امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

شعر شاهد قدسی ( حافظ )

#1
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت



و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت



خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز



کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت



درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد



اندیشه آمرزش و پروای ثوابت



راه دل عشاق زد آن چشم خماری



پیداست از این شیوه که مست است شرابت



تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت



تا باز چه اندیشه کند رای صوابت



هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی



پیداست نگارا که بلند است جنابت



دور است سر آب از این بادیه هش دار



تا غول بیابان نفریبد به سرابت



تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل



باری به غلط صرف شد ایام شبابت



ای قصر دل افروز که منزلگه انسی



یا رب مکناد آفت ایام خرابت



حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد



صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت
شعر شاهد قدسی ( حافظ ) 1
پاسخ
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.


پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان