امتیاز موضوع:
  • 2 رأی - میانگین امتیازات: 3
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

☺رمـــــان ترسناک شهــــــــــــرامــــــــوات☺قسمت اولشه

#1
Tongue 
اشین کنار جاده ایستاد. زوج جوان از ماشین پیاده شدند و نگاهی

به جنگل انداختند. درختهای جنگل به شکل مرموزی داشتند تکان می خوردند،

گویا داشتند به زوج جوان اخطار می دادند که نزدیکتر نروند. زن که به نظر کمی

ترسیده بود، به شوهرش گفت: بیا بریم یه جای دیگه، اینجا ترسناکه! مرد گفت:

ترس؟ ترس اسم وسط منه! زن با خودش واگویه کرد: ایرانیا که اسم وسط ندارن!

اون مال فیلمای ترسناک خارجیه! ناگهان صدای مرد که داشت وارد جنگل می

شد رشته افکارش را پاره کرد: حکیمه بیا دیگه، من رفتما! زن در حالی که رشته

افکارش را گره می رد با التماس گفت: بمونی! بمونعلی جان! نمیشه نریم اون

تو؟ مرد با عصبانیت پاسخ داد: نه! نمیشه! بیا دیگه.

چند ساعت بعععددددددد(با لحن ترسناک بخوانید!)

حکیمه با وحشت به بمونعلی نگاه کرد و گفت: یعنی چی؟ مطمئنی اشتباه

اومدیم؟ ماشینه همینجا بود که؟ بمونعلی پاسخ داد: آره بابا! مسیرمون تا

اینجاش ظاهرا درست بود، ولی می بینی که ماشینی در کار نیست. باید

برگردیم از یه راه دیگه بریم. زوج جوان برگشتند و در حالی که با وحشت به

اطراف نگاه می کردند به داخل جنگل رفتند، و ناگهان هیولا را دیدند! هیولا خیلی

وحستناک بود! 14 شاخ روی سرش داشت و 4 چشم و 3 دماع داشت. با

قهقهه ای مهیب گفت: اسیبو نالن بالا قلابتی بیال مانلمب سیباتولی! بمونی با

ترس گفت: می بخشید، داستان ایرانیه، اگه میشه فارسی حرف بزنید. هیولا با

شرمندگی صدایش را صاف کرد و دوباره قهقهه زد و گفت: خیال کرده بودید می

توانید از این جنگل به این راحتی خارج شوید؟! بمونی تازه متوجه شرایط

خطرناک موجود شد! کمی فکر کرد و ناگهان بیاد آر پی جی هفتی افتاد که

همیشه برای احتیاط در کیف پولش مخفی می کرد! آر پی جی را در یک لحظه

از کیفش در آورد و با دقت تمام نشانه گیری کرد و فریاد زد بگیر اس هو... نه

چیزه یعنی پلید کثیف! موشک با سرعت به سمت هیولا پرواز کرد.... و از کنار

سر او عبور کرد و به یکی از درختها برخورد کرد. هیولا با نگاهی پیروزمندانه به

سمت زوج جوان آمد و آن دو را خورد!



پی نوشت: متاسفانه داستان به قدری وحشتناک و هیجانی بود که ما جوگیر

شدبم، این هیجان و جو ما به بمونی عزیز هم سرایت کرد و ایشان دستپاچه

شد و نتوانست خوب نشانه گیری کند و در نتیجه به لقاءالله پیوست، و ما امکان

ادامه دادن داستان و درگیر کردن شما در دیگر ماجراهای جذاب و ترسناک این

زوج جوان را پیدا نکردیم. اما از این داستان کوتاه چند نتیجه اخلاقی می گیریم. اول اینکه به جنگلی که درختهایش تکان های مرموز می خورند وارد نشویم.

دوم: وقتی این قدر خلاقیتمان زیاد بود که در کیف پول کاراکتر اصلی داستان، آر

پی جی 7 مخفی کردیم، حداقل چند گلوله اضافی هم کنارش جاسازی کنیم تا

به چنین سرنوشت مخوفی دچار نشود! سوم : سعی کنیم به توصیه های

همسر دلبندمان گوش فرا دهیم! چهارم : توصیه های ایمنی را جدی بگیریم!

(البته اگر منصف باشید فیلمنامه ما از بسیاری از فیلمنامه های ترسناک هالیوودی با ارزش تر بود. نبود؟!)


:84:سپاس یادتون نره ها
??☜ ﺁﺳِﻤﻮﻥْ ﺁﺑﻴِـــــﮧْ
?? ﺟﺎٓﯼِِ ↜ ﺍُﻭْﻥْ ↝ ْ ﺧﺎٓﻟﻴِـــــﮧْ??
?? ﮐِﻪ ﺑﺎٓﺷـــــِﮧ ﻭُ ﺑِﺒﻴﻨـــــﮧ ??
ﺍﻳﻨْﻘَﺪْ ☜ ﺣﺎٓﻟِﻤـﻮﻥ ☞ ْ ﻋﺎٓﻟﻴِــــ
پاسخ
 سپاس شده توسط ( DEYABLO ) ، ✘PETER✘ ، پیوکا
آگهی
#2
اسپم ها پاک شدن!
درصورت تکرار میبندم تاپیکُ..
☺رمـــــان ترسناک شهــــــــــــرامــــــــوات☺قسمت اولشه 1
پاسخ
 سپاس شده توسط ✘PETER✘


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 2 مهمان