16-03-2012، 23:04
این تبهکاران بچه محل بودند و در همه جای تهران دزدی کردهاند
هر کدام داستانهای شنیدنیای دارند، خاطراتی از دزدیهایشان که خنده بر لبانشان مینشاند. آرام هستند طوری که وقتی حرف میزنند تصور میکنید آزارشان به هیچکس نرسیده است اما کلکسیون جرایمشان وحشت به جانتان میاندازد.
14 بچه محل قدیم منطقه اتابک هر وقتی دلشان میخواست در گروههای 3 تا 6 نفره دور هم جمع میشدند و به شکار میرفتند.
کمینگاه این دزدان سازمان یافته که هیچ رئیسی هم نداشتند در برابر بانکها و مراکز تجاری بود. ابتدا زاغ شکارشان را میزدند سپس به وی حمله میکردند. هر چه پول و طلا بود بین اعضای همان تیم مهاجم تقسیم میکردند، فرقی نداشت چه کسی زاغ زن است و چه کسی مهاجم اصلی، همه مساوی سهم میبردند. همه محلههای تهران جزو سیطره عملیاتهای آنان بود از تهرانپارس تا خیابان آزادی، خیلیها در دام عملیاتهای تبهکارانه آنان افتادهاند.
14 روباه بچهمحل هنوز باور ندارند صبح روز دوشنبه اول اسفند ماه همگی از سوی پلیس شکار شدهاند. میلاد تنها دزدی بود که میخواست فرار کند. وی از کار خود پشیمان است و داستان عجیبی
دارد:
شغل؟
در یک مغازه ظروف یکبار مصرف کار میکنم.
چرا زورگیری؟
به خاطر شیشه، دوستانم به من پیشنهاد دادند و چون نمیتوانستم، نه بگویم همکاری کردم.
چندبار زورگیری کردی و چه نقشی داشتی؟
7 بار و موتورسوار بودم.
چقدر پول به دست آوردی؟
حدود یک میلیون و چهارصد و سی هزار تومان.
پولها چطور تقسیم میشد؟
در هر زورگیری که به تعداد کسانی که در صحنه دزدی حضور داشتند به صورت مساوی تقسیم میشد.
چطور دستگیر شدی؟
ساعت 5 صبح بود که متوجه شدم پلیس خانه ما را محاصره کرد. وقتی خواستم فرار کنم از ناحیه پا هدف قرار گرفتم و روی زمین افتادم.
سابقه داری؟
نه، نخستینبار بود که خلاف کردم و دستگیر شدم.
«سجاد» 19 ساله نیز ادعای عجیبی دارد و اصرار دارد که در این گروه نبوده و فقط به خاطر یکبار دزدی دستگیر شده است:
شغل؟
در یک مغازه خیاطی کار میکردم.
زورگیری میکردی؟
من زورگیری نکردم و فقط به خاطر دزدی یک بسته هدیه دستگیر شدم و کلاً بد شانس هستم.
بد شانس؟
آره دیگه، پارسال هم یک کیف دزدیدم به جای پول، پوشاک بچه به دست آوردم.
پس زورگیری؟
نه، تولد دختر مورد علاقهام بود و پول نداشتم هدیه بخرم. با موتور در حال چرخ زدن بودم که دیدم یک دختر با یک بسته زیبا در حال راه رفتن است. من هم که کادو لازم داشتم با موتور به سمتش رفته و بستهای که در دست داشت را دزدیدم.
داخل بسته چه بود؟
یک عروسک خرگوش با کلی تزئینات، فکر کنم طرف میخواست بره تولد ولی خداییش وقتی هدیه دختر مورد علاقهام را بهش دادم خیلی خوشحال شد ولی الآن که بازداشت شدم همه زندگیام خراب شد.
زندگی؟
بله، قرار بود پنجشنبه گذشته بعد از 7 سال به خواستگاری دختر مورد علاقهام بروم که دستگیر شدم و همه رؤیاهایم خراب شد.
«محمد» 17 ساله کوچکترین عضو این گروه که نقش زاغزنی را داشته، چهرهای عصبانی دارد:
چرا زورگیری؟
از روی بدبختی، وقتی پول نداشته باشی و پدر و مادرت پول نداشته باشند و خانهای برای زندگی نباشد چه کار باید میکردم.
چقدر پول به دست آوردی؟
نمیدانم خیلی کم بود.
در یکی از سرقتها 21 سکه و 9 میلیون و پانصد پول به دست آوردی، کم بود؟
من نقشی نداشتم و نمیدانم از چه حرف میزنید. اگر این همه پول به دست آورده بودم که از کشور خارج میشدم.
«علیرضا» 24 ساله که ازدواج کرده است روی بدنش آثار خودزنی زیاد دیده میشود و علت حضورش را به خاطر توهم شیشه و قرص میداند.
ازدواج کردی؟
بله.
چه نقشی در گروه داشتی؟
من روی موتور مینشستم و چون همیشه پایپ همراه داشتم جرأت پیاده شدن از موتور را نداشتم و موتورسوار بودم.
در چند دزدی حضور داشتی؟
شاید 4 بار.
حرف آخر؟
قصد داشتم یک کمپ ترک اعتیاد بزنم و خودم نخستین کسی باشم که در آنجا اعتیاد را کنار میگذارد اما دستگیر شدم. از وقتی ازدواج کردم دزدی را کنار گذاشته بودم و حتی هیچ پولی از دوستانم نگرفتم.
مصطفی و بنیامین 23 و 21 ساله که علت حضورشان در این گروه را کمک به برادرشان میدانند. مصطفی برادر بزرگتر که چهرهای آرام دارد و در چهرهاش نگرانی دیده میشود.
سابقه داری؟
4 بار به خاطر درگیری اما برای نخستینبار به خاطر زورگیری و دزدی دستگیر شدم.
چرا با برادرت این کار را میکردی؟
به خاطر کمک به بردار بزرگترمان.
برادر بزرگتر؟
بله، بردارم به خاطر حمل موادمخدر به مقدار 75 گرم شیشه در زندان است و برای تهیه پول وکیلش مجبور به این کار شدیم.
چه حکمی در انتظار برادرت است؟
شنیدم بالای 35 گرم شیشه حکم اعدام دارد و همه سعیام را میکنم که برادرم اعدام نشود.
امید یکی دیگر از اعضای گروه که 22 ساله است و با داشتن کار و درآمد وارد این گروه شده است.
سابقه داری؟
نه.
چه نقشی داشتی؟
کیف طعمه را میگرفتم.
شغل؟
در یک خیاطی کار میکنم و عصرها با موتور کار میکردم.
در آمد؟
ماهی 600 هزار تومان درآمد داشتم.
چرا دزدی؟
برای پول پیش خانواده و بدهکاریام مجبور به این کار شدم.
اشکان 20 ساله تنها زورگیر تحصیلکرده این گروه است.
تحصیلات؟
دیپلم صنایع فلزی دارم و تصمیم داشتم به دانشگاه بروم که دستگیر شدم.
شغل؟
بیکار.
چرا دزدی؟
به خاطر خرجی خانواده، پدر و مادرم به خاطر نداشتن پول پیشخانه باید به خیابانها میرفتند و من این کار را کردم.
چه نقشی داشتی؟
کیف زن بودم و حدود 4 میلیون پول به دست آوردم.
پدرت چه کاره است؟
بعد از مرگ برادرم، پدرم سکته کرد و دیگر نمیتواند کار کند و من باید خرجی خانه را بدهم.
حسین 20 ساله که سابقهای در شهر نور دارد به تازگی ازدواج کرده است و به خاطر جاری بودن اشک روی گونههایش توان حرف زدن ندارد و پشیمان است.
هر کدام داستانهای شنیدنیای دارند، خاطراتی از دزدیهایشان که خنده بر لبانشان مینشاند. آرام هستند طوری که وقتی حرف میزنند تصور میکنید آزارشان به هیچکس نرسیده است اما کلکسیون جرایمشان وحشت به جانتان میاندازد.
14 بچه محل قدیم منطقه اتابک هر وقتی دلشان میخواست در گروههای 3 تا 6 نفره دور هم جمع میشدند و به شکار میرفتند.
کمینگاه این دزدان سازمان یافته که هیچ رئیسی هم نداشتند در برابر بانکها و مراکز تجاری بود. ابتدا زاغ شکارشان را میزدند سپس به وی حمله میکردند. هر چه پول و طلا بود بین اعضای همان تیم مهاجم تقسیم میکردند، فرقی نداشت چه کسی زاغ زن است و چه کسی مهاجم اصلی، همه مساوی سهم میبردند. همه محلههای تهران جزو سیطره عملیاتهای آنان بود از تهرانپارس تا خیابان آزادی، خیلیها در دام عملیاتهای تبهکارانه آنان افتادهاند.
14 روباه بچهمحل هنوز باور ندارند صبح روز دوشنبه اول اسفند ماه همگی از سوی پلیس شکار شدهاند. میلاد تنها دزدی بود که میخواست فرار کند. وی از کار خود پشیمان است و داستان عجیبی
دارد:
شغل؟
در یک مغازه ظروف یکبار مصرف کار میکنم.
چرا زورگیری؟
به خاطر شیشه، دوستانم به من پیشنهاد دادند و چون نمیتوانستم، نه بگویم همکاری کردم.
چندبار زورگیری کردی و چه نقشی داشتی؟
7 بار و موتورسوار بودم.
چقدر پول به دست آوردی؟
حدود یک میلیون و چهارصد و سی هزار تومان.
پولها چطور تقسیم میشد؟
در هر زورگیری که به تعداد کسانی که در صحنه دزدی حضور داشتند به صورت مساوی تقسیم میشد.
چطور دستگیر شدی؟
ساعت 5 صبح بود که متوجه شدم پلیس خانه ما را محاصره کرد. وقتی خواستم فرار کنم از ناحیه پا هدف قرار گرفتم و روی زمین افتادم.
سابقه داری؟
نه، نخستینبار بود که خلاف کردم و دستگیر شدم.
«سجاد» 19 ساله نیز ادعای عجیبی دارد و اصرار دارد که در این گروه نبوده و فقط به خاطر یکبار دزدی دستگیر شده است:
شغل؟
در یک مغازه خیاطی کار میکردم.
زورگیری میکردی؟
من زورگیری نکردم و فقط به خاطر دزدی یک بسته هدیه دستگیر شدم و کلاً بد شانس هستم.
بد شانس؟
آره دیگه، پارسال هم یک کیف دزدیدم به جای پول، پوشاک بچه به دست آوردم.
پس زورگیری؟
نه، تولد دختر مورد علاقهام بود و پول نداشتم هدیه بخرم. با موتور در حال چرخ زدن بودم که دیدم یک دختر با یک بسته زیبا در حال راه رفتن است. من هم که کادو لازم داشتم با موتور به سمتش رفته و بستهای که در دست داشت را دزدیدم.
داخل بسته چه بود؟
یک عروسک خرگوش با کلی تزئینات، فکر کنم طرف میخواست بره تولد ولی خداییش وقتی هدیه دختر مورد علاقهام را بهش دادم خیلی خوشحال شد ولی الآن که بازداشت شدم همه زندگیام خراب شد.
زندگی؟
بله، قرار بود پنجشنبه گذشته بعد از 7 سال به خواستگاری دختر مورد علاقهام بروم که دستگیر شدم و همه رؤیاهایم خراب شد.
«محمد» 17 ساله کوچکترین عضو این گروه که نقش زاغزنی را داشته، چهرهای عصبانی دارد:
چرا زورگیری؟
از روی بدبختی، وقتی پول نداشته باشی و پدر و مادرت پول نداشته باشند و خانهای برای زندگی نباشد چه کار باید میکردم.
چقدر پول به دست آوردی؟
نمیدانم خیلی کم بود.
در یکی از سرقتها 21 سکه و 9 میلیون و پانصد پول به دست آوردی، کم بود؟
من نقشی نداشتم و نمیدانم از چه حرف میزنید. اگر این همه پول به دست آورده بودم که از کشور خارج میشدم.
«علیرضا» 24 ساله که ازدواج کرده است روی بدنش آثار خودزنی زیاد دیده میشود و علت حضورش را به خاطر توهم شیشه و قرص میداند.
ازدواج کردی؟
بله.
چه نقشی در گروه داشتی؟
من روی موتور مینشستم و چون همیشه پایپ همراه داشتم جرأت پیاده شدن از موتور را نداشتم و موتورسوار بودم.
در چند دزدی حضور داشتی؟
شاید 4 بار.
حرف آخر؟
قصد داشتم یک کمپ ترک اعتیاد بزنم و خودم نخستین کسی باشم که در آنجا اعتیاد را کنار میگذارد اما دستگیر شدم. از وقتی ازدواج کردم دزدی را کنار گذاشته بودم و حتی هیچ پولی از دوستانم نگرفتم.
مصطفی و بنیامین 23 و 21 ساله که علت حضورشان در این گروه را کمک به برادرشان میدانند. مصطفی برادر بزرگتر که چهرهای آرام دارد و در چهرهاش نگرانی دیده میشود.
سابقه داری؟
4 بار به خاطر درگیری اما برای نخستینبار به خاطر زورگیری و دزدی دستگیر شدم.
چرا با برادرت این کار را میکردی؟
به خاطر کمک به بردار بزرگترمان.
برادر بزرگتر؟
بله، بردارم به خاطر حمل موادمخدر به مقدار 75 گرم شیشه در زندان است و برای تهیه پول وکیلش مجبور به این کار شدیم.
چه حکمی در انتظار برادرت است؟
شنیدم بالای 35 گرم شیشه حکم اعدام دارد و همه سعیام را میکنم که برادرم اعدام نشود.
امید یکی دیگر از اعضای گروه که 22 ساله است و با داشتن کار و درآمد وارد این گروه شده است.
سابقه داری؟
نه.
چه نقشی داشتی؟
کیف طعمه را میگرفتم.
شغل؟
در یک خیاطی کار میکنم و عصرها با موتور کار میکردم.
در آمد؟
ماهی 600 هزار تومان درآمد داشتم.
چرا دزدی؟
برای پول پیش خانواده و بدهکاریام مجبور به این کار شدم.
اشکان 20 ساله تنها زورگیر تحصیلکرده این گروه است.
تحصیلات؟
دیپلم صنایع فلزی دارم و تصمیم داشتم به دانشگاه بروم که دستگیر شدم.
شغل؟
بیکار.
چرا دزدی؟
به خاطر خرجی خانواده، پدر و مادرم به خاطر نداشتن پول پیشخانه باید به خیابانها میرفتند و من این کار را کردم.
چه نقشی داشتی؟
کیف زن بودم و حدود 4 میلیون پول به دست آوردم.
پدرت چه کاره است؟
بعد از مرگ برادرم، پدرم سکته کرد و دیگر نمیتواند کار کند و من باید خرجی خانه را بدهم.
حسین 20 ساله که سابقهای در شهر نور دارد به تازگی ازدواج کرده است و به خاطر جاری بودن اشک روی گونههایش توان حرف زدن ندارد و پشیمان است.