21-12-2021، 18:39
عاشقانه های حسین منزوی
هر جا كه تویی مركز تصویر من آنجاست !
#حسین_منزوی
که جز تو با دِگرم نیست ذوقِ گفت و شنید ..
#حسین_منزوی
مرا به بوی خوشت ، جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی از این بیشتر
نمی خواهم
#حسین_منزوی
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند.
و انعکاس لهجهی شیرینت هر لحظه زیر سقف شیفتگیهایم می پیچد.
#حسین_منزوی
چشمی بــه تخــت و بخــت ندارم ،
مـرا بــس است یــک صندلی بــرای نشستــن ، کنــآر تو ..
#حسین_منزوی
به تماشای تو از خویش برون تاخته ام !
#حسین_منزوی
بگذار دستت راز دستم را بداند ..
#حسین_منزوی
تو مثل آنچه که ناگفتنی است ، زیبایی ..
#حسین_منزوی
جانا ! کجایی که بی تو ، خورشید روشن گرفته است ؟
#حسین_منزوی
امید آخرین اگر تویی برای من بمان ..
#حسین_منزوی
گریزی از تو ندارم هر آنچه که هست تویی ..
#حسین_منزوی
چه گوشواره ای از بوسـههای من خوش تر
که دانه دانه نشیند به لالهی گوشت ؟
#حسین_منزوی
من سراپا همه زخمم ، تو سراپا انگشت نوازش باش ..
#حسین_منزوی
تو مثل خندهی گل ، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنی است ، زیبایی ..
#حسین_منزوی
ز تمام بودنی ها ، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن ، دلم آرزو ندارد .
#حسین_منزوی
بی تو چه زندگانی ؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن ، از هر شباب خوش تر
#حسین_منزوی
ای بوسه ات شراب و ، از هر شراب خوش تر
ساقی اگر تو باشی ، حالم خراب خوش تر ..
#حسین_منزوی
با جرعه ای ز بوی تو
از خویش میروم ..
#حسین_منزوی
هـــوای خواب ندارد ، دلی که کرده هوایت
#حسین_منزوی
من تو را برای شعر
بر نمی گزینم ؛
شعر ، مرا برای تو برگزیده است ..
#حسین_منزوی
هنٖوز اگر تو بیایی
دوباره می شوم آغاز
اگر چه خسته تر از،
آفتابِ بر لب بامم.
#حسین_منزوی
بی عشق چه فرسوده ،چه فرسوده ای ، ای دل !
#حسین_منزوی
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق...
همیشه رفتن و رفتن٬ از آمدن چه خبر...؟؟
#حسین_منزوی
بى تو به سامان نرسم
اى سر و سامان همه تو...
#حسین_منزوی
تمامِ شعر ِمرا هم ز عشق دم زده ای
نوشته ها که تویی ....
نانوشته ها که تویی....
#حسین_منزوی
از تو پر است خانه،
حتی
اگر
نباشی...
#حسین_منزوی
نه هر مخاطب و هر حرف
و هر حدیث خوش است
که جز تو با دگرم نیست
ذوق گفت و شنود ...
#حسین_منزوی
عشق را همواره با دیوانگی
پیوندهاست .
#حسین_منزوی
مرا به بوی خوشَت ،
جان ببخش و زنده بدار ...
که از تو چیزی ،
از این بیشتر نمیخواهم ...
#حسین_منزوی
ای شیوھ ی نگاهت،
از شعر ناب خوشتر...
#حسین_منزوی
عشٖق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
کـه بـه عمری نتوان دست بر آثارش برد
#حسین_منزوی
غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم ؛ که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند^^
#حسین_منزوی
با عشق، تنفس نیز
یک حادثه تازه ست…
#حسین_منزوی
من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایاب ترین فصل تماشای من اینست...
#حسین_منزوی
رازی است در آن چشمٖ سیاهت بنمایش
شعری نسروده ست نگاهت بسرایش
#حسین_منزوی
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی ازین بیشتر نمی خواهم...
#حسین_منزوی
امید آخرین اگر تویی برای من بمان ..
#حسین_منزوی
تو بخواه تا به سویت ، ز هوا سبک تر آیم !
#حسین_منزوی
شور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی جاذبهی شعر تو ، جوهر عرفان همه تو
#حسین_منزوی
ای برق خنده هایت ، از آفتاب خوش تر
#حسین_منزوی
جانا ! کجایی که بی تو ، خورشید روشن گرفته است ؟
#حسین_منزوی
برگرد کاین بی قراری ، آرامش از من گرفته است
#حسین_منزوی
هر جا كه تویی مركز تصویر من آنجاست !
#حسین_منزوی
که جز تو با دِگرم نیست ذوقِ گفت و شنید ..
#حسین_منزوی
مرا به بوی خوشت ، جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی از این بیشتر
نمی خواهم
#حسین_منزوی
و من چگونه بی تو نگیرد دلم ؟
اینجا که ساعت و آیینه و هوا به تو معتادند.
و انعکاس لهجهی شیرینت هر لحظه زیر سقف شیفتگیهایم می پیچد.
#حسین_منزوی
چشمی بــه تخــت و بخــت ندارم ،
مـرا بــس است یــک صندلی بــرای نشستــن ، کنــآر تو ..
#حسین_منزوی
به تماشای تو از خویش برون تاخته ام !
#حسین_منزوی
بگذار دستت راز دستم را بداند ..
#حسین_منزوی
تو مثل آنچه که ناگفتنی است ، زیبایی ..
#حسین_منزوی
جانا ! کجایی که بی تو ، خورشید روشن گرفته است ؟
#حسین_منزوی
امید آخرین اگر تویی برای من بمان ..
#حسین_منزوی
گریزی از تو ندارم هر آنچه که هست تویی ..
#حسین_منزوی
چه گوشواره ای از بوسـههای من خوش تر
که دانه دانه نشیند به لالهی گوشت ؟
#حسین_منزوی
من سراپا همه زخمم ، تو سراپا انگشت نوازش باش ..
#حسین_منزوی
تو مثل خندهی گل ، مثل خواب پروانه
تو مثل آنچه که ناگفتنی است ، زیبایی ..
#حسین_منزوی
ز تمام بودنی ها ، تو همین از آن من باش
که به غیر با تو بودن ، دلم آرزو ندارد .
#حسین_منزوی
بی تو چه زندگانی ؟ گر خود همه جوانی
ای با تو پیر گشتن ، از هر شباب خوش تر
#حسین_منزوی
ای بوسه ات شراب و ، از هر شراب خوش تر
ساقی اگر تو باشی ، حالم خراب خوش تر ..
#حسین_منزوی
با جرعه ای ز بوی تو
از خویش میروم ..
#حسین_منزوی
هـــوای خواب ندارد ، دلی که کرده هوایت
#حسین_منزوی
من تو را برای شعر
بر نمی گزینم ؛
شعر ، مرا برای تو برگزیده است ..
#حسین_منزوی
هنٖوز اگر تو بیایی
دوباره می شوم آغاز
اگر چه خسته تر از،
آفتابِ بر لب بامم.
#حسین_منزوی
بی عشق چه فرسوده ،چه فرسوده ای ، ای دل !
#حسین_منزوی
بشارتی به من از کاروان بیار ای عشق...
همیشه رفتن و رفتن٬ از آمدن چه خبر...؟؟
#حسین_منزوی
بى تو به سامان نرسم
اى سر و سامان همه تو...
#حسین_منزوی
تمامِ شعر ِمرا هم ز عشق دم زده ای
نوشته ها که تویی ....
نانوشته ها که تویی....
#حسین_منزوی
از تو پر است خانه،
حتی
اگر
نباشی...
#حسین_منزوی
نه هر مخاطب و هر حرف
و هر حدیث خوش است
که جز تو با دگرم نیست
ذوق گفت و شنود ...
#حسین_منزوی
عشق را همواره با دیوانگی
پیوندهاست .
#حسین_منزوی
مرا به بوی خوشَت ،
جان ببخش و زنده بدار ...
که از تو چیزی ،
از این بیشتر نمیخواهم ...
#حسین_منزوی
ای شیوھ ی نگاهت،
از شعر ناب خوشتر...
#حسین_منزوی
عشٖق یعنی قلم از تیشه و دفتر از سنگ
کـه بـه عمری نتوان دست بر آثارش برد
#حسین_منزوی
غزل برای لبت عاشقانه تر گفتم ؛ که بوسه بر دهنم عاشقانه تر بزند^^
#حسین_منزوی
با عشق، تنفس نیز
یک حادثه تازه ست…
#حسین_منزوی
من در تو به شوق و تو در آفاق به حیرت
نایاب ترین فصل تماشای من اینست...
#حسین_منزوی
رازی است در آن چشمٖ سیاهت بنمایش
شعری نسروده ست نگاهت بسرایش
#حسین_منزوی
مرا به بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار
که از تو چیزی ازین بیشتر نمی خواهم...
#حسین_منزوی
امید آخرین اگر تویی برای من بمان ..
#حسین_منزوی
تو بخواه تا به سویت ، ز هوا سبک تر آیم !
#حسین_منزوی
شور تو آواز تویی ، بلخ تو شیراز تویی جاذبهی شعر تو ، جوهر عرفان همه تو
#حسین_منزوی
ای برق خنده هایت ، از آفتاب خوش تر
#حسین_منزوی
جانا ! کجایی که بی تو ، خورشید روشن گرفته است ؟
#حسین_منزوی
برگرد کاین بی قراری ، آرامش از من گرفته است
#حسین_منزوی