24-12-2021، 20:05
برگزیده از کتاب جزء از کل | استیو تولتز
عادت داشت نوک خودکار را بین لبهایش بگیرد.
یک روز جامدادیاش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم.
میدانم صورت خوشی ندارد ولی عصر خودمانیای بود، فقط من و خودکارها.
وقتی بابا آمد خانه ازم پرسید چرا لبهایم آبی شده، میخواستم بگویم برای اینکه او آبی مینویسد. همیشه آبی...
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
این عادتِ احمقانه را دارم که فکر کنم همه چیز بهتر می شود، حتی وقتی تمام شواهد بر چیز دیگری دلالت دارند. حتی مواقعی که همه چیز بدتر و بدتر و بدتر می شود!
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
آدم های رمانتیک قد خر شعور ندارند.
هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یک طرفه وجود ندارد. به نظرم کثافت است، کثافت مطلق. عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد ولی در واقعیت به شکل غیر قابل تحملی خسته کننده است.
به تو میگویم چه چیزی هیجان انگیز است: شب های پرشور و خیس عرق. ولی نشستن روی ایوان خانه ی زنی خواب که رویای تو را نمی بیند دیر گذر است و غمناک.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
وقتی اینهمه تلاش میکنی
یک نفر را فراموش کنی
خود این تلاش تبدیل به خاطره میشود.
بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی
و خود این هم در خاطر میماند...
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
اگه فهمیدی مسیرو اشتباه رفتى زود برگرد حتى اگه برگشتن دهها سال هم طول بکشه باید برگردی ؛ نگو راه برگشت طولانی و تاریکه ؛ نترس از این که هیچی به دست نیاری ...
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
خجالت آور است تماشای کسی که آخر عمری، خود را موشکافی میکند و به این نتیجه میرسد تنها چیزی که با خود به گور میبرد شرم زندگی نکردن است ...
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
نمیشود برای خوشبختی در زندگی برنامهریزی کرد، اما این امکان وجود دارد که بعضی اقدامات را برای جلوگیری از بدبختی انجام داد!
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
تو چيزى هستى که فکر مى کنى؛ پس اگه نمى خواى شبيه پدرت بشى نبايد با فکر کردن خودت رو به يه گوشه ببرى، بايد با تفکر خودت رو ببرى به فضاى باز، تنها راهش همينه که از اين که ندونى چى درسته و چى غلط، لذت ببرى، تن به بازى زندگى بده و سعى نکن از قانون هاش سر در بيارى. زندگى رو قضاوت نکن.
فکر انتقام نباش، يادت باشه آدمهاى روزه دار زنده مى مونن ولى آدمهاى گرسنه مى ميرن، موقعى که خيالاتت فرو مى ريزن بخند. و از همه مهم تر، هميشه قدر لحظه لحظه اين اقامت مضحکت رو تو اين جهنم بدون.
#جزء_از_کل
#استيو_تولتز
قبول، نمیشود برای خوشبختی در زندگی برنامهریزی کرد ولی این امکان وجود دارد که بعضی اقدامات را برای جلوگیری از بدبختی انجام داد!
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
احساس می کنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم ولی این قدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم.
این یادت بمونه مارتین.
اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچ وقت برای برگشت دیر نیست.
حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی.
نگو راه برگشت طولانی و تاریکه.
نترس از این که هیچی به دست نیاری.
من تمام این سال ها با این که پدرت رو دوست نداشتم بهش وفادار موندم.
حالا فهمیدم کار اشتباهی کردم.
اجازه نده اخلاق سد راه زندگیت بشه.
من به خاطر ترس با پدرت ازدواج کردم.
به خاطر ترس باهاش موندم.
حکمفرمای زندگی من ترس بوده.
من زن شجاعی نیستم.
خیلی بده آدم برسه به انتهای زندگیش و بفهمه شجاع نیست.
هر وقت مادرم این طوری خودش را سبک می کرد نمی دانستم چه باید بگویم.
فقط به صورتش که زمانی باغی بود آراسته لبخند می زدم و با کمی خجالت روی دست استخوانی اش می زدم،
چون خجالت آور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی می کند و به این نتیجه می رسد تنها چیزی که با خود به گور می برد شرم زندگی نکردن است.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
نباید تمام گناهان خود را بخشید. نباید همیشه به خود آسان گرفت. گاهی بخشیدن خود کاری نابخشودنی است.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
نمی توانستم راهی پیدا کنم که موجود ویژه ای در جهان باشم، ولی می توانستم راهی متعالی برای پنهان شدن پیدا کنم و برای همین نقاب های مختلف را امتحان کردم: خجالتی، دوست داشتنی، متفکر، خوش بین، شاداب، شکننده – این ها نقاب های ساده ای بودند که تنها بر یک ویژگی دلالت داشتند. باقی اوقات نقاب های پیچیده تری به صورت می زدم، محزون و شاداب، آسیب پذیر ولی شاد، مغرور اما افسرده. این ها را به این خاطر که توان زیادی ازم می بردند در نهایت رها کردم. از من بشنو: نقاب های پیچیده زنده زنده تو را می خورند.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
بعضی وقتها حرف نزدن هیچ نوع زحمت و سختی ندارد.
اما گاهی وقتها، فشار و دردش از بلند کردن پیانو هم بیشتر است.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
مردم همیشه شکایت میکنند که چرا کفش ندارند تا اینکه یه روز آدمی رو میبینن که پا نداره و بعد غر میزنن که چرا ویلچر اتوماتیک ندارن. چرا؟ چی باعث میشه که به طور ناخودآگاه خودشون رو از یه سیستم ملالآور به یکی دیگه پرت کنن؟ چرا اراده فقط معطوفه به جزئیات و نه کلیات؟ چرا به جای اینکه «کجا باید کار کنم؟» نمیگیم «چرا باید کار کنم؟» چرا به جای «چرا باید تشکیل خانواده بدم؟» میگیم «کی باید تشکیل خانواده بدم؟»
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
هرگز نمی شود از دست خود گریخت، نمی شود از گذشته فرار كرد، آدم هر جا برود گذشته اش را با خود می برد!
#جزء_از_کل
#استيو_تولتز
احمقانه است فکر میکنیم خداوند فقط وقتی صدای افکارمان را میشنود که او را به اسم صدا میزنیم و نه وقتی که مشغول افکار پلید روزمرهمان هستیم !
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
خنده داره که برای دکتر و وکیل شدن باید آموزش ببینین ولی برای پدر و مادر شدن ، نه!
هر هالویی میتونه پدر و مادر بشه ،حتی لازم نیست تو یه سمینار
یه روزه شرکت کنه.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
عادت داشت نوک خودکار را بین لبهایش بگیرد.
یک روز جامدادیاش را دزدیدم و تمام خودکارهایش را بوسیدم.
میدانم صورت خوشی ندارد ولی عصر خودمانیای بود، فقط من و خودکارها.
وقتی بابا آمد خانه ازم پرسید چرا لبهایم آبی شده، میخواستم بگویم برای اینکه او آبی مینویسد. همیشه آبی...
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
این عادتِ احمقانه را دارم که فکر کنم همه چیز بهتر می شود، حتی وقتی تمام شواهد بر چیز دیگری دلالت دارند. حتی مواقعی که همه چیز بدتر و بدتر و بدتر می شود!
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
آدم های رمانتیک قد خر شعور ندارند.
هیچ چیز جالب و خوبی در عشق یک طرفه وجود ندارد. به نظرم کثافت است، کثافت مطلق. عشق به کسی که پاسخ احساساتت را نمی دهد ممکن است در کتاب ها هیجان انگیز باشد ولی در واقعیت به شکل غیر قابل تحملی خسته کننده است.
به تو میگویم چه چیزی هیجان انگیز است: شب های پرشور و خیس عرق. ولی نشستن روی ایوان خانه ی زنی خواب که رویای تو را نمی بیند دیر گذر است و غمناک.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
وقتی اینهمه تلاش میکنی
یک نفر را فراموش کنی
خود این تلاش تبدیل به خاطره میشود.
بعد باید فراموش کردن را فراموش کنی
و خود این هم در خاطر میماند...
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
اگه فهمیدی مسیرو اشتباه رفتى زود برگرد حتى اگه برگشتن دهها سال هم طول بکشه باید برگردی ؛ نگو راه برگشت طولانی و تاریکه ؛ نترس از این که هیچی به دست نیاری ...
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
خجالت آور است تماشای کسی که آخر عمری، خود را موشکافی میکند و به این نتیجه میرسد تنها چیزی که با خود به گور میبرد شرم زندگی نکردن است ...
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
نمیشود برای خوشبختی در زندگی برنامهریزی کرد، اما این امکان وجود دارد که بعضی اقدامات را برای جلوگیری از بدبختی انجام داد!
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
تو چيزى هستى که فکر مى کنى؛ پس اگه نمى خواى شبيه پدرت بشى نبايد با فکر کردن خودت رو به يه گوشه ببرى، بايد با تفکر خودت رو ببرى به فضاى باز، تنها راهش همينه که از اين که ندونى چى درسته و چى غلط، لذت ببرى، تن به بازى زندگى بده و سعى نکن از قانون هاش سر در بيارى. زندگى رو قضاوت نکن.
فکر انتقام نباش، يادت باشه آدمهاى روزه دار زنده مى مونن ولى آدمهاى گرسنه مى ميرن، موقعى که خيالاتت فرو مى ريزن بخند. و از همه مهم تر، هميشه قدر لحظه لحظه اين اقامت مضحکت رو تو اين جهنم بدون.
#جزء_از_کل
#استيو_تولتز
قبول، نمیشود برای خوشبختی در زندگی برنامهریزی کرد ولی این امکان وجود دارد که بعضی اقدامات را برای جلوگیری از بدبختی انجام داد!
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
احساس می کنم یه جای زندگیم راه رو غلط رفتم ولی این قدر جلو رفتم که دیگه انرژی برای برگشت ندارم.
این یادت بمونه مارتین.
اگه فهمیدی مسیر رو اشتباه رفتی هیچ وقت برای برگشت دیر نیست.
حتی اگه برگشتن ده سال هم طول بکشه باید برگردی.
نگو راه برگشت طولانی و تاریکه.
نترس از این که هیچی به دست نیاری.
من تمام این سال ها با این که پدرت رو دوست نداشتم بهش وفادار موندم.
حالا فهمیدم کار اشتباهی کردم.
اجازه نده اخلاق سد راه زندگیت بشه.
من به خاطر ترس با پدرت ازدواج کردم.
به خاطر ترس باهاش موندم.
حکمفرمای زندگی من ترس بوده.
من زن شجاعی نیستم.
خیلی بده آدم برسه به انتهای زندگیش و بفهمه شجاع نیست.
هر وقت مادرم این طوری خودش را سبک می کرد نمی دانستم چه باید بگویم.
فقط به صورتش که زمانی باغی بود آراسته لبخند می زدم و با کمی خجالت روی دست استخوانی اش می زدم،
چون خجالت آور است تماشای کسی که آخر عمری خود را موشکافی می کند و به این نتیجه می رسد تنها چیزی که با خود به گور می برد شرم زندگی نکردن است.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
نباید تمام گناهان خود را بخشید. نباید همیشه به خود آسان گرفت. گاهی بخشیدن خود کاری نابخشودنی است.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
نمی توانستم راهی پیدا کنم که موجود ویژه ای در جهان باشم، ولی می توانستم راهی متعالی برای پنهان شدن پیدا کنم و برای همین نقاب های مختلف را امتحان کردم: خجالتی، دوست داشتنی، متفکر، خوش بین، شاداب، شکننده – این ها نقاب های ساده ای بودند که تنها بر یک ویژگی دلالت داشتند. باقی اوقات نقاب های پیچیده تری به صورت می زدم، محزون و شاداب، آسیب پذیر ولی شاد، مغرور اما افسرده. این ها را به این خاطر که توان زیادی ازم می بردند در نهایت رها کردم. از من بشنو: نقاب های پیچیده زنده زنده تو را می خورند.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
بعضی وقتها حرف نزدن هیچ نوع زحمت و سختی ندارد.
اما گاهی وقتها، فشار و دردش از بلند کردن پیانو هم بیشتر است.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
مردم همیشه شکایت میکنند که چرا کفش ندارند تا اینکه یه روز آدمی رو میبینن که پا نداره و بعد غر میزنن که چرا ویلچر اتوماتیک ندارن. چرا؟ چی باعث میشه که به طور ناخودآگاه خودشون رو از یه سیستم ملالآور به یکی دیگه پرت کنن؟ چرا اراده فقط معطوفه به جزئیات و نه کلیات؟ چرا به جای اینکه «کجا باید کار کنم؟» نمیگیم «چرا باید کار کنم؟» چرا به جای «چرا باید تشکیل خانواده بدم؟» میگیم «کی باید تشکیل خانواده بدم؟»
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
هرگز نمی شود از دست خود گریخت، نمی شود از گذشته فرار كرد، آدم هر جا برود گذشته اش را با خود می برد!
#جزء_از_کل
#استيو_تولتز
احمقانه است فکر میکنیم خداوند فقط وقتی صدای افکارمان را میشنود که او را به اسم صدا میزنیم و نه وقتی که مشغول افکار پلید روزمرهمان هستیم !
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز
خنده داره که برای دکتر و وکیل شدن باید آموزش ببینین ولی برای پدر و مادر شدن ، نه!
هر هالویی میتونه پدر و مادر بشه ،حتی لازم نیست تو یه سمینار
یه روزه شرکت کنه.
#جزء_از_کل
#استیو_تولتز