01-11-2013، 16:44
باشه من میرم عروسک بازی
ولی دیه عروسکامم بوی اعتماد نمیدن
چ برسه به تو که ادمی
حالا راحت شدی؟؟؟؟؟؟؟؟
چــه زیـــبــاســــتــــــــــــ
تنــــــــها باشیـــــــــ
همـــانند خــدا
آنوقت تمام بودنت خداییست . . .
^_^ ^_^ ^_^
کودک گوشـی تلـفـن را برداشــت و گفـت :
الو...الو..سـلام کســی اونجـا نیسـت؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب منو نمی ده؟
یهو یه صدای مهربون در گوش کودک نواخته شد مثل صدای یه فرشته!
بله جانم با کی کار داری کوچولو؟
خـدا هست؟ باهاش قرار داشتم قول داده بود امشب جوابمو بده.
بگو عزیزم من می شنوم.
کودک متعجب پرسید مگه تو خدایی؟!! من با خود خدا کار دارم...
هر چی می خوای به من بگو قول میدم به خـدا بگم
کودک با صدای بغض آلودش آهسته گفت :
یعنی خدا منو دوست نداره؟!!
+_+ +_+ +__+ +______+
فرشته ساکت بود، بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت :
خـدا خیلی هم دوست داره مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟!
بلور اشکی که در چشمان کودک حلقه زده بود با فشار بغض شکست و
برگونه اش غلطید و با همان بغض گفت :
اصلا اگه نگی خـدا باهام حرف بزنه گریه می کنم.
بعد از چند لحظه ، سکوت شکسته شد
صدایی زیبا در جان و وجود کودک طنین انداخت
بگو زیبا بگو هرآنچه که بر دل کوچکت
سنگینی می کند بگو ❤
دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت:
خــــدا جون ❤! خــــدای مهربونم ❤! خـدای قشنگم ❤!
خواستم بهت بگم نذار من بزرگ شم تورو خدا!
چرا؟؟! چرا دوست نداری بزرگ شی؟؟؟؟
آخه خدا ! من تو رو خیلی دوست دارم ، قد مامانم ده تا دوست دارم. ❤
اگه بزرگ بشم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم!
نکنه یادم بره یه روز بهت زنگ زدم. نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم
مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.
مگه من با تو دوست نیستم؟ ❤
پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه؟
خدا ! چرا بزرگا حرفاشون سخته سخته؟!
مگه اینجوری نمیشه باهات حرف زد؟
...
کاش ...
راستی چقدر حرفامون سخت شده !
چقـــــــــــــدر سنگینه !!
اما باز هم
مثل عکس اولی دستمو به سمت آسمون میبرم و
گرمی دست خدا رو حس میکنم
کودک که بودم، همیشه میگفتند:
از هیچکس نترس به جز خدا!
میبینی؟! از همان اول اشتباه میکردند.
باید میگفتند: از همه بترس به جز خدا...!
0______0 0___________0
قبول!
شما باکلاسی!، لباسای مارکدار میپوشی!
اما اینو بدون که گاوم پوستش چرم خالصه!!
ذات آدم مهمه!!
*^________^*
مــــــــرد سکــــوت می کند
نمی تواند وقتــــی ناراحت است
گریــــــــه کند و بهــــــانه بگیرد
او نمی تــــــواند به تــــــو بگوید
منـــــــو بغــــــل کن تا آروم بشـــــــم
نمی تــــــــواند بگــــــــوید
دلـــــــش میخواهـــــد در آغـــــــوش تــــــــو گریه کند
مـــــــــرد نمی تواند صدایــــــش را
مثـــــل دختــــر بچه ها کنـــــــد و جیــــغ بزند
و بگـــــــوید : عاشقـــــتم
او همــــــــــه ی اینهـــــــا را قـــورت می دهد
کـــــــه بگوید یـــــک مــرد است
یـــــــک آدم محکــــــــم
کــــــــه می تواند تکیــــــه گاهــــــت باشـــــد
امـــــــا شما به قوی بودنش نگـــــــاه نکنید
تــــــــوی قلبـــــــش یک کـــودک زندگـــــــی می کند
ولی دیه عروسکامم بوی اعتماد نمیدن
چ برسه به تو که ادمی
حالا راحت شدی؟؟؟؟؟؟؟؟
چــه زیـــبــاســــتــــــــــــ
تنــــــــها باشیـــــــــ
همـــانند خــدا
آنوقت تمام بودنت خداییست . . .
^_^ ^_^ ^_^
کودک گوشـی تلـفـن را برداشــت و گفـت :
الو...الو..سـلام کســی اونجـا نیسـت؟
مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟
پس چرا کسی جواب منو نمی ده؟
یهو یه صدای مهربون در گوش کودک نواخته شد مثل صدای یه فرشته!
بله جانم با کی کار داری کوچولو؟
خـدا هست؟ باهاش قرار داشتم قول داده بود امشب جوابمو بده.
بگو عزیزم من می شنوم.
کودک متعجب پرسید مگه تو خدایی؟!! من با خود خدا کار دارم...
هر چی می خوای به من بگو قول میدم به خـدا بگم
کودک با صدای بغض آلودش آهسته گفت :
یعنی خدا منو دوست نداره؟!!
+_+ +_+ +__+ +______+
فرشته ساکت بود، بعد از مکثی نه چندان طولانی گفت :
خـدا خیلی هم دوست داره مگه کسی می تونه تو رو دوست نداشته باشه؟!
بلور اشکی که در چشمان کودک حلقه زده بود با فشار بغض شکست و
برگونه اش غلطید و با همان بغض گفت :
اصلا اگه نگی خـدا باهام حرف بزنه گریه می کنم.
بعد از چند لحظه ، سکوت شکسته شد
صدایی زیبا در جان و وجود کودک طنین انداخت
بگو زیبا بگو هرآنچه که بر دل کوچکت
سنگینی می کند بگو ❤
دیگر بغض امانش را بریده بود بلند بلند گریه کرد و گفت:
خــــدا جون ❤! خــــدای مهربونم ❤! خـدای قشنگم ❤!
خواستم بهت بگم نذار من بزرگ شم تورو خدا!
چرا؟؟! چرا دوست نداری بزرگ شی؟؟؟؟
آخه خدا ! من تو رو خیلی دوست دارم ، قد مامانم ده تا دوست دارم. ❤
اگه بزرگ بشم نکنه مثل بقیه فراموشت کنم!
نکنه یادم بره یه روز بهت زنگ زدم. نکنه یادم بره هر شب باهات قرار داشتم
مثل بقیه که بزرگ شدن و حرف منو نمی فهمن.
مثل بقیه که بزرگن و فکر می کنن من الکی می گم با تو دوستم.
مگه من با تو دوست نیستم؟ ❤
پس چرا کسی حرفمو باور نمی کنه؟
خدا ! چرا بزرگا حرفاشون سخته سخته؟!
مگه اینجوری نمیشه باهات حرف زد؟
...
کاش ...
راستی چقدر حرفامون سخت شده !
چقـــــــــــــدر سنگینه !!
اما باز هم
مثل عکس اولی دستمو به سمت آسمون میبرم و
گرمی دست خدا رو حس میکنم
کودک که بودم، همیشه میگفتند:
از هیچکس نترس به جز خدا!
میبینی؟! از همان اول اشتباه میکردند.
باید میگفتند: از همه بترس به جز خدا...!
0______0 0___________0
قبول!
شما باکلاسی!، لباسای مارکدار میپوشی!
اما اینو بدون که گاوم پوستش چرم خالصه!!
ذات آدم مهمه!!
*^________^*
مــــــــرد سکــــوت می کند
نمی تواند وقتــــی ناراحت است
گریــــــــه کند و بهــــــانه بگیرد
او نمی تــــــواند به تــــــو بگوید
منـــــــو بغــــــل کن تا آروم بشـــــــم
نمی تــــــــواند بگــــــــوید
دلـــــــش میخواهـــــد در آغـــــــوش تــــــــو گریه کند
مـــــــــرد نمی تواند صدایــــــش را
مثـــــل دختــــر بچه ها کنـــــــد و جیــــغ بزند
و بگـــــــوید : عاشقـــــتم
او همــــــــــه ی اینهـــــــا را قـــورت می دهد
کـــــــه بگوید یـــــک مــرد است
یـــــــک آدم محکــــــــم
کــــــــه می تواند تکیــــــه گاهــــــت باشـــــد
امـــــــا شما به قوی بودنش نگـــــــاه نکنید
تــــــــوی قلبـــــــش یک کـــودک زندگـــــــی می کند