25-01-2016، 11:26
پس از انتشار کتاب «زمين پست»، مجموعه داستاني با عنوان «حضيض» در سال 1982با سانسور در بخارست منتشر شد و دو سال بعد نسخه سانسورشدهاش در آلمان انتشار يافت. ترجمه انگليسي اين کتاب نيز در سال 1999از سوي انتشارات نبراسکا منتشر شد.
ديگر آثار او به شرح زير است.
«تانگوي غمافزا»، بخارست 1984
رمان «پاسپورت» برلين 1986- انتشار ترجمه انگليسي در سال 1989
«فوريه پاپتي» برلين 1987
«مسافرت روي يک پا» - برلين 1989– ترجمه انگليسي سال 1989
«چطور ادراک خودش را خلق ميکند» - پادربورن 1990
«شيطان در آينه نشسته است» - برلين 1991
«حتي آن روزها؛ روباه، شکارچي بود» - هامبورگ 1992
«گرسنه و ابريشم» مجموعه مقالات – هامبورگ – 1995
«در يک تله» گوتينگن 1996
«قرار ملاقات» هامبورگ 1997– ترجمه انگليسي 2001
«نگاه خارجي يا زندگي بادي به فانوس دريايي است» گوتينگن 1999
«زني زنده در گيسهايش»، هامبورگ 2000
«وطن جايي است که آدم به زبانش حرف ميزند» بليکستلي 2001
«شاه تعظيم ميکند و ميکشد» - مجموعه مقالات – مونيخ 2003
«آقايان رنگپريده و فنجانهاي اسپرسو» - مونيخ 2005
«نوسان تنفسي» - مونيخ 2009
جوايز اهداشده به هرتا مولر
جايزه آدام مولر گوتنبرن، انجمن ادبي تيمسرا- 1981
جايزه ادبي اسپکته- 1984
جايزه ادبي رآوريس- 1985
جايزه ماريلوييزه- فلايسا- فلبر- 1989
جايزه زبان آلماني همراه با گرهارد سنرجکا، هلموت فراندورفر، کلاوس هنسل، يوهان ليپت، وارنر سولز، ويليام توتوک و ريچارد واگنر- 1989
مدال دانش روسويتا شهر بدگرنديشم- 1990
جايزه ادبي کرانيششتاينا -1991
جايزه نقد ادبي -1993
جايزه کلايست پريتسه- 1994
جايزه آريستيون- 1995
جايزه نويسنده- شهر فرانکفورت، برگن- انکهيم- 96/1995
جايزه ادبي گراز 1997
جايزه ادبي ايدا و ممل و جايزه بينالمللي ايمپک دابلين بهخاطر رمان «سرزمين گوجههاي سبز» - 1998
جايزه فرانتز کافکا- 1999
جايزه سيسرون- 2001
مدال کارل زوکماير- 2002
جايزه يوزف برايت باخ (همراه با کريستوف مکل و هارالد وينريخ)- 2003
جايزه ادبي کنراد- 2004
جايزه ادبي برلين- 2005
جايزه ادبيات اروپايي وورس وجايزه ادبي والتر هسنلکور 2006
جايزه نوبل ادبيات 2009
هرتا مولر در ايران
از هرتا مولر در ايران تاکنون فقط يک اثر منتشر شده است. رمان «سرزمين گوجههاي سبز» را غلامحسين ميرزا صالح
ترجمه و در سال 1380منتشر کرد و در سال 1386توسط انتشارات مازيار تجديد چاپ شد...
نگاهي مختصر به رمان ِ سرزمين ِ گوجه هاي نارس :
هر کسي در هر چنگه ابر، دوستي داشت
هم از آن روست جهان، در جوار دوستان، آکنده از هول پلشت است
مادرم نيز ميگفت
چنين
دل به دوستان مسپار
و در انديشه چيزهاي جدي تر باش
سرزمين گوجه هاي نارس
اين رمان با اين چند سطر شعر از (گلونائوم) شروع ميشود.. درک نوعي شاعرانگي تاريک و پنهان در عمق رازآميز هر پديده و پديدار،يکي از شاخصهاي بارز رمان چند لايه «سرزمين گوجههاي سبز» اثر نويسنده آلماني-رومانيايي است. اين شاعرانگي که با در نظر گرفتن انگيزه روايت، نقطه اتکاي ديدگاه هنري و شگردهاي فني مهندسي داستان نويسي هرتا مولر – در اين رمان – به حساب ميآيد، به ندرت در سطح روايت جلوه ميکند؛ پس چنان تو در تو و پيچيده است که گويا دريافت جوهره آن براي آدمهاي کاملا عادي و همسان و کم و بيش بدون چهره خاص، نه فقط دشوار بل ناممکن مي نمايد. تودههاي متحدالشکل شده و آينده رونده منفعل در رمان سرزمين گوجههاي سبز، زير آسماني پست و بر موقعيت خط هاي افق نگاههاي حيران را محدود به چشم اندازي تنگ ميکنند، ناگريز و ناتوان از درک حقايق خود، به فسادي قانقاريايي جان و تن سپرده اند و از هويت انساني حتي در ساده ترين و طبيعيترين وجه آن تهي شدهاند.
در جهان داستاني هرتا مولر خود کامگي ظاهراصلاح اين آدمها را چنان از طبع و منش انساني ساقط کرده است که در چنبره وحشت هر آن آماده لو دادن و به عبارتي فروختن جان و هستي و حيثيت بشري نزديکترين و قديميترين دوستان و حتي خويشاوندان و مثلا عزيزان هم خون خود هستند. پس تنها مشغله مبتذل اين موجودات تامين امکانهاي خور و خواب و هم خوابگيهاي فرو کاسته شده به مرزهاي حيوانيت است...
مولر در اين کتاب با نگارش سيال و لغزندهاش به زيباترين شکل نفوذ ديکتاتوري کمونيسم را به خلوتترين گوشه ذهن مردم اروپاي شرقي به تصوير کشيد. سرگذشت گروهي دانشجوي زخم خورده لهستاني که در دوره ديکتاتوري نيکولاي چائوشسکو، سرزمين خود را ترک ميکنند و به بخارست پناهنده ميشوند غافل از اينکه حکومت رماني سايه سنگيني دارد که حتي آپارتمانهاي تاريک و کثيف منطقه فقيرنشين شهر هم از آن در امان نيست. ترزا(راوي)، ادگار، کورت و گئورگ و البته لولا همگي سرخورده از آنچه که روياهايشان را فرو ريخته، گوشه عزلت ميگيرند. گئورگ به آلمان پناهنده ميشود، کورت خودش را در آپارتمانش حلقآويز ميکند و ادگار و ترزا هم همين طور.
اين چهار شخصيت، چنان که انتظار ميرود، نهتنها با حس نيرومند همدلي و يگانگي- در اندازههاي آرماني داستانها و رمانهاي از پيش انديشيدهشده- گردهم نيامدهاند بلکه چون هيچکس ديگر را جز خود ندارند، گاه تندتر از دژخيمان يکديگر را تحقير ميکنند و آزار ميدهند که اين امر نشان از صداقت و ژرفنگري نويسندهاي هوشمند دارد. اما اين توده محصور در وحشت حکومت رماني چنان با سازوکار دستگاه خو گرفتهاند که از ذرهاي وقوف بر تباهي و نکبت چارهپذيرشان، آگاهانه ميگريزند و ترجيح ميدهند امکان خواب و خور سگيشان بر مداري جاودانه بچرخد و رمان اينگونه با ناتمامي به پايان ميرسد. بيشتر نوشتههاي مولر نشات گرفته از خاطرات و تجربيات شخصي او است. همچنين است رمان «سرزمين گوجههاي سبز» که در سال 1994در آلمان( با عنوان قلب حيواني) منتشر شد. ويژگي عمده اين کتاب زبان شاعرانه پر از استعاره و کنايه آن است. کنايهها و استعارههايي که در طول اثر بارها تکرار شده، رشد کرده و گسترش مييابند. زيبايي نثر نويسنده و شوخطبعيهاي پنهان در بعضي از تشبيهات و تصوير سازيها باعث قابل تحمل شدن زشتيهايي شده که روايت ميشوند. کتاب سرزمين گوجههاي سبز، نمادي از خفقان است. روي جلد کتاب دو چشم سياه ترسيده ترسيم شده، نگاهي وحشت زده پشت ميلههاست. لبهايي خاموش و بسته... و اينجاست سرزمين گوجههاي سبز. در ورق ورق کتاب، دستهايي را ميخواني که بياختيار بايد دست بزنند و چشمهايي که گريستن را حتي اجازه ميخواهند و شعرها، دفترها و کليدهايي در سراسر کتاب است که همواره دزديده ميشود.
ديگر آثار او به شرح زير است.
«تانگوي غمافزا»، بخارست 1984
رمان «پاسپورت» برلين 1986- انتشار ترجمه انگليسي در سال 1989
«فوريه پاپتي» برلين 1987
«مسافرت روي يک پا» - برلين 1989– ترجمه انگليسي سال 1989
«چطور ادراک خودش را خلق ميکند» - پادربورن 1990
«شيطان در آينه نشسته است» - برلين 1991
«حتي آن روزها؛ روباه، شکارچي بود» - هامبورگ 1992
«گرسنه و ابريشم» مجموعه مقالات – هامبورگ – 1995
«در يک تله» گوتينگن 1996
«قرار ملاقات» هامبورگ 1997– ترجمه انگليسي 2001
«نگاه خارجي يا زندگي بادي به فانوس دريايي است» گوتينگن 1999
«زني زنده در گيسهايش»، هامبورگ 2000
«وطن جايي است که آدم به زبانش حرف ميزند» بليکستلي 2001
«شاه تعظيم ميکند و ميکشد» - مجموعه مقالات – مونيخ 2003
«آقايان رنگپريده و فنجانهاي اسپرسو» - مونيخ 2005
«نوسان تنفسي» - مونيخ 2009
جوايز اهداشده به هرتا مولر
جايزه آدام مولر گوتنبرن، انجمن ادبي تيمسرا- 1981
جايزه ادبي اسپکته- 1984
جايزه ادبي رآوريس- 1985
جايزه ماريلوييزه- فلايسا- فلبر- 1989
جايزه زبان آلماني همراه با گرهارد سنرجکا، هلموت فراندورفر، کلاوس هنسل، يوهان ليپت، وارنر سولز، ويليام توتوک و ريچارد واگنر- 1989
مدال دانش روسويتا شهر بدگرنديشم- 1990
جايزه ادبي کرانيششتاينا -1991
جايزه نقد ادبي -1993
جايزه کلايست پريتسه- 1994
جايزه آريستيون- 1995
جايزه نويسنده- شهر فرانکفورت، برگن- انکهيم- 96/1995
جايزه ادبي گراز 1997
جايزه ادبي ايدا و ممل و جايزه بينالمللي ايمپک دابلين بهخاطر رمان «سرزمين گوجههاي سبز» - 1998
جايزه فرانتز کافکا- 1999
جايزه سيسرون- 2001
مدال کارل زوکماير- 2002
جايزه يوزف برايت باخ (همراه با کريستوف مکل و هارالد وينريخ)- 2003
جايزه ادبي کنراد- 2004
جايزه ادبي برلين- 2005
جايزه ادبيات اروپايي وورس وجايزه ادبي والتر هسنلکور 2006
جايزه نوبل ادبيات 2009
هرتا مولر در ايران
از هرتا مولر در ايران تاکنون فقط يک اثر منتشر شده است. رمان «سرزمين گوجههاي سبز» را غلامحسين ميرزا صالح
ترجمه و در سال 1380منتشر کرد و در سال 1386توسط انتشارات مازيار تجديد چاپ شد...
نگاهي مختصر به رمان ِ سرزمين ِ گوجه هاي نارس :
هر کسي در هر چنگه ابر، دوستي داشت
هم از آن روست جهان، در جوار دوستان، آکنده از هول پلشت است
مادرم نيز ميگفت
چنين
دل به دوستان مسپار
و در انديشه چيزهاي جدي تر باش
سرزمين گوجه هاي نارس
اين رمان با اين چند سطر شعر از (گلونائوم) شروع ميشود.. درک نوعي شاعرانگي تاريک و پنهان در عمق رازآميز هر پديده و پديدار،يکي از شاخصهاي بارز رمان چند لايه «سرزمين گوجههاي سبز» اثر نويسنده آلماني-رومانيايي است. اين شاعرانگي که با در نظر گرفتن انگيزه روايت، نقطه اتکاي ديدگاه هنري و شگردهاي فني مهندسي داستان نويسي هرتا مولر – در اين رمان – به حساب ميآيد، به ندرت در سطح روايت جلوه ميکند؛ پس چنان تو در تو و پيچيده است که گويا دريافت جوهره آن براي آدمهاي کاملا عادي و همسان و کم و بيش بدون چهره خاص، نه فقط دشوار بل ناممکن مي نمايد. تودههاي متحدالشکل شده و آينده رونده منفعل در رمان سرزمين گوجههاي سبز، زير آسماني پست و بر موقعيت خط هاي افق نگاههاي حيران را محدود به چشم اندازي تنگ ميکنند، ناگريز و ناتوان از درک حقايق خود، به فسادي قانقاريايي جان و تن سپرده اند و از هويت انساني حتي در ساده ترين و طبيعيترين وجه آن تهي شدهاند.
در جهان داستاني هرتا مولر خود کامگي ظاهراصلاح اين آدمها را چنان از طبع و منش انساني ساقط کرده است که در چنبره وحشت هر آن آماده لو دادن و به عبارتي فروختن جان و هستي و حيثيت بشري نزديکترين و قديميترين دوستان و حتي خويشاوندان و مثلا عزيزان هم خون خود هستند. پس تنها مشغله مبتذل اين موجودات تامين امکانهاي خور و خواب و هم خوابگيهاي فرو کاسته شده به مرزهاي حيوانيت است...
مولر در اين کتاب با نگارش سيال و لغزندهاش به زيباترين شکل نفوذ ديکتاتوري کمونيسم را به خلوتترين گوشه ذهن مردم اروپاي شرقي به تصوير کشيد. سرگذشت گروهي دانشجوي زخم خورده لهستاني که در دوره ديکتاتوري نيکولاي چائوشسکو، سرزمين خود را ترک ميکنند و به بخارست پناهنده ميشوند غافل از اينکه حکومت رماني سايه سنگيني دارد که حتي آپارتمانهاي تاريک و کثيف منطقه فقيرنشين شهر هم از آن در امان نيست. ترزا(راوي)، ادگار، کورت و گئورگ و البته لولا همگي سرخورده از آنچه که روياهايشان را فرو ريخته، گوشه عزلت ميگيرند. گئورگ به آلمان پناهنده ميشود، کورت خودش را در آپارتمانش حلقآويز ميکند و ادگار و ترزا هم همين طور.
اين چهار شخصيت، چنان که انتظار ميرود، نهتنها با حس نيرومند همدلي و يگانگي- در اندازههاي آرماني داستانها و رمانهاي از پيش انديشيدهشده- گردهم نيامدهاند بلکه چون هيچکس ديگر را جز خود ندارند، گاه تندتر از دژخيمان يکديگر را تحقير ميکنند و آزار ميدهند که اين امر نشان از صداقت و ژرفنگري نويسندهاي هوشمند دارد. اما اين توده محصور در وحشت حکومت رماني چنان با سازوکار دستگاه خو گرفتهاند که از ذرهاي وقوف بر تباهي و نکبت چارهپذيرشان، آگاهانه ميگريزند و ترجيح ميدهند امکان خواب و خور سگيشان بر مداري جاودانه بچرخد و رمان اينگونه با ناتمامي به پايان ميرسد. بيشتر نوشتههاي مولر نشات گرفته از خاطرات و تجربيات شخصي او است. همچنين است رمان «سرزمين گوجههاي سبز» که در سال 1994در آلمان( با عنوان قلب حيواني) منتشر شد. ويژگي عمده اين کتاب زبان شاعرانه پر از استعاره و کنايه آن است. کنايهها و استعارههايي که در طول اثر بارها تکرار شده، رشد کرده و گسترش مييابند. زيبايي نثر نويسنده و شوخطبعيهاي پنهان در بعضي از تشبيهات و تصوير سازيها باعث قابل تحمل شدن زشتيهايي شده که روايت ميشوند. کتاب سرزمين گوجههاي سبز، نمادي از خفقان است. روي جلد کتاب دو چشم سياه ترسيده ترسيم شده، نگاهي وحشت زده پشت ميلههاست. لبهايي خاموش و بسته... و اينجاست سرزمين گوجههاي سبز. در ورق ورق کتاب، دستهايي را ميخواني که بياختيار بايد دست بزنند و چشمهايي که گريستن را حتي اجازه ميخواهند و شعرها، دفترها و کليدهايي در سراسر کتاب است که همواره دزديده ميشود.