امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

روشن کردن نقاط تاریک و مبهم اثر هنری!

#1
نقد معاصر ایران در طی سالهای اخیر به عقیده بسیاری از صاحبنظران نقدی مصرف‌گرا و گرته‌بردار بوده است و امروز در آخرین ماه‌های دهه هشتاد پرداختن به این موضوع که ما هنوز نقدی جدی و حتی متعارف نداریم، اهمیت خود را بیش از پیش به اصحاب نقد و فکر تحمیل می‌کند.

عبدالعلی دستغیب که از جمله فعالان این عرصه بوده است و حوزه کاری‌اش ـ از نقد تا ترجمه ـ این امکان را به وجود آورد که برای بررسی این نقد مصرف‌گرا و به عقیده دستغیب نقد مستعار، به سراغ این مترجم و منتقد فعال برویم، فردی که در سال 1337 برای تحصیل دانشگاهی به تهران آمد و در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در رشته فلسفه مشغول به تحصیل شد و از همان سال وارد حیطه نقد ادبی شد.



 سعی را بر این داشته تا سخنان ایشان را بصورت مفید و مختصر برای شما علاقمندان به این زمینه قرار دهد:

رویکردهای اصلی نقد ادبی در دهه های اخیر

«نقد ادبی» فن و دانشی است که رویکردهای گوناگونی را در بطن خود جای داده و نمی‌توان گفت که در نقد ادبی تنها یک شیوه معمول است و همه به همین شیوه به نقد و بررسی متون ادبی می‌پردازند. این مساله به نگرش و نگاه ناقد بستگی دارد.

وجوه ممیز دهه‌های اولیه نقد نویسی ادبی ایران در مقایسه، با نقد ادبی متاخر

ما در دوره مشروطه کسانی چون فتحعلی آخوندزاده و میرزاملکم‌خان را داشته‌ایم که هم با فلسفه معاصر غرب آشنایی داشتند و هم ریشه‌های ادبی، کلامی و فلسفی ایران را می‌شناختند. در این دوره آخوندزاده و میرزاملکم خان سعی در ایجاد یک دگرگونی را داشتند. این منتقدان (و بعدها کسانی چون دهخدا، میرزاآقا ملکم خان کرمانی، خانلری و...) در نقد حضور دارند. یعنی سعی دارند وضعیت ادبیات ایران را بیان کنند. البته این نکته را نیز باید عرض کنم که به طور کلی نقد صرف در این دوره اغلب متوجه ساختار سیاسی و جامعه شناختی ایران بوده و با وجود استفاده از شیوه‌ها و مسائل تحقیقی و انتقادی فرانسه و انگلستان، خود را وقف تحقیق و نقد ادبیات ایران می‌کردند.

علاوه بر عباس اقبال و چند تن دیگر که به نقد کلامی آثار کلاسیک ادبیات ایران می‌پرداختند، کسانی چون پرویز خانلری، هدایت و نیما سعی در ایجاد نوعی تجدد و نوآوری داشتند.

نقد متأخر نسبت به نقد ادبی دهه‌های پیشین بهبود چندانی پیدا نکرده است. از دهه پنجاه به این طرف نقد ادبی کم کم دچار اغتشاش شد و مسائل نظری مستعار وارد نقد ادبی شد.

من به نقد تحقیقی اعتقاد دارم نه نقد تأویلی. نقد ادبی در چند دهه اخیر به طور اعم و در دهه هفتاد به طور اخص با پیشرفت‌هایی همراه بوده و در مقابل این پیشرفت‌ها انحرافاتی هم داشته، به طوری که این انحرافات به دانش نقد ادبی زیان‌های بسیاری رسانده است، البته من دارم به صورتی متناقض حرف می‌زنم. از طرفی فکر می‌کنم که در این دهه نقد ادبی از نظر کمی گسترش پیدا کرده اما از طرفی دیگر معتقدم عناصری وارد نقد ادبی شده‌اند که به نوعی آسیب رسانده بوده‌اند.

تا جایی که من می‌دانم عمده این عناصر آسیب‌رسان ظاهر ناشی از بی‌اطلاعی و استفاده از فرمول‌های نظریه‌پردازان و منتقدان غربی است؛
ما زمانی یک نقد فعال و نه مصرفی خواهیم داشت که نظریه‌های کسانی چون ریچاردز (Richards) را مطالعه کنیم و بر ادبیات و تاریخ ادبیات خود مسلط شویم و در آخر اینها را با یک نوع سنتز ترکیب کنیم. متاسفانه امروز بعضی‌ها به بومی بودن صرف و بعضی دیگر به جهانی شدن صرف می‌اندیشند. جرج سارتن (Geroge Sarton) در کتاب تاریخ علم به این نکته اشاره می‌کند و می‌گوید: «بسیاری از مباحثی که در اروپا بسط پیدا کرد، یا از چینی‌ها گرفته شده بود یا از ایرانی‌ها.» در تمدن اروپایی، ما بیش از آنکه خود متوجه باشیم حضور داریم؛ یعنی به قول پیردیر ما که می‌گفت اروپا هم شرق‌زده است، آنها هم از ما بسیار استفاده کرده‌اند و مباحث زندگی و تمدن ما را تدوین کرده‌اند و هم ما بعد ها از آن مباحث تئوریزه شده و تدوین شده استفاده کردیم.نمونه بارزش «تزوتان تودورف» نظریه پرداز فرانسوی مجاری الاصل که در بسیاری از نظریه های تئوریک خود به داستان‌های هزار و یک شب و... نظر داشته است.در واقع می‌خواهم بگویم اروپا بیش از آنچه که ما فکر می‌کنیم وامدار کشورهای شرقی است.

نقد امری فطری + اکتسابی!

به این صورت که یک مقداری بالقوه است و فطری و تا حدی نیز به زحمات و تربیت ذهنی فرد بستگی دارد. انسان هر کاری می‌تواند انجام دهد و اصلا انسان موجودی است همه کاره اما در حد متوسط. در حد متوسط می‌تواند همه این کاری را انجام دهد.به هر حال دو عامل اصلی بر این مساله تاثیر می‌گذارند؛ اراده قوی و محیط مناسب.

کار منتقد به عنوان کاری خلاقانه است. ظاهرا بزرگترین مشخصه نقد ادبی عقلانی کردن درک هنری در جهت توضیح و تفسیر آن اثر هنری است.دو نظریه مهم درباره نقد ادبی وجود دارد: یکی نظریه از پروفسور لوئیس (M.G. Lewis) است که معتقد است نقد ادبی قانون، منطق و معرفت خاص خود را دارد؛ فلسفه می‌خواهد. درست است که انسان از یک چیزی خوشش می‌آید اما باید عقلانیت خود را به کار برده تا بتوان آثار هنری را توضیح و توجیه و تفسیر کرد. نظریه بعدی از دی. اچ. لارنس (D.H.Lawrence) است که می‌گوید: نقد ادبی بیان منطقی احساس است و یا به عبارتی عقلانی کردن احساسات(Rationalitire).

تربیت منتقدان

اگر بخواهیم نقد معقول و کارسازی داشته باشیم احتیاج به سنتز و ترکیب داریم. ابتدا باید فرهنگ خودمان را ـ فرهنگ ایران ـ بشناسیم و بدانیم پیشینیان چه کرده‌اند و سپس با آثار جدید متفکران غرب آشنا شویم و سرانجام بتوانیم یک ترکیب و سنتز درست و دقیق (و به دور از افراط و تفریط) از این دو به دست بیاوریم. به عقیده من اگر قرار باشد که در کشور، یک چنین کلاس‌هایی تشکیل بشود، باید ابتدا دانشجویان این رشته با آثار فرهنگی ایران و نظریه‌پردازان ایرانی سپس با آثار منتقدانی چون ارسطو، هوراس، همچنین آثار منتقدان و نظریه پردازان معاصر چون پروفسور ریچاردز - به عقیده من بزرگترین نظریه پرداز معاصر غرب است - دریدا، تودورف، فوکو، بارت و... آشنا شوند.

نقد ادبی، بدون فلسفه امکان ندارد

فلسفه در اصل تشخیص مفاهیم و سایه روشن کلام است و می بایستی یک دوره آثار فلسفی خودمان و غرب در اختیار دانشجویان این دوره از کلاس‌ها قرار گیرد. این دانشجو باید ضمن مطالعه نظری کارهای عملی نیز انجام دهد؛

دانستن کدها و رمزهای اثر هنری تنها یک روی سکه نقد نویسی است. یکی از دشواری‌ها و ضعف‌هایی که نقد معاصر ایران با آن کلنجار می‌رود این است که زبان نوشتاری منتقدان ما مغلق و دشوار است. متاسفانه منتقدان ابهام و ایهام را (با یک نقطه کم و زیاد) با هم اشتباه گرفته‌اند. آنچه که لازمه کلام است، ایهام است نه ابهام.

ابهام مضاعفی که اغلب در نقدهای وطنی موجود است در عوض بازنمایی زوایای تاریک اثر هنری برای مخاطب تاویل، توجیه و تفسیر اثر هنری را مبهم و مختل می‌کند.می پذیرم که این عیب اصلی نقد معاصر ایران (به طور اخص در این دو دهه اخیر) بوده است. البته یکی دیگر از مشکلات رایج شده و من نسبت به آن بیمناکم، این است که امروز حدود مفاهیم کلمات، معین نیست. منتقدان و مترجمان، کلمات فلسفه و نقد ادبی را به انحاء مختلف به کار می‌برند.

طبعا فقر منتقد در ایران امری محسوس است، منتقدانی در ردیف نظریه پردازانی چون گلدمن یا لوکاچ نداریم. این واقعیتی است. این عقیده نشخوار نظریه‌های منتقدان غربی، حداقل درباره من (در این دوره از زندگی‌ام پس از طی دوره‌های نقد مصرفی و کسب تجربه سالیان) صدق نمی‌کند. خب در ابتدا چنین بود، اما بعدها با آموختن فلسفه توانستم به درک این نکته نائل آیم که نظریه‌های منتقدان و نظریه پردازان تنها به من کمک می‌کنند که فکرم را به کار بیندازم، نه این که از آنها به عنوان ابزاری برای نوشتن نقد استفاده کنم.

اصلی‌ترین فاکتورهای نقد معقول و متعارف

من غالبا یک جامعیت هگل را در نظر دارم و فکر می‌کنم که اگر کسی در فکر شناخت چیزی باشد، می‌بایست جوانب زیادی را در نظر داشته باشد. قضاوت درباره یک اثر هنری که ما می‌گوییم زیباست، به عقیده من احتیاج به تشخیص مفهوم زیبایی دارد. اینها سایه روشن‌هایی هستند که باید مشخص شوند. اما به عقیده من مهم‌ترین چیز برای یک منتقد داشتن یک شامه تیز و حساس است که بتواند از ظاهر و فرم، سمت و سوی نویسنده را تشخیص دهد.

وضعیت نقد ادبی ایران در دو دهه اخیر

ببینید، همان طوری که پیشتر نیز گفتم این فقر تا حدودی محسوس است. البته باید بگویم که نقد ادبی ما در حال گذر است. این منتقد ضعیف با نظریه پردازی‌های مصرف کننده ناتوان‌تر شده است، البته کسانی هستند که گاهی وقت‌ها خود مبدع یک تفکر و شیوه نقادانه می‌شوند اما این تنها به صورت یک جرقه ظاهر می‌شود و به عبارت بهتر هنوز این نظریه‌هایی که گاهی وقت‌ها در ایران تولید می‌شود، در یک سیستم کامل و جامع تئوریزه نشده است.
پاسخ
 سپاس شده توسط чернаяЛуна
آگهی


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
Smile • روانشناسی تاریک (• اثر مایکل پیس)
Book فکر به قلمِ [امیرحسین] / صفحه هنری معراج
  کدام کتاب برای نخستین بار تحولات ادبی و هنری معاصر را نشان داد؟
Rainbow در بند کردن رنگین‌کمان
  حکایتی بسیار زیبا از کلیله و دمنه درباره زود قضاوت کردن
  جمله های زیبا در مورد یاد کردن
  تلویزیون ها خاموش، کتاب ها روشن!
  تحمل کردن زیباست
  اداره کردن زن اسان تر است یا مملکت؟
  ای خوش از تن کوچ کردن

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان