18-06-2020، 17:21
حسن صباح (۴۴۵ هجری قمری / ۱۰۵۰ میلادی - ۲۶ ربیعالثانی ۵۱۸ / ۱۲ ژوئن ۱۱۲۴) بنیانگذار دولت اسماعیلیان الموت در فلات ایران و حجت امام و داعی بزرگ مذهب اسماعیلیهٔ نزاری بود. وی در سال ۴۴۵ ه.ق / ۱۰۵۰ م، در خانوادهای از شیعیان امامی در شهر قم زاده شد. در رابطه با کودکی صباح اطلاعات زیادی در دست نیست. پدر او علی بن محمد بن جعفر صباح حمیری از اهالی کوفه بود، اما ادعا داشت که نسبش به حمیری یمنی میرسد.
حسن در ری به عنوان شیعهٔ دوازده امامی تعلیم یافت، اما پس از آشنایی با امیره ضراب و ابونصر سراج، به مذهب اسماعیلی متمایل شد و مورد توجه عبدالملک بن عطاش، داعی بزرگ عراق عجم، قرار گرفت. تا پیش از سی سالگی، وی با سفر به مصر، تحصیلات خود را کامل کرد و از اوضاع خلافت فاطمیان آگاه شد. صباح پس از بازگشت از مصر، به عنوان داعی اسماعیلی در فلات ایران مشغول به تبلیغ برای فاطمیان شد و به نقاط مختلفی از جمله گرگان، ساری و دماوند رفت. وی در سال ۴۸۳ ه.ق / ۱۰۹۰ م الموت را برگزید، تا پناهگاهی برای اسماعیلیان در مقابل سلجوقیان باشد. او پس از تصرف قلعهٔ الموت، اقدام به تصرف دژهای مختلف از جمله شاهدژ، قهستان، لمسر در مناطق مختلف ایران کرد، تا با توجه به موقعیت استراتژیک و خاص دژها برای دفاع در مقابل سلجوقیان و همچنین سهولت کار برای ترویج اسماعیلیه، از آنها بهرهبرداری کند.
پس از درگذشت المستنصر بالله، خلیفهٔ فاطمی، در سال ۴۸۷ ه.ق / ۱۰۹۴ م در قاهره و بروز اختلاف بر سر جانشینی وی، حسن صباح از نزار حمایت کرد و با قتل وی، به عنوان حجت امام، رهبری نزاریان در آسیای مرکزی، ایران، عراق و شام را بر عهده گرفت و ارتباط خود با خلافت فاطمی را بهطور کامل قطع کرد. وی حکومت اسماعیلیهٔ الموت را بنا نهاد و به جنگ با سلجوقیان برخاست. صباح از تأثیرپذیری سلجوقیان در امر مشروعیت از خلافت بنی عباس و سیاست اقطاع و طبقهبندی زمینها ناراضی بود و با تمام نیرو به مقابله با آنها برخاست. او درگیریهایی با ملکشاه، برکیارق، سنجر و محمد تپر داشت و در دورهٔ وی، ملکشاه و وزیر مقتدرش، خواجه نظامالملک، توسط حشاشین ترور شدند.
حسن صباح از علوم مختلف از جمله فلسفه، هندسه، نجوم و سیاست آگاهی داشت. وی دائماً مشغول نوشتن آیین اسماعیلیه بود و کتاب فصول اربعه و همینطور مقدمه کتاب سیدنا از نوشتههای صباح است. وی دعوت جدید اسماعیلیه را در برابر دعوت فاطمیان، موسوم به دعوت قدیم ایجاد کرد. او در ۲۶ ربیعالثانی سال ۵۱۸ ه.ق / ۱۲ ژوئن ۱۱۲۴ م در حالی از دنیا رفت که به عنوان یک رهبر فرهمند سرمشق دیگر نزاریان بود. وی دو پسر داشت که هر دو را به قتل رساند؛ یکی را به جرم نوشیدن شراب و دیگری را به جرم دخالت در قتل داعی حسین قائنی، که پس از مدتی مشخص شد نقشی در آن ماجرا نداشتهاست. این عمل صباح، نشانگر سختگیری او پیرامون اصول دینی بودهاست. صباح قبل از مرگ خود کیا بزرگ امید را از لمسر فراخواند و او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. مقبرهٔ حسن صباح تا سال ۶۵۴ ه.ق / ۱۲۵۶ م پابرجا بود و جزو زیارتگاههای نزاریان بهشمار میآمد تا سرانجام به دست مغولان ویران شد.
پژوهشگران تاریخ اسماعیلیه در مسیر شناخت آنان، با شرایطی روبرو هستند که برای محققان سایر سلسلههای پادشاهی ناشناخته است، زیرا تمامی سالشمارهای اسماعیلی در طول تاریخ دستخوش تغییرات گوناگونی قرار گرفتهاند و محققان در این زمینه باید به سالنامهنویسان سنی مذهبی متکی باشند که دشمنی با اسماعیلیان را پیشهٔ خویش ساخته و چشمانشان را به روی تحولات جامعهٔ اسماعیلی بسته بودند. اگرچه در این میان استثنایی همچون رشیدالدین فضلالله وجود دارد که از جهتگیری و غرضورزی دوری گزید و با در پیش گرفتن انصاف، حتی شالودهٔ مطالب خویش پیرامون آنان را بر اطلاعات موجود در سالنامههای اسماعیلی استوار کرد. به عبارت دیگر، دشمنی وقایعنگاران با این گروه، همچون سدی در برابر آگاهی محققان امروزی قرار گرفتهاست و منجر به عدم تسلط و شناخت بر نهادها و پیشفرضهای فکری اسماعیلیان گشتهاست. برای آگاهی از اوضاع جاری در میان مسلمانان سنی مذهب، به منبع گستردهای از منابع و آثار بجای مانده دسترسی داریم که متأثر از سنت و تواتر فرهنگی سنیان است، اما سنت اسماعیلی تنها قادر به ضبط مقدار اندکی از نوشتههای ادوار گذشته در گذر زمان شدهاست، که دایرهٔ آن، محدود به چند کتاب و رسالهٔ تعلیمی میشود. این شرایط موجب شده که حتی در مواقعی که بر تاریخ یک رویداد مشخص به همراه سیما و نشانههای آن وقوف داریم، قادر به درک و معناکاوی آن در قالب اسماعیلی نباشیم. آشنایی اولیهٔ جهان غرب با اسماعیلیان نیز بر روایتها و تفاسیر جنگجویان صلیبی و سنی مذهبان استوار بود، که منجر به شکلگیری تصویری منفی از اسماعیلیان شد. تصویری که نمایانگر فرقهٔ آدمکشانی بود که شرارت و دژخویی از صفاتشان بود و تحت رهبری پیر کوهستان که رییسی مرموز اما بلند همت و قدرتمند بود و وفاداری به وی، منش و خصلت انسانی را از یاد بردهبودند. اما دیگر بر این زاویهٔ دید نمیتوان تکیه کرد و آن را جدی گرفت، زیرا زمانی که به تحقیق و تفحص در اسناد اسماعیلی بجای مانده میپردازیم و از زاویهای انتقادی به سالنامهها مینگریم، هویت پیشساخته و افسانهای تصویر مذکور بر ما آشکار میگردد. اگرچه لازم است ذکر شود که حتی وقایعی که با بهرهگیری از این منابع، پیش روی مخاطب قرار میگیرد، باعث شگفتی بوده و رنگی افسانهای دارد. واقعیتی به رنگ افسانه که در آن روستانشینان و تهیدستان با تکیه بر تفکری که در مواجهه با عالم اسلام در اقلیت است و استواری بر اندیشهها و خیالات و اهداف بلند خویش، دههها در برابر سیل فشارها و تهاجمات از تمامی قلمرو اسلامی مقاومت کردند و تفکرات خویش را همواره بازسازی نمودند. تصویری که منابع از حسن صباح ارائه میکنند، وی را برتر از رهبری عادی به تصویر میکشد که شخصیتش برای دیگر اسماعیلیان الهامبخش بودهاست، به نحوی که سرسختی و مقاومت را با قاطعیت و به وسیلهٔ تکیه بر شخصیت رهبرشان، پیشهٔ خویش ساختهبودند. پیرامون شخصیت صباح نیز اسناد و مدارک نسبتاً دقیقی در دست میباشد.
حسن در ری به عنوان شیعهٔ دوازده امامی تعلیم یافت، اما پس از آشنایی با امیره ضراب و ابونصر سراج، به مذهب اسماعیلی متمایل شد و مورد توجه عبدالملک بن عطاش، داعی بزرگ عراق عجم، قرار گرفت. تا پیش از سی سالگی، وی با سفر به مصر، تحصیلات خود را کامل کرد و از اوضاع خلافت فاطمیان آگاه شد. صباح پس از بازگشت از مصر، به عنوان داعی اسماعیلی در فلات ایران مشغول به تبلیغ برای فاطمیان شد و به نقاط مختلفی از جمله گرگان، ساری و دماوند رفت. وی در سال ۴۸۳ ه.ق / ۱۰۹۰ م الموت را برگزید، تا پناهگاهی برای اسماعیلیان در مقابل سلجوقیان باشد. او پس از تصرف قلعهٔ الموت، اقدام به تصرف دژهای مختلف از جمله شاهدژ، قهستان، لمسر در مناطق مختلف ایران کرد، تا با توجه به موقعیت استراتژیک و خاص دژها برای دفاع در مقابل سلجوقیان و همچنین سهولت کار برای ترویج اسماعیلیه، از آنها بهرهبرداری کند.
پس از درگذشت المستنصر بالله، خلیفهٔ فاطمی، در سال ۴۸۷ ه.ق / ۱۰۹۴ م در قاهره و بروز اختلاف بر سر جانشینی وی، حسن صباح از نزار حمایت کرد و با قتل وی، به عنوان حجت امام، رهبری نزاریان در آسیای مرکزی، ایران، عراق و شام را بر عهده گرفت و ارتباط خود با خلافت فاطمی را بهطور کامل قطع کرد. وی حکومت اسماعیلیهٔ الموت را بنا نهاد و به جنگ با سلجوقیان برخاست. صباح از تأثیرپذیری سلجوقیان در امر مشروعیت از خلافت بنی عباس و سیاست اقطاع و طبقهبندی زمینها ناراضی بود و با تمام نیرو به مقابله با آنها برخاست. او درگیریهایی با ملکشاه، برکیارق، سنجر و محمد تپر داشت و در دورهٔ وی، ملکشاه و وزیر مقتدرش، خواجه نظامالملک، توسط حشاشین ترور شدند.
حسن صباح از علوم مختلف از جمله فلسفه، هندسه، نجوم و سیاست آگاهی داشت. وی دائماً مشغول نوشتن آیین اسماعیلیه بود و کتاب فصول اربعه و همینطور مقدمه کتاب سیدنا از نوشتههای صباح است. وی دعوت جدید اسماعیلیه را در برابر دعوت فاطمیان، موسوم به دعوت قدیم ایجاد کرد. او در ۲۶ ربیعالثانی سال ۵۱۸ ه.ق / ۱۲ ژوئن ۱۱۲۴ م در حالی از دنیا رفت که به عنوان یک رهبر فرهمند سرمشق دیگر نزاریان بود. وی دو پسر داشت که هر دو را به قتل رساند؛ یکی را به جرم نوشیدن شراب و دیگری را به جرم دخالت در قتل داعی حسین قائنی، که پس از مدتی مشخص شد نقشی در آن ماجرا نداشتهاست. این عمل صباح، نشانگر سختگیری او پیرامون اصول دینی بودهاست. صباح قبل از مرگ خود کیا بزرگ امید را از لمسر فراخواند و او را به عنوان جانشین خود معرفی کرد. مقبرهٔ حسن صباح تا سال ۶۵۴ ه.ق / ۱۲۵۶ م پابرجا بود و جزو زیارتگاههای نزاریان بهشمار میآمد تا سرانجام به دست مغولان ویران شد.
پژوهشگران تاریخ اسماعیلیه در مسیر شناخت آنان، با شرایطی روبرو هستند که برای محققان سایر سلسلههای پادشاهی ناشناخته است، زیرا تمامی سالشمارهای اسماعیلی در طول تاریخ دستخوش تغییرات گوناگونی قرار گرفتهاند و محققان در این زمینه باید به سالنامهنویسان سنی مذهبی متکی باشند که دشمنی با اسماعیلیان را پیشهٔ خویش ساخته و چشمانشان را به روی تحولات جامعهٔ اسماعیلی بسته بودند. اگرچه در این میان استثنایی همچون رشیدالدین فضلالله وجود دارد که از جهتگیری و غرضورزی دوری گزید و با در پیش گرفتن انصاف، حتی شالودهٔ مطالب خویش پیرامون آنان را بر اطلاعات موجود در سالنامههای اسماعیلی استوار کرد. به عبارت دیگر، دشمنی وقایعنگاران با این گروه، همچون سدی در برابر آگاهی محققان امروزی قرار گرفتهاست و منجر به عدم تسلط و شناخت بر نهادها و پیشفرضهای فکری اسماعیلیان گشتهاست. برای آگاهی از اوضاع جاری در میان مسلمانان سنی مذهب، به منبع گستردهای از منابع و آثار بجای مانده دسترسی داریم که متأثر از سنت و تواتر فرهنگی سنیان است، اما سنت اسماعیلی تنها قادر به ضبط مقدار اندکی از نوشتههای ادوار گذشته در گذر زمان شدهاست، که دایرهٔ آن، محدود به چند کتاب و رسالهٔ تعلیمی میشود. این شرایط موجب شده که حتی در مواقعی که بر تاریخ یک رویداد مشخص به همراه سیما و نشانههای آن وقوف داریم، قادر به درک و معناکاوی آن در قالب اسماعیلی نباشیم. آشنایی اولیهٔ جهان غرب با اسماعیلیان نیز بر روایتها و تفاسیر جنگجویان صلیبی و سنی مذهبان استوار بود، که منجر به شکلگیری تصویری منفی از اسماعیلیان شد. تصویری که نمایانگر فرقهٔ آدمکشانی بود که شرارت و دژخویی از صفاتشان بود و تحت رهبری پیر کوهستان که رییسی مرموز اما بلند همت و قدرتمند بود و وفاداری به وی، منش و خصلت انسانی را از یاد بردهبودند. اما دیگر بر این زاویهٔ دید نمیتوان تکیه کرد و آن را جدی گرفت، زیرا زمانی که به تحقیق و تفحص در اسناد اسماعیلی بجای مانده میپردازیم و از زاویهای انتقادی به سالنامهها مینگریم، هویت پیشساخته و افسانهای تصویر مذکور بر ما آشکار میگردد. اگرچه لازم است ذکر شود که حتی وقایعی که با بهرهگیری از این منابع، پیش روی مخاطب قرار میگیرد، باعث شگفتی بوده و رنگی افسانهای دارد. واقعیتی به رنگ افسانه که در آن روستانشینان و تهیدستان با تکیه بر تفکری که در مواجهه با عالم اسلام در اقلیت است و استواری بر اندیشهها و خیالات و اهداف بلند خویش، دههها در برابر سیل فشارها و تهاجمات از تمامی قلمرو اسلامی مقاومت کردند و تفکرات خویش را همواره بازسازی نمودند. تصویری که منابع از حسن صباح ارائه میکنند، وی را برتر از رهبری عادی به تصویر میکشد که شخصیتش برای دیگر اسماعیلیان الهامبخش بودهاست، به نحوی که سرسختی و مقاومت را با قاطعیت و به وسیلهٔ تکیه بر شخصیت رهبرشان، پیشهٔ خویش ساختهبودند. پیرامون شخصیت صباح نیز اسناد و مدارک نسبتاً دقیقی در دست میباشد.