06-04-2021، 11:48
محمد یکم که با نام غیاثالدین محمد و تَپَر نیز شناخته میشود، فرزند سلطان سلجوقی، ملکشاه یکم بود. وی برادر برکیارق بود و بعد از مرگ برادرش به حکومت رسید. در دوران ۱۳ سال حکومت سلطان محمدبن ملکشاه (۴۹۸–۵۱۱ ه.ق) وی در پی حل مشکلاتی بود که در بین وی و برادرش بود. همچنین، در این زمان که وی به پادشاهی رسید، به سرکوب اسماعیلیان و فتح نعمانیه پرداخت. در دوران سلطان محمد، پیشرفتهایی در علوم ادبی و اقتصادی حاصل شد، و همچنین در زمینهٔ دینی به سرکوب مخالفان دینی پرداخت. در این زمان از کمکهای سلطان سنجر در خراسان در قلمرو سلجوقیان نیز باید یاد کرد.مناسبات سلطان محمد با خلیفه دوستانه بود. دورانی که سلطان محمد به پادشاهی رسید وی فرصت یافت به دفع مهاجمان، حل مشکلات داخلی و سرکوب اسماعیلیان بپردازد.طبق منابع گفته شده که امیرانر، که توسط برکیارق فرماندار فارس شده بود، مسئول مبارزه با مردان شبانکاره که بر فارس چیره شده بودند، بود. اما وی شکست خورد و به اصفهان برگشت. در این هنگام مویدالملک بن نظام الملک که از وزارت برکیارق، برکنار شده بود، امیرانر را به رویارویی و عصیان علیه برکیارق تشویق میکرد؛ اما وی به دست یک غلام ترک کشته شد و قیام وی درهم شکست.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به همین دلیل مویدالملک به گنجه رفت و محمد برادر برکیارق را به طمع گرفتن تاج و تخت سلطنت افکند. محمدبن ملکشاه مویدالملک را به وزارت خود گماشت، برای مقابله با برادرش در شوال سال ۴۹۲ قمری قلمرو خود را ترک کرد. از طرف دیگر پس از ورود برکیارق به ری وزیرش عزالملک و سردار بزرگ امیرینال بن انوشتگین به وی پیوستند. از طرف دیگر وقتی برکیارق از رفتن محمد به ری آگاهی یافت به اصفهان رهسپار شد اما به دلیل اینکه از ورود وی به اصفهان پیشگیری شد او به خوزستان رهسپار شد. از سوی دیگرمحمد در ذیقعده (۴۹۲) به ری وارد گردید. در ری موید الملک به زبیده خاتون مادر برکیارق دست یافت و او را درقلعه زندانی کرد و بعد به دستور سلطان محمد خفه و کشته شد. حمایت از محمد درمیان امرای ترک عراق در جزیره افزایش یافت و رجالی چون کربوقا، امیر موصول و چکرمش صاحب جزیره ابن عمر به یاری وی برخاستند، در کردستان سرخاب بن بدر نیز به وی پیوست و در بغداد گوهرآیین ترتیبی داد که خطبه به نام وی (محمد) کنند. اختلافاتی که ببین برکیارق و محمد به وجود آمد، باعث شروع نبردهای پنجگانه شد.از نبردهای پنجگانه بین برکیارق و برادرش در سال ۴۹۳ ه.ق در چند فرسخی همدان رخ داد. در این نبرد گوهرآئین که درخدمت سلطان محمد بود به برکیارق پیوست و همچنین سعدالدوله در معرکه نبرد به قتل رسید، و پیروزی نصیب سلطان محمد شد. ابوالمحاسن دهستانی، وزیر برکیارق به اسارت افتاد اما مورد عفو قرار گرفت و به عنوان عمید بغداد به آن شهر فرستاده شد. وی پس از ورود به بغداد از خلیفه درخواست کرد که به نام سلطان محمد خطبه خوانده شود، در این زمان بار دیگر خطبه به نام سلطان محمد خوانده شد.سلطان برکیارق پس از شکست از سپاهیان برادرش به ایالتهای مختلفی نقل مکان کرد و پس از مدتی سرگردانی به خوزستان رفت و از آنجا به عسکرمکرم وارد شد. در آنجا پسران امیر برسق کبیر به او پیوستند. درهمین زمان امیر ایاز با پنج هزار سپاه اسماعیلی که در اختیار داشت به سلطان برکیارق پیوست. درسوم جمادیالاول ۴۹۴ برکیارق برای دومین بار با محمد به نبرد پرداخت و در این نبرد سپاه محمد شکست خورد. در این نبرد مویدالملک، وزیر سلطان محمد، به اسارت درآمد و به دست برکیارق به هلاکت رسید. سلطان برکیارق به سوی ری رفت و در آنجا قوم الدوله، کربوقا، نورالدوله و بیس بن صدقه بن مزید به خدمت وی رسیدند.سلطان محمد پس از شکست از برکیارق به خراسان رفت تا از برادرش سنجر کمک بگیرد، از طرف دیگر سلطان برکیارق به دلیل کمبود مواد غذایی و همچنین بازگشت طرفدارانش به سرزمینهای خود دچار مشکل شده بود. در سومین نبرد هر دو با نیروهای مساوی در محلی نزدیک رو داد و در برابر هم صف آرایی کردند، اما برخوردی رخ نداد و مقرر شد که محمد دارای لقب ملک باشد و همچنین به نشانهٔ شاهی برای محمد یک نوبت طبل بنوازند و اران و آذربایجان و دیار الجزیره و موصول به وی واگذار شود. در ضمن مقرر شد که بقیه قلمرو سلجوقیان و لقب سلطان از آنِ برکیارق باشد.در زمان حکومت سلطان محمد بن ملکشاه بر بالای آتشکده اصفهان قلعه یا دژی ساخته شد، که به آن شاه دژ یا قلعه جلالی گفته میشود. در زمان جنگهای برکیارق و برادرش محمد، اسماعیلیان اصفهان، به رهبری احمد بن عبدالملک آن قلعه یا دژ را تصرف کردند و بدنبال آن قدرت نفوذ آنها در این منطقه افزایش یافت؛ سپس غلبه سلطان محمد بر برادرش اقدام به سرکوب اسماعیلیان کرد. در این زمان گروهی از سپاهیان سلطان محمد به صورت مخفی و پنهان وارد گروه اسماعیلیان شده بودند و با پراکندن شایعاتی مانند تسلط ارسلان بر بغداد قصد داشتند سلطان را از حمله منصرف کنند؛ اما پس از اثبات پوچ بودن این شایعات سلطان محمد آن قلعه را تسخیر کرد. هنگامی که اسماعیلیان در محاصره سلطان محمد بودند در پی مذاکرات با سلطان محمد برآمدند و سرانجام به ترک آنجا و رفتن به قلعه خان لنجان تن دادند. اما در این زمان لنجان به گوش محمد رسید و محمد درصدد برآمد که خان لنجان را تصرف کند. با وجود آن که عدهای از اسماعیلیان با وی عهد بسته بودند که قلعه خان لنجان را به او واگذار کنند،. اما رهبر آنان ابن عطاش از واگذاری بخشهایی از قلعه مخالفت کرد. سرانجام پس از نبردهایی که صورت گرفت ابن عطاش به اسارت درآمد و همراه با پسرش کشته شد. سلطان محمد بعد از سرکوب اسماعیلیان، تصمیم گرفت قلعه الموت را نیز تسخیر کند، اما هنگامی که گروهی از سپاهیان خود را به آنجا فرستاد، سلطان محمد از دنیا رفت و لشکریان وی پراکنده شدند «هرکه دژ کوه بدر اصفهان دیده باشد داند که آن پادشاه در دفع و فتح آن قلعه چه رنجها دیده و چه سختی کشیده»یکی از وقایع مهم زمان حکومت سلطان محمد نبرد او با سیف الدوله صدقه بن منصور بن دبیس مزید اسدی بود. سیفالله یکی از فرماندهان عرب و فرمانروای شهر حله و فردی شیعه مذهب بود. وی از جمله کسانی بود که در زمان نبردهای برکیارق و محمد کمکهایی در زمینه نظامی به محمد کرد، و سلطان محمد نیز در عوضِ کمکهای او پس از رسیدن به قدرت سرزمینهایی را به حوزه نفوذ او افزود؛ از جمله سرزمین واسط. سلطان محمد هم چنین به صدقه اجازه داد که بصره را به تصرف خود درآورد. این مناسبات دوستانه بر اثر سخن چینیهای فردی به نام عمید ابوجعفر محمد بلخی ضد سیف الدوله صدقه موجب بدبینی و بدگمانی سلطان محمد به وی شد. سیف الدوله به اتهام نیرومندی بیش از حد و گستاخی در برابر سلطان و دادن پناهندگی به کسانی که مورد خشم و تعقیب سلطان بودند، قرارگرفت. در این زمان پناهندگی ابودلف سرخاب بن کیخسرو به سیف الدوله موجب افزایش این دشمنی شد و این موضوع و مسائلی دیگر سرانجام سلطان محمد را به لشکرکشی به سوی عرق برای سرکوب سیف الدوله برانگیخت. صدقه تحت تأثیر فرمانده سپاهش (سعید بن حمید) تصمیم به مبارزه با سلطان محمد گرفت، صدقه به درخواست خلیفه برای میانجگری پاسخ روشنی نداد، با این مقدمات، سلطان محمد در ربیعالثانی۵۰۱ به بغداد رسید. به این ترتیب رویارویی آنان شروع شد. سلطان محمد امیری بنام محمد بن بوقا ترکمان را به تصرف واسط مأمور کرد، سلطان محمد پس از تسلط، آنجا را به عنوان قسیم الدوله واگذار کرد و محمد بن بوقا را به ادامه هجوم فرمان داد. سرانجام سپاهیان آن دو در سال ۵۰۱ در کنار رود دجله با هم درگیر شدند و نبردی سخت میان آنان رخ داد، سرانجام سیف الدوله به همراه تعدادی از نیروهای نظامی اش کشته شدند و جمعی از بزرگان و طرفداران او اسیر شدند و با توجه به اینکه نبرد در محلی بنام نعمانیه رخ داد به نبرد نعمانیه معروف شد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
به همین دلیل مویدالملک به گنجه رفت و محمد برادر برکیارق را به طمع گرفتن تاج و تخت سلطنت افکند. محمدبن ملکشاه مویدالملک را به وزارت خود گماشت، برای مقابله با برادرش در شوال سال ۴۹۲ قمری قلمرو خود را ترک کرد. از طرف دیگر پس از ورود برکیارق به ری وزیرش عزالملک و سردار بزرگ امیرینال بن انوشتگین به وی پیوستند. از طرف دیگر وقتی برکیارق از رفتن محمد به ری آگاهی یافت به اصفهان رهسپار شد اما به دلیل اینکه از ورود وی به اصفهان پیشگیری شد او به خوزستان رهسپار شد. از سوی دیگرمحمد در ذیقعده (۴۹۲) به ری وارد گردید. در ری موید الملک به زبیده خاتون مادر برکیارق دست یافت و او را درقلعه زندانی کرد و بعد به دستور سلطان محمد خفه و کشته شد. حمایت از محمد درمیان امرای ترک عراق در جزیره افزایش یافت و رجالی چون کربوقا، امیر موصول و چکرمش صاحب جزیره ابن عمر به یاری وی برخاستند، در کردستان سرخاب بن بدر نیز به وی پیوست و در بغداد گوهرآیین ترتیبی داد که خطبه به نام وی (محمد) کنند. اختلافاتی که ببین برکیارق و محمد به وجود آمد، باعث شروع نبردهای پنجگانه شد.از نبردهای پنجگانه بین برکیارق و برادرش در سال ۴۹۳ ه.ق در چند فرسخی همدان رخ داد. در این نبرد گوهرآئین که درخدمت سلطان محمد بود به برکیارق پیوست و همچنین سعدالدوله در معرکه نبرد به قتل رسید، و پیروزی نصیب سلطان محمد شد. ابوالمحاسن دهستانی، وزیر برکیارق به اسارت افتاد اما مورد عفو قرار گرفت و به عنوان عمید بغداد به آن شهر فرستاده شد. وی پس از ورود به بغداد از خلیفه درخواست کرد که به نام سلطان محمد خطبه خوانده شود، در این زمان بار دیگر خطبه به نام سلطان محمد خوانده شد.سلطان برکیارق پس از شکست از سپاهیان برادرش به ایالتهای مختلفی نقل مکان کرد و پس از مدتی سرگردانی به خوزستان رفت و از آنجا به عسکرمکرم وارد شد. در آنجا پسران امیر برسق کبیر به او پیوستند. درهمین زمان امیر ایاز با پنج هزار سپاه اسماعیلی که در اختیار داشت به سلطان برکیارق پیوست. درسوم جمادیالاول ۴۹۴ برکیارق برای دومین بار با محمد به نبرد پرداخت و در این نبرد سپاه محمد شکست خورد. در این نبرد مویدالملک، وزیر سلطان محمد، به اسارت درآمد و به دست برکیارق به هلاکت رسید. سلطان برکیارق به سوی ری رفت و در آنجا قوم الدوله، کربوقا، نورالدوله و بیس بن صدقه بن مزید به خدمت وی رسیدند.سلطان محمد پس از شکست از برکیارق به خراسان رفت تا از برادرش سنجر کمک بگیرد، از طرف دیگر سلطان برکیارق به دلیل کمبود مواد غذایی و همچنین بازگشت طرفدارانش به سرزمینهای خود دچار مشکل شده بود. در سومین نبرد هر دو با نیروهای مساوی در محلی نزدیک رو داد و در برابر هم صف آرایی کردند، اما برخوردی رخ نداد و مقرر شد که محمد دارای لقب ملک باشد و همچنین به نشانهٔ شاهی برای محمد یک نوبت طبل بنوازند و اران و آذربایجان و دیار الجزیره و موصول به وی واگذار شود. در ضمن مقرر شد که بقیه قلمرو سلجوقیان و لقب سلطان از آنِ برکیارق باشد.در زمان حکومت سلطان محمد بن ملکشاه بر بالای آتشکده اصفهان قلعه یا دژی ساخته شد، که به آن شاه دژ یا قلعه جلالی گفته میشود. در زمان جنگهای برکیارق و برادرش محمد، اسماعیلیان اصفهان، به رهبری احمد بن عبدالملک آن قلعه یا دژ را تصرف کردند و بدنبال آن قدرت نفوذ آنها در این منطقه افزایش یافت؛ سپس غلبه سلطان محمد بر برادرش اقدام به سرکوب اسماعیلیان کرد. در این زمان گروهی از سپاهیان سلطان محمد به صورت مخفی و پنهان وارد گروه اسماعیلیان شده بودند و با پراکندن شایعاتی مانند تسلط ارسلان بر بغداد قصد داشتند سلطان را از حمله منصرف کنند؛ اما پس از اثبات پوچ بودن این شایعات سلطان محمد آن قلعه را تسخیر کرد. هنگامی که اسماعیلیان در محاصره سلطان محمد بودند در پی مذاکرات با سلطان محمد برآمدند و سرانجام به ترک آنجا و رفتن به قلعه خان لنجان تن دادند. اما در این زمان لنجان به گوش محمد رسید و محمد درصدد برآمد که خان لنجان را تصرف کند. با وجود آن که عدهای از اسماعیلیان با وی عهد بسته بودند که قلعه خان لنجان را به او واگذار کنند،. اما رهبر آنان ابن عطاش از واگذاری بخشهایی از قلعه مخالفت کرد. سرانجام پس از نبردهایی که صورت گرفت ابن عطاش به اسارت درآمد و همراه با پسرش کشته شد. سلطان محمد بعد از سرکوب اسماعیلیان، تصمیم گرفت قلعه الموت را نیز تسخیر کند، اما هنگامی که گروهی از سپاهیان خود را به آنجا فرستاد، سلطان محمد از دنیا رفت و لشکریان وی پراکنده شدند «هرکه دژ کوه بدر اصفهان دیده باشد داند که آن پادشاه در دفع و فتح آن قلعه چه رنجها دیده و چه سختی کشیده»یکی از وقایع مهم زمان حکومت سلطان محمد نبرد او با سیف الدوله صدقه بن منصور بن دبیس مزید اسدی بود. سیفالله یکی از فرماندهان عرب و فرمانروای شهر حله و فردی شیعه مذهب بود. وی از جمله کسانی بود که در زمان نبردهای برکیارق و محمد کمکهایی در زمینه نظامی به محمد کرد، و سلطان محمد نیز در عوضِ کمکهای او پس از رسیدن به قدرت سرزمینهایی را به حوزه نفوذ او افزود؛ از جمله سرزمین واسط. سلطان محمد هم چنین به صدقه اجازه داد که بصره را به تصرف خود درآورد. این مناسبات دوستانه بر اثر سخن چینیهای فردی به نام عمید ابوجعفر محمد بلخی ضد سیف الدوله صدقه موجب بدبینی و بدگمانی سلطان محمد به وی شد. سیف الدوله به اتهام نیرومندی بیش از حد و گستاخی در برابر سلطان و دادن پناهندگی به کسانی که مورد خشم و تعقیب سلطان بودند، قرارگرفت. در این زمان پناهندگی ابودلف سرخاب بن کیخسرو به سیف الدوله موجب افزایش این دشمنی شد و این موضوع و مسائلی دیگر سرانجام سلطان محمد را به لشکرکشی به سوی عرق برای سرکوب سیف الدوله برانگیخت. صدقه تحت تأثیر فرمانده سپاهش (سعید بن حمید) تصمیم به مبارزه با سلطان محمد گرفت، صدقه به درخواست خلیفه برای میانجگری پاسخ روشنی نداد، با این مقدمات، سلطان محمد در ربیعالثانی۵۰۱ به بغداد رسید. به این ترتیب رویارویی آنان شروع شد. سلطان محمد امیری بنام محمد بن بوقا ترکمان را به تصرف واسط مأمور کرد، سلطان محمد پس از تسلط، آنجا را به عنوان قسیم الدوله واگذار کرد و محمد بن بوقا را به ادامه هجوم فرمان داد. سرانجام سپاهیان آن دو در سال ۵۰۱ در کنار رود دجله با هم درگیر شدند و نبردی سخت میان آنان رخ داد، سرانجام سیف الدوله به همراه تعدادی از نیروهای نظامی اش کشته شدند و جمعی از بزرگان و طرفداران او اسیر شدند و با توجه به اینکه نبرد در محلی بنام نعمانیه رخ داد به نبرد نعمانیه معروف شد.