14-03-2014، 10:18
داستانیه که همه توی بچگی شنیدیم: شنل قرمزی.
خیلی از افسانه ها و داستان های فولکلور جهان، بین فرهنگ های مختلف مشترکه.
البته هر از گاهی هم نسخه های متفاوت پیدا میشه. جیمی تهرانی، یک جامعه
شناس و انسان شناس مقیم لندن هست، که مقاله ی جالبی درباره ی افسانه ی شنل
قرمزی توی سایت National Geography ثبت کرده.
داستان رو همه میدونیم: یه دختر قرمزپوش که داره قدم زنان به سمت خونه ی
مادربزرگش میره، و وقتی میرسه، میفهمه که یه گرگ توی لباس های مادربزرگش،
روی تخته، که اون زن پیر رو خورده…بقیه ی داستان اما خیلی جاها فرق میکنه:
شنل قرمزی هم خورده میشه؟ شنل قرمزی با کمک یه شکارچی شکم گرگ رو پاره
میکنه و مادربزرگش رو نجات میده؟ یا گرگ رو گول میزنه تا بتونه از خونه
بیرونش کنه؟ در ایران قدیم این داستان درباره ی یه پسر بچه وجود داشته،
شاید چون اون موقع ها دخترها به راحتی توی جنگل پرسه نمیزدند. توی آفریقا
به جای گرگ، یه روباه توی داستان وجود داره، و توی آسیای شرقی، بیشتر حرف
از یه گربه ی بزرگه.
چیزی که جیمی تهرانی بهش رسیده اینه که این توانایی وجود داره که تکامل
افسانه ها رو مثل تکامل گونه های طبیعت بررسی کرد. البته هر دو کار سختی
هستند، چون فسیل ها قدیمی تر از اونن که نمای کاملی راجع به تکامل گونه های
موجود در طبیعت بهمون بگن، و افسانه ها هم کمتر پیش میومده که مکتوب بشن.
پس مدرک فیزیکی معتبری برای این بررسی وجود نداره، اما با استفاده از روابط
میشه تشخیص داد یه داستان یا افسانه چه اجدادی داره و اصلا از کجا شروع
شده. شروع داستان شنل قرمزی هم برمیگرده به یه شعر از یه کشیک بلژیکی که
توی قرن ۱۱ ام میلادی نوشته. حتی خیلی ها باور دارند که داستان شنگول و
منگول هم برگرفته از داستان شنل قرمزیه!
[تصویر: 86078890122210040189.jpg]
چرا همه ی مردم دنیا به داستان هایی مثل شنل قرمزی که توش یه نفر با ظاهر آشنا، اما با ماهیت دشمن ظاهر میشه، علاقه دارن؟
خب این گرگ قصه ی ما خیلی نمادینه. در واقع درس اصلی اینجور داستان ها اینه
که به هرکسی اعتماد نکنید، حتی در رابطه با کسانی که به نظر آشنا و بهتون
خیلی نزدیک هستند هم احتیاط کنید.
دلیل اصلی بررسی افسانه ها، و داستان های قدیمی هم همینه: که بفهمیم توی هر
دوره ای از تاریخ، چه معیارهایی برای مردم مهم بوده، و چه چیزی بیشتر از
همه ذهنشون رو مشغول میکرده. از همه مهمتر، این داستان ها دایره ی تخیلات
مردم زمان خودشون رو نشون میدن.
شنل قرمزی درسی از زندگیه که هر مادری دوست داره به بچه اش یاد بده. افسانه
هایی که انقدر موندگار شدن، حتما در زمان خودشون، درس مهمی برای زندگی
بودن…
خیلی از افسانه ها و داستان های فولکلور جهان، بین فرهنگ های مختلف مشترکه.
البته هر از گاهی هم نسخه های متفاوت پیدا میشه. جیمی تهرانی، یک جامعه
شناس و انسان شناس مقیم لندن هست، که مقاله ی جالبی درباره ی افسانه ی شنل
قرمزی توی سایت National Geography ثبت کرده.
داستان رو همه میدونیم: یه دختر قرمزپوش که داره قدم زنان به سمت خونه ی
مادربزرگش میره، و وقتی میرسه، میفهمه که یه گرگ توی لباس های مادربزرگش،
روی تخته، که اون زن پیر رو خورده…بقیه ی داستان اما خیلی جاها فرق میکنه:
شنل قرمزی هم خورده میشه؟ شنل قرمزی با کمک یه شکارچی شکم گرگ رو پاره
میکنه و مادربزرگش رو نجات میده؟ یا گرگ رو گول میزنه تا بتونه از خونه
بیرونش کنه؟ در ایران قدیم این داستان درباره ی یه پسر بچه وجود داشته،
شاید چون اون موقع ها دخترها به راحتی توی جنگل پرسه نمیزدند. توی آفریقا
به جای گرگ، یه روباه توی داستان وجود داره، و توی آسیای شرقی، بیشتر حرف
از یه گربه ی بزرگه.
چیزی که جیمی تهرانی بهش رسیده اینه که این توانایی وجود داره که تکامل
افسانه ها رو مثل تکامل گونه های طبیعت بررسی کرد. البته هر دو کار سختی
هستند، چون فسیل ها قدیمی تر از اونن که نمای کاملی راجع به تکامل گونه های
موجود در طبیعت بهمون بگن، و افسانه ها هم کمتر پیش میومده که مکتوب بشن.
پس مدرک فیزیکی معتبری برای این بررسی وجود نداره، اما با استفاده از روابط
میشه تشخیص داد یه داستان یا افسانه چه اجدادی داره و اصلا از کجا شروع
شده. شروع داستان شنل قرمزی هم برمیگرده به یه شعر از یه کشیک بلژیکی که
توی قرن ۱۱ ام میلادی نوشته. حتی خیلی ها باور دارند که داستان شنگول و
منگول هم برگرفته از داستان شنل قرمزیه!
[تصویر: 86078890122210040189.jpg]
چرا همه ی مردم دنیا به داستان هایی مثل شنل قرمزی که توش یه نفر با ظاهر آشنا، اما با ماهیت دشمن ظاهر میشه، علاقه دارن؟
خب این گرگ قصه ی ما خیلی نمادینه. در واقع درس اصلی اینجور داستان ها اینه
که به هرکسی اعتماد نکنید، حتی در رابطه با کسانی که به نظر آشنا و بهتون
خیلی نزدیک هستند هم احتیاط کنید.
دلیل اصلی بررسی افسانه ها، و داستان های قدیمی هم همینه: که بفهمیم توی هر
دوره ای از تاریخ، چه معیارهایی برای مردم مهم بوده، و چه چیزی بیشتر از
همه ذهنشون رو مشغول میکرده. از همه مهمتر، این داستان ها دایره ی تخیلات
مردم زمان خودشون رو نشون میدن.
شنل قرمزی درسی از زندگیه که هر مادری دوست داره به بچه اش یاد بده. افسانه
هایی که انقدر موندگار شدن، حتما در زمان خودشون، درس مهمی برای زندگی
بودن…