10-12-2015، 22:18
نگاهی به وضعیت ترجمه شعر در ایران
به طور نظری فقط میتوان بررسی کرد که آیا شعر ترجمه میشود یا نمیشود اما نمیتوان گفت باید ترجمه کرد یا نکرد.
ترجمه شعر
شعر، محتوا یا فرم؟
در اطرافمان کتابهای شعر بسیاری دیدهایم که ترجمه شدهاند. گاهی از خواندن آنها لذت بردیم و گاه فقط نگاهی از سر بیاعتنایی به آن انداختهایم و فکر کردیم که «این خارجیها هم عجب آدمهایی هستند. این چه مدل شعرگفتن است. بیایند از سعدی و حافظ ما یاد بگیرند. » و غافل از این که شاید شاعران آنها هم مثل شاعران ما باشند و این مترجمان هستند که اینگونه ترجمه کردهاند. از طرفی همان افراد اگر نگاهی به اشعار ترجمه شده ادبیات ما بیندازند، شاید شک کنند که اینها جزو آثار سعدی و حافظ باشد. اما بهتر است کمی منصف باشیم. در ترجمه همواره تاکید بر امانتدار بودن و برگرداندن صحیح پیام است و اکثر مترجمان به این امر اعتقاد و باور دارند، اما شعر حدیث دیگری دارد. شعر علاوه بر پیام، دارای فرمی است که به زیبایی آن کمک میکند. اگر فرم را از شعر بگیریم، آن زیبایی خاص را از دست میدهد و شاید نتواند حس لازم را به خواننده انتقال بدهد. اینجاست که شاید خیلیها به آن خرده میگیرند. اینجاست که دیگر از مترجم فقط انتظار ترجمه نمیرود. مترجم را در قالب یک شاعر میخواهیم.
دکتر ضیا قاسمی، زبانشناس، در کتاب«همیشه سبز: گزیده ترانههای پاپ از آغاز تا امروز» سعی کرده است که ترجمه این ترانهها را شعرگونه و آهنگین در بیاورد که در این کار موفق هم بوده است. او میگوید: «در شعر صرفنظر از معنای محتوایی، خود فرم شعر نیز که دربرگیرنده صنایع ادبی و ظرافتهای خاص زبانی و ادبی است، بخشی از معنا را تشکیل میدهد. یعنی معنای شعر را میتوان مجموع محتوا و فرم دانست. اما در ترجمه شعر این معنا کاملا منتقل نمیشود و آنچه منتقل میشود عمدتا معنای محتوایی است که البته این نیز مشکلات خاص خود را دارد.»
مشکلات ترجمه ناپذیری
این مشکلات را دکتر کوروش صفوی، زبانشناس، در قالب بحث ترجمهناپذیری در مقاله «بررسی ترجمهناپذیری» خود در کتاب «هفت گفتار در ترجمه» آورده است.
به گفته او شاید مترجم نتواند معادل برخی کلمات را در زبان مقصد پیدا کند و این امکان وجود دارد که با اضافه کردن اطلاعاتی در خود متن یا به صورت پانویس، در ترجمه آنها بکوشد:
«اگر کل پیام نویسنده در همین اطلاعات نهفته باشد مثلا نویسنده خواسته باشد از طریق صناعات بدیعی از قبیل انواع جناس، همحروفی، گونههای هنجارگریزی و جز آن، هنر خود را بنمایاند، کاربرد پانویس مضحک به نظر خواهد رسید. زیرا در چنین شرایطی، توجه خواننده بیشتر به پانویسها جلب میشود و طبعا مسئله تفسیر متن به زبانی دیگر مطرح خواهد بود و نه ترجمه. از سوی دیگر مترجم نمیتواند به یکباره تمامی متن مبدا یا بخش اعظم آن را دست مایه نوشتهای سازد که نویسنده اصلیاش خود اوست. زیرا در این شرایط مسئله اقتباس مطرح خواهد بود و نه ترجمه.»
این همان مشکلاتی است که در ترجمه شعر به آنها اشاره شد. در شعر از کنایهها و تشبیهاتی استفاده میشود که مختص فرهنگ خاصی است و انتقال آن در شعر اگر نگوییم غیرممکن است، حتما بسیار سخت است.
هرکسی حق دارد که هر ترجمهای انجام دهد اما به دیگران هم باید حق بدهد که برکارش نقد کنند.
دکتر گلرخ سعیدنیا، زبانشناس ومتخصص مطالعات ترجمه در این رابطه میگوید: «به طور نظری فقط میتوان بررسی کرد که آیا شعر ترجمه میشود یا نمیشود اما نمیتوان گفت باید ترجمه کرد یا نکرد. در واقع راهی که هر متنی از فرهنگ مبدأ به فرهنگ مقصد طی میکند، راهی صاف و مستقیم نیست. متن در دست مترجم از لایههای فرهنگی و ایدئولوژیکی میگذرد تا بتواند به متن زبان و فرهنگ مقصد نزدیکتر شود و گاهی به لباس آن دربیاید. یا ترجمههای فیتز جرالد از رباعیات خیام به قول دکتر فرزانه فرحزاد، آیا این همان خیامی است که ما میشناسیم؟ پس باز هم میگویم هیچ متنی از مبدأ به مقصد جان سالم به در نمیبرد به ویژه شعر که چکیده فرهنگ و ادب یک ملت است.»
هم فرم هم محتوا
محتوا که تکلیفش روشن شد. اینکه شعر از یک طرف مثل هر ترجمه دیگری حتی در صورت امانتداری مترجم هم دستخوش تغییراتی میشود و از طرفی دیگر، چون شعر است، خصوصیات ویژهای دارد که هنگام ترجمه ممکن است به درستی انتقال پیدا نکند. اما گذشته از محتوا، باید به انتقال فرم هم توجه کرد. البته مترجمان ادبی همیشه سعی کردهاند که به زیباییهای ظاهری ترجمه هم توجه کنند تا خوانندگان حس لازم را دریافت کنند.
سعیدنیا هم با اشاره به این مسئله که در ترجمه مضمون و فرم شکل عوض میشود، میگوید: «مگر میتوان حتی برای یک واژه هم معادل دقیقی در زبان دیگر یافت؟ زبانشناسان میدانند که ممکن است واژهای در زبان مبدأ باشد که در زبان مقصد به صورت توصیفی وجود داشته باشد یا برعکس. در زبانی، جملات مجهول پرکاربرد باشد و در زبانی، جملات معلوم. در زبانی که فعل باید آخر بیاید، جملات بلند ممکن نیست و در زبانهایی که فعل در مقام مثلاً دوم (آلمانی) میآید، دست مؤلف برای جملات بلند باز است. بنابراین در ترجمه این زبانها به یکدیگر از این گرفتاریها پیش میآید. اینها فقط گوشهای از تغییراتی است که به لحاظ فرم پیدا میشود. به لحاظ محتوا که پای عوامل فرهنگی بسیاری در میان است از جمله خود مترجم که به عنوان یک فیلتر فرهنگی- ایدئولوژیکی در امر ترجمه عمل میکند. باید اذعان کنم که در دوران کنونی بحثهای دیگری را میتوان مطرح کرد یعنی به ترجمههای اتفاق افتاده پرداخت و از باید و نباید پرهیز کرد. هرکسی حق دارد که هر ترجمهای انجام دهد اما به دیگران هم باید حق بدهد که برکارش نقد کنند.»
ترجمه شعر
شعر، شعر ترجمه شود
حال این سوال پیش میآید که تا چه حد میتوان فرم را عینا منتقل کرد و اینکه لازم است که شعرها به همان فرم شعرگونه ترجمه شود؟
به اعتقاد قاسمی، «یک جنبه مهم از فرم شعر، وزن آن است که طیف گستردهای را از وزن عروضی گرفته تا وزن درونی در شعر آزاد در برمیگیرد. انتقال وزن در شعری که ترجمه میشود، عملا ممکن نیست؛ چون وزن شعر خاص زبانی است که شعر به آن زبان سروده شده است و این وزنها، در زبانهای مختلف متفاوت است. به همین دلایل وقتی شعری ترجمه میشود، شعرگونگی خود را از دست میدهد و به نثر تبدیل میشود. حداکثر کاری که مترجم میتواند انجام دهد این است که متن ترجمه شده را شعرگونه کند؛ یعنی آن را طوری بنویسد که گویی شعری در همان زبان سروده شده است.»
با این مشکلات آیا همچنان لازم است به ترجمه شعر بپردازیم؟
قاسمی با تایید این مطلب میگوید: «اگرچه برخی شعر را غیرقابل ترجمه دانستهاند و در صورت ترجمه، بخش بزرگی از زیباییهای شعر در ترجمه از بین میرود، اما در مجموع میتوان ترجمه شعر را کار مفید و پرثمری دانست؛ زیرا همان مقدار از پیام شعر که انتقال مییابد نیز مانند پلی است به اندیشه و احساس شاعر.» سعیدنیا هم با قاسمی موافق است:« اگر همین ترجمهها نبود، ما با شاعران ملتهای دیگر آشنا نمیشدیم. مگر هر شخص چند زبان بلد است و با چند فرهنگ آشناست. منتها دانش هر مخاطب است که مطالبات او را رقم میزند و انتظارات او براساس آموختههایش را برآورده میسازد یا نمیسازد.»
کمی جسارت، کمی هم انصاف
ترجمه شعر با پیچیدگیهای زیادی همراه است اما باید توجه داشت که ترجمه هر ذرهای از ادبیات جهان و ادبیات ایران، گام بزرگی است برای معرفی، نمایاندن و اشاعه افتخارات هر فرهنگ و چه لذتی بالاتر از این که شهرت یک فرهنگ و کشور با شاعران و نویسندگان و ادبیاتش گره بخورد و این مترجمان هستند که این وظیفه را باید به دوش بکشند و مردم هم حمایت کنند. اینکه مترجمان ما به گوشهای بنشینند و دست روی دست بگذارند و بگویند که شعر ترجمهناپذیراست و مردم هم هر ترجمه شعری را که میبینند، سیل انتقادهایشان را به سوی مترجم سرازیر کنند، نه ما میتوانیم با شاعران کشورهای دیگر آشنا شویم و نه شاعران ما را جایی خواهند شناخت. کمی تلاش و جسارت از مترجمان، کمی هم انصاف از مردم.
به طور نظری فقط میتوان بررسی کرد که آیا شعر ترجمه میشود یا نمیشود اما نمیتوان گفت باید ترجمه کرد یا نکرد.
ترجمه شعر
شعر، محتوا یا فرم؟
در اطرافمان کتابهای شعر بسیاری دیدهایم که ترجمه شدهاند. گاهی از خواندن آنها لذت بردیم و گاه فقط نگاهی از سر بیاعتنایی به آن انداختهایم و فکر کردیم که «این خارجیها هم عجب آدمهایی هستند. این چه مدل شعرگفتن است. بیایند از سعدی و حافظ ما یاد بگیرند. » و غافل از این که شاید شاعران آنها هم مثل شاعران ما باشند و این مترجمان هستند که اینگونه ترجمه کردهاند. از طرفی همان افراد اگر نگاهی به اشعار ترجمه شده ادبیات ما بیندازند، شاید شک کنند که اینها جزو آثار سعدی و حافظ باشد. اما بهتر است کمی منصف باشیم. در ترجمه همواره تاکید بر امانتدار بودن و برگرداندن صحیح پیام است و اکثر مترجمان به این امر اعتقاد و باور دارند، اما شعر حدیث دیگری دارد. شعر علاوه بر پیام، دارای فرمی است که به زیبایی آن کمک میکند. اگر فرم را از شعر بگیریم، آن زیبایی خاص را از دست میدهد و شاید نتواند حس لازم را به خواننده انتقال بدهد. اینجاست که شاید خیلیها به آن خرده میگیرند. اینجاست که دیگر از مترجم فقط انتظار ترجمه نمیرود. مترجم را در قالب یک شاعر میخواهیم.
دکتر ضیا قاسمی، زبانشناس، در کتاب«همیشه سبز: گزیده ترانههای پاپ از آغاز تا امروز» سعی کرده است که ترجمه این ترانهها را شعرگونه و آهنگین در بیاورد که در این کار موفق هم بوده است. او میگوید: «در شعر صرفنظر از معنای محتوایی، خود فرم شعر نیز که دربرگیرنده صنایع ادبی و ظرافتهای خاص زبانی و ادبی است، بخشی از معنا را تشکیل میدهد. یعنی معنای شعر را میتوان مجموع محتوا و فرم دانست. اما در ترجمه شعر این معنا کاملا منتقل نمیشود و آنچه منتقل میشود عمدتا معنای محتوایی است که البته این نیز مشکلات خاص خود را دارد.»
مشکلات ترجمه ناپذیری
این مشکلات را دکتر کوروش صفوی، زبانشناس، در قالب بحث ترجمهناپذیری در مقاله «بررسی ترجمهناپذیری» خود در کتاب «هفت گفتار در ترجمه» آورده است.
به گفته او شاید مترجم نتواند معادل برخی کلمات را در زبان مقصد پیدا کند و این امکان وجود دارد که با اضافه کردن اطلاعاتی در خود متن یا به صورت پانویس، در ترجمه آنها بکوشد:
«اگر کل پیام نویسنده در همین اطلاعات نهفته باشد مثلا نویسنده خواسته باشد از طریق صناعات بدیعی از قبیل انواع جناس، همحروفی، گونههای هنجارگریزی و جز آن، هنر خود را بنمایاند، کاربرد پانویس مضحک به نظر خواهد رسید. زیرا در چنین شرایطی، توجه خواننده بیشتر به پانویسها جلب میشود و طبعا مسئله تفسیر متن به زبانی دیگر مطرح خواهد بود و نه ترجمه. از سوی دیگر مترجم نمیتواند به یکباره تمامی متن مبدا یا بخش اعظم آن را دست مایه نوشتهای سازد که نویسنده اصلیاش خود اوست. زیرا در این شرایط مسئله اقتباس مطرح خواهد بود و نه ترجمه.»
این همان مشکلاتی است که در ترجمه شعر به آنها اشاره شد. در شعر از کنایهها و تشبیهاتی استفاده میشود که مختص فرهنگ خاصی است و انتقال آن در شعر اگر نگوییم غیرممکن است، حتما بسیار سخت است.
هرکسی حق دارد که هر ترجمهای انجام دهد اما به دیگران هم باید حق بدهد که برکارش نقد کنند.
دکتر گلرخ سعیدنیا، زبانشناس ومتخصص مطالعات ترجمه در این رابطه میگوید: «به طور نظری فقط میتوان بررسی کرد که آیا شعر ترجمه میشود یا نمیشود اما نمیتوان گفت باید ترجمه کرد یا نکرد. در واقع راهی که هر متنی از فرهنگ مبدأ به فرهنگ مقصد طی میکند، راهی صاف و مستقیم نیست. متن در دست مترجم از لایههای فرهنگی و ایدئولوژیکی میگذرد تا بتواند به متن زبان و فرهنگ مقصد نزدیکتر شود و گاهی به لباس آن دربیاید. یا ترجمههای فیتز جرالد از رباعیات خیام به قول دکتر فرزانه فرحزاد، آیا این همان خیامی است که ما میشناسیم؟ پس باز هم میگویم هیچ متنی از مبدأ به مقصد جان سالم به در نمیبرد به ویژه شعر که چکیده فرهنگ و ادب یک ملت است.»
هم فرم هم محتوا
محتوا که تکلیفش روشن شد. اینکه شعر از یک طرف مثل هر ترجمه دیگری حتی در صورت امانتداری مترجم هم دستخوش تغییراتی میشود و از طرفی دیگر، چون شعر است، خصوصیات ویژهای دارد که هنگام ترجمه ممکن است به درستی انتقال پیدا نکند. اما گذشته از محتوا، باید به انتقال فرم هم توجه کرد. البته مترجمان ادبی همیشه سعی کردهاند که به زیباییهای ظاهری ترجمه هم توجه کنند تا خوانندگان حس لازم را دریافت کنند.
سعیدنیا هم با اشاره به این مسئله که در ترجمه مضمون و فرم شکل عوض میشود، میگوید: «مگر میتوان حتی برای یک واژه هم معادل دقیقی در زبان دیگر یافت؟ زبانشناسان میدانند که ممکن است واژهای در زبان مبدأ باشد که در زبان مقصد به صورت توصیفی وجود داشته باشد یا برعکس. در زبانی، جملات مجهول پرکاربرد باشد و در زبانی، جملات معلوم. در زبانی که فعل باید آخر بیاید، جملات بلند ممکن نیست و در زبانهایی که فعل در مقام مثلاً دوم (آلمانی) میآید، دست مؤلف برای جملات بلند باز است. بنابراین در ترجمه این زبانها به یکدیگر از این گرفتاریها پیش میآید. اینها فقط گوشهای از تغییراتی است که به لحاظ فرم پیدا میشود. به لحاظ محتوا که پای عوامل فرهنگی بسیاری در میان است از جمله خود مترجم که به عنوان یک فیلتر فرهنگی- ایدئولوژیکی در امر ترجمه عمل میکند. باید اذعان کنم که در دوران کنونی بحثهای دیگری را میتوان مطرح کرد یعنی به ترجمههای اتفاق افتاده پرداخت و از باید و نباید پرهیز کرد. هرکسی حق دارد که هر ترجمهای انجام دهد اما به دیگران هم باید حق بدهد که برکارش نقد کنند.»
ترجمه شعر
شعر، شعر ترجمه شود
حال این سوال پیش میآید که تا چه حد میتوان فرم را عینا منتقل کرد و اینکه لازم است که شعرها به همان فرم شعرگونه ترجمه شود؟
به اعتقاد قاسمی، «یک جنبه مهم از فرم شعر، وزن آن است که طیف گستردهای را از وزن عروضی گرفته تا وزن درونی در شعر آزاد در برمیگیرد. انتقال وزن در شعری که ترجمه میشود، عملا ممکن نیست؛ چون وزن شعر خاص زبانی است که شعر به آن زبان سروده شده است و این وزنها، در زبانهای مختلف متفاوت است. به همین دلایل وقتی شعری ترجمه میشود، شعرگونگی خود را از دست میدهد و به نثر تبدیل میشود. حداکثر کاری که مترجم میتواند انجام دهد این است که متن ترجمه شده را شعرگونه کند؛ یعنی آن را طوری بنویسد که گویی شعری در همان زبان سروده شده است.»
با این مشکلات آیا همچنان لازم است به ترجمه شعر بپردازیم؟
قاسمی با تایید این مطلب میگوید: «اگرچه برخی شعر را غیرقابل ترجمه دانستهاند و در صورت ترجمه، بخش بزرگی از زیباییهای شعر در ترجمه از بین میرود، اما در مجموع میتوان ترجمه شعر را کار مفید و پرثمری دانست؛ زیرا همان مقدار از پیام شعر که انتقال مییابد نیز مانند پلی است به اندیشه و احساس شاعر.» سعیدنیا هم با قاسمی موافق است:« اگر همین ترجمهها نبود، ما با شاعران ملتهای دیگر آشنا نمیشدیم. مگر هر شخص چند زبان بلد است و با چند فرهنگ آشناست. منتها دانش هر مخاطب است که مطالبات او را رقم میزند و انتظارات او براساس آموختههایش را برآورده میسازد یا نمیسازد.»
کمی جسارت، کمی هم انصاف
ترجمه شعر با پیچیدگیهای زیادی همراه است اما باید توجه داشت که ترجمه هر ذرهای از ادبیات جهان و ادبیات ایران، گام بزرگی است برای معرفی، نمایاندن و اشاعه افتخارات هر فرهنگ و چه لذتی بالاتر از این که شهرت یک فرهنگ و کشور با شاعران و نویسندگان و ادبیاتش گره بخورد و این مترجمان هستند که این وظیفه را باید به دوش بکشند و مردم هم حمایت کنند. اینکه مترجمان ما به گوشهای بنشینند و دست روی دست بگذارند و بگویند که شعر ترجمهناپذیراست و مردم هم هر ترجمه شعری را که میبینند، سیل انتقادهایشان را به سوی مترجم سرازیر کنند، نه ما میتوانیم با شاعران کشورهای دیگر آشنا شویم و نه شاعران ما را جایی خواهند شناخت. کمی تلاش و جسارت از مترجمان، کمی هم انصاف از مردم.