امتیاز موضوع:
  • 1 رأی - میانگین امتیازات: 5
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

یک سال زجر کشیدم

#1
مهشيد ـ م 16 سال قبل وقتي 22 سال داشت به اتهام مشاركت در كلاهبرداري به زندان افتاد و يك سال را در حبس گذراند. او بعد از آزادي، زندگي متفاوتي را آغاز كرد و در اين سال‌ها هرگز دوباره مرتكب جرم نشد. گفت‌وگو با مهشيد را بخوانيد:

چه طور شد كه دست به كلاهبرداري زدي؟

ماجرايش مفصل است، گذشته‌ها گذشته و قرار ما اين بود كه درباره بعد از آزادي از زندان حرف بزنيم نه قبلش، اما خلاصه بگويم كه عاشق پسري بودم و او من را وارد اين كار كرد و از چند نفر كه مي‌خواستند خانه بخرند كلاهبرداري كرديم و در نهايت هر دومان هم به زندان افتاديم.

بعد از آزادي از زندان آن پسر را دوباره ملاقات كردي؟

از همان روز كه به زندان افتادم با خودم عهد كردم ديگر كاري به كار او نداشته باشم ولي او وقتي از زندان بيرون آمد چند باري سراغم را گرفت و من با كم‌محلي و دفعه آخر با دعوا او را از خودم دور كردم.

خانواده‌ات در جريان كارهايي كه مي‌كردي قرار داشتند؟

من پدر و مادرم را سال‌ها قبل از اين‌كه به زندان بيفتم از دست داده بودم و با مادربزرگم زندگي مي‌كردم. خواهر بزرگم هم ازدواج كرده بود. وقتي در زندان بودم مادربزرگم فوت كرد و عموهايم خانه را فروختند. خانواده‌اي نداشتم كه بخواهم نگران‌شان باشم و وقتي آزاد شدم ديگر خانه و سرپناهي هم نداشتم.

پس چه كار كردي؟

جايي را به جز خانه خواهرم نداشتم اما فقط 2 شب آنجا ماندم. حقيقتش اين است كه من و خواهرم رابطه زياد خوبي با هم نداشتيم و او نمي‌خواست خودش را درگير مشكلات من كند. شوهرش هم خيلي گير مي‌داد براي همين شب سوم آزادي آواره شدم.

قبل از آزادي به اين فكر نكرده بودي كه ممكن است آواره شوي؟

چرا فكر كرده بودم اگر جايي را گير نياوردم به شمال بروم و مدتي را آنجا بمانم. كمي پول داشتم و با آن 3 ماه در لاهيجان ماندم و در همان مدت هم دنبال كار گشتم ولي كاري پيدا نكردم. وقتي پولم تمام شد دوباره به تهران برگشتم البته قبلش يك پانسيون پيدا كرده بودم كه مي‌توانستم شب‌ها را آنجا بمانم.

خرج پانسيون و خورد و خوراك‌ات را چه طور تامين مي‌كردي؟

صبح تا شب تمام شهر را زيرپا مي‌گذاشتم تا اين‌كه بالاخره كار پيدا كردم و قرار شد پرستار پيرزني شوم كه فراموشي داشت و راه هم نمي‌توانست برود. خوبي‌اش اين بود كه بچه‌هاي آن زن از من گواهي عدم سوء‌سابقه نخواستند و فقط شناسنامه‌ام را گرو گرفتند و يك سفته هم برايشان امضا كردم. از آن به بعد ديگر شب‌ها هم در همان خانه مي‌ماندم و از پيرزن مراقبت مي‌كردم. در آنجا تقريبا خرجي نداشتم و همه حقوقم را پس‌انداز مي‌كردم اما پيرزن بعد از 7 ماه فوت كرد.

پسري كه هم‌جرمت بود چه‌طور تو را پيدا كرد؟

من دوستي داشتم كه از زمان مدرسه با هم رفيق بوديم. او شوهر داشت و نمي‌توانست در مشكلاتم به من كمك كند اما هر از گاهي تلفني با هم حرف مي‌زديم و آن پسر هم از طريق دوستم نشاني‌ام را پيدا كرد.

بعد از مرگ پيرزن چه كار كردي؟

دوباره به لاهيجان رفتم. كمي پس‌انداز داشتم و توانستم اتاقي اجاره كنم و بعد از مدتي در يك رستوران مشغول به كار شدم. در آشپزخانه كار مي‌كردم يك جورهايي شاگرد آشپز بودم.

چرا به لاهيجان مي‌رفتي؟

پدرم اهل آنجا بود و وقتي بچه بوديم ما را زياد آنجا مي‌برد و من هم 5 سال آنجا زندگي كردم و در همانجا با شوهرم آشنا شدم اما بعد از ازدواج به تهران آمديم، چون او در تهران كار پيدا كرد و گفت موقعيت خوبي است.

كمي هم درباره ازدواجت توضيح بده.

شوهرم براي رستوراني كه كار مي‌كردم با وانت جنس مي‌آورد و ما كم‌كم با هم آشنا شديم. او هم مثل من تك و تنها بود و پدر و مادرش فوت كرده بودند. اوايل نمي‌خواستم به او جواب مثبت بدهم. حقيقتش چشمم ترسيده بود اما بعد از اين‌كه كلي اصرار كرد و صاحب رستوران را واسطه كرد، قبول كردم. ما مراسم و جشن نداشتيم و خيلي ساده رفتيم محضر عقد كرديم و چند ماه بعدش هم آمديم تهران.

الان اوضاع زندگي‌ات چه‌طور است؟

گله‌اي ندارم همه چيز خوب است اما اين خوبي براحتي به دست نيامد. مخصوصا يك سال اول آزادي خيلي زجر و سختي و دربه‌دري كشيدم ولي خدا را شكر حالا مشكلي ندارم و با كم و زياد زندگي مي‌سازم و كنار شوهر و پسرم خوشبخت هستم.

به سه چیز تکیه نکن

غرور، دروغ و عشق

آدم با غرور می تازد

با دروغ می بازد

و با عشق می میرد
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان