24-12-2013، 21:46
ﻣﻄﻤﺌـــِﻦ ﺑﺎﺵ عزیزم
ﺁﺩﻣـــﯽ ﮐﻪ ﮔﻨـــﺪﻩ ﺗــﺮ ﺍﺯ ﺩﻫــﻨـﺶ ﺣــﺮﻑ ﻣــﯿﺰﻧـــﻪ ، ﺁﺧــﺮﺩﻫـــﻨﺶ ﺟــــــﺮ ﻣﯿــــــﺨﻮﺭﻩ …
………………………………..
زن قداســـــــــــــت است…
برای با او بودن باید مـــرد بود…
نه نــــــر….!
………………………………..
بغض نیمه کاره تکرار دروغ هایت گلویم را می فشارد !
چشم هایم را می بندم از ساده لوحی !
بی شرم خاطراتم !
بیزارم آنگاه که از خودم می پرسم : « هنوز دوستم دارد ؟! ، حتی به دروغ »
………………………………..
خدایا بگذار گوش هایم سنگین بمانند ! سمعک را می خواهم چکار ؟
وقتی شنیدنی های این دنیا یا دروغ اند یا گناه . . .
………………………………..
نترس جانم !
.
ظرفیت باور من به اندازه ی همه ی دنیاست
تو دروغت را بگو !
………………………………..
یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید راست میگه یا دروغ . . .
اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا که با چشمشونم دروغ میگن !
………………………………..
به بعضیا هم باید بگی :
یه خورده راست بگو ببینم بلدى !
………………………………..
دستگاه مشترک مورد نظر از دست “ دوستت دارم ” های دروغ تو خاموش است،
لطفا دیگر تنهایش بگذار . . .
………………………………..
قدیما تا کسی مجبور نبود ، دروغ نمی گفت ؛ الان تا کسی مجبور نباشه ، راست نمی گه !
………………………………..
تو خودت را رنگ زدی ، تا شیبه خاطرات این آدم ها باشی ؟
شاید فراموش کردی ، که این آدم ها رنگین کمان را با دروغ های خود رنگ میکنند !
تو برای آنها، حتی معنی بی رنگی را هم نداری !
کاش سیاه و سفید بودی !
تا باورشان میشد، تو شیبه دروغ های رنگیِ آنها نیستی !
شبیه حقیقتِ خودت هستی !
در لابه لای دلشوره ها و تـرس هایـم،
لب پرتگاه ایستاده ام..
………………………………..
میدانم دستـــــــم را نمیگیری..
فقط محض رضای خدا.. پرتــــــم نکــن…!!!
………………………………..
بعضیام هستن پا برهنه میان تو زندگی آدم اما
وقتی میرن لباس مارک دار تنشونه
مبارکشون باشه ولی….
رسمش این نیست..
………………………………..
هــی فـِلانـی ؟!
تـَـمام کـتاب هایـم را ریختـم کـف اُتاق
دانه دانه ورق زدم
کـلنجار رفتـم !
در هیچ لـغت نامه ای هیچ واژه ای نــبود
تا حماقـَت دلم را تــوجیح کــنـد . . . !!!
………………………………..
به لبهایم قفل زدم درباره عشق تو
به کسی چیزی نگویم
شاید روزی خودت
آدم شوی….
………………………………..
تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم!
بـــالا مــی اورم
طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد…..!
دلــــم را بـــالا مــی اورم بــا ایـــن انــتخـــابــــش..
………………………………..
شاید قانون دنیا همین باشد
من صاحب آرزویی باشم
که شیرینی تعبیرش از آن دیگریست
………………………………..
این روزها شبیه جودی ابوت شده ام !
برای بابا لنگ درازی می نویسم
که این روزها دیگر خودم هم نمی شناسمش !
………………………………..
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی ، پیر می شی
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی ، می بُری
از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی ، زیادی هستی
………………………………..
از من نرنــــــــــج
نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس
فقط خســــته ام
خســـــــــته از اعتــــــمادی بیــــجا!
برای هـــــــــمین قفــــــــــــلی محــــــــــــــکم بر دل زده ام!
………………………………..
یه وقتایی دلت می خواد
یکی از پشت سر چشماتو بگیره و ازت بپرسه :
اگه گفتی من کی ام ؟
تو هم دستاشو بگیری و بگی:
هر کی هستی فقط بمون
………………………………..
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود
گاهی دلم برای پاکی های کودکانه ی قلبم می گیرد
گاهی آرزو می کنم ای کاش دلی نبود تا تنگ شود
تا خسته شود
تا بشکند
………………………………..
دلتنگم نه برای کسی از بی کسی
خسته ام نه از تکاپو از در به دری
نه دوستی ، نه یادی ، نه خاطره ی شیرینی
تنهایم تنهاتر از آن سنگ کنار جاده اما مشتاقم
مشتاق دیدار آنکس که صادقانه یادم کند
………………………………..
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
می روم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغ های نورانی و دست های گرم دیگر اعتمادی نیست
………………………………..
خالی تر از سکوتم
انبـوهــی از ترانـه
بــا یـاد صبـح روشـن اما
امیـد باطل
شب دائـمی ست انـگار
………………………………..
دیگر بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه معجزه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار
وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمی کند
………………………………..
دلم به کما رفته
برای مردنش دست به دعا شوید
………………………………..
پیراهنم را اتو می زنم
کفش ها را دستمال می کشم
زندگی اما مرتب نمی شود
………………………………..
بعضی جمله ها هستن به مرور تبدیل به دروغ می شن !
مثله : « پنیر تازه رسید » رو شیشهی بقالی !
یا مثله « دوست دارم »
………………………………..
رفتنت را خیالى نیست !
فقط مانده ام جکونه در جشمانى به آن زلالى جا داده بودى آن همه دروغ را . . .
………………………………..
به خاطر من بخند حتی به دروغ !
گاهی باید به کسی تنفس مصنوعی داد . . .
………………………………..
هیچوقت به کسی که بهت اعتماد داره ، دروغ نگو ؛
هیچوقت به کسی که بهت دروغ میگه ، اعتماد نکن . . .
………………………………..
باور کن من هرگز لایق دوستت دارم های تو نبودم ؛ ملتمسانه از تو میخواهم : دوستت دارم هایت را به کسی بگویی که لایق دروغهایت باشد . . .
………………………………..
دروغ رو همه میگن !
اما اونجاش به آدم فشار میاد که همراه با شنیدن دروغ ، خر هم فرض بشی !
………………………………..
بزرگترین دروغت را یادت هست ؟
گفته بودی من همیشه راست می گویم !
………………………………..
تا دروغ نباشی ، به حقیقی بودنِ دیگری شک نمیکنی . . .
………………………………..
متاسفم
نه برای تو که دروغ برایت خود زندگیست
نه برای خودم که دروغ تنها خط قرمز زندگیست !
برایم متاسفم که چرا مزه ی عشق را از دست تو چشیدم !
تا همیشه در شک دروغ بودنش بمانم . . . !
………………………………..
همه درست شبیه هم هستند فقط بعضی ها بهتر و باورکردنی تر دروغ میگویند !
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
دیوانگی های دلم را به دل نگیر !
دست خودش نیست ، طفلک باور کرده بود دروغ دوست داشتنت را . . .
………………………………..
نه
تو دروغگو نیستی
من حواسم پَرت بود . . .
گفته بودی دوستم داری ” بی اندازه ”
خوب که فکر میکنم تازه می فهمم که ” بی اندازه ” یعنی چی . . .
………………………………..
هر روز ” دماغ ها ” کوچکتر می شود و دروغ ها بزرگتر !
………………………………..
برای اصیل بودن کافیست که دروغ نگویی !
آغاز اصالتِ خوب همین است ، که نخواهی چیزی باشی که نیستی
Related posts:
ﺁﺩﻣـــﯽ ﮐﻪ ﮔﻨـــﺪﻩ ﺗــﺮ ﺍﺯ ﺩﻫــﻨـﺶ ﺣــﺮﻑ ﻣــﯿﺰﻧـــﻪ ، ﺁﺧــﺮﺩﻫـــﻨﺶ ﺟــــــﺮ ﻣﯿــــــﺨﻮﺭﻩ …
………………………………..
زن قداســـــــــــــت است…
برای با او بودن باید مـــرد بود…
نه نــــــر….!
………………………………..
بغض نیمه کاره تکرار دروغ هایت گلویم را می فشارد !
چشم هایم را می بندم از ساده لوحی !
بی شرم خاطراتم !
بیزارم آنگاه که از خودم می پرسم : « هنوز دوستم دارد ؟! ، حتی به دروغ »
………………………………..
خدایا بگذار گوش هایم سنگین بمانند ! سمعک را می خواهم چکار ؟
وقتی شنیدنی های این دنیا یا دروغ اند یا گناه . . .
………………………………..
نترس جانم !
.
ظرفیت باور من به اندازه ی همه ی دنیاست
تو دروغت را بگو !
………………………………..
یه زمانی می گفتن از تو چشماش میشه فهمید راست میگه یا دروغ . . .
اما حالا دیگه اینقدر توانمند شدن بعضیا که با چشمشونم دروغ میگن !
………………………………..
به بعضیا هم باید بگی :
یه خورده راست بگو ببینم بلدى !
………………………………..
دستگاه مشترک مورد نظر از دست “ دوستت دارم ” های دروغ تو خاموش است،
لطفا دیگر تنهایش بگذار . . .
………………………………..
قدیما تا کسی مجبور نبود ، دروغ نمی گفت ؛ الان تا کسی مجبور نباشه ، راست نمی گه !
………………………………..
تو خودت را رنگ زدی ، تا شیبه خاطرات این آدم ها باشی ؟
شاید فراموش کردی ، که این آدم ها رنگین کمان را با دروغ های خود رنگ میکنند !
تو برای آنها، حتی معنی بی رنگی را هم نداری !
کاش سیاه و سفید بودی !
تا باورشان میشد، تو شیبه دروغ های رنگیِ آنها نیستی !
شبیه حقیقتِ خودت هستی !
در لابه لای دلشوره ها و تـرس هایـم،
لب پرتگاه ایستاده ام..
………………………………..
میدانم دستـــــــم را نمیگیری..
فقط محض رضای خدا.. پرتــــــم نکــن…!!!
………………………………..
بعضیام هستن پا برهنه میان تو زندگی آدم اما
وقتی میرن لباس مارک دار تنشونه
مبارکشون باشه ولی….
رسمش این نیست..
………………………………..
هــی فـِلانـی ؟!
تـَـمام کـتاب هایـم را ریختـم کـف اُتاق
دانه دانه ورق زدم
کـلنجار رفتـم !
در هیچ لـغت نامه ای هیچ واژه ای نــبود
تا حماقـَت دلم را تــوجیح کــنـد . . . !!!
………………………………..
به لبهایم قفل زدم درباره عشق تو
به کسی چیزی نگویم
شاید روزی خودت
آدم شوی….
………………………………..
تمـــام غصــه هــایــی را کـــه بــرایـــت خـــوردم!
بـــالا مــی اورم
طـــعـــم بـــیهودگـــی مــیــداد…..!
دلــــم را بـــالا مــی اورم بــا ایـــن انــتخـــابــــش..
………………………………..
شاید قانون دنیا همین باشد
من صاحب آرزویی باشم
که شیرینی تعبیرش از آن دیگریست
………………………………..
این روزها شبیه جودی ابوت شده ام !
برای بابا لنگ درازی می نویسم
که این روزها دیگر خودم هم نمی شناسمش !
………………………………..
از یه جایی به بعد دیگه بزرگ نمیشی ، پیر می شی
از یه جایی به بعد دیگه خسته نمیشی ، می بُری
از یه جایی به بعد هم دیگه تکراری نیستی ، زیادی هستی
………………………………..
از من نرنــــــــــج
نه مغــــــرورم نه بی احســـــاس
فقط خســــته ام
خســـــــــته از اعتــــــمادی بیــــجا!
برای هـــــــــمین قفــــــــــــلی محــــــــــــــکم بر دل زده ام!
………………………………..
یه وقتایی دلت می خواد
یکی از پشت سر چشماتو بگیره و ازت بپرسه :
اگه گفتی من کی ام ؟
تو هم دستاشو بگیری و بگی:
هر کی هستی فقط بمون
………………………………..
گاهی دلم برای خودم تنگ می شود
گاهی دلم برای باورهای گذشته ام تنگ می شود
گاهی دلم برای پاکی های کودکانه ی قلبم می گیرد
گاهی آرزو می کنم ای کاش دلی نبود تا تنگ شود
تا خسته شود
تا بشکند
………………………………..
دلتنگم نه برای کسی از بی کسی
خسته ام نه از تکاپو از در به دری
نه دوستی ، نه یادی ، نه خاطره ی شیرینی
تنهایم تنهاتر از آن سنگ کنار جاده اما مشتاقم
مشتاق دیدار آنکس که صادقانه یادم کند
………………………………..
دیگر سوسوی هیچ چراغی امیدوارم نمی کند
دیگر گرمای دستی دلم را به تپیدن وا نمی دارد
می روم تا در تاریکی راه خود را پیدا کنم
که به چراغ های نورانی و دست های گرم دیگر اعتمادی نیست
………………………………..
خالی تر از سکوتم
انبـوهــی از ترانـه
بــا یـاد صبـح روشـن اما
امیـد باطل
شب دائـمی ست انـگار
………………………………..
دیگر بهار هم سرحالم نمی کند
چیزی شبیه معجزه زلالم نمی کند
آه ای خدا مرا به کبوتر شدن چکار
وقتی که سنگ هم رحم به بالم نمی کند
………………………………..
دلم به کما رفته
برای مردنش دست به دعا شوید
………………………………..
پیراهنم را اتو می زنم
کفش ها را دستمال می کشم
زندگی اما مرتب نمی شود
………………………………..
بعضی جمله ها هستن به مرور تبدیل به دروغ می شن !
مثله : « پنیر تازه رسید » رو شیشهی بقالی !
یا مثله « دوست دارم »
………………………………..
رفتنت را خیالى نیست !
فقط مانده ام جکونه در جشمانى به آن زلالى جا داده بودى آن همه دروغ را . . .
………………………………..
به خاطر من بخند حتی به دروغ !
گاهی باید به کسی تنفس مصنوعی داد . . .
………………………………..
هیچوقت به کسی که بهت اعتماد داره ، دروغ نگو ؛
هیچوقت به کسی که بهت دروغ میگه ، اعتماد نکن . . .
………………………………..
باور کن من هرگز لایق دوستت دارم های تو نبودم ؛ ملتمسانه از تو میخواهم : دوستت دارم هایت را به کسی بگویی که لایق دروغهایت باشد . . .
………………………………..
دروغ رو همه میگن !
اما اونجاش به آدم فشار میاد که همراه با شنیدن دروغ ، خر هم فرض بشی !
………………………………..
بزرگترین دروغت را یادت هست ؟
گفته بودی من همیشه راست می گویم !
………………………………..
تا دروغ نباشی ، به حقیقی بودنِ دیگری شک نمیکنی . . .
………………………………..
متاسفم
نه برای تو که دروغ برایت خود زندگیست
نه برای خودم که دروغ تنها خط قرمز زندگیست !
برایم متاسفم که چرا مزه ی عشق را از دست تو چشیدم !
تا همیشه در شک دروغ بودنش بمانم . . . !
………………………………..
همه درست شبیه هم هستند فقط بعضی ها بهتر و باورکردنی تر دروغ میگویند !
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
دیوانگی های دلم را به دل نگیر !
دست خودش نیست ، طفلک باور کرده بود دروغ دوست داشتنت را . . .
………………………………..
نه
تو دروغگو نیستی
من حواسم پَرت بود . . .
گفته بودی دوستم داری ” بی اندازه ”
خوب که فکر میکنم تازه می فهمم که ” بی اندازه ” یعنی چی . . .
………………………………..
هر روز ” دماغ ها ” کوچکتر می شود و دروغ ها بزرگتر !
………………………………..
برای اصیل بودن کافیست که دروغ نگویی !
آغاز اصالتِ خوب همین است ، که نخواهی چیزی باشی که نیستی
Related posts: