12-01-2014، 21:27
يکي از فانتزيام اينه که کنکور اول بشم بعد خبرنگارا بيان حمله کنن سمت من. بعدش تو ازدهام جمعيت محو شم برم پي کار خودم
****************************
يکي از فانتزيام اينه که تو افق پنهان شم
بعد فانتزيايي که ميان. تو افق محوشن رو با دمپايي ابري انقد بزنم که
صداي گرگ دربيارن تو افق.......
****************************
يکي از فـانـتزيام اينه کــه
کنترل تلويزيون خونمونو بردارم
بـرم دم اين مغازه هاي صـوتي تصويري،
اين تلويزيونايي کـه گـذاشتن پشت ويترينو خاموش کنم !
****************************
يکي از فانتزيام اينه که توي يه پارک شلوغ شروع کنم به دويدن و همزمان با موبايلم بگم : لعنتيا تا من نگفتم هيچکس شليک نکنه ،
کلي آدم بيگناه اينجا هست !
.
.
.
توهم در حد سراب هاي بيابان هاي ??? درجه آمازون …
****************************
?ک? از فانتز?ام ا?نه که با مخاطب خاصم دعوا کنم بعد که ازش ناراحت شدم س?گارمو روشن کنم و وقت? دارم تو غروب ناپد?د م?شم ماش?ن بزنه لهم کنه بعد مخاطب خاصم بب?نه و “چ?ر?ک چ?ر?ک چ?ر?ک”(صداي کفششه!) بدووه ب?اد پ?شم بگه آه خداي من ! تو نبا?د منو تنها بزار? … منم بهش بگم د?گه د?ره و بعدش دوتا سرفه کنم و بم?رم … پسره هم از نبود من خودکش? کنه !!!
****************************
يکي از فانتزيام اينه که...
تو دانشگاه يکي از اساتيد تهديدم کنه ک بهت صفر ميدم...
بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم ب ديوار بگم...
منو از نمره ميترسوني من زندگيمو باختم استاد...
برو از خدا بترس....
****************************
از فانتزياي اصليم اينه که واسه يه سرماخوردگي ساده برم دکتر يهو بگن بيماري لاعلاج داري و فقط ? سال زنده ميموني ! منم ??ماه با اين راز تو سينم زندگي کنم تا اينکه يه روز که خيلي اطرافيان يا همکلاسيام اذيتم کردن اين راز رو فاش کنم و همه تو بهت و حيرت به هم نگاه کنن و زبونشون بند بياد … منم در همين حين صحنه رو به سمت نور افق ترک کنم و در نور محو بشم و هرچي صدام کنن و دنبالم بيان بهم نرسن و بقيه ي عمرشونو تو حسرت و غم و احساس عذاب زندگي کنن کصـافـطــا !!!
اخيرا هم به اين شکل کاملش کردم :
بعد که ?سال تموم شد به نحو عجيبي زنده بمونم و قيافه و هويتمو عوض کنم برم تو کلاس به عنوان يه شاگرد جديد بشينم که از خارج اومده ؛ بعد عذاب وجدانشونو ببينم حال کنم !
تخيل در حد جنگ ستارگان هندي
****************************
يکي از فانتزيام اينه که وقتي يک ثانيه مونده مايکروويو زمانش تموم شه، خاموشش کنم!
اصلا احساس خنثي کردن بمب تو ثانيه آخر بهم دست ميده!
****************************
يکي از عجيبترين فانتزيامم اينه
واسه امتحانا درس بخونم
****************************
يکي از فانتزيامم اينه كه:
.
.
با لحن جدي و خسته
به يه دکتر بگم:
لطفا حاشيه نرو دکتر!!
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خيره بشم و بگم:
فقط بگو چند روز ديگه زنده مي مونم؟؟
****************************
يكي از فانتزيام اينه كه وقتي يكي داره تو فانتزيش توي گرد غبار يا دود محو ميشه
از اون طرف دودا بگم پخخخخخخخخخخخخخخ بعد سكته ناقص بزنه بعد بميره
بعد منم تو چاهي كه از فرط خنده حفر كردم سقوط كنم
بعد اون دنيا يقمو بگيره از پل صراط پرتم كنه پائين!
****************************
يکي از فانتزيام اينه که سر جلسه امتحان بشيينم بعد با نگاه کردن به سوالات, پاينش بنويسم :
.
.
.
"مَردي نَبُوَد فتاده را پاي زدن .. گر دست فتاده اي بگيري مَردي
بعد برگه رو تحويل بدم برم!!!
ما همچين آدمي هستيم....