمین آمد و نه دنیا تیره و تار شد
ساده تر از آنچه فکرش را می کردم از سرم افتادی؛ افتادی درست وسط چشمانم و با هر قطره ی اشکم فرو می ریزی و عاقبت تمام می شوی!
تمام می شوی و تمام می شوم...
به بعضیا باس گفت:
بیا پشکلایی که ریختی رو جمع کن بعدش برای ما صدای سگ در بیار...
گذشته که حالم را گرفته است.. اینده ای که حالی برای رسیدنش ندارم.. حال هم که حالم را بهم میزند.. چه زندگی شیرینی!...
قبول...ما شاخ نیستیم...ولی از شاخ شدن خیلیا شاخ در آوردیم...
خاص بودن این روز ها سخت نیست!فقط کافی است دروغ نگویی و بس...
شکستَن دل...
به شِکستن استُخوان دنده میمانَد؛
از بیرون هَمه چیز رو به راه است،
اما هَر “نفس”، درد است که میکِشی!!!
سکوت میکنم
یک ثانیه...
یک دقیقه...
و یک ساعت
به حرمت تمام وعده هایت....
آدمیست دیگر!قلبی را میشکند تا قلب دیگری بدست آورد...
خدایا،امسال بهترین عیدی رو به من بده!یه روبان مشکی روی زیباترین عکسم...
نمیدونم میتونید بهفهمید یا نه...ولی خیلی سخته همه دورت باشند و انگار بی کسی.
دلم میخواد به بعضیام بگم اینقد میری حموم خودتو میشوری, ادکلن میزنی خوشبو بشی خوبه ها, ولی ی دفه هم چشماتو بشور واقعیتای دورو برت رو ببین, یکمم بو انسانیت بگیر, قول میدم ادمتر حسابت کنن...
امروز
من چاقوی مهربانیم را خوردم!
تو هم اگر مهربان باشی،
شک نکن یک روزی خنجری فرو میرود...
یا به احساست.. یا به غرورت.. یا به پشتت!
می گویند باران که ببارد
بوی ِ خاک بلند می شود..
پس چرا اینجا
باران که می بارد
عطر خاطره ها می پیچد؟...
زندگی یه قفس اجباریه که باید با شرایطش و هم قفسات بسازی، چه بخوای، چه نخوای...
فکرت از سرم افتاد، به همین راحتی
نه آسمان به زمین آمد و نه دنیا تیره و تار شد
ساده تر از آنچه فکرش را می کردم از سرم افتادی؛ افتادی درست وسط چشمانم و با هر قطره ی اشکم فرو می ریزی و عاقبت تمام می شوی!
تمام می شوی و تمام می شوم...
به بعضیا باس گفت:
بیا پشکلایی که ریختی رو جمع کن بعدش برای ما صدای سگ در بیار...
گذشته که حالم را گرفته است.. اینده ای که حالی برای رسیدنش ندارم.. حال هم که حالم را بهم میزند.. چه زندگی شیرینی!...
قبول...ما شاخ نیستیم...ولی از شاخ شدن خیلیا شاخ در آوردیم...
خاص بودن این روز ها سخت نیست!فقط کافی است دروغ نگویی و بس...
شکستَن دل...
به شِکستن استُخوان دنده میمانَد؛
از بیرون هَمه چیز رو به راه است،
اما هَر “نفس”، درد است که میکِشی!!!
سکوت میکنم
یک ثانیه...
یک دقیقه...
و یک ساعت
به حرمت تمام وعده هایت....
آدمیست دیگر!قلبی را میشکند تا قلب دیگری بدست آورد...