«ما نویسندگان همیشه با انواع محدودیتها درگیر بودهایم و بیان یکسری از مطالب در ادبیات بهویژه ادبیات کودک و نوجوان همواره ممنوع بوده. ممنوعیتی که از چیزهای مهمی مانند عشق شروع میشود، تا میرسیم به کلمات ممنوعه که کسی درباره آنها نمیتواند بنویسد. این به ضرر ادبیات خودمان است. مثلا در بین مخاطبان، آنهایی که طنز دوست دارند یا روحیهشان به طنز نزدیک است، چون نویسندههای طناز با آرامش بیشتری کار میکنند، میتوانند مطلب مورد علاقه خود را پیدا و مطالعه را شروع کنند. ولی آن مخاطب دیگر که ژانر مورد علاقهاش ژانر وحشت است، در این زمینه مشکل دارد. چون سیاستها درباره این ژانر متغیر بوده و اغلب ژانر ترسناک در ادبیات ما سانسور شده است. پس بچههایی که ژانر ترسناک دوست دارند، کشیده میشوند به سمت ترجمه که دربارهاش سختگیری کمتری وجود دارد. چنین میشود که محدودیتها مخاطبان ادبیات را میگیرند.»
اینها درد دلهای نویسندهای است که روز گذشته با رفتنش داغی دیگر بر دل ادبیات گذاشت. ظاهرا این داغها را سر باز ایستادن نیست؛ و دیروز هم نوبت سوسن طاقدیس بود؛ نویسنده آثار متعددی در حوزه ادبیات کودک و نوجوان مانند «قدم یازدهم»، «زرافه من آبی است»، «پشت آن دیوار آبی»، «هزار سال نگاه»، «تو هم آن سرخی را میبینی»، «دخترک و فرشتهاش»، «بزغالههای سبز»، «یکی بود» و «جوراب سوراخ»؛ که جوایز متعددی ازجمله جایزه کتاب سال ١٣٨٦ برای کتاب قدم یازدهم، لوح تقدیر دانشگاه الزهرا برای مجموعه فعالیتهای هنری، لوح سپاس از مرکز امور مشارکت زنان ریاستجمهوری سال ۱۳۷۹، جایزه پروین اعتصامی در سال ۱۳۸۴ برای کتاب «شما یک دماغ زرد ندیدید؟» و بیشمار جایزه دیگر را در کارنامهاش داشت. سوسن طاقدیس در یکی از آخرین گفتگوهای رسانهایاش گفته بود که «آدمها سلیقههای گوناگونی دارند و هر کدام به نوعی از ادبیات علاقه دارند. شاید یکی از علل کم مطالعه کردن مردم و بچههای ما این باشد که به دلیل محدودیتهای موجود علایق خود را در ادبیاتمان پیدا نمیکنند. این اتفاق کمکم باعث میشود مخاطب ایرانی به نویسندگان ایرانی بیاعتماد و از مطالعه کتابهای آنها زده شود.» او تا دَمِ آخر نگران ادبیات، بهخصوص ادبیات کودک و نوجوان بود، اما رفتنش ادبیات را نیز نگران کرد.
اطلاعات درباره زندگی سوسن طاقدیس، مثل تقریبا تمام نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان زیاد نیست؛ همه هم اطلاعات ویکیپدیایی از این دست که او در سال ۱۳۳۸ در شیراز به دنیا آمد، فعالیت داستاننویسی حرفهای خود را در کیهان بچهها آغاز کرد، جایزه بیستوسومین کتاب سال را برد و...، اما در مصاحبهای که با نیکو کریمی به سفارش وزارت ارشاد انجام داده، سوسن طاقدیس اطلاعات ارزشمندی درباره زندگیاش میدهد که میتواند ارتباطی مستقیم با درونمایه آثارش داشته باشد. اطلاعاتی جذاب از این دست که مثلا با خواندن بینوایان در کیهان بچهها تصمیم گرفته نویسنده شود: «به خودم گفتم یعنی میشود من هم یک روز نویسنده شوم؟ وقتی اولینبار پرسیدند میخواهم چه کاره شوم، با اطمینان گفتم نویسنده.» سوسن طاقدیس به نیکو کریمی گفته که پیش مادربزرگش بزرگ شده و علاقه به قصهگویی هم از آن دوران در وجودش ریشه زده است: «قصههای مادربزرگ را گوش میکردم و خودم هم برای بچههای کوچه قصه میگفتم.» این آغاز علاقه سوسن طاقدیس به دنیای داستان است. علاقهای که او را وامیداشت هر هفته برود جلوی دکه روزنامهفروشی و کیهان بچهها (مجلهای ویژه کودکان) را نگاه کند: «تا ١٠ شاهی دستم میرسید، میدویدم تا شماره جدید کیهان بچهها را بخرم.»، اما هربار نمیتواند چشم از شمارههای قدیمی بردارد. آخر هم چندتا از شمارههای قدیمی را برمیدارد تا داستانهای بیشتری بخواند. طاقدیس البته تنها عاشق خواندن نبود.
او از همان کودکی نوشتن را هم دوست داشت و برای همین هم در مدرسه عاشق زنگ انشا بود «تا نوشتههای جدیدم را برای بچهها بخوانم». سوسن در آن گفتگو میگوید که سر درسهای دیگر اصلا نمیتوانست به درس گوش کند و یکریز با بچهها حرف میزد و از هر چیز قصه میساخت. سوسن طاقدیس ماجرای اولین همکاری با کیهان بچهها را چنین روایت میکند: سال ١٣٥٩ است. وحید نیکخواهآزاد سردبیری کیهان بچهها را به داریوش نوروزی میسپارد و خودش یکی از مسئولان صداوسیما میشود. یک روز که خبر میرسد نیکخواه قرار است از تلویزیون شیراز بازدید کند، سوسن خوشحال میشود. دوست دارد آقای نیکخواه را از نزدیک ببیند. پس به دور از چشم بقیه، راهی تلویزیون شیراز میشود و خودش را معرفی میکند. آقای نیکخواه هم از دیدنش خوشحال میشود: «پس سوسن طاقدیس شمایید! همان کسی که داستانهایش پر از جرئتند.» نیکخواه به سوسن میگوید که در تهران نویسنده کم داریم و دنبال آدمهایی مثل شما میگردیم؛ و این آغاز سفری چهلساله میشود به دنیای ادبیات کودک و نوجوان! اتفاقات بعدی به سرعت رخ میدهد: سوسن در سال ١٣٦٩، اولین کتابش را با نام «دخترهایی به کوچکی یک بند انگشت» منتشر میکند.
او در نشریاتی، چون رشد، آفتابگردان، پوپک و سروش هر هفته داستان مینویسد و گاهی شعر هم میگوید. او حالا جایی ایستاده که دوست داشت باشد. از نوشتن برای بچهها لذت میبرد و بچهها هم داستانهایش را دوست دارند. اما نقطه عطف زندگی او، زمانی است که «قدم یازدهم» در سال ١٣٨٣ توسط کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان منتشر میشود. «قدم یازدهم» داستان شیر کوچکی است که نمیتواند از سد ذهنی خودش عبور کند. در آن زمان، این کتاب مثل بمب صدا کرد. جوایز زیادی را نصیب نویسندهاش کرد و رضایت خوانندگان کودک را برانگیخت. کتابی که به گفته خود سوسن طاقدیس «وقتی وارد کتابخانههای کانون میشود، بارها توسط بچهها خوانده میشود. تا جایی که یکی از مربیهای کانون میگوید تمام نسخههای قدم یازدهم اینقدر خوانده شدهاند که برگههایشان پاره شده و آنها مجبورند بارها چسبش بزنند.»
محمدرضا شمس، نویسنده و مترجم حوزه کودک و نوجوان سوسن طاقدیس را در زمینه آثار مربوط به خردسالان «یکی از پنج نویسنده خوب این کشور» میداند: «نویسندهای خلاق با انبوهی آثار خوب در کارنامه که هم مخاطب را میشناخت و هم اینکه خودش انگار هنوز کودکیاش را حفظ کرده بود و کودک درون شاداب و سرحالی داشت.»
محمدرضا شمس میگوید که اولین دیدارش با سوسن طاقدیس برمیگردد به یک جلسه داستانخوانی در کیهان بچهها: «سوسن طاقدیس قصهای خواند که درباره بهار بود و بعد از اینکه داستان تمام شد اشک از چشمشان سرازیر شد. این موضوع کنجکاوی مرا باعث شد که بعد از اینکه شنیدم برادر ایشان شهید شده است، دلیل آن همه حساسیت ایشان را فهمیدم.» از نگاه این نویسنده حوزه کودک و نوجوان «سوسن طاقدیس بسیار صریح بود و البته بسیار خندان و بذلهگو و برای همین هم نظرات صریحشان به مخاطب حرفها برنمیخورد. یعنی با چنان طنز خوشایندی تندترین و صریحترین نظرات را ابراز میکرد که طرف حتی خوشش هم میآمد.» شمس صبوری را دیگر ویژگی شخصیتی سوسن طاقدیس میداند: «آدم بسیار صبوری بود. سالها بود که با بیماریهای زیادی درگیر بود، ازجمله دیابت و مشکل قلبی. برای همین هم در جلسات با دشواری حضور پیدا میکرد، اما با تمام مشکلات و دردهایی که داشت، روحیهاش را از دست نداده بود و هنوز با شادابی زندگی میکرد.» بسیاری «قدم یازدهم» را بهترین اثر کارنامه سوسن طاقدیس میدانند. محمدرضا شمس هم با این نظر موافق است، اما میگوید این کتاب از نظر دیگری نیز اهمیت دارد: «قدم یازدهم اولین داستان کودک است که درباره فلسفه حرف زده، اما قابل فهم است و این از تواناییهای خانم طاقدیس است که سختترین مسائل را میتوانست در قالب اثری خواندنی به مخاطب ارایه دهد.»
نوید سید علی اکبر، نویسنده ادبیات کودکان مهمترین ویژگی کارهای سوسن طاقدیس را «زبان آثارش» میداند: «او به تجربه توانسته بود به زبان شوخ و شنگ کودکانهای دست پیدا کند. در آثار اولیهاش زبان ساده و رسمی دارد و هر چه جلو آمده خیلی زبانش پخته شده و به لحن کودکانه خوبی دست پیدا کرده.» به باور نوید سید علی اکبر نیز مهمترین کار سوسن طاقدیس کتاب قدم یازدهم است. او میگوید که در زمینه ویژگیهای شخصیتی «مهمترین ویژگیاش این بود که بسیار خوشقلب بود، بدخواه کسی نبود و سعی میکرد تا جایی که از دستش برمیآید کمک کند. خیلی صادق بود و نظرش را رک و راست میگفت. راحت میخندید و شوخی میکرد و راحت و صمیمی بود. گل و گیاه را هم خیلی دوست داشت.»
بیوک ملکی، شاعر کودک و نوجوان نیز میگوید که اولین دیدارش با سوسن طاقدیس برمیگردد به «اوایل دهه ٦٠، زمانی که کیهان بچهها را آقای نیکخواه و بعد از او هم نوروزی اداره میکردند. آن زمان خانم طاقدیس تازه از شیراز آمده بود و در جلسات شعری که با حضور نیکخواه، مصطفی رحماندوست، شکوه قاسمنیا، جعفر ابراهیمی، خانم وظیفهشناس و دیگر کسانی که بعد از انقلاب شعر کودک کار میکردند، برگزار میشد، خانم طاقدیس هم میآمد.» به باور بیوک ملکی مهمترین ویژگی سوسن طاقدیس این بود که «عمری را صرف داستان کرد». او میگوید: «پشتکار، تلاش و مداومت در کار از ویژگیهای اصلی سوسن طاقدیس است. ایشان جزو انگشتشمار نویسندگانی بود که هیچ گاه کار را رها نکرد و به صورت تخصصی قصه را ادامه داد.» و سخن آخر بیوک ملکی: «به دو دلیل متأسفم. اول برای درگذشت ایشان که وزنهای بود در داستان کودک و نوجوان. تأسف دوم، اما از این است که ایشان در این شرایط درگذشتند. در شرایطی که دوستانش و اهالی ادبیات کودک و نوجوان نمیتوانند در مراسم بزرگداشتشان شرکت کنند. این ناراحتی بزرگی است.»