19-12-2015، 19:20
در عرصه شعر انقلاب، غزل را باید لنگرگاه و قیامت شعر نامید، چرا که سرودهها و سرایندگان آنها پس از عبور از حاشیة قالبهایی چون رباعی، دوبیتی، مثنوی و … بر ساحل غزل پهلو گرفتند و درست همچون قیامت که آرامشگاه همة تکاپو و کوششهاست. غزل، آرامشگاه و سرانجامِ عمدة حرکتهای شعری انقلاب به شمار میآید و اگر غزل در مفهوم گستردهاش ـ نه توجه به فرم و شکل خاص ـ دیده شود حضور غزل و روح غزل را در تمام سرودهها اعم از نیمایی و سپید تا قالبهای کلاسیک همچون مثنوی و رباعی و دوبیتی نیز میتوان یافت.
اگر به تعریف غزل ـ رها از شکل و قالب ـ اکتفا کنیم، باید گفت سرودههای انقلاب در همین قلمروِ شفاف و آفتابی قدم میزنند و به دلیلی حضور فرهنگ ایمان، شهادت و عرفان، نبض تمام سرودههاـ با اندکی تسامحـ جز پژواک عشق و عرفان چیز دیگری نیست. البته این تنها سرنوشت شعر انقلاب نیست که شعر کلاسیک فارسی نیز سرنوشتی چنین داشته است و غزل، فرجام خوش سلوک شعری ماست و اگر امکان آمارگیری دقیق در شعر شاعران ردة اول و دوم شعر فارسی بود، روشن میشد که حرف اول و آخر را غزل زده است.
در آینده نیز میتوان پیشبینی کرد که غزل همچنان میداندار و یکهتاز عرصة شعر فارسی باشد، چرا که روح زندگی، عشق است و این حدیثِ شیرینِ مکرر را از هر زبان که میشنوی نامکرر است. اگر بپذیریم که غزل اسیری رهاشده از بند قصیده است و آغاز قصاید و قصاید آغازین با تغزل درآمیخته بود و سرانجام در گسستنی میمون، غزل از قصیده جدا گردید و سپس رها و مستقل در هوایی تازه تنفس کرد، باید بپذیریم که نه تنها، سرانجامِ سرودنها به غزل میرسد که سرآغاز سرودن نیز غزل بوده است.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، به دلیل نظامنایافتگی تقسیمبندی شعر در ادب کلاسیک، تعریف غزل بر مبنای «شکل» نادرست و نارواست، چرا که نام همه قالبهای شعری، به استثنای غزل و قصیده، بر مبنای شکل است (مانند دوبیتی، مثنوی، مستزاد، ترجیعبند و …)؛ اما نامگذاری غزل و قصیده بر مبنای محتوا و درونمایه شعری است. از نظرگاه شکل، غزل، قصیده و حتی قطعه، تفاوت بارزی با هم ندارند (البته قطعه مصرع) و از نظر درونمایه همان مضامینی را که در غزل مییابیم در مثنوی، رباعی، دوبیتی و … نیز میتوان یافت. پس میتوان گفت روح غزل در تمام قالبهای شعر فارسی دمیده شده و به آنها حیات و جانی تازه بخشیده است.
اگر قرار باشد ویژگیهای عام را برای غزل برشماریم، چند ویژگی زیر از همه شاخصتر و برجستهترند:
1-آیینة عواطف و تأثیر و تأثرهای درونی
انقلاب اسلامی ایران
از احساسات سطحی و زودگذر، تا عواطف و احساسات ژرف و ریشهدار انسانی، همه و همه در آیینة غزل بازتاب و تجلی داشتهاند. غزل، ترجمان عشقهای زودگذر و سطحی تا سوز و گدازهای عمیق عاشقانه و عارفانه بوده است. این نکته گفتنی است که عشق در هیچ قالبی به اندازة غزل بیان و عرضه نشده است. همه جلوههای احساسی و عاطفی انسان، همچون خشم و نفرت، سوگ و اندوه، غربت و تنهایی، حتی دردها و شکوههای اجتماعی و سیاسی، مجال غزل را مناسبترین و فراخترین یافته و از آن بهره گرفتهاند.
2-لطافت و نرمی زبان، بیان و واژگان
غزل، جلوهگاه احساسات عارفانه و عاشقانه بوده و هست و عواطف شاعرانه، با عبور از صافی ذهن و ضمیر، زبان، بیان و واژگان نرمآهنگ و لطیف را همراه میآورند به همین دلیل، لحن غزل از دیرباز تا به امروز، عمدتاً نرم و ملایم است، از اینرو، بسیاری از غزلها، در وزنهای نرم سروده شدهاند. البته در عصر مشروطه، رویکرد شعرـ از جمله غزلـ به مسائل اجتماعی و سیاسی، استفاده از واژگان و ترکیبات دیگر را باعث شد که اندکی خشونت چاشنی غزل گردید و در عصر انقلاب، به ویژه سالهای دفاع مقدس، درآمیختن غزل و حماسه آهنگ دیگری به غزل بخشید که با فضای متعارف غزل، تفاوت داشت.
3- گسستگی در روساخت و پیوستگی در ژرفساخت
شاید، تنوع و تحول «حال» شاعرانه و کشف و شهودها، که در حوزه هیچ شعری همچون غزل، بروز و ظهور ندارد، عامل «گسستگی ظاهری» غزل باشد. این است که در نخستین نگاه، ابیات غزل را مجموعهای پریشان مییابیم یا ابیاتی که ظاهراً هر کدام سوز و سازی جداگانه دارند اما با اندکی تأمل و ژرفبینی، رشتهای پنهان در مجموعة غزل را میتوان یافت که دست هر بیت را در دست دیگری مینهد و در «پیوندی» خجسته و فرخنده، ساختاری شکوهمند و شیرین را پی میریزد. در غزلهای سبک هندی، این پیوستگی کمرنگتر است. در بخشی از غزلهای شاعران بزرگ، گاه زبان روایی میتوان یافت که خود به خود نوعی پیوستگی در مجموعة غزل را به همراه میآورد. مثلاً در غزلهایی همچون «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند» و «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»، پیوندی محسوس و ملموس به دلیل زبان روایی دیده میشود.
در سرودههای عصر انقلاب و سالهای دفاع مقدس ویژگی روایی در غزل، بافتی یکدست و پیوندی آشکار میان ابیات ایجاد میکند و این حوزه به دلیل بسامد بالا، نوعی تفاوت با غزل گذشته را نمایان میسازد.
4- بیپیرایگی و رهایی از تکلف
احساسات آنی و عواطف بیواسطه، تصنع را از کلام میگیرند. خاقانی شاعر تصویرها و توصیفهای پیچیده که گستره و تبحر علمی او همراه با توان شاعرانه، سرودههایش را دشوار و دیریاب ساخته است، در سرودههایی که سوز و تأثر درون را از مرگ فرزندش رشیدالدین نشان میدهد، به دلیل بیتکلفی و بیواسطگی در بیان عواطف، زبان و بیانی روشنتر و شفافتر مییابد. غزل، جلوهگاه زلال درون شاعر است به همین دلیل بهندرت عرصة فضلفروشی، تکلف و پیچیدگی شده است. این نکته را نباید با پیچیدگی و دشواری شعر و غزل شاعران سبک هندی، به ویژه بیدل، اشتباه گرفت، چرا که دشواری غزل بیدل، عمدتاً ویژگی زبانی اوست تا تکلفی شاعرانه از نوع آنچه که در قصیده دیده میشود.
شعر
5-عرصه اجمال نه تفصیل
غزل هر چند عمیقترین، بلندترین و اساسیترین عواطف و دغدغههای انسانی را در خویش نمایانده است، اما به دلیل کوتاه بودن، فرصتی مناسب برای طرح ابعاد و زوایای گوناگون اندیشة انسانی نیست. در غزل کمتر میتوان از تمثیل، حکایت و قصه مدد گرفت. همین امر باعث شده است که شاعران، قالبهای دیگرـ بهویژه مثنویـ را برای توضیح، بسط و طرح اندیشة خویش برگزینند.
6- تأثیرگذاری و پایایی در ذهن و ضمیر
به دلیل محتوا و درونمایهای که با احساسات عمیق و ماندگار انسان پیوند دارد و همچنین آهنگ و موسیقی لطیف، غزل بیش از دیگر سرودهها با حافظهها گره میخورد. به همین دلیل حافظة مردمی و نیز حافظة خود شاعران با غزل بیش از دیگر قالبها انس و الفت دارد. تکبیتهای ماندگار در حافظة مردم جامعة ما که عمدتاً در فرهنگ رانندگان و جادهها دیده میشود نیز برگرفته از غزلهاست.
کارکرد و گسترة غزل
هر چند روح غزل، «عشق» است و از دیرباز تا به امروز در هیچ قالبی به اندازه غزل، عشق و جلوههای آن چهره ننموده است، اما در گذر زمان، همچون دیگر قالبها، رنگ و بوی دیگر یافته و عرصة طرح همه موضوعات و مسائل انسانی شده است. عرفان، سیاست، آموزش، طرب، غم، عشق زمینی و آسمانی و همة اضلاع و ابعاد حیات در آیینه غزل خودنمایی کردهاند. حتی «عشق» گاه نرم و رام و گاه سرکش و آشوبگر، گاه رند و زیرک و زمانی صاف و صمیمی و ساده، به غزل سر زده است و در این میدان فراخ سوز و ساز و ناز و نیاز آورده است. حافظ که حافظه شعری ماست و پهلوان گذشته، هنوز و همیشه در عرصة غزل، گاه عاشقانه، گاه عارفانه و گاه ترکیبی از هر دو را آورده است و در آمیزهای شگفت همه را به شگفتی و حیرت کشانده است. گاه نیز با طنزی ویژه، قلندرانه و بیپروا، به نقد صوفیان متظاهر و زاهدان ریایی پرداخته است؛ شیوهای که بعدها در غزل عصر مشروطه و بیداری ـ اما نه در افق والا و متعالی غزل حافظـ تصویری از جامعه آشفته و بیداد رفته بر شاعر و غیر شاعر را ترسیم کرد. اگر بگوییم غزل، فراگیرترین قالب و عرصه طرح اجمالی همه مسائل انسانی بوده است سخنی به گزاف نگفتهایم. همین است که غزل در خلوت و جلوت همدم مردم ما بوده و هست و هرگز کهنگی و فرسودگی در آن راه نیافته و امروز نیز بیش از همة قالبهای شعری مورد اقبال و استقبال است.
ویژگیهای غزل معاصر
به دشواری میتوان در غزل معاصر، خصوصیتی را یافت که در غزل گذشته از آن نمونه و نشانهای یافت نشود. تنها بسامد بالا و غلبة برخی ویژگیهاست که غزل معاصر را از غزل دیروز جدا میکند. برای تحلیل بهتر و دقیقتر غزل عصر انقلاب و به طور خاص غزل پایداری (دفاع مقدس)، بازیافت و تحلیل ویژگیهای غزل پیش از انقلاب بایسته و لازم است. از بارزترین خصوصیات غزل قبل از انقلاب ویژگیهای زیر را میتوان برشمرد:
الف) ویژگیهای محتوایی و درونی
شعر
1-غلبه عشق زمینی و سطحی
چندین دهه، غزل همچون عرصههای دیگر شعری مانند چهارپاره، نوسرودهها، مثنویها، رباعیها و عرصههای نثر بهویژه رمانها و نمایشنامهها سرشار از فضاهای سطحی و حتی بیان عریان و بیپرده مسائل جنسی بود. در شعر برخی از شاعران تغزلی، بیپرده و بیپروا، زوایای پنهان عشقهای صوری بازنموده میشد. حتی برخی زنان شاعر نیز از بیان صریح احساسات جنسی پروا نداشتند.
2- یأس و بدبینی شدید فلسفی و روحی
فضای بسته و خفقانآلود رژیم ستمشاهی، حاکمیت جو پلیسی، سرکوب حرکتهای سیاسی و مبارزاتی، زندان و شکنجه وحشتناک ساواک، بریدگی و یأس از مردم و در کنار آن، نفوذ و رسوخ فلسفة کافکا، آلبرکامو، سال بلو و … در میان نسل روشنفکر، سرودههای قبل از انقلاب اسلامی را آکنده از یأس و بدبینی ساخته بود. بسامد بالای کلماتی چون اسیر، دیوار، زندان، زمستان و … گواه اینگونه اندیشیدن است. جالب توجه است که بخشی از مجموعههای شعری این دوره، نامی بر پیشانی دارند که به روشنی نشان این تاریکبینی و بنبستانگاری است. شعر شاعران نوگرا در غزل معاصر هر چند قبل از انقلاب در برهههایی به مبارزه دعوت میکنند، اما از یأس و بدبینی فلسفی و اجتماعی نیز خالی نیست.
3- تحقیر، تمسخر و گاه توهین به ارزشها و نمادهای دینی و مذهبی
این ویژگی در داستانها نمود بیشتری دارد. داستاننویسانی چون صادق هدایت، سید محمدعلی جمالزاده، جلال آل احمد (در دورههای قبل از تحول و گاه پس از آن) و در شعر، عمده شاعران غیر مذهبی، با گرایشهای روشنفکرانه یا چپ ضد مذهبی (مانند مارکسیست)، جلوهها و مظاهر مذهبی را به باد استهزا و تخطئه میگرفتند. سرودههای کفرآلود، نه تنها در حوزه غزل که در دیگر حوزههاـ به ویژه نوسرودههاـ نیز در این دوره چشمگیر و رایج است. در سرودههای مهدی اخوانثالث، نادر نادرپور، احمد شاملو و نصرت رحمانی مصادیق بارزی از اینگونه سرودن را میتوان دید.
4- مرگستایی و آرزوی مرگ
بازتاب طبیعی اندیشه پوچانگاری در میان نویسندگان و شاعران پس از مشروطه را در هیئت خودکشی به روشنی میتوان یافت. تقی رفعت و صادق هدایت دست به خودکشی زدند و چند تن از شاعران در زندان و بیرون از آن اقدام به خودکشی میکنند. مرگستایی، سایه بر سرودهها افکنده است و شاعر، مرگی زودرس را فریاد میزند و بر بخت بد خویش نفرین میفرستد که باید ناز اجل را کشید!
اگر این آرزوی مرگ را با آرزوی مرگ در عرفان و سپس در فرهنگ شهادت در اسلام مقایسه کنیم، تفاوت افق فکری و روحی شاعران این دوره را با عارفان شاعر در خواهیم یافت. گله از بخت و سرنوشت و بد گفتن به زمین و زمان، چاشنی سرودههای مرگستاست که شرایط اجتماعی و سیاسی سهم مهمی در این نوع سرودن دارند.
5-شکوه از زمانه و مردم
شاعران عصر مشروطه، معترض، تندخو، بدبین و حساساند. با کوچکترین ناروایی اجتماعی پرخاش میکنند و گاه با کاستیها و ضعفهایی که در فرهنگ، اندیشه و رفتار مردم میبینند، بیپروا بدانان میتازند. این ویژگی را در سرودههای شاعران دهة 30 تا 50نیز میبینیم. جامعه آشوبزده و در فقر فرو رفته که به دلیل حاکمیت نظام استبدادی به بیداد تن سپرده و سرانجام آن را سرشار از چاپلوسی، ریاکاری با افقهای مبهم و مهآلود نموده است، شاعر را به عکسالعمل وا میدارد. چهرة نخستین این فضا، یأسسرایی و نومیدی شاعر است اما چهره دیگر، تاختن به مردم، تحقیر مردم و ناسزا گفتن به مردم است.
شعر
در سالهای 30 تا 50 بیان نمادین و رمزگونه ـ به دلیل خفقان و اختناق ـ در شعر رشد کرد و در شعر شاعران همین نمادها، دامنگیر مردم نیز شد و شاعر، مردم را به مردگان بیتحرک، کرمهای خوکرده به لجنزار، تندیسهای خاموش، تنسپردگان به شب و … معرفی کرد.
درست در همین هنگامه است که نگاههای روشن و دورنگر، مردم را باور میکنند و توان پنهان در وجود مردم را که همچون آتشفشانی منتظر شرارهافشانی و انقلاب است، میبینند و مییابند و از آن بهره میگیرند. در این میان، چهرة بینشمند و بزرگ عصر ماـ حضرت امام خمینی(ره)ـ بیش از دیگران با نگاه «مردمشناس» به تهییج، ساماندهی و حرکت این موج آماده و خروشان اندیشید و سرانجام نیز موفق شد بزرگترین انقلاب دینی روزگار ما را رقم زند.
ب) ویژگیهای ساختاری و بیرونی
از نظرگاه ساختار و قالب، حادثه چندانی را در غزل شاهد نیستیم؛ جز بهرهگیری از وزنهای بلند و تجربههایی در بهرهگیری از واژههای نو و زیر و بم وزن برای القای بهتر مفهوم و درونمایه شعر، که جدا از این ویژگی چشمگیر و قابل اعتنا، ویژگیهای شاخص دیگری را در غزل این دوره نمییابیم.
اگر به تعریف غزل ـ رها از شکل و قالب ـ اکتفا کنیم، باید گفت سرودههای انقلاب در همین قلمروِ شفاف و آفتابی قدم میزنند و به دلیلی حضور فرهنگ ایمان، شهادت و عرفان، نبض تمام سرودههاـ با اندکی تسامحـ جز پژواک عشق و عرفان چیز دیگری نیست. البته این تنها سرنوشت شعر انقلاب نیست که شعر کلاسیک فارسی نیز سرنوشتی چنین داشته است و غزل، فرجام خوش سلوک شعری ماست و اگر امکان آمارگیری دقیق در شعر شاعران ردة اول و دوم شعر فارسی بود، روشن میشد که حرف اول و آخر را غزل زده است.
در آینده نیز میتوان پیشبینی کرد که غزل همچنان میداندار و یکهتاز عرصة شعر فارسی باشد، چرا که روح زندگی، عشق است و این حدیثِ شیرینِ مکرر را از هر زبان که میشنوی نامکرر است. اگر بپذیریم که غزل اسیری رهاشده از بند قصیده است و آغاز قصاید و قصاید آغازین با تغزل درآمیخته بود و سرانجام در گسستنی میمون، غزل از قصیده جدا گردید و سپس رها و مستقل در هوایی تازه تنفس کرد، باید بپذیریم که نه تنها، سرانجامِ سرودنها به غزل میرسد که سرآغاز سرودن نیز غزل بوده است.
همانگونه که پیشتر اشاره شد، به دلیل نظامنایافتگی تقسیمبندی شعر در ادب کلاسیک، تعریف غزل بر مبنای «شکل» نادرست و نارواست، چرا که نام همه قالبهای شعری، به استثنای غزل و قصیده، بر مبنای شکل است (مانند دوبیتی، مثنوی، مستزاد، ترجیعبند و …)؛ اما نامگذاری غزل و قصیده بر مبنای محتوا و درونمایه شعری است. از نظرگاه شکل، غزل، قصیده و حتی قطعه، تفاوت بارزی با هم ندارند (البته قطعه مصرع) و از نظر درونمایه همان مضامینی را که در غزل مییابیم در مثنوی، رباعی، دوبیتی و … نیز میتوان یافت. پس میتوان گفت روح غزل در تمام قالبهای شعر فارسی دمیده شده و به آنها حیات و جانی تازه بخشیده است.
اگر قرار باشد ویژگیهای عام را برای غزل برشماریم، چند ویژگی زیر از همه شاخصتر و برجستهترند:
1-آیینة عواطف و تأثیر و تأثرهای درونی
انقلاب اسلامی ایران
از احساسات سطحی و زودگذر، تا عواطف و احساسات ژرف و ریشهدار انسانی، همه و همه در آیینة غزل بازتاب و تجلی داشتهاند. غزل، ترجمان عشقهای زودگذر و سطحی تا سوز و گدازهای عمیق عاشقانه و عارفانه بوده است. این نکته گفتنی است که عشق در هیچ قالبی به اندازة غزل بیان و عرضه نشده است. همه جلوههای احساسی و عاطفی انسان، همچون خشم و نفرت، سوگ و اندوه، غربت و تنهایی، حتی دردها و شکوههای اجتماعی و سیاسی، مجال غزل را مناسبترین و فراخترین یافته و از آن بهره گرفتهاند.
2-لطافت و نرمی زبان، بیان و واژگان
غزل، جلوهگاه احساسات عارفانه و عاشقانه بوده و هست و عواطف شاعرانه، با عبور از صافی ذهن و ضمیر، زبان، بیان و واژگان نرمآهنگ و لطیف را همراه میآورند به همین دلیل، لحن غزل از دیرباز تا به امروز، عمدتاً نرم و ملایم است، از اینرو، بسیاری از غزلها، در وزنهای نرم سروده شدهاند. البته در عصر مشروطه، رویکرد شعرـ از جمله غزلـ به مسائل اجتماعی و سیاسی، استفاده از واژگان و ترکیبات دیگر را باعث شد که اندکی خشونت چاشنی غزل گردید و در عصر انقلاب، به ویژه سالهای دفاع مقدس، درآمیختن غزل و حماسه آهنگ دیگری به غزل بخشید که با فضای متعارف غزل، تفاوت داشت.
3- گسستگی در روساخت و پیوستگی در ژرفساخت
شاید، تنوع و تحول «حال» شاعرانه و کشف و شهودها، که در حوزه هیچ شعری همچون غزل، بروز و ظهور ندارد، عامل «گسستگی ظاهری» غزل باشد. این است که در نخستین نگاه، ابیات غزل را مجموعهای پریشان مییابیم یا ابیاتی که ظاهراً هر کدام سوز و سازی جداگانه دارند اما با اندکی تأمل و ژرفبینی، رشتهای پنهان در مجموعة غزل را میتوان یافت که دست هر بیت را در دست دیگری مینهد و در «پیوندی» خجسته و فرخنده، ساختاری شکوهمند و شیرین را پی میریزد. در غزلهای سبک هندی، این پیوستگی کمرنگتر است. در بخشی از غزلهای شاعران بزرگ، گاه زبان روایی میتوان یافت که خود به خود نوعی پیوستگی در مجموعة غزل را به همراه میآورد. مثلاً در غزلهایی همچون «دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند» و «دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند»، پیوندی محسوس و ملموس به دلیل زبان روایی دیده میشود.
در سرودههای عصر انقلاب و سالهای دفاع مقدس ویژگی روایی در غزل، بافتی یکدست و پیوندی آشکار میان ابیات ایجاد میکند و این حوزه به دلیل بسامد بالا، نوعی تفاوت با غزل گذشته را نمایان میسازد.
4- بیپیرایگی و رهایی از تکلف
احساسات آنی و عواطف بیواسطه، تصنع را از کلام میگیرند. خاقانی شاعر تصویرها و توصیفهای پیچیده که گستره و تبحر علمی او همراه با توان شاعرانه، سرودههایش را دشوار و دیریاب ساخته است، در سرودههایی که سوز و تأثر درون را از مرگ فرزندش رشیدالدین نشان میدهد، به دلیل بیتکلفی و بیواسطگی در بیان عواطف، زبان و بیانی روشنتر و شفافتر مییابد. غزل، جلوهگاه زلال درون شاعر است به همین دلیل بهندرت عرصة فضلفروشی، تکلف و پیچیدگی شده است. این نکته را نباید با پیچیدگی و دشواری شعر و غزل شاعران سبک هندی، به ویژه بیدل، اشتباه گرفت، چرا که دشواری غزل بیدل، عمدتاً ویژگی زبانی اوست تا تکلفی شاعرانه از نوع آنچه که در قصیده دیده میشود.
شعر
5-عرصه اجمال نه تفصیل
غزل هر چند عمیقترین، بلندترین و اساسیترین عواطف و دغدغههای انسانی را در خویش نمایانده است، اما به دلیل کوتاه بودن، فرصتی مناسب برای طرح ابعاد و زوایای گوناگون اندیشة انسانی نیست. در غزل کمتر میتوان از تمثیل، حکایت و قصه مدد گرفت. همین امر باعث شده است که شاعران، قالبهای دیگرـ بهویژه مثنویـ را برای توضیح، بسط و طرح اندیشة خویش برگزینند.
6- تأثیرگذاری و پایایی در ذهن و ضمیر
به دلیل محتوا و درونمایهای که با احساسات عمیق و ماندگار انسان پیوند دارد و همچنین آهنگ و موسیقی لطیف، غزل بیش از دیگر سرودهها با حافظهها گره میخورد. به همین دلیل حافظة مردمی و نیز حافظة خود شاعران با غزل بیش از دیگر قالبها انس و الفت دارد. تکبیتهای ماندگار در حافظة مردم جامعة ما که عمدتاً در فرهنگ رانندگان و جادهها دیده میشود نیز برگرفته از غزلهاست.
کارکرد و گسترة غزل
هر چند روح غزل، «عشق» است و از دیرباز تا به امروز در هیچ قالبی به اندازه غزل، عشق و جلوههای آن چهره ننموده است، اما در گذر زمان، همچون دیگر قالبها، رنگ و بوی دیگر یافته و عرصة طرح همه موضوعات و مسائل انسانی شده است. عرفان، سیاست، آموزش، طرب، غم، عشق زمینی و آسمانی و همة اضلاع و ابعاد حیات در آیینه غزل خودنمایی کردهاند. حتی «عشق» گاه نرم و رام و گاه سرکش و آشوبگر، گاه رند و زیرک و زمانی صاف و صمیمی و ساده، به غزل سر زده است و در این میدان فراخ سوز و ساز و ناز و نیاز آورده است. حافظ که حافظه شعری ماست و پهلوان گذشته، هنوز و همیشه در عرصة غزل، گاه عاشقانه، گاه عارفانه و گاه ترکیبی از هر دو را آورده است و در آمیزهای شگفت همه را به شگفتی و حیرت کشانده است. گاه نیز با طنزی ویژه، قلندرانه و بیپروا، به نقد صوفیان متظاهر و زاهدان ریایی پرداخته است؛ شیوهای که بعدها در غزل عصر مشروطه و بیداری ـ اما نه در افق والا و متعالی غزل حافظـ تصویری از جامعه آشفته و بیداد رفته بر شاعر و غیر شاعر را ترسیم کرد. اگر بگوییم غزل، فراگیرترین قالب و عرصه طرح اجمالی همه مسائل انسانی بوده است سخنی به گزاف نگفتهایم. همین است که غزل در خلوت و جلوت همدم مردم ما بوده و هست و هرگز کهنگی و فرسودگی در آن راه نیافته و امروز نیز بیش از همة قالبهای شعری مورد اقبال و استقبال است.
ویژگیهای غزل معاصر
به دشواری میتوان در غزل معاصر، خصوصیتی را یافت که در غزل گذشته از آن نمونه و نشانهای یافت نشود. تنها بسامد بالا و غلبة برخی ویژگیهاست که غزل معاصر را از غزل دیروز جدا میکند. برای تحلیل بهتر و دقیقتر غزل عصر انقلاب و به طور خاص غزل پایداری (دفاع مقدس)، بازیافت و تحلیل ویژگیهای غزل پیش از انقلاب بایسته و لازم است. از بارزترین خصوصیات غزل قبل از انقلاب ویژگیهای زیر را میتوان برشمرد:
الف) ویژگیهای محتوایی و درونی
شعر
1-غلبه عشق زمینی و سطحی
چندین دهه، غزل همچون عرصههای دیگر شعری مانند چهارپاره، نوسرودهها، مثنویها، رباعیها و عرصههای نثر بهویژه رمانها و نمایشنامهها سرشار از فضاهای سطحی و حتی بیان عریان و بیپرده مسائل جنسی بود. در شعر برخی از شاعران تغزلی، بیپرده و بیپروا، زوایای پنهان عشقهای صوری بازنموده میشد. حتی برخی زنان شاعر نیز از بیان صریح احساسات جنسی پروا نداشتند.
2- یأس و بدبینی شدید فلسفی و روحی
فضای بسته و خفقانآلود رژیم ستمشاهی، حاکمیت جو پلیسی، سرکوب حرکتهای سیاسی و مبارزاتی، زندان و شکنجه وحشتناک ساواک، بریدگی و یأس از مردم و در کنار آن، نفوذ و رسوخ فلسفة کافکا، آلبرکامو، سال بلو و … در میان نسل روشنفکر، سرودههای قبل از انقلاب اسلامی را آکنده از یأس و بدبینی ساخته بود. بسامد بالای کلماتی چون اسیر، دیوار، زندان، زمستان و … گواه اینگونه اندیشیدن است. جالب توجه است که بخشی از مجموعههای شعری این دوره، نامی بر پیشانی دارند که به روشنی نشان این تاریکبینی و بنبستانگاری است. شعر شاعران نوگرا در غزل معاصر هر چند قبل از انقلاب در برهههایی به مبارزه دعوت میکنند، اما از یأس و بدبینی فلسفی و اجتماعی نیز خالی نیست.
3- تحقیر، تمسخر و گاه توهین به ارزشها و نمادهای دینی و مذهبی
این ویژگی در داستانها نمود بیشتری دارد. داستاننویسانی چون صادق هدایت، سید محمدعلی جمالزاده، جلال آل احمد (در دورههای قبل از تحول و گاه پس از آن) و در شعر، عمده شاعران غیر مذهبی، با گرایشهای روشنفکرانه یا چپ ضد مذهبی (مانند مارکسیست)، جلوهها و مظاهر مذهبی را به باد استهزا و تخطئه میگرفتند. سرودههای کفرآلود، نه تنها در حوزه غزل که در دیگر حوزههاـ به ویژه نوسرودههاـ نیز در این دوره چشمگیر و رایج است. در سرودههای مهدی اخوانثالث، نادر نادرپور، احمد شاملو و نصرت رحمانی مصادیق بارزی از اینگونه سرودن را میتوان دید.
4- مرگستایی و آرزوی مرگ
بازتاب طبیعی اندیشه پوچانگاری در میان نویسندگان و شاعران پس از مشروطه را در هیئت خودکشی به روشنی میتوان یافت. تقی رفعت و صادق هدایت دست به خودکشی زدند و چند تن از شاعران در زندان و بیرون از آن اقدام به خودکشی میکنند. مرگستایی، سایه بر سرودهها افکنده است و شاعر، مرگی زودرس را فریاد میزند و بر بخت بد خویش نفرین میفرستد که باید ناز اجل را کشید!
اگر این آرزوی مرگ را با آرزوی مرگ در عرفان و سپس در فرهنگ شهادت در اسلام مقایسه کنیم، تفاوت افق فکری و روحی شاعران این دوره را با عارفان شاعر در خواهیم یافت. گله از بخت و سرنوشت و بد گفتن به زمین و زمان، چاشنی سرودههای مرگستاست که شرایط اجتماعی و سیاسی سهم مهمی در این نوع سرودن دارند.
5-شکوه از زمانه و مردم
شاعران عصر مشروطه، معترض، تندخو، بدبین و حساساند. با کوچکترین ناروایی اجتماعی پرخاش میکنند و گاه با کاستیها و ضعفهایی که در فرهنگ، اندیشه و رفتار مردم میبینند، بیپروا بدانان میتازند. این ویژگی را در سرودههای شاعران دهة 30 تا 50نیز میبینیم. جامعه آشوبزده و در فقر فرو رفته که به دلیل حاکمیت نظام استبدادی به بیداد تن سپرده و سرانجام آن را سرشار از چاپلوسی، ریاکاری با افقهای مبهم و مهآلود نموده است، شاعر را به عکسالعمل وا میدارد. چهرة نخستین این فضا، یأسسرایی و نومیدی شاعر است اما چهره دیگر، تاختن به مردم، تحقیر مردم و ناسزا گفتن به مردم است.
شعر
در سالهای 30 تا 50 بیان نمادین و رمزگونه ـ به دلیل خفقان و اختناق ـ در شعر رشد کرد و در شعر شاعران همین نمادها، دامنگیر مردم نیز شد و شاعر، مردم را به مردگان بیتحرک، کرمهای خوکرده به لجنزار، تندیسهای خاموش، تنسپردگان به شب و … معرفی کرد.
درست در همین هنگامه است که نگاههای روشن و دورنگر، مردم را باور میکنند و توان پنهان در وجود مردم را که همچون آتشفشانی منتظر شرارهافشانی و انقلاب است، میبینند و مییابند و از آن بهره میگیرند. در این میان، چهرة بینشمند و بزرگ عصر ماـ حضرت امام خمینی(ره)ـ بیش از دیگران با نگاه «مردمشناس» به تهییج، ساماندهی و حرکت این موج آماده و خروشان اندیشید و سرانجام نیز موفق شد بزرگترین انقلاب دینی روزگار ما را رقم زند.
ب) ویژگیهای ساختاری و بیرونی
از نظرگاه ساختار و قالب، حادثه چندانی را در غزل شاهد نیستیم؛ جز بهرهگیری از وزنهای بلند و تجربههایی در بهرهگیری از واژههای نو و زیر و بم وزن برای القای بهتر مفهوم و درونمایه شعر، که جدا از این ویژگی چشمگیر و قابل اعتنا، ویژگیهای شاخص دیگری را در غزل این دوره نمییابیم.