23-10-2015، 8:47
يكي ازدشواريهاي اساسي مصححان شاهنامه همواره اين بوده كه از آن نسخۀ خطي قديم دردست بوده است . نسخه خطي محفوظ در كتابخانه موزۀ بريتانيا (مورخ 675هجري) سالياني دراز كهن ترين نسخه شاهنامه شناخته شده بود تا آنكه در سال 1978 ميلادي ، آنجلو پيه مونتسه ، ايران شناس ايتاليائي ، اعلام كرد كه كهن ترين نسخه خطي شاهنامه را در كتابخانه ملي شهر فلورانس يافته است.
او در مقاله اي (پيه مونتسه، 1980) شرح مفصلي از اين نسخه كه تنها نيمه نخست شاهنامه (تا پايان پادشاهي كيخسرو) را در بردارد،عرضه كرد. از آن زمان تا كنون بحث هاي زيادي بر سر تاريخ كتابت ، قدمت، اعتبار و درستي متن اين نسخه در ميان شاهنامه شناسان جريان يافت.
اصالت كهن ترين نسخۀ «شاهنامه» ( فلورانس ، 614هجري) ؛ نوشته "ابوالفضل خطيبي" شاهنامه پژوه ايراني ، توانست سال 1384 خورشيدي به عنوان يكي از بهترين مقالات منتشر شده درزمينه نسخ خطي، جايزه « حاميان نسخ خطي» در كشور ايران را از آن خود كند. متن كامل اين مقاله را ، كه جهت انتشاردر اختيار "آتي بان" قرار گرفته است، در ادامه مي خوانيد.
يكي ازدشواريهاي اساسي مصححان شاهنامه همواره اين بوده كه از آن نسخۀ خطي قديم دردست نبوده است . نسخه خطي محفوظ در كتابخانه موزۀ بريتانيا (مورخ 675هجري) سالياني دراز كهن ترين نسخه شاهنامه شناخته شده بود تا آنكه در سال 1978 ميلادي ، آنجلو پيه مونتسه ، ايران شناس ايتاليائي ، اعلام كرد كه كهن ترين نسخه خطي شاهنامه را در كتابخانه ملي شهر فلورانس يافته است.1
او در مقاله اي (پيه مونتسه، 1980) شرح مفصلي از اين نسخه كه تنها نيمه نخست شاهنامه (تا پايان پادشاهي كيخسرو) را در بردارد،عرضه كرد. از آن زمان تا كنون بحث هاي زيادي بر سر تاريخ كتابت ، قدمت، اعتبار و درستي متن اين نسخه در ميان شاهنامه شناسان جريان يافت. علي رواقي مي نويسد :«شايد ، نخستين كسي كه در تاريخ اين دستنوشت به دلايلي ترديد كرد من بودم» (رواقي ، 1369ب،ص24،همو،1369الف،ص35)0اما ظاهرا" اول بار مهدي قريب (1363،ص ج ؛همو،1369،ص1)بود كه در صحت تاريخ كتابت اين نسخه خطي شك كرده است.
نخستين بار،خالقي مطلق (1364،ص406- 378) به معرفي وارزيابي نسخه خطي فلورانس پرداخت و مقاله او در اين باب همراه با معرفي ديگر نسخه هاي مبناي تصحيح او،در دفتري مستقل با عنوان :«گفتاري در شيوه تصحيح شاهنامه ومعرفي دستنويسها» ؛ به ضميمه دفتر يكم شاهنامه ، به همت انتشارات روزبهان به چاپ رسيد(خالقي،1369،ص19-11). خالقي،سپس،به مناسبت انتشار دفتر يكم شاهنامه ، معرفي جداگانه ومفصل ديگري ازنسخۀ خطي فلورانس عرضه كرد(1367،ص94-63). او درشش بخش،به شرح زير به ارزيابي اين نسخه پرداخت :
1) نقطه گذاري : كاتب اين نسخه ، بر خلاف كاتب كهن ترين نسخه كامل شاهنامه (لندن،675)در نقطه گذاري دقت شايسته اي نشان داده است.
2) ترتيب مصراعها وبيتها : اين نسخه،بر خلاف نسخه لندن،از اين نظر با بيشترنسخه هاي خطي و ترجمه عربي بنداري همخواني دارد و مواردي كه در آن ترتيب مصراعها وبيتها به هم خورده باشد ،بسياركم است.
3) افتادگي : افتادگي هاي اين نسخه از نسخه هاي ديگر كمتر است0
4) ابيات الحاقي : دراين نسخه بيتهاي سست الحاقي بسياري به ويژه در ديباچه كتاب وخطبه هاي برخي داستانها به چشم مي خورد. با اين همه، شمار اين ابيات نسبت به ديگر نسخه هاي مبناي تصحيح او كمتر است.
5) روايات الحاقي : ترجمه عربي بنداري و نسخه خطي فلورانس روايات الحاقي كمتري نسبت به ديگر نسخه ها دارند وازاين حيث معتبرترند.
6) ضبط واژه ها : اين نسخه بسياري از ضبطهاي كهن را داراست و ما اكنون به كمك اين نسخه ازمتن اصلي تصور درست تري داريم. از جمله اين ضبطهاي كهن است:گوسپند،سپيد، پولاد، پارس وپيل به جاي گوسفند، سفيد، فولاد، فارس و فيل درنسخه هاي ديگر؛نبشتن،نبشته ونبيسنده به جاي نوشتن،نوشته،نويسنده.
كاربرد صورت كهن حروف اضافه بد / بذ(فارسي ميانه:pad) به جاي به درآغاز واژه هائي كه با مصوت آغاز مي شوند مانند: بذآهن به جاي به آهن،بذآيين،بذافراسياب،بذايرن،بذابر،بذآغوش. كاربرد چُن به جاي چو پيش از واژه هائي كه با مصوت آغاز مي شوند : چُن از،چُن آواز به جاي چواز و چوآواز. كاربرد اوميد به جاي اميد،ميژه به جاي مژه،مُستي (به معني ناتواني و درماندگي) به جاي سستي در نسخه هاي ديگر.
خالقي،در پايان مقاله خود معايب اين نسخه را با ذكر شواهدي شرح مي دهد كه ازآن جمله اند:دستبردهاي طولي،يعني افتادگي ها وافزودگيها وپس و پيشيهاي ابيات؛دستبردهاي عرضي يعني وجود عناصر بيگانه در بيتهاي اصيل مانند ضبطهاي ساده ومنفرد؛ تحريف واژه هاي كهن يا تبديل آنها به صورت نوتر،مانند كاربرد بخاصه به جاي به ويژه،سلام به جاي پيام، نسل به جاي تخم ، لفظ به جاي گفت و جزآنها.
خالقي،در پايان مقاله،نتيجه مي گيرد كه نسخه خطي فلورانس نه تنها كهن ترين بلكه روي هم رفته معتبرترين نسخه موجود شاهنامه است. وي،درنيمه نخستين شاهنامه ،اين نسخه را اساس تصحيح خود قرا داده ، اما، باپيروي ازروش انتقادي، ضبطهاي تصحيف و تحريف شده ، بيتهاي الحاقي وضبطهاي سادۀ منفرد آن رابه حاشيه برده است.
در سال 1369،سه مقاله همزمان درايران درباره اين نسخه به چاپ رسيد كه در آنها بدون اشاره به مقالۀ خالقي مطلق2،معايب ونقايص نسخه فلورانس برجسته شده ومحاسن متعدد آن تقريبا" ناديده گرفته شده بود.
محمد روشن ،در كنگره بزرگداشت فردوسي (هزاره تدوين شاهنامه)در، دي ماه 1369، باعرضه مقاله اي درباره نسخه خطي فلورانس ، باذكر برخي بيتهاي الحاقي ديباچه شاهنامه در ايران نسخه، به آن سخت تاخت وآن راچون«كاپوسنامۀ فراي» 3 مجعول خواند. پس شرحي از نوشته هاي صفحۀ پاياني اين نسخه را كه به چشم خود در كتابخانه ملي فلورانس ديده بود ، عرضه كرد. از آنجا كه اين ادعاها بعدها بحثهاي بسياري برانگيخت- و ما در ادامه مقاله به آنها اشاره خواهيم كرد - در اينجا شايسته است مهمترين بخش اين مقاله عينا"آورده شود:
عبارت پاياني نسخه چنانكه درنسخه عكسي پيداست چنين است:
تمام شد مجلد اول از شاهنامه به پيروزي وخرمي روز سه
شنبه سيئم ماه مبارك محرم سال ششصدوچهارده بحمد الله
تعالي وحسن توفيقه و صلّي الله علي خير خلقه محمد وآله
الطاهرين الطيبين
درنخستين برخورد وديدار به آشكارا ديده مي شود كه عبارت «تمام شد مجلد اول...» بر تراشيدگي كاغذ باز نويس شده است... در عبارت روزسه شنبه، سه شنبه بازنويس شده است... در اين تاريخ نگاري نيز چند نكته تازه به چشم مي آيد.نخست اصطلاح ماه مبارك است كه يادآور آن لطيفه است كه روستائي ساده دل به ماه مبارك رمضان به سفر رفته بود وجز گرسنگي بهره نيافته بود،و به ماه محرم الحرام درهرجاي خانهاي گسترده ديده بود وخواستار جابه جايي صفت اين ماه ها گشته بود كه به راستي محرم ماه مبارك است و فراواني نعمت! نكته ديگر روز سه شنبه سيئم چنان نگاشته شده است كه هم « سيئم» خوانده مي شود وهم سي ام تا در جدول تطبيقي برابري سال وماه برابري يكساني باشد. نكته سوم در نگارش سال است به اعداد فارسي ششصدوچهارده،كه عموما" دراين سده ها وحتي سده هاي پسينترسنه ها رابه تازي مي نگاشته اند...(روشن،1369الف،ص256-257).
دومين مقاله اي كه در1369 نوشته شد به قلم مهدي قريب بود باعنوان « دستنويس شاهنامه فلورانس( 614 ه؟ ):هياهوي بسياراز براي هيچ! » (1369،ص51-1). در اين مقاله ، برخي از همان ايرادات محمد روشن بر انجامۀ نسخۀ خطي فلورانس آمده است كه از آن جمله اند : ثبت تاريخ كتابت به فارسي به جاي عربي وذكر « ماه مبارك (؟!) محرم ». اما بخش مفصل اين مقاله به ارزيابي محتواي نسخه به ذكر معايب آن اختصاص يافته است. نويسنده،با اشاره به دو مقاله ديگر خود در اين باره مي نويسد:
هر سه مقاله از تم واحدي پيروي مي كنند وآن اين است كه،بر فرض بسيار ضعيف ، اگر نسخه خطي ف به لحاظ قدمت اصالت داشته باشد وثبت تاريخ كتابت614ه دركتيبه آن بكر و صحيح باشد، درهرحال به لحاظ سلامت وصحت متن،مغشوش وكم اعتبار... ( همان،ص2)
سومين مقاله به قلم علي رواقي است در مقدمۀ چاپ عكسي نسخه فلورانس كه بازهم درهمان سال 1369به چاپ رسيده است. بخش آغازين مقدمه بحثهاي كلي است درباره شاهنامه وفردوسي وبخش بعدي به ارزيابي نسخه خطي فلورانس اختصاص دارد(1369ب ، ص شانزده به بعد). نويسنده در تاريخ كتابت نسخه ترديد كرده و معايب آن را ذيل عناوين ارزيابي محور عمودي يا خط طولي، واژه هاي عربي، نارسائي وزن وقافيه ، برخي از افتادگيها، وبيتهاي الحاقي شرح داده است0 همچنين ذيل عنوان «دگرگوني آوائي» با عرضۀ نمونه هائي ازاين دگرگونيها در نسخه فلورانس،آن را به حوزه و دورهاي خاص يا صحيح تر گونه اي ويژه از زبان فارسي نسبت داده و پيش از آن، نمونه هائي از واژه هاي نسخه را آورده وتنها درباره اندكي از آنها اظهار نظر كرده است. درباره فرضيه « تاثير گونه هاي زباني كاتبان در متن شاهنامه » وبقيۀ مطالب مقدمۀ آقاي رواقي در ادامه اين مقاله به بحث خواهيم پرداخت.
آنچه از اين مقدمه وآن دو مقاله،به ويژه مقاله محمد روشن، در ذهن شاهنامه دوستان باقي ماند بدبيني و ترديد نسبت به قديم ترين نسخه خطي شاهنامه بود.
شش سال بعد استاد ايرج افشار (افشار،1374،ص81-80) به يكي از شبهه ها كه در مقاله روشن به سخريه مطرح شده بود پاسخ گفت. اوبا عرضه شواهد فراواني از انجامه نسخه هاي خطي كهن فارسي نشان داد كه كاربرد عبارت محرم المبارك نزد كاتبان بسيار متداول بوده است(نيز- همو،1380ب،ص62-60؛زنجاني، 1379 ،ص46)0
در سالهاي اخير،بحثهاي تازه اي در باره نسخه خطي فلورانس در نامه بهارستان به چاپ رسيد كه در شناخت ماهيت اصلي اين نسخه و نيز زدودن شبهه هائي كه درباره اصالت آن مطرح شده بود تاثير بسيار داشت. نخست برات زنجاني (1379،ص49-45) با عرضۀ شواهدي از نسخه هاي خطي فارسي به همه شبهه هائي كه محمد روشن ونيز مهدي قريب پيش كشيده بودند،پاسخ گفت.امامحمدروشن، به گفته ايرج افشار(1380الف،ص208)،
به«سوگند مغلّّظ» باز هم بر مخدوش بودن تاريخ نسخه پاي فشرد (1379،ص174). در شماره هاي بعدي نامه بهارستان ،مقاله ها و يادداشتهاي ديگري در ردّ ادعاهاي محمد روشن نوشته شد (مثلا"جويني ،1381،ص210-201). پيه مونتسه،كه گويي از ادعاهاي محمد روشن دلش به درد آمده بود،در نامه اي به فارسي نوشت :
...ساختگي بودن نسخه فلورانس كاملا"نادرست وگمراه كننده مي باشد،زيرا :
1. نسخه خطي شاهنامه فردوسي مورّخ 614ه ق، كه در كتابخانه ملي فلورانس خوشبختانه نگه داشته مي گردد، دستنوشته فارسي اصيل وكهن وقشنگ است. هم از ديدگاه ساختار باستان نويسي(paln-sraphy) 4 آن يعني مادۀ كاغذ ومداد و خط تزيين و صفحه بندي،هم برپايه مدارك واسناد تاريخي آن كتابخانه ؛
2. همان نسخه ،مستند است كه اواخر قرن شانزدهم ميلادي يعني بيش ازچهارصد سال پيش،ازمصر بكوشش دانشمندان و جهانگرد "جرولامووكيئتّي" (ger-lam- vechitti) به روم وسپس به فلورانس آورده شد؛
3.همان نسخه فقط يك قرن پيش (در سال 1903ميلادي)در فهرست آن كتابخانه ثبت و معرفي شد تحت عنوان«درتفسيرقرآن به زبان عرب ازنگارندۀ گمنام»5 ...
بنابراين ساختگي بودن آن نسخه گرانبها و اصيل و گرامي پارسي به نفع و منفعت وسودمندي كي وكَس بود؟ اصيل بودن آن نسخه روشن و پيداست علي رغم چند نقايص وغلطهاي خطي كه درهمان نسخه ديده مي شود و يا اين چند نقايص برهاني ديگر از اصليت دستنوشتۀ فلورانس است. شاهنامه خوانان وشناسان و فردوسي دوستان يعني پژوهشگران و محققان اين نكته را تاييد مي نمايند،چون سخن فرودسي را تحقيق مي كنند. بينا و دانا را فردوسي دوست دارد و او نابينا و نادانا و نا شنوا را دوست ندارد. به عبارت ديگر، فردوسي دشمنان شايد در زمان سلطان محمود غزنوي زندگي مي كردند...(1380،ص210).
آيدين آغداشلو،كارشناس خطي، كه تاكنون نسخه هاي بسياري را مرمّت كرده است نيزبه لحاظ خط شناسي وكتاب آرائي به بررسي انجامۀ نسخۀ فلورانس پرداخت و با ذكر شواهد و دلايل متعدد - كه به نظر نگارنده قانع كننده است - اصالت تاريخ آن را قطعي دانست(1381،ص213-211). در اينجا بايد اين نكته را بيفزايم كه در ملاقاتي كه نگارنده با استادايرج افشار- كه مهارت و دانش وي در نسخه شناسي بر هيچ كس پوشيده نيست- داشتم،نظر وي را درباره احتمال مخدوش بودن تاريخ نسخه خطي فلورانس جويا شدم. وي گفت عكسهاي متعددي از انجامۀ اين نسخه را ديده است و تاريخ آن هيچ اشكالي ندارد.
درباره محتواي نسخه فلورانس - چنانكه گفته آمد- در مقاله پيشگفتۀ مهدي قريب ومقدمه علي رواقي شواهد گوناگوني از بيتهاي الحاقي و كاربرد واژه هاي عربي گرفته تا فساد وزن وقافيه و افتادگي داستانها و بيتها عرضه شده است كه در بيشتر موارد شواهد واستدلالهاي نويسندگان پذيرفتني است ،امّا به اين نكته مهم بايد نيك توجه شود كه اين گونه معايب درهمه نسخه هاي خطي شاهنامه كم وبيش ديده مي شود0 مثلا" با گردآوري شواهدي از معايب ياد شده در نيمه نخست كهن ترين نسخه هاي خطي كامل شاهنامه (لندن،675) رساله اي بسيار مفصل تراز مقاله هاي ياد شده مي توان نوشت.6
درسال 1369، بنياد دايرة المعارف اسلامي،با همكاري دانشگاه تهران ،چاپ عكسي نسخه فلورانس را با مقدمه اي از علي رواقي به چاپ رساند. امّا چنانكه گفته شد،مقدمه نويس نگاه منصفانه اي به اين نسخه نداشته ، به گونه اي كه حتي پاره اي محاسن آن را عيب شمرده است. شواهد زير گواهي است بر اين مدعا.
نويسنده در يكم مقدمه با عنوان «ارزشهاي زباني»نوشته : پاره اي از واژه هايي كه در دستنوشت فلورانس آمده است به گونه اي است كه ، با توجه به آگاهيهايي كه از واژه هاي شاهنامه داريم، مؤيد ضبط و معني درست برخي از واژه ها وبيتهاست. بايد گفت كه پاره اي از اين واژه ها و بيتها به گونه اي كه در چاپ مسكو ضبط شده است ، نادرست نيست و مي توان وجهي براي آنها نهاد(ص هفده)0[رواقي درپانويس اين جمله ذكر كرده است:«چاپ مسكو را درهمه جا تأييد نمي كنيم»0]
در شواهدي كه رواقي عرضه كرده ، تنها در دو مورد ضبط نسخه فلورنس را بر ضبط چاپ مسكو ترجيح داده كه يكي از آنها واژه بُرجاس(به معني نشانه تير اندازي)است (به جاي پرخاش در چاپ مسكو)،دربيت زير،كه به درستي تصحيح قبلي ايشان را (رواقي، 1352،دفتريكم،ص10- 5) تأييد كرده است:
بفرمود تا تخت زرّين نهند
به ميدان وبُرجاس رويين نهند
در اينجا نگاهي مي افكنيم به برخي شواهد ديگري كه در همين بخش مقدمه نقل شده است (ص هجده):
به مستي(چ مسكو:به سستي ) بر پهلوان آمدند
پرازدردو تيره روان آمدند
سپر بر دريد و زره را نيافت
ازو روي بيژن به مستي(چ مسكو:پستي )نتافت
به مستي(چ مسكو:سستي) رسيداين از آن آن ازاين
چنان تنگ شد بر دليران زمين
نويسنده برآن است كه ،در شواهد بالا ،سستي و پستي در چاپ مسكو در برابر مُستي در نسخه فلورانس مي تواند وجهي داشته باشد. اصولا"دشواري اصلي پيش روي مصححان شاهنامه اين است كه تصحيف واژه ها در نسخه هاي خطي يا بد خواني كاتبان حتما"وجهي دارند. اما با اين اظهارنظر هاي دو پهلو چگونه مي توان گره مشكلات شاهنامه را گشود؟ به نظر نگارنده، در هر سه بيت بالا طبق اين اصل مهم تصحيح متن كه «ضبط دشوار تر برتر است»،حتما"ضبط مُستي در نسخه فلورانس درست است به معني «در ماندگي و بيچارگي»كه بيشتر كاتبان آن را نشناخته و به سستي وپستي تبديل كرده اند. در سه شاهد بالا، ضبط مستي را چند نسخۀ ديگر اساس تصحيح خالقي مطلق تأييد مي كنند (شاهنامه ،چاپ خالقي،ج4،ص93،بيت1099؛ج4،ص53،بيت 410، ج2، ص173،بيت؛دراين چاپ،در همه موارد ،ضبط مستي به درستي درمتن جاي گرفته ). آيا در شاهدهاي يكم و سوم رواقي ضبط سستي آشكارا سست نيست؟ جالب اينجاست كه ،در شاهدسوم ،پنج نسخه ازكهن ترين نسخه ها - فلورانس614 ولندن 675در رأس آنها- ضبط مُستي را دارند. در اين مورد،بر اساس كدام اصل تصحيح در صحت ضبط سستي وجهي دارد ؟
رواقي فرضيه اساسي خويش را درباره اختلافهاي ميان نسخه هاي شاهنامه چنين اظهار كرده است:
اگرما امروزدرنسخه هاي خطي گوناگوني كه ازشاهنامه داريم وبيشتردرخط افقي ياعرضي آن ناهمخوانيها وناهمگونيهاي زباني فراواني رامي بينيم، بيشتربه دليل همين تفاوتها واختلافهايي است كه درگونه هاي زباني حوزه هاي گوناگون فارسي ديده مي شود... دستنوشتهاي شاهنامه،كه به احتمال بسياربه دست رونويسگراني ازحوزه هاي گوناگون زبان فارسي نوشته شده اند،مي توانند دستخوش ويژگي هاي آوايي وساختارصرفي ونحوي وحتي رسم الخطي گونه هاي زباني هريك ازرونويسگران وكاتبان شاهنامه شده باشد(رواقي ،1369ب،ص شانزده).
وي، دربخش،پنجم مقدمه،همين فرضيه را با تفصيل بيشتري شرح داده است:
رو نويسگران شاهنامه براي اينكه مردمي كه در حوزه زباني آنها زندگي مي كنند بتوانند متن را آسان تر بخوانند پاره اي از ويژگيهاي زباني خود را در ساختار زبان سراينده مي گذاشته اند(همان،ص بيست وهشت،باتلخيص).
وسرانجام درباره نسخه خطي فلورانس مي نويسد:
دستنوشت فلورانس يكي از نسخه هايي است كه دگرگوني هاي آوايي آن با زبان برخي ازدستنوشتهاي ديگرشاهنامه نمي خواند. مجموعه اين ناهمخوانيهاي آوايي و گاه واژه اي و تلفظي ورسم الخطي اين كتاب مي تواند نشانه اي باشد براي انتساب اين دستنوشت به حوزه و دوره اي خاص و بهتر است بگوييم گونه اي ويژه از زبان فارسي (همان،ص بيست وهشت وبيست ونه).
وي سخن گفتن از حوزه احتمالي كاتب يا رونويسگر را به مجالي ديگر واگذاشته است.7
اينك به بررسي برخي از نمونه هائي مي پردازيم كه آقاي رواقي آنها را به حوزه زباني كاتب ناشناس نسخه فلورانس نسبت مي دهد:
□ دشوار/ دشخوار
مرا آرزو در زمانه يكيست
كه آن آرزوبرتو دشخوار نيست
سخن هر چه بر بنده دشخوار تر
دلش خسته تر زان و تن زارتر
□ زمين / زمي
نديدند زنده كسي را به جاي
زمي بود وخرگاه وپرده سراي
سپاه و سپهبد برفتن گرفت
زمي سنب اسبان نهفتن گرفت
□ و/ ب
دبير خردمند بنبشت خوب
پديد آوريد اندرو زشت وخوب
نبشته يكي عهد او بر حرير
به مشك و مي وعود دست دبير
سپهبد نبيسنده را پيش خواند
دل آكنده بودش همه بر فشاند
با نگاهي به متن و نسخه بدلهاي خالقي مطلق، مشخص مي شود كه ضبط اين واژه ها - مانندبسياري از واژه هاي ديگر در نسخه هاي مبناي تصحيح او- هيچ گاه يكدست نيست. مثلا" درنمونه يكم ، دريك جا تنها نسخه فلورانس ضبط دشخوار را دارد (ج2،ص6، ب56، پانويس23) و، درجاي ديگر، نسخه لنينگراد (849 ه) نيز ضبط فلورانس راهمراهي مي كند (ج1،ص286،ب13،پانويس9) ودر بيتي ديگر،بجزاين دونسخه،سه نسخه ديگر نيز(لندن891، استانبول 903وبرلين894) ضبط دشخوار رادارند. همچنين، در نيمۀ دوم شاهنامه،در غياب نسخه فلورانس، گاهي اكثرِ نسخه هاي مبناي تصحيح خالقي (يازده نسخه از 15نسخه) همين ضبط را دارند(رك0چ مسكو،ج8،ص 70، ب314،پانويس21؛ دراينجا 3 نسخه از5 نسخه).چنانچه ضبط دشخوار راگونه زباني كاتب فلورانس تلقي كنيم، وجود اين ضبط در نسخه هاي ديگر- وگاه در اكثريت نسخه ها- و اختلاف كاربرد آن را در نسخه هاي ديگر چگونه مي توان توجيه كرد؟ آيا مي توان فرض كرد كه گونۀ زباني كاتبان همۀ اين نسخه ها با گونۀ زباني كاتب نسخۀ فلورانس مشترك بوده است يا اينكه همۀ اين كاتبان به گونه هائي از زبان فارسي تعلق داشته اند كه دشوار را دشخوار تلفظ مي كرده اند؟ با فرض پذيرفتن اين فرضها،وجود ضبط دشخوار را درمتون متعدد نظم و نثرفارسي در روزگار فردوسي و پس ازاو چگونه مي توان توجيه كرد؟ ( براي نمونه رك. بحرالفوائد،ص142،87،31؛ تاريخنامۀ طبري،ج3،ص255، 567؛ج4،ص780،820،832؛ قطران تبريزي،ص 2،78،412،169).
درنمونۀ دوم،هنگامي كه شاعر صورت زمي را بارها درمحل قافيه به كاربرده وبا واژه هائي چون غمي،رستمي،آدمي،خرمي قافيه كرده ودرهيچ يك ازنسخه ها نيزاختلاف چنداني برسراين ضبط ديده نمي شود،چگونه مي توان فرض كرد كه در صورت زمي متعلق به گونه زباني كاتب فلورانس باشد؟ به نمونه هاي زير توجه كنيد:
چنين داد پاسخ كه گر رستمي
برو راست كن روي ايران زمي
(چ خالقي،ج1،ص336،ب121)
اباخلعت خوب و باخرّّْمي
تو گفتي همي بر نوردد زمي
(همان،ج4،ص68،بند1074)
برفتند باشادي وخرّمي
چوباغ ارم گشت روي زمي
(چ مسكو،ج8،ص67،ب265)
جهان آفريدي به اين خرّمي
كه از آسمان نيست پيدا زمي
(همان،ج8،ص69،ب299 )
گيريم همه اين پانزده كاتب شاهنامه همولايتي كاتب نسخۀ فلورانس بوده اند،رواقي، نمونه هاي فراواني از كاربرد زمي را درمتون متعدد نظم ونثر فارسي چگونه توجيه مي كند؟ نمونه هاي زيراز ميان نمونه هاي فراواني برگزيده شده كه كاربرد زمي را تنها درمحّل قافيه نشان مي دهند:
آمد بهار خرّم وآورد خرّمي
وز فرّ نوبهارشدآراسته زمي
(منوچهري دامغاني،ص183،ب1)
بر لب دجله ز بس نوش لب نوش لبان
غنچه غنچه شده چون روي فلك پشت زمي
(خاقاني،ص928،ب1)
به دل گفتا گراين ماه آدمي بود
كجا آخر قدمگاهش زمي بود
(نظامي،خسرو و شيرين،ص199،ب135)
گرآدمييي چوآدمي باش
وز ديو چو ديو در زمي باش
(نظامي،ليلي ومجنون،ص199،ب77)
اين نكته رانيزبايد خاطرنشان سازم كه صورت زمي (باز مانده zamig درفارسي ميانه)،در كنار صورت زمين، درزبان فارسي روزگار فردوسي وپس ازآن به كار مي رفته و فردوسي از هر دو صورت بهره گرفته است. ازاين رو، به قاطعيت تمام مي توان اظهار نظر رواقي را رد كرد و گفت وجود واژه زمي در نسخه فلورانس هيچ ربطي به گونه زباني كاتب آن يا هر كاتب ديگري را ندارد.
درمورد نمونه سوم نيز وضع از همين قراراست. در بيتي ، صورت نبشت تنها درنسخه فلورانس آمده(چ خالقي،ج1،ص116، ب433، پانويس30) ودربيتي ديگر(همان،ج1،1،ص37،ب42، پانويس 17)، چهار دستنويس ديگر- لنينگراد 733، قاهره 796، پاريس844 و لندن891- درضبط نبشتن بانسخه فلورانس مطابقت پيدامي كنند ودرست دربيت بعدي، درنسخه قاهره741، نيز ضبط نبشته ديده مي شود (همان پانويس19) .در نيمۀ دوم شاهنامه در غياب نسخۀ فلورانس ، گاهي اَكثريت نسخه هاي مبناي تصحيح خالقي(6نسخه از15نسخه) ضبطهاي نبشته،نبيسنده،نبشتن را دارند(رك.چ مسكو،ج8،ص115،ب105،پانويس20: دراينجا2 نسخه از5نسخه ). صورت نبشتن را بيتي ازشاهنامه منقول در راحة الصدورِ راوندي (ص362) كه پيش ازتاريخ نسخه فلورانس تأليف يافته(599ه) نيز تأييدمي كند ودرمتون كهن نظم و نثرفارسي نيز فراوان ديده مي شود.
بنابراين ، نا همخواني هاي ميان نسخه هاي شاهنامه در مورد ضبط هايي چون دشخوار/ دشوار ، زمي / زمين، نبشتن / نوشتن، اوميد / امّيد ،به دگر گوني هاي آوائي زبان فارسي مربوط مي شود نه اختصاصا" به گونه يا گونه هائي ويژه از زبان فارسي.
باتوجه به ضبط اقدم نُسَخ واصل برتري ضبط دشوار تر، مي توان اين احتمال راپذيرفت كه فردوسي صورتهاي نبشتن،نبشته، نبيسنده را به كاربرده وبرخي كاتبان آنها را به صورت متداول زمان خود( نوشتن، نوشته ونويسنده) تبديل كرده اند. در موردضبط دشخوار و دشوار هردوصورت در زبان فارسي ميانه به كارمي رفته(duڑwār, duڑ xwār) واحتمالا" هر دو صورت در زبان فارسي روزگار فردوسي نيز بوده است. امااز آنجاكه گاهي اقدم نُسَخ همراه با اكثريت نسخه هاي ديگر ضبط دشخوار را دارند،احتمالا" فردوسي بيشترهمين صورت رابه كاربرده و كاتبان ديگراين ضبط نامأنوس تر زمان خود را به دشوار تبديل كرده اند.
غالب نمونه هائي كه رواقي از دگرگوني هاي آوائيِ واژه ها عرضه كرده وآنها رابه گونه زباني كاتب فلورانس نسبت داده است به دگرگونيهاي آوائي واژه ها در زبان فارسي مربوط مي شود نه به يك گونه ويژه. كتابت شاهنامه را نبايد با ترجمه فارسي قرآن قدس (ترجمه اي كهن ازقرآن) سنجيد(رك0رواقي،1369ب ،ص24) . مترجم قرآن قدس،براي آنكه مردم حوزه زباني او قرآن را بفهمند، آن را به گونۀ زباني همان مردم ترجمه كرده است؛ولي كاتب نسخه فلورانس با يك متن معروف وازپيش نوشته شده روبروست. اين امر، همراه با شناختي كه سفارش دهندگان او يا طبقات تحصيلكردۀ هم روزگار او ازشاهنامه داشته اند و نيزمحدوديتهاي
وزن وقافيه، مانع ازآن شده است كه كاتب آزادانه واژه هاي گويشي خود را وارد متن شاهنامه كند.
آقاي رواقي برآن است كه ناهمخوانيهاي ميان نسخه هاي شاهنامه بيشتر ناشي ازاختلافهائي است كه در گونه هاي زباني حوزه هاي زبان فارسي ديده مي شوند(همان ، صفحه شانزده). نگارنده،كه هفده-هجده نسخه كهن شاهنامه رامقابله كرده،كمتربه واژه هائي برخورده كه بتوان آنها را به گونه هائي خاص اززبان فارسي نسبت داد. براي نمونه،شش بيت ازآغاز داستان رستم و سهراب باهمه نسخه بدلهاي آن نقل مي شود تاخواننده خود داوري كند كه بيشترِ ناهمخوانيها به گونه زباني كاتبان مربوط مي شود يا
خير.
اگر تند بادي بر آيد زكُنج
به خاك افگند نارسيده ترنج
ستمگاره(ستمكار) خوانيمش ار(از)دادگر
هنرمند گوييمش(دانيمش،خوانيمش)اربي هنر
اگر مرگ داد است بيداد چيست
زداداين همه بانگ و(< و >)فرياد چيست
ازين راز جان تو آگاه نيست
بدين(برين،وزين) پرده اندر(برتر)ترا راه نيست
همه تا در آز رفته فراز
به كس بر(در)نشداين در(دل)راز(آز)باز
به رفتن مگربهتر آيدْت(آيدش،مگربهتر آيدبررفتنت)جاي
چو آرام گيري(يابد،گيرد،گيتي) به ديگرسراي
(چاپ خالقي،ج2ص119-118،ب6- 1)
كدام يك ازاين ناهمخوانيها رامي توان به گونه اي خاص از زبان فارسي نسبت داد ؟ هيچ يك . مي توان دهها بيت ديگر را با نسخه بدلهاي آن سنجيده وحتي يك واژه نيافت كه بتوان آن رابه گونه اي خاص از زبان فارسي نسبت داد. كاتبان شاهنامه ، هنگام كتابت، واژه هاي رايج در فارسي معيارعصرخود را به جاي برخي واژه هاي كهن و متروك شاهنامه مي نشاندند يا برخي ساختهاي نحوي كهن متن رادگرگون مي كردند. براي اين دگرگوني ها علتهاي متعددي مي توان بر شمرد كه از آن جمله اند: پاره اي ويژگي هاي خط فارسي مانند منقوط بودن برخي حروف ، چسبيدن برخي حروف به يكديگركه منشأ بدخوانيهاي فراواني بوده است؛متروك شدن برخي واژه ها و ساختهاي نحوي شاهنامه ، ذوق ورزيهاي برخي كاتبان شاعر مسلك... به نظر نگارنده ، شمار واژه هاي گونه اي يا گويشي درنسخه هاي شاهنامه اندك است ومانع اساسي برسر راه تصحيح شاهنامه محسوب نمي شود0 وانگهي با مقابله نسخه هاي كهن ومعتبر شاهنامه با يكديگر مي توان اين عناصر گويشي را به سادگي باز شناخت وكنارگذاشت. بنابراين، فرضيه تأثيرگونه هاي زباني كاتبان شاهنامه،به ويژه كاتب نسخه فلورانس،دراين متن ارجمند مبتني بر شواهد ودلايل قانع كننده اي نيست.
چنانكه ديديم،ضبط بسياري از واژه ها درنسخه فلورانس مصحح رابه سخن اصلي فردوسي نزديك مي كند.غالب اين ضبطها مختص نسخه فلورانس نيستند و برخي نسخه هاي ديگرشاهنامه و پارهاي منابع كهن بر درستي آنها گواهي مي دهند0
با ذكرمثالي ديگر،اين بخش ازبحث خود رابه پايان مي برم. در نسخه فلورانس،حرف اضافه«به» در آغاز واژه هائي كه با مصوت آغاز مي شوند، به صورت بد/ بذ آمده است (مانند بدآب) كه بازماندهء pad درفارسي ميانه است و امروزه دربدو و بدان و بدين باقي مانده است.صورت بدآب در بيتي منقول از شاهنامه در راحةالصدور راوندي (ص343) وبرخي متون فارسي قرن چهارم هجري (رك. ترجمۀ تفسيرطبري ، ص890 ، سطر2؛ ميسري ، ص175، بيت 2879) ونيزدرنسخه خطي كراچي،752(ص211،سطر18:زمين را بدآب اندرانداختن؛بسنجيد با چ مسكو،ج8،ص74،ب370) كه بر خلاف نسخۀ فلورانس،تنها نيمه دوم شاهنامه را دربر دارد و برخي ضبطهاي كهن راحفظ كرده است،ديده مي شود. با اين شواهد، در تأييد ضبط بدآب درنسخه فلورانس،چگونه مي توان فرض كرد كه اين صورت به گونه زباني كاتب آن تعلق داشته باشد (براي نمونه هاي متعدد ديگرازاين دست واژه ها،رك.خالقي مطلق،1367،ص 84-76).
به نظر نگارنده،مقدمۀ رواقي بر نسخه فلورانس به دلايل زير نه ارزيابي منصفانه اي است ازاين نسخه و نه در شأن كهن ترين نسخه شناسنامۀ ملي ايرانيان :
1) ترديد درتاريخ نسخه،بي آنكه سند و مداركي ارئه شود؛
2) انتساب واژه هاي كهن اين دستنويس به گونه زباني كاتب آن،بي آنكه دلايل وشواهدي ارائه ويا آن گونۀ زباني معين گردد؛
3) كلي گوئي و تراشيدن وجهي ديگر براي برخي واژه هاي كهن اين نسخه مانند مُستي ؛
4) برجسته ساختن معايب اين نسخه،در حالي كه همه نسخه هاي ديگر نيز معايب ذكر شده رادارند؛
5) بي توجهي به محاسن اين نسخه در حالي كه سنجش بخش كوچكي از آن با نسخه هاي خطي و چاپهاي ديگر شاهنامه ونيز ترجمه عربي بنداري،اين محاسن را آشكارمي سازد.8
دراينجا ، به ياري متن ونسخه بدلهاي تصحيح خالقي مطلق ، نمونه هائي از ضبطهاي درست ومنحصر به فرد نسخه فلورانس را در داستان معروف رستم وسهراب مي آوريم.
هنگامي كه هومان سپاه ايران را از دور مي بيند،بيمناك مي شود؛اماسهراب به اومي گويد:
كنون من به بخت رد افراسياب
كنم دشت را همچو درياي آب
(چ مسكو،ج2،ص207،ب473)
ضبط مصراع دوم مطابق است با 11نسخه مبناي تصحيح خالقي كه كهن ترين نسخه خطي كامل شاهنامه دررأس آنهاست.اما اين مصراع در نسخه فلورانس چنين ضبط شده است:
كنم دشت پرخون چودرياي آب
(ص160،س13).
آشنائي اندك با سخن فردوسي و مبالغه هاي شاعرانه او در وصف نبردها كافي است تا هر خواننده اي ضبط معتبر و سخن فردوسي رابه سادگي تشخيص دهد.ضبط نسخه فلورانس سخت استواراست وبرتري بي چون چرائي برضبطهاي همه نسخه هاي ديگر دارد واين ضبط يگانه در تصحيح خالقي به درستي درمتن جاي گرفته (ج2،ص153،ب436).شايد مصححي باريك بين در اين ضبط يگانه نسخه فلورانس ترديد كند ،ولي شاهدي وجود دارد كه چنين ترديدي رامي زدايد وآن ترجمه عربي بنداري است:
ولأجعلن ، بسعادةالملك أفراسياب،صحراءالمعركة كالبحر
المتلاطم من دمائهم(ج1،ص138). ترجمه عربي بنداري
نشان مي دهد كه شاهنامه اساس كاراوكه ازهمه نسخه هاي
موجودشاهنامه كهن تر بوده،ضبط نسخه فلورانس را داشته
است.
گُُردآفريد ، سهراب را تيرباران مي كند:
نگه كرد سهراب وآمدش ننگ
برآشفت تيزاندرآمد به جنگ
سپر بر سر آورد وبنهاد روي
ز پيگار خون اندرآمد به جوي
چوسهراب راديد گُرد آفريد
كه بر سان آتش همي بر دميد
كمان بزه را به بازو فگند
سمندش برآمد به ابر بلند
سرنيزه را سوي سهراب كرد
عنان وسنان را پراز تاب كرد
(چ مسكو،ج2،ص185،ب216-212)
با نگاهي گذرا به بيتهاي بالا آشكارا پيداست كه بيت دوم بابيتهاي بعدي پيوندسستي دارد:گُردآفريدسهراب را تيرباران مي كند وسهراب به جنگ اومي رود،سپرخود را برسرمي گيرد و،از پيگارآندو، جويِ خون روان مي شود وتازه ، پس از آنكه جوي خون روان شد،گُرد آفريد«كمان بزه» را به بازو مي افگند وسر نيزه را سوي سهراب برمي گرداند! مصراع دوم بيت دوم ، هرچند با اختلاف هائي اندك در همه نسخه ها جز نسخه خطي فلورانس آمده ، نادرست است و مسيرمنطقي ماجرا راگسسته است.اين مصراع درنسخه فلورانس چنين ضبط شده وهمين درست است:
چو تنگ اندر آمد بدان جنگجوي (ص154،س11)
ودر تصحيح خالقي مطلق بيت مورد بحث با جا به جائيِ دو مصراع (براساس نسخه قاهره ،741)چنين است :
چو تنگ اندرآمد بدان جنگجوي
سپر برسرآورد وبنهاد روي
درترجمه عربي بنداري نيز سخني ازروان شدن جوي خون نيست : «...فرشقته المرأة بالنشاب،فاحتد و رفع المجن،وركض اليها...» (ج1،ص134)0
سهراب به هومان درباره رستم مي گويد:
بَروكتف ويالش همانندمن
توگفتي كه داننده برزد رسن
(چ مسكو،ج2،ص234،ب819)
درمصراع دوم،همه نسخه هاجزدو نسخه ضبط داننده را دارند.
اما درنسخه استانبول(903)دارنده ونسخه فلورانس (ص169، س 4) به جاي كه داننده ، نگارنده ، ضبط شده است. در اين بيت، ضبط يگانه نگارنده برتري چشمگيري بر دو ضبط ديگر دارد و در تصحيح خالقي (ج2، ص180، ب782) به درستي درمتن جاي گرفته است. نگارنده به معني مصوّرهستي وكنايه از خداوند در چندجاي ديگر شاهنامه نيزآمده است(مثلا"رك،چ خالقي،ج1، ص 3،ب4؛ج2،ص420،ب115).
پيش از شناخته شدن نسخه فلورانس،يكي ازدشواريهاي اساسيِ تصحيح شاهنامه ، ضبطهاي يگانه دراقدم نُسَخ ( لندن675) بود كه برخي مصححان، به ويژه مصححان شوروي،باپيروي ازآن،پيشتر اين ضبط هارادرمتن گنجانده اند.امااكنون نسخه فلورانس بسياري ازاين ضبطهاي يگانه راتأييد نمي كند و با 14نسخه ديگروگاه باترجمه عربي بنداري همراه است. 9
نمونه هائي ازاين گونه ضبط ها رادر همين داستان رستم وسهراب مي آوريم.
بارنخست كه سهراب رستم را برزمين مي زند،رستم،با چاره گري،خودرا ازچنگ سهراب مي رهاند وسهراب
رها كرد ازودست وآمد به دشت چو شيري كه بر پيش آهو گذشت
(چ مسكو،ج2،ص235،ب861)
ضبط مصراع دوم تنها درنسخه لندن(675)آمده ومصححان شوروي همان رابه كاربرده اند. امااين مصراع درنسخه فلورانس (ص170،س5) و،گاه با تفاوتهاي اندك، درنسخه هاي ديگر چنين است:
به دشتي كه بر پيشش آهو گذشت
(چ خالقي،ج2،ص183،ب825)
ترجمه عربي بنداري ازاين بيت نشان مي دهد كه نسخه اساس ترجمه او نيزضبط نسخه فلورانس را دشته است:« وقام عنه وخلي سبيله وجاء الي صحراء كانت بين يديه فيها غزلان كثيرة»(ج1،ص 144).
رستم،پس ازكشتن سهراب،ماجرا را براي ايرانيان شرح مي دهد:
همه بر گرفتند با او خروش
زمين پرخروش و هواپرزجوش
مصراع دوم به اين صورت تنها درنسخه لندن (675)آمده كه سخت نامطمئن است0اما، در نسخه فلورانس (ص173،س5) ونيز لندن(841) و با اختلافهائي در غالب نسخه هاي ديگر، چنين ضبط شده است:
نماند آن زمان با سپهدار توش
(چ خالقي ،ج2،ص189،ب907)
بفرمود رستم كه تا پيشكار
يكي جامه افگنده بر جويبار
جوان را بران جامه آن جايگاه
بخوابيد و آمد به نزديك شاه
بيت دوم تنها درنسخه لندن (675ه)آمده،ولي در نسخه فلورانس (ص173،س5) و تقريبا" درهمه نسخه هاي ديگر چنين است:
جوان را برآن جامۀ زرنگار
بخوابيد وآمد برشهريار
(چ خالقي ،ج2،ص192،ب964)
در موارد بالا، نسخه فلورانس مصحح را ياري مي رساند تا با اطمينان بيشتري بسياري از ضبطهاي يگانه نامطمئن اقدم نسخ پيشين رابه حاشيه براند.
درموارد ديگر،هرچندضبط نسخه فلورانس يگانه نيست و برخي ازنسخه هاي ديگر آن را همراهي مي كنند، ضبط نسخۀ فلورانس برتري آشكاردارد و گاهي ترجمه عربي بنداري نيز آن را تأييدمي كند. به نمونه هاي زير توجه كنيد:
يكي اسب ديدند در مرغزار
بگشتند گرد لب جويبار
چو بردشت مر رخش را يافتند
سوي بندكردنش بشتافتند
(چ مسكو ،ج2،ص171،ب29- 28)
در بيت اول ، ضبط يكي مطابق است با نسخه لندن(675) و دو نسخه ديگر(لنينگراد/733وليدن/840). و اما ، در نسخه فلورانس (ص15،س4) وبقيه نسخه ها به جاي آن ضبط پيِ آمده است(رك.چ خالقي،ج2،ص119،ب19) . درشاهد بالا ، ضبط پي برتري آشكاري بريكي دارد:نخست جاي سم اسب را درمرغزار ديدند و سپس ردّ آن را تا كنار جويبار گرفتند و سرانجام رخش را در دشت يافتند. چنانچه اسب را در همان مرغزار ديده باشند،پس چرا گرد لب جويبارگشتند واو را در دشت يافتند؟ نسخه اساس ترجمه بنداري نيزدقيقا"ضبط نسخه فلورانس راداشته است: فرأوا أثرحوافرالفرس (ج1،ص132).
رستم،پس از گم شدن رخش،با خود مي گويد:
همي گفت اكنون پياده دوان (فلورانس،ص150، س6: نوان)
كجا پوييم ازننگ تيره روان
(چ مسكو،ج2،ص174،ب34؛قس.چ خالقي،ج2،ص120، ب34)
در اين بيت،ضبط نوان(= نالان و لرزان)درنسخۀ فلورانس بس مناسب تراز دوان است.
هجير به سهراب مي گويد:
هجير دلير وسپهبد منم
سرت را هم اكنون زتن بركنم
فرستم به نزديك شاه جهان
تنت را كنم زير گل در نهان
( چ مسكو،ج2،ص183،ب185-184)
مصراع دوم بيت دوم مطابق است بانسخه لندن (675) و سه نسخه ديگر. اما ضبط نسخه فلورانس (ص153،س4از پايين) و بقيه نسخه ها چنين است:«تنت را كند كركس اندر نهان». اين ضبط آشكارا برتر است و بازگوي رسمي است كهن نزد ايرنيان كه جسد را دفن نمي كردند بلكه آنرا خوراك كركسان مي ساختند(رك.چ خالقي،ج2،ص131،ب165-164). 10
حاصل سخن آنكه،به نظر نگارنده،نسخه فلورانس كهن ترين ومعتبرترين نسخه شناخته شده شاهنامه است و در نيمه نخست شاهنامه،در تصحيح خالقي مطلق ،به درستي،اساس تصحيح قرار گرفته است. 11
افزون بر اين، اين نسخه راهنماي بسيارخوبي است براي ارزيابي نسخه هاي ديگر،به ويژه اقدم نُسَخ كامل شاهنامه در نيمه دوم آن. اما، از همان آغاز معرفي و نقد اين نسخه در ايران ،ارزيابي هاي غير منصفانه و بسيار شتابزده ازآن ترديدهاي جدي برانگيخت. درست است كه بعدها برخي محققان شواهد متعددي در رفع شبه ها عرضه كردند؛اما،به هرحال،نمي توان اين ترديدها را ازذهن همه علاقه مندان شاهنامه زدود. اكنون به منظور زدودن شبه ها و نشان دادن ماهيت واقعي اين نسخه نقش كساني كه نخستين بار با دلايل غيرعلمي و شواهد ناكافي اين ترديدهاي جدي را بر انگيختند،بسيارحائزاهميت است. مثلا"،آيا محمّد روشن ،با ديدن شواهد انبوهي كه ايرج افشار در به كار رفتن محرم المبارك در انجامۀ نسخه هاي قديمي عرضه كرده است،هنوز هم وجود لفظ ماه مبارك محرم را در انجامه نسخۀ فلورانس به سخره گرفته مي گيرد؟
نسخۀ فلورانس،در ميان نسخه هاي اُمّهات متون زبان فارسي ،سرگذشت غم باري داشته است و جفائي كه برآن رفته بر هيچ يك از نسخه هاي خطي فارسي نرفته است. سرگذشت نسخه فلورانس اين درس را به ما مي آموزد كه چنانچه درآينده نسخه اي كهن از هريك ازمتون مهم واساسي فارسي كشف شود،برنخستين محققاني كه قلم به دست مي گيرند و به معرفي آن مي پردازند، فرض است كه،بابررسي همه جانبه ،ماهيت واقعي آن را به مردم ادب دوست ما نشان دهند. زيرا،ايجاد شبه بسيارآسان،امّا زدودن كامل آن سخت دشوار است.
حاشيه
1) پيه مونتسه/ Piem-ntese (1380،ص 210؛ 1990، ص55) مي نويسد:«يافت نسخۀ خطي فلورانس را در تاريخ چهارشنبه 27 دسامبر 1978 به جهانيان اعلام كردم ». درايران، نخستين بار همو درنامه اي كه در مجلۀ آينده به چاپ رسيد،ازكشف خود خبر داد (1358، ص 175). سپس، سال بعد،مقدمۀ اين نسخه را در همان مجله به چاپ رساند (1359،ص213- 208).
2) علت شايد آن باشد كه مجلۀ ايران نامه ، كه مقالۀ خالقي مطلق در آن به چاپ رسيده و درآمريكا منتشر مي شود، تا آن زمان به ايران نرسيده بوده است.
3) سالها پيش فردي متني مجهول ازقابوسنامه را كه با مهارت روي كاغذهاي قديمي نوشته و تاريخ كتابت آن 483 هجري ذكر شده بود، به عنوان قديمي ترين نسخۀ اين كتاب، به ريچارد فراي فروخت،اما زنده ياد مجتبي مينوي، در مقاله اي در 1956( 1335ش) با عنوان «كاپوسنامۀ فراي ،تمريني در فن تزويز شناسي »،اين فريبكاري را برملا ساخت. اما آنچه آقاي روشن دربارۀ مقايسۀ اين دستنويس با « كاپوسنامۀ فراي» آورده چنين است : « بيتهاي الحاقي كه دراين نسخه آمده درمقاله و سنجش با ديگر نسخه هاي شناخته معتبر، ترديدهائي در اصالت نسخه پديد آورده، تا جائي كه زمزمۀ نسخۀ كاپوسنامۀ فراي برسر زبانها تجديد گرديد»(روسن1369الف،ص256). در جاي ديگر مي افزايد:«... تا جايي كه برخي دانشمندان، اين نسخه را در شماره نسخه هاي مجهول و بازساختۀ آن گروه مزوّران سالهاي 20تا40 دانستند كه پرآوازه ترين آنها «اندرزنامۀ كاپوس» است»( روشن1369ب، ص177- 176). نويسنده نه از نام آن زمزمه گران سخني مي گويد و نه از نام اين دانشمندان، ولي چنين مي نمايد كه خود چنين مقايسه اي را باور ندارد؛ زيرا در پايان مقالۀ اخير(ص80) مي نويسد: « من ، با اين همه ، شاهنامۀ فلورانس را نسخه اي كتابت شده از نسخۀ مورّخ 614ه تلقي مي كنم». به هر حال ، سازِ ناسازِ قياسي مع الفارق را بين دستنويس فلورانس و « كاپوسنامۀ فراي» ، نخستين بار ايسان كوك كرد.
4) لغزش جايي است به جاي pale-graphy=كهن شناسي.
5) چنانكه ملاحظه مي شود، اين نسخه تاريخچۀ كاملا" روشني در كتابخانۀ ملي فلورانس دارد. پس به چه انگيزه اي آن را با دستنويس ساختگي قابوسنامه در چهل - پنجاه سال پيش مي سنجند؟
6) نگارنده در نقدي برشاهنامۀ چاپ مسكو، كه اساس آن همين نسخۀ خطي بوده،شواهدي ازمعايب آن عرضه كرده است ( خطيبي،1381،ص98- 77). در بخش بعدي اين مقاله نيز ،شواهد گوناگون ديگري از بيتهاي الحاقي ، افتادگيها ، تحريفها و تصحيفهاي اين نسخه خواهد آمد.استاد ايرج افشار نيز به اين نكته نيك توجه كرده است ( 1380الف،ص208).
7) تاكنون كه پانزده سال ازنگارش آن مقدمه سپري شده است ، رواقي دربارۀ حوزۀ احتمالي زبان كاتب فلورانس سخني نگفته است.
8) رواقي، در تازه ترين اظهارنظر، بازهم بي آنكه مدرك و دليلي عرضه كند ،گفته است :«نسخۀ فلورانس اگر چه از نظر تاريخي دچار اشكال است،اما كمترين اشتباه را دارد»(رواقي 1383،ص6). البته اينكه گفته اند اين نسخه «كمترين اشتباه را دارد» با آنچه بيشتر دراين باره نوشته اند همخواني ندارد و شايد بتوان آن رانظري جديد تلقي كرد.
9) نگارنده با شواهد متعدد آشكاركرده كه بسياري از اين ضبطهاي يگانۀ دستنويس لندن (675) برساختۀ كاتب آن يا كاتب يكي ازدستنويسها در سلسله نسب اين دستنويس بوده است ( رك.خطيبي1382.ص26- 18).
10) ارائۀ نمونه هاي بيشتري ازتفاوتهاي ميان تصحيح مصححان شوروي و خالقي مطلق از داستان رستم و سهراب و برتري ضبطهاي نسخۀ فلورانس از حوصلۀ اين گفتار خارج شده است. خوانندۀ علاقه مند، خود مي تواند بيتهائي از اين دو تصحيح را با يكديگر بسنجد و داوري كند(مثلا" . رك . چ مسكو، ج2،ص224،ب702، ص 225 ، ب 724؛ ص231. ب801- 800 ؛ به ترتيب بسنجد با چ خالقي ، ج 2، ص171 ، ب 667؛ ص 173 ، ب 689؛ ص 178، ب 765- 764 ). با وجود شواهد فروان مبني بر درستي ضبطهاي نسخۀ فلورانس كه درتصحيح خالقي مطلق به درستي در متن شاهنامه جاي گرفته اند، معلوم نيست رواقي ، برچه اساس ،هنوز چاپ مسكو را كه بسياري ازغلطهاي فاحش اقدم نُسَخ پيشين ( موزۀ بريتانيا 675 ه ) را در خود دارد،بهترين چاپ شاهنامه مي داند ( رواقي 1369 ب، ص هفده ، پانويس1).
11) به تازه گي توفيق ه. سبحاني ( 1382 ، صفحۀ چهارده) دربارۀ نظر خالقي مطلق نسبت به نسخۀ فلورانس نوشته است:« شاهنامۀ ديگري به همت جلال خالقي مطلق درآلمان ازروي نسخۀ موجود در فلورانس آغاز شده كه تاكنون 5 مجلد آن در كاليفرنيا - نيويورك منتشر شده است. خالقي كه ابتدا دراصالت نسخۀ فلورانس پافشاري مي كرد، چنين معلوم است كه از آن اصرار خود عدول كرده اند و معتقد شده اند كه شاهنامه بار ديگر بايد تصحيح شود». با خواندن اين بخش ازمقدمه سخت شگفت زده شدم، زيرا غالب آثار خالقي مطلق را خوانده بودم و هيچ به ياد نياوردم كه ايشان چنين مطلبي را نوشته باشند. پس همۀ كتابها و مقاله هاي ايشان را از نو تورّق كردم كه نتيجۀ كار باز هم نا اميد كننده بود. به ناچار تلفني با ايشان تماس گرفتم و عين مطلب بالا را براي ايشان خواندم . وي بيش از بنده شگفت زده شد وخاطر نشان كرد:« ... چنين مطلبي را نه در جايي نوشته و نه گفته ام».
او در مقاله اي (پيه مونتسه، 1980) شرح مفصلي از اين نسخه كه تنها نيمه نخست شاهنامه (تا پايان پادشاهي كيخسرو) را در بردارد،عرضه كرد. از آن زمان تا كنون بحث هاي زيادي بر سر تاريخ كتابت ، قدمت، اعتبار و درستي متن اين نسخه در ميان شاهنامه شناسان جريان يافت.
اصالت كهن ترين نسخۀ «شاهنامه» ( فلورانس ، 614هجري) ؛ نوشته "ابوالفضل خطيبي" شاهنامه پژوه ايراني ، توانست سال 1384 خورشيدي به عنوان يكي از بهترين مقالات منتشر شده درزمينه نسخ خطي، جايزه « حاميان نسخ خطي» در كشور ايران را از آن خود كند. متن كامل اين مقاله را ، كه جهت انتشاردر اختيار "آتي بان" قرار گرفته است، در ادامه مي خوانيد.
يكي ازدشواريهاي اساسي مصححان شاهنامه همواره اين بوده كه از آن نسخۀ خطي قديم دردست نبوده است . نسخه خطي محفوظ در كتابخانه موزۀ بريتانيا (مورخ 675هجري) سالياني دراز كهن ترين نسخه شاهنامه شناخته شده بود تا آنكه در سال 1978 ميلادي ، آنجلو پيه مونتسه ، ايران شناس ايتاليائي ، اعلام كرد كه كهن ترين نسخه خطي شاهنامه را در كتابخانه ملي شهر فلورانس يافته است.1
او در مقاله اي (پيه مونتسه، 1980) شرح مفصلي از اين نسخه كه تنها نيمه نخست شاهنامه (تا پايان پادشاهي كيخسرو) را در بردارد،عرضه كرد. از آن زمان تا كنون بحث هاي زيادي بر سر تاريخ كتابت ، قدمت، اعتبار و درستي متن اين نسخه در ميان شاهنامه شناسان جريان يافت. علي رواقي مي نويسد :«شايد ، نخستين كسي كه در تاريخ اين دستنوشت به دلايلي ترديد كرد من بودم» (رواقي ، 1369ب،ص24،همو،1369الف،ص35)0اما ظاهرا" اول بار مهدي قريب (1363،ص ج ؛همو،1369،ص1)بود كه در صحت تاريخ كتابت اين نسخه خطي شك كرده است.
نخستين بار،خالقي مطلق (1364،ص406- 378) به معرفي وارزيابي نسخه خطي فلورانس پرداخت و مقاله او در اين باب همراه با معرفي ديگر نسخه هاي مبناي تصحيح او،در دفتري مستقل با عنوان :«گفتاري در شيوه تصحيح شاهنامه ومعرفي دستنويسها» ؛ به ضميمه دفتر يكم شاهنامه ، به همت انتشارات روزبهان به چاپ رسيد(خالقي،1369،ص19-11). خالقي،سپس،به مناسبت انتشار دفتر يكم شاهنامه ، معرفي جداگانه ومفصل ديگري ازنسخۀ خطي فلورانس عرضه كرد(1367،ص94-63). او درشش بخش،به شرح زير به ارزيابي اين نسخه پرداخت :
1) نقطه گذاري : كاتب اين نسخه ، بر خلاف كاتب كهن ترين نسخه كامل شاهنامه (لندن،675)در نقطه گذاري دقت شايسته اي نشان داده است.
2) ترتيب مصراعها وبيتها : اين نسخه،بر خلاف نسخه لندن،از اين نظر با بيشترنسخه هاي خطي و ترجمه عربي بنداري همخواني دارد و مواردي كه در آن ترتيب مصراعها وبيتها به هم خورده باشد ،بسياركم است.
3) افتادگي : افتادگي هاي اين نسخه از نسخه هاي ديگر كمتر است0
4) ابيات الحاقي : دراين نسخه بيتهاي سست الحاقي بسياري به ويژه در ديباچه كتاب وخطبه هاي برخي داستانها به چشم مي خورد. با اين همه، شمار اين ابيات نسبت به ديگر نسخه هاي مبناي تصحيح او كمتر است.
5) روايات الحاقي : ترجمه عربي بنداري و نسخه خطي فلورانس روايات الحاقي كمتري نسبت به ديگر نسخه ها دارند وازاين حيث معتبرترند.
6) ضبط واژه ها : اين نسخه بسياري از ضبطهاي كهن را داراست و ما اكنون به كمك اين نسخه ازمتن اصلي تصور درست تري داريم. از جمله اين ضبطهاي كهن است:گوسپند،سپيد، پولاد، پارس وپيل به جاي گوسفند، سفيد، فولاد، فارس و فيل درنسخه هاي ديگر؛نبشتن،نبشته ونبيسنده به جاي نوشتن،نوشته،نويسنده.
كاربرد صورت كهن حروف اضافه بد / بذ(فارسي ميانه:pad) به جاي به درآغاز واژه هائي كه با مصوت آغاز مي شوند مانند: بذآهن به جاي به آهن،بذآيين،بذافراسياب،بذايرن،بذابر،بذآغوش. كاربرد چُن به جاي چو پيش از واژه هائي كه با مصوت آغاز مي شوند : چُن از،چُن آواز به جاي چواز و چوآواز. كاربرد اوميد به جاي اميد،ميژه به جاي مژه،مُستي (به معني ناتواني و درماندگي) به جاي سستي در نسخه هاي ديگر.
خالقي،در پايان مقاله خود معايب اين نسخه را با ذكر شواهدي شرح مي دهد كه ازآن جمله اند:دستبردهاي طولي،يعني افتادگي ها وافزودگيها وپس و پيشيهاي ابيات؛دستبردهاي عرضي يعني وجود عناصر بيگانه در بيتهاي اصيل مانند ضبطهاي ساده ومنفرد؛ تحريف واژه هاي كهن يا تبديل آنها به صورت نوتر،مانند كاربرد بخاصه به جاي به ويژه،سلام به جاي پيام، نسل به جاي تخم ، لفظ به جاي گفت و جزآنها.
خالقي،در پايان مقاله،نتيجه مي گيرد كه نسخه خطي فلورانس نه تنها كهن ترين بلكه روي هم رفته معتبرترين نسخه موجود شاهنامه است. وي،درنيمه نخستين شاهنامه ،اين نسخه را اساس تصحيح خود قرا داده ، اما، باپيروي ازروش انتقادي، ضبطهاي تصحيف و تحريف شده ، بيتهاي الحاقي وضبطهاي سادۀ منفرد آن رابه حاشيه برده است.
در سال 1369،سه مقاله همزمان درايران درباره اين نسخه به چاپ رسيد كه در آنها بدون اشاره به مقالۀ خالقي مطلق2،معايب ونقايص نسخه فلورانس برجسته شده ومحاسن متعدد آن تقريبا" ناديده گرفته شده بود.
محمد روشن ،در كنگره بزرگداشت فردوسي (هزاره تدوين شاهنامه)در، دي ماه 1369، باعرضه مقاله اي درباره نسخه خطي فلورانس ، باذكر برخي بيتهاي الحاقي ديباچه شاهنامه در ايران نسخه، به آن سخت تاخت وآن راچون«كاپوسنامۀ فراي» 3 مجعول خواند. پس شرحي از نوشته هاي صفحۀ پاياني اين نسخه را كه به چشم خود در كتابخانه ملي فلورانس ديده بود ، عرضه كرد. از آنجا كه اين ادعاها بعدها بحثهاي بسياري برانگيخت- و ما در ادامه مقاله به آنها اشاره خواهيم كرد - در اينجا شايسته است مهمترين بخش اين مقاله عينا"آورده شود:
عبارت پاياني نسخه چنانكه درنسخه عكسي پيداست چنين است:
تمام شد مجلد اول از شاهنامه به پيروزي وخرمي روز سه
شنبه سيئم ماه مبارك محرم سال ششصدوچهارده بحمد الله
تعالي وحسن توفيقه و صلّي الله علي خير خلقه محمد وآله
الطاهرين الطيبين
درنخستين برخورد وديدار به آشكارا ديده مي شود كه عبارت «تمام شد مجلد اول...» بر تراشيدگي كاغذ باز نويس شده است... در عبارت روزسه شنبه، سه شنبه بازنويس شده است... در اين تاريخ نگاري نيز چند نكته تازه به چشم مي آيد.نخست اصطلاح ماه مبارك است كه يادآور آن لطيفه است كه روستائي ساده دل به ماه مبارك رمضان به سفر رفته بود وجز گرسنگي بهره نيافته بود،و به ماه محرم الحرام درهرجاي خانهاي گسترده ديده بود وخواستار جابه جايي صفت اين ماه ها گشته بود كه به راستي محرم ماه مبارك است و فراواني نعمت! نكته ديگر روز سه شنبه سيئم چنان نگاشته شده است كه هم « سيئم» خوانده مي شود وهم سي ام تا در جدول تطبيقي برابري سال وماه برابري يكساني باشد. نكته سوم در نگارش سال است به اعداد فارسي ششصدوچهارده،كه عموما" دراين سده ها وحتي سده هاي پسينترسنه ها رابه تازي مي نگاشته اند...(روشن،1369الف،ص256-257).
دومين مقاله اي كه در1369 نوشته شد به قلم مهدي قريب بود باعنوان « دستنويس شاهنامه فلورانس( 614 ه؟ ):هياهوي بسياراز براي هيچ! » (1369،ص51-1). در اين مقاله ، برخي از همان ايرادات محمد روشن بر انجامۀ نسخۀ خطي فلورانس آمده است كه از آن جمله اند : ثبت تاريخ كتابت به فارسي به جاي عربي وذكر « ماه مبارك (؟!) محرم ». اما بخش مفصل اين مقاله به ارزيابي محتواي نسخه به ذكر معايب آن اختصاص يافته است. نويسنده،با اشاره به دو مقاله ديگر خود در اين باره مي نويسد:
هر سه مقاله از تم واحدي پيروي مي كنند وآن اين است كه،بر فرض بسيار ضعيف ، اگر نسخه خطي ف به لحاظ قدمت اصالت داشته باشد وثبت تاريخ كتابت614ه دركتيبه آن بكر و صحيح باشد، درهرحال به لحاظ سلامت وصحت متن،مغشوش وكم اعتبار... ( همان،ص2)
سومين مقاله به قلم علي رواقي است در مقدمۀ چاپ عكسي نسخه فلورانس كه بازهم درهمان سال 1369به چاپ رسيده است. بخش آغازين مقدمه بحثهاي كلي است درباره شاهنامه وفردوسي وبخش بعدي به ارزيابي نسخه خطي فلورانس اختصاص دارد(1369ب ، ص شانزده به بعد). نويسنده در تاريخ كتابت نسخه ترديد كرده و معايب آن را ذيل عناوين ارزيابي محور عمودي يا خط طولي، واژه هاي عربي، نارسائي وزن وقافيه ، برخي از افتادگيها، وبيتهاي الحاقي شرح داده است0 همچنين ذيل عنوان «دگرگوني آوائي» با عرضۀ نمونه هائي ازاين دگرگونيها در نسخه فلورانس،آن را به حوزه و دورهاي خاص يا صحيح تر گونه اي ويژه از زبان فارسي نسبت داده و پيش از آن، نمونه هائي از واژه هاي نسخه را آورده وتنها درباره اندكي از آنها اظهار نظر كرده است. درباره فرضيه « تاثير گونه هاي زباني كاتبان در متن شاهنامه » وبقيۀ مطالب مقدمۀ آقاي رواقي در ادامه اين مقاله به بحث خواهيم پرداخت.
آنچه از اين مقدمه وآن دو مقاله،به ويژه مقاله محمد روشن، در ذهن شاهنامه دوستان باقي ماند بدبيني و ترديد نسبت به قديم ترين نسخه خطي شاهنامه بود.
شش سال بعد استاد ايرج افشار (افشار،1374،ص81-80) به يكي از شبهه ها كه در مقاله روشن به سخريه مطرح شده بود پاسخ گفت. اوبا عرضه شواهد فراواني از انجامه نسخه هاي خطي كهن فارسي نشان داد كه كاربرد عبارت محرم المبارك نزد كاتبان بسيار متداول بوده است(نيز- همو،1380ب،ص62-60؛زنجاني، 1379 ،ص46)0
در سالهاي اخير،بحثهاي تازه اي در باره نسخه خطي فلورانس در نامه بهارستان به چاپ رسيد كه در شناخت ماهيت اصلي اين نسخه و نيز زدودن شبهه هائي كه درباره اصالت آن مطرح شده بود تاثير بسيار داشت. نخست برات زنجاني (1379،ص49-45) با عرضۀ شواهدي از نسخه هاي خطي فارسي به همه شبهه هائي كه محمد روشن ونيز مهدي قريب پيش كشيده بودند،پاسخ گفت.امامحمدروشن، به گفته ايرج افشار(1380الف،ص208)،
به«سوگند مغلّّظ» باز هم بر مخدوش بودن تاريخ نسخه پاي فشرد (1379،ص174). در شماره هاي بعدي نامه بهارستان ،مقاله ها و يادداشتهاي ديگري در ردّ ادعاهاي محمد روشن نوشته شد (مثلا"جويني ،1381،ص210-201). پيه مونتسه،كه گويي از ادعاهاي محمد روشن دلش به درد آمده بود،در نامه اي به فارسي نوشت :
...ساختگي بودن نسخه فلورانس كاملا"نادرست وگمراه كننده مي باشد،زيرا :
1. نسخه خطي شاهنامه فردوسي مورّخ 614ه ق، كه در كتابخانه ملي فلورانس خوشبختانه نگه داشته مي گردد، دستنوشته فارسي اصيل وكهن وقشنگ است. هم از ديدگاه ساختار باستان نويسي(paln-sraphy) 4 آن يعني مادۀ كاغذ ومداد و خط تزيين و صفحه بندي،هم برپايه مدارك واسناد تاريخي آن كتابخانه ؛
2. همان نسخه ،مستند است كه اواخر قرن شانزدهم ميلادي يعني بيش ازچهارصد سال پيش،ازمصر بكوشش دانشمندان و جهانگرد "جرولامووكيئتّي" (ger-lam- vechitti) به روم وسپس به فلورانس آورده شد؛
3.همان نسخه فقط يك قرن پيش (در سال 1903ميلادي)در فهرست آن كتابخانه ثبت و معرفي شد تحت عنوان«درتفسيرقرآن به زبان عرب ازنگارندۀ گمنام»5 ...
بنابراين ساختگي بودن آن نسخه گرانبها و اصيل و گرامي پارسي به نفع و منفعت وسودمندي كي وكَس بود؟ اصيل بودن آن نسخه روشن و پيداست علي رغم چند نقايص وغلطهاي خطي كه درهمان نسخه ديده مي شود و يا اين چند نقايص برهاني ديگر از اصليت دستنوشتۀ فلورانس است. شاهنامه خوانان وشناسان و فردوسي دوستان يعني پژوهشگران و محققان اين نكته را تاييد مي نمايند،چون سخن فرودسي را تحقيق مي كنند. بينا و دانا را فردوسي دوست دارد و او نابينا و نادانا و نا شنوا را دوست ندارد. به عبارت ديگر، فردوسي دشمنان شايد در زمان سلطان محمود غزنوي زندگي مي كردند...(1380،ص210).
آيدين آغداشلو،كارشناس خطي، كه تاكنون نسخه هاي بسياري را مرمّت كرده است نيزبه لحاظ خط شناسي وكتاب آرائي به بررسي انجامۀ نسخۀ فلورانس پرداخت و با ذكر شواهد و دلايل متعدد - كه به نظر نگارنده قانع كننده است - اصالت تاريخ آن را قطعي دانست(1381،ص213-211). در اينجا بايد اين نكته را بيفزايم كه در ملاقاتي كه نگارنده با استادايرج افشار- كه مهارت و دانش وي در نسخه شناسي بر هيچ كس پوشيده نيست- داشتم،نظر وي را درباره احتمال مخدوش بودن تاريخ نسخه خطي فلورانس جويا شدم. وي گفت عكسهاي متعددي از انجامۀ اين نسخه را ديده است و تاريخ آن هيچ اشكالي ندارد.
درباره محتواي نسخه فلورانس - چنانكه گفته آمد- در مقاله پيشگفتۀ مهدي قريب ومقدمه علي رواقي شواهد گوناگوني از بيتهاي الحاقي و كاربرد واژه هاي عربي گرفته تا فساد وزن وقافيه و افتادگي داستانها و بيتها عرضه شده است كه در بيشتر موارد شواهد واستدلالهاي نويسندگان پذيرفتني است ،امّا به اين نكته مهم بايد نيك توجه شود كه اين گونه معايب درهمه نسخه هاي خطي شاهنامه كم وبيش ديده مي شود0 مثلا" با گردآوري شواهدي از معايب ياد شده در نيمه نخست كهن ترين نسخه هاي خطي كامل شاهنامه (لندن،675) رساله اي بسيار مفصل تراز مقاله هاي ياد شده مي توان نوشت.6
درسال 1369، بنياد دايرة المعارف اسلامي،با همكاري دانشگاه تهران ،چاپ عكسي نسخه فلورانس را با مقدمه اي از علي رواقي به چاپ رساند. امّا چنانكه گفته شد،مقدمه نويس نگاه منصفانه اي به اين نسخه نداشته ، به گونه اي كه حتي پاره اي محاسن آن را عيب شمرده است. شواهد زير گواهي است بر اين مدعا.
نويسنده در يكم مقدمه با عنوان «ارزشهاي زباني»نوشته : پاره اي از واژه هايي كه در دستنوشت فلورانس آمده است به گونه اي است كه ، با توجه به آگاهيهايي كه از واژه هاي شاهنامه داريم، مؤيد ضبط و معني درست برخي از واژه ها وبيتهاست. بايد گفت كه پاره اي از اين واژه ها و بيتها به گونه اي كه در چاپ مسكو ضبط شده است ، نادرست نيست و مي توان وجهي براي آنها نهاد(ص هفده)0[رواقي درپانويس اين جمله ذكر كرده است:«چاپ مسكو را درهمه جا تأييد نمي كنيم»0]
در شواهدي كه رواقي عرضه كرده ، تنها در دو مورد ضبط نسخه فلورنس را بر ضبط چاپ مسكو ترجيح داده كه يكي از آنها واژه بُرجاس(به معني نشانه تير اندازي)است (به جاي پرخاش در چاپ مسكو)،دربيت زير،كه به درستي تصحيح قبلي ايشان را (رواقي، 1352،دفتريكم،ص10- 5) تأييد كرده است:
بفرمود تا تخت زرّين نهند
به ميدان وبُرجاس رويين نهند
در اينجا نگاهي مي افكنيم به برخي شواهد ديگري كه در همين بخش مقدمه نقل شده است (ص هجده):
به مستي(چ مسكو:به سستي ) بر پهلوان آمدند
پرازدردو تيره روان آمدند
سپر بر دريد و زره را نيافت
ازو روي بيژن به مستي(چ مسكو:پستي )نتافت
به مستي(چ مسكو:سستي) رسيداين از آن آن ازاين
چنان تنگ شد بر دليران زمين
نويسنده برآن است كه ،در شواهد بالا ،سستي و پستي در چاپ مسكو در برابر مُستي در نسخه فلورانس مي تواند وجهي داشته باشد. اصولا"دشواري اصلي پيش روي مصححان شاهنامه اين است كه تصحيف واژه ها در نسخه هاي خطي يا بد خواني كاتبان حتما"وجهي دارند. اما با اين اظهارنظر هاي دو پهلو چگونه مي توان گره مشكلات شاهنامه را گشود؟ به نظر نگارنده، در هر سه بيت بالا طبق اين اصل مهم تصحيح متن كه «ضبط دشوار تر برتر است»،حتما"ضبط مُستي در نسخه فلورانس درست است به معني «در ماندگي و بيچارگي»كه بيشتر كاتبان آن را نشناخته و به سستي وپستي تبديل كرده اند. در سه شاهد بالا، ضبط مستي را چند نسخۀ ديگر اساس تصحيح خالقي مطلق تأييد مي كنند (شاهنامه ،چاپ خالقي،ج4،ص93،بيت1099؛ج4،ص53،بيت 410، ج2، ص173،بيت؛دراين چاپ،در همه موارد ،ضبط مستي به درستي درمتن جاي گرفته ). آيا در شاهدهاي يكم و سوم رواقي ضبط سستي آشكارا سست نيست؟ جالب اينجاست كه ،در شاهدسوم ،پنج نسخه ازكهن ترين نسخه ها - فلورانس614 ولندن 675در رأس آنها- ضبط مُستي را دارند. در اين مورد،بر اساس كدام اصل تصحيح در صحت ضبط سستي وجهي دارد ؟
رواقي فرضيه اساسي خويش را درباره اختلافهاي ميان نسخه هاي شاهنامه چنين اظهار كرده است:
اگرما امروزدرنسخه هاي خطي گوناگوني كه ازشاهنامه داريم وبيشتردرخط افقي ياعرضي آن ناهمخوانيها وناهمگونيهاي زباني فراواني رامي بينيم، بيشتربه دليل همين تفاوتها واختلافهايي است كه درگونه هاي زباني حوزه هاي گوناگون فارسي ديده مي شود... دستنوشتهاي شاهنامه،كه به احتمال بسياربه دست رونويسگراني ازحوزه هاي گوناگون زبان فارسي نوشته شده اند،مي توانند دستخوش ويژگي هاي آوايي وساختارصرفي ونحوي وحتي رسم الخطي گونه هاي زباني هريك ازرونويسگران وكاتبان شاهنامه شده باشد(رواقي ،1369ب،ص شانزده).
وي، دربخش،پنجم مقدمه،همين فرضيه را با تفصيل بيشتري شرح داده است:
رو نويسگران شاهنامه براي اينكه مردمي كه در حوزه زباني آنها زندگي مي كنند بتوانند متن را آسان تر بخوانند پاره اي از ويژگيهاي زباني خود را در ساختار زبان سراينده مي گذاشته اند(همان،ص بيست وهشت،باتلخيص).
وسرانجام درباره نسخه خطي فلورانس مي نويسد:
دستنوشت فلورانس يكي از نسخه هايي است كه دگرگوني هاي آوايي آن با زبان برخي ازدستنوشتهاي ديگرشاهنامه نمي خواند. مجموعه اين ناهمخوانيهاي آوايي و گاه واژه اي و تلفظي ورسم الخطي اين كتاب مي تواند نشانه اي باشد براي انتساب اين دستنوشت به حوزه و دوره اي خاص و بهتر است بگوييم گونه اي ويژه از زبان فارسي (همان،ص بيست وهشت وبيست ونه).
وي سخن گفتن از حوزه احتمالي كاتب يا رونويسگر را به مجالي ديگر واگذاشته است.7
اينك به بررسي برخي از نمونه هائي مي پردازيم كه آقاي رواقي آنها را به حوزه زباني كاتب ناشناس نسخه فلورانس نسبت مي دهد:
□ دشوار/ دشخوار
مرا آرزو در زمانه يكيست
كه آن آرزوبرتو دشخوار نيست
سخن هر چه بر بنده دشخوار تر
دلش خسته تر زان و تن زارتر
□ زمين / زمي
نديدند زنده كسي را به جاي
زمي بود وخرگاه وپرده سراي
سپاه و سپهبد برفتن گرفت
زمي سنب اسبان نهفتن گرفت
□ و/ ب
دبير خردمند بنبشت خوب
پديد آوريد اندرو زشت وخوب
نبشته يكي عهد او بر حرير
به مشك و مي وعود دست دبير
سپهبد نبيسنده را پيش خواند
دل آكنده بودش همه بر فشاند
با نگاهي به متن و نسخه بدلهاي خالقي مطلق، مشخص مي شود كه ضبط اين واژه ها - مانندبسياري از واژه هاي ديگر در نسخه هاي مبناي تصحيح او- هيچ گاه يكدست نيست. مثلا" درنمونه يكم ، دريك جا تنها نسخه فلورانس ضبط دشخوار را دارد (ج2،ص6، ب56، پانويس23) و، درجاي ديگر، نسخه لنينگراد (849 ه) نيز ضبط فلورانس راهمراهي مي كند (ج1،ص286،ب13،پانويس9) ودر بيتي ديگر،بجزاين دونسخه،سه نسخه ديگر نيز(لندن891، استانبول 903وبرلين894) ضبط دشخوار رادارند. همچنين، در نيمۀ دوم شاهنامه،در غياب نسخه فلورانس، گاهي اكثرِ نسخه هاي مبناي تصحيح خالقي (يازده نسخه از 15نسخه) همين ضبط را دارند(رك0چ مسكو،ج8،ص 70، ب314،پانويس21؛ دراينجا 3 نسخه از5 نسخه).چنانچه ضبط دشخوار راگونه زباني كاتب فلورانس تلقي كنيم، وجود اين ضبط در نسخه هاي ديگر- وگاه در اكثريت نسخه ها- و اختلاف كاربرد آن را در نسخه هاي ديگر چگونه مي توان توجيه كرد؟ آيا مي توان فرض كرد كه گونۀ زباني كاتبان همۀ اين نسخه ها با گونۀ زباني كاتب نسخۀ فلورانس مشترك بوده است يا اينكه همۀ اين كاتبان به گونه هائي از زبان فارسي تعلق داشته اند كه دشوار را دشخوار تلفظ مي كرده اند؟ با فرض پذيرفتن اين فرضها،وجود ضبط دشخوار را درمتون متعدد نظم و نثرفارسي در روزگار فردوسي و پس ازاو چگونه مي توان توجيه كرد؟ ( براي نمونه رك. بحرالفوائد،ص142،87،31؛ تاريخنامۀ طبري،ج3،ص255، 567؛ج4،ص780،820،832؛ قطران تبريزي،ص 2،78،412،169).
درنمونۀ دوم،هنگامي كه شاعر صورت زمي را بارها درمحل قافيه به كاربرده وبا واژه هائي چون غمي،رستمي،آدمي،خرمي قافيه كرده ودرهيچ يك ازنسخه ها نيزاختلاف چنداني برسراين ضبط ديده نمي شود،چگونه مي توان فرض كرد كه در صورت زمي متعلق به گونه زباني كاتب فلورانس باشد؟ به نمونه هاي زير توجه كنيد:
چنين داد پاسخ كه گر رستمي
برو راست كن روي ايران زمي
(چ خالقي،ج1،ص336،ب121)
اباخلعت خوب و باخرّّْمي
تو گفتي همي بر نوردد زمي
(همان،ج4،ص68،بند1074)
برفتند باشادي وخرّمي
چوباغ ارم گشت روي زمي
(چ مسكو،ج8،ص67،ب265)
جهان آفريدي به اين خرّمي
كه از آسمان نيست پيدا زمي
(همان،ج8،ص69،ب299 )
گيريم همه اين پانزده كاتب شاهنامه همولايتي كاتب نسخۀ فلورانس بوده اند،رواقي، نمونه هاي فراواني از كاربرد زمي را درمتون متعدد نظم ونثر فارسي چگونه توجيه مي كند؟ نمونه هاي زيراز ميان نمونه هاي فراواني برگزيده شده كه كاربرد زمي را تنها درمحّل قافيه نشان مي دهند:
آمد بهار خرّم وآورد خرّمي
وز فرّ نوبهارشدآراسته زمي
(منوچهري دامغاني،ص183،ب1)
بر لب دجله ز بس نوش لب نوش لبان
غنچه غنچه شده چون روي فلك پشت زمي
(خاقاني،ص928،ب1)
به دل گفتا گراين ماه آدمي بود
كجا آخر قدمگاهش زمي بود
(نظامي،خسرو و شيرين،ص199،ب135)
گرآدمييي چوآدمي باش
وز ديو چو ديو در زمي باش
(نظامي،ليلي ومجنون،ص199،ب77)
اين نكته رانيزبايد خاطرنشان سازم كه صورت زمي (باز مانده zamig درفارسي ميانه)،در كنار صورت زمين، درزبان فارسي روزگار فردوسي وپس ازآن به كار مي رفته و فردوسي از هر دو صورت بهره گرفته است. ازاين رو، به قاطعيت تمام مي توان اظهار نظر رواقي را رد كرد و گفت وجود واژه زمي در نسخه فلورانس هيچ ربطي به گونه زباني كاتب آن يا هر كاتب ديگري را ندارد.
درمورد نمونه سوم نيز وضع از همين قراراست. در بيتي ، صورت نبشت تنها درنسخه فلورانس آمده(چ خالقي،ج1،ص116، ب433، پانويس30) ودربيتي ديگر(همان،ج1،1،ص37،ب42، پانويس 17)، چهار دستنويس ديگر- لنينگراد 733، قاهره 796، پاريس844 و لندن891- درضبط نبشتن بانسخه فلورانس مطابقت پيدامي كنند ودرست دربيت بعدي، درنسخه قاهره741، نيز ضبط نبشته ديده مي شود (همان پانويس19) .در نيمۀ دوم شاهنامه در غياب نسخۀ فلورانس ، گاهي اَكثريت نسخه هاي مبناي تصحيح خالقي(6نسخه از15نسخه) ضبطهاي نبشته،نبيسنده،نبشتن را دارند(رك.چ مسكو،ج8،ص115،ب105،پانويس20: دراينجا2 نسخه از5نسخه ). صورت نبشتن را بيتي ازشاهنامه منقول در راحة الصدورِ راوندي (ص362) كه پيش ازتاريخ نسخه فلورانس تأليف يافته(599ه) نيز تأييدمي كند ودرمتون كهن نظم و نثرفارسي نيز فراوان ديده مي شود.
بنابراين ، نا همخواني هاي ميان نسخه هاي شاهنامه در مورد ضبط هايي چون دشخوار/ دشوار ، زمي / زمين، نبشتن / نوشتن، اوميد / امّيد ،به دگر گوني هاي آوائي زبان فارسي مربوط مي شود نه اختصاصا" به گونه يا گونه هائي ويژه از زبان فارسي.
باتوجه به ضبط اقدم نُسَخ واصل برتري ضبط دشوار تر، مي توان اين احتمال راپذيرفت كه فردوسي صورتهاي نبشتن،نبشته، نبيسنده را به كاربرده وبرخي كاتبان آنها را به صورت متداول زمان خود( نوشتن، نوشته ونويسنده) تبديل كرده اند. در موردضبط دشخوار و دشوار هردوصورت در زبان فارسي ميانه به كارمي رفته(duڑwār, duڑ xwār) واحتمالا" هر دو صورت در زبان فارسي روزگار فردوسي نيز بوده است. امااز آنجاكه گاهي اقدم نُسَخ همراه با اكثريت نسخه هاي ديگر ضبط دشخوار را دارند،احتمالا" فردوسي بيشترهمين صورت رابه كاربرده و كاتبان ديگراين ضبط نامأنوس تر زمان خود را به دشوار تبديل كرده اند.
غالب نمونه هائي كه رواقي از دگرگوني هاي آوائيِ واژه ها عرضه كرده وآنها رابه گونه زباني كاتب فلورانس نسبت داده است به دگرگونيهاي آوائي واژه ها در زبان فارسي مربوط مي شود نه به يك گونه ويژه. كتابت شاهنامه را نبايد با ترجمه فارسي قرآن قدس (ترجمه اي كهن ازقرآن) سنجيد(رك0رواقي،1369ب ،ص24) . مترجم قرآن قدس،براي آنكه مردم حوزه زباني او قرآن را بفهمند، آن را به گونۀ زباني همان مردم ترجمه كرده است؛ولي كاتب نسخه فلورانس با يك متن معروف وازپيش نوشته شده روبروست. اين امر، همراه با شناختي كه سفارش دهندگان او يا طبقات تحصيلكردۀ هم روزگار او ازشاهنامه داشته اند و نيزمحدوديتهاي
وزن وقافيه، مانع ازآن شده است كه كاتب آزادانه واژه هاي گويشي خود را وارد متن شاهنامه كند.
آقاي رواقي برآن است كه ناهمخوانيهاي ميان نسخه هاي شاهنامه بيشتر ناشي ازاختلافهائي است كه در گونه هاي زباني حوزه هاي زبان فارسي ديده مي شوند(همان ، صفحه شانزده). نگارنده،كه هفده-هجده نسخه كهن شاهنامه رامقابله كرده،كمتربه واژه هائي برخورده كه بتوان آنها را به گونه هائي خاص اززبان فارسي نسبت داد. براي نمونه،شش بيت ازآغاز داستان رستم و سهراب باهمه نسخه بدلهاي آن نقل مي شود تاخواننده خود داوري كند كه بيشترِ ناهمخوانيها به گونه زباني كاتبان مربوط مي شود يا
خير.
اگر تند بادي بر آيد زكُنج
به خاك افگند نارسيده ترنج
ستمگاره(ستمكار) خوانيمش ار(از)دادگر
هنرمند گوييمش(دانيمش،خوانيمش)اربي هنر
اگر مرگ داد است بيداد چيست
زداداين همه بانگ و(< و >)فرياد چيست
ازين راز جان تو آگاه نيست
بدين(برين،وزين) پرده اندر(برتر)ترا راه نيست
همه تا در آز رفته فراز
به كس بر(در)نشداين در(دل)راز(آز)باز
به رفتن مگربهتر آيدْت(آيدش،مگربهتر آيدبررفتنت)جاي
چو آرام گيري(يابد،گيرد،گيتي) به ديگرسراي
(چاپ خالقي،ج2ص119-118،ب6- 1)
كدام يك ازاين ناهمخوانيها رامي توان به گونه اي خاص از زبان فارسي نسبت داد ؟ هيچ يك . مي توان دهها بيت ديگر را با نسخه بدلهاي آن سنجيده وحتي يك واژه نيافت كه بتوان آن رابه گونه اي خاص از زبان فارسي نسبت داد. كاتبان شاهنامه ، هنگام كتابت، واژه هاي رايج در فارسي معيارعصرخود را به جاي برخي واژه هاي كهن و متروك شاهنامه مي نشاندند يا برخي ساختهاي نحوي كهن متن رادگرگون مي كردند. براي اين دگرگوني ها علتهاي متعددي مي توان بر شمرد كه از آن جمله اند: پاره اي ويژگي هاي خط فارسي مانند منقوط بودن برخي حروف ، چسبيدن برخي حروف به يكديگركه منشأ بدخوانيهاي فراواني بوده است؛متروك شدن برخي واژه ها و ساختهاي نحوي شاهنامه ، ذوق ورزيهاي برخي كاتبان شاعر مسلك... به نظر نگارنده ، شمار واژه هاي گونه اي يا گويشي درنسخه هاي شاهنامه اندك است ومانع اساسي برسر راه تصحيح شاهنامه محسوب نمي شود0 وانگهي با مقابله نسخه هاي كهن ومعتبر شاهنامه با يكديگر مي توان اين عناصر گويشي را به سادگي باز شناخت وكنارگذاشت. بنابراين، فرضيه تأثيرگونه هاي زباني كاتبان شاهنامه،به ويژه كاتب نسخه فلورانس،دراين متن ارجمند مبتني بر شواهد ودلايل قانع كننده اي نيست.
چنانكه ديديم،ضبط بسياري از واژه ها درنسخه فلورانس مصحح رابه سخن اصلي فردوسي نزديك مي كند.غالب اين ضبطها مختص نسخه فلورانس نيستند و برخي نسخه هاي ديگرشاهنامه و پارهاي منابع كهن بر درستي آنها گواهي مي دهند0
با ذكرمثالي ديگر،اين بخش ازبحث خود رابه پايان مي برم. در نسخه فلورانس،حرف اضافه«به» در آغاز واژه هائي كه با مصوت آغاز مي شوند، به صورت بد/ بذ آمده است (مانند بدآب) كه بازماندهء pad درفارسي ميانه است و امروزه دربدو و بدان و بدين باقي مانده است.صورت بدآب در بيتي منقول از شاهنامه در راحةالصدور راوندي (ص343) وبرخي متون فارسي قرن چهارم هجري (رك. ترجمۀ تفسيرطبري ، ص890 ، سطر2؛ ميسري ، ص175، بيت 2879) ونيزدرنسخه خطي كراچي،752(ص211،سطر18:زمين را بدآب اندرانداختن؛بسنجيد با چ مسكو،ج8،ص74،ب370) كه بر خلاف نسخۀ فلورانس،تنها نيمه دوم شاهنامه را دربر دارد و برخي ضبطهاي كهن راحفظ كرده است،ديده مي شود. با اين شواهد، در تأييد ضبط بدآب درنسخه فلورانس،چگونه مي توان فرض كرد كه اين صورت به گونه زباني كاتب آن تعلق داشته باشد (براي نمونه هاي متعدد ديگرازاين دست واژه ها،رك.خالقي مطلق،1367،ص 84-76).
به نظر نگارنده،مقدمۀ رواقي بر نسخه فلورانس به دلايل زير نه ارزيابي منصفانه اي است ازاين نسخه و نه در شأن كهن ترين نسخه شناسنامۀ ملي ايرانيان :
1) ترديد درتاريخ نسخه،بي آنكه سند و مداركي ارئه شود؛
2) انتساب واژه هاي كهن اين دستنويس به گونه زباني كاتب آن،بي آنكه دلايل وشواهدي ارائه ويا آن گونۀ زباني معين گردد؛
3) كلي گوئي و تراشيدن وجهي ديگر براي برخي واژه هاي كهن اين نسخه مانند مُستي ؛
4) برجسته ساختن معايب اين نسخه،در حالي كه همه نسخه هاي ديگر نيز معايب ذكر شده رادارند؛
5) بي توجهي به محاسن اين نسخه در حالي كه سنجش بخش كوچكي از آن با نسخه هاي خطي و چاپهاي ديگر شاهنامه ونيز ترجمه عربي بنداري،اين محاسن را آشكارمي سازد.8
دراينجا ، به ياري متن ونسخه بدلهاي تصحيح خالقي مطلق ، نمونه هائي از ضبطهاي درست ومنحصر به فرد نسخه فلورانس را در داستان معروف رستم وسهراب مي آوريم.
هنگامي كه هومان سپاه ايران را از دور مي بيند،بيمناك مي شود؛اماسهراب به اومي گويد:
كنون من به بخت رد افراسياب
كنم دشت را همچو درياي آب
(چ مسكو،ج2،ص207،ب473)
ضبط مصراع دوم مطابق است با 11نسخه مبناي تصحيح خالقي كه كهن ترين نسخه خطي كامل شاهنامه دررأس آنهاست.اما اين مصراع در نسخه فلورانس چنين ضبط شده است:
كنم دشت پرخون چودرياي آب
(ص160،س13).
آشنائي اندك با سخن فردوسي و مبالغه هاي شاعرانه او در وصف نبردها كافي است تا هر خواننده اي ضبط معتبر و سخن فردوسي رابه سادگي تشخيص دهد.ضبط نسخه فلورانس سخت استواراست وبرتري بي چون چرائي برضبطهاي همه نسخه هاي ديگر دارد واين ضبط يگانه در تصحيح خالقي به درستي درمتن جاي گرفته (ج2،ص153،ب436).شايد مصححي باريك بين در اين ضبط يگانه نسخه فلورانس ترديد كند ،ولي شاهدي وجود دارد كه چنين ترديدي رامي زدايد وآن ترجمه عربي بنداري است:
ولأجعلن ، بسعادةالملك أفراسياب،صحراءالمعركة كالبحر
المتلاطم من دمائهم(ج1،ص138). ترجمه عربي بنداري
نشان مي دهد كه شاهنامه اساس كاراوكه ازهمه نسخه هاي
موجودشاهنامه كهن تر بوده،ضبط نسخه فلورانس را داشته
است.
گُُردآفريد ، سهراب را تيرباران مي كند:
نگه كرد سهراب وآمدش ننگ
برآشفت تيزاندرآمد به جنگ
سپر بر سر آورد وبنهاد روي
ز پيگار خون اندرآمد به جوي
چوسهراب راديد گُرد آفريد
كه بر سان آتش همي بر دميد
كمان بزه را به بازو فگند
سمندش برآمد به ابر بلند
سرنيزه را سوي سهراب كرد
عنان وسنان را پراز تاب كرد
(چ مسكو،ج2،ص185،ب216-212)
با نگاهي گذرا به بيتهاي بالا آشكارا پيداست كه بيت دوم بابيتهاي بعدي پيوندسستي دارد:گُردآفريدسهراب را تيرباران مي كند وسهراب به جنگ اومي رود،سپرخود را برسرمي گيرد و،از پيگارآندو، جويِ خون روان مي شود وتازه ، پس از آنكه جوي خون روان شد،گُرد آفريد«كمان بزه» را به بازو مي افگند وسر نيزه را سوي سهراب برمي گرداند! مصراع دوم بيت دوم ، هرچند با اختلاف هائي اندك در همه نسخه ها جز نسخه خطي فلورانس آمده ، نادرست است و مسيرمنطقي ماجرا راگسسته است.اين مصراع درنسخه فلورانس چنين ضبط شده وهمين درست است:
چو تنگ اندر آمد بدان جنگجوي (ص154،س11)
ودر تصحيح خالقي مطلق بيت مورد بحث با جا به جائيِ دو مصراع (براساس نسخه قاهره ،741)چنين است :
چو تنگ اندرآمد بدان جنگجوي
سپر برسرآورد وبنهاد روي
درترجمه عربي بنداري نيز سخني ازروان شدن جوي خون نيست : «...فرشقته المرأة بالنشاب،فاحتد و رفع المجن،وركض اليها...» (ج1،ص134)0
سهراب به هومان درباره رستم مي گويد:
بَروكتف ويالش همانندمن
توگفتي كه داننده برزد رسن
(چ مسكو،ج2،ص234،ب819)
درمصراع دوم،همه نسخه هاجزدو نسخه ضبط داننده را دارند.
اما درنسخه استانبول(903)دارنده ونسخه فلورانس (ص169، س 4) به جاي كه داننده ، نگارنده ، ضبط شده است. در اين بيت، ضبط يگانه نگارنده برتري چشمگيري بر دو ضبط ديگر دارد و در تصحيح خالقي (ج2، ص180، ب782) به درستي درمتن جاي گرفته است. نگارنده به معني مصوّرهستي وكنايه از خداوند در چندجاي ديگر شاهنامه نيزآمده است(مثلا"رك،چ خالقي،ج1، ص 3،ب4؛ج2،ص420،ب115).
پيش از شناخته شدن نسخه فلورانس،يكي ازدشواريهاي اساسيِ تصحيح شاهنامه ، ضبطهاي يگانه دراقدم نُسَخ ( لندن675) بود كه برخي مصححان، به ويژه مصححان شوروي،باپيروي ازآن،پيشتر اين ضبط هارادرمتن گنجانده اند.امااكنون نسخه فلورانس بسياري ازاين ضبطهاي يگانه راتأييد نمي كند و با 14نسخه ديگروگاه باترجمه عربي بنداري همراه است. 9
نمونه هائي ازاين گونه ضبط ها رادر همين داستان رستم وسهراب مي آوريم.
بارنخست كه سهراب رستم را برزمين مي زند،رستم،با چاره گري،خودرا ازچنگ سهراب مي رهاند وسهراب
رها كرد ازودست وآمد به دشت چو شيري كه بر پيش آهو گذشت
(چ مسكو،ج2،ص235،ب861)
ضبط مصراع دوم تنها درنسخه لندن(675)آمده ومصححان شوروي همان رابه كاربرده اند. امااين مصراع درنسخه فلورانس (ص170،س5) و،گاه با تفاوتهاي اندك، درنسخه هاي ديگر چنين است:
به دشتي كه بر پيشش آهو گذشت
(چ خالقي،ج2،ص183،ب825)
ترجمه عربي بنداري ازاين بيت نشان مي دهد كه نسخه اساس ترجمه او نيزضبط نسخه فلورانس را دشته است:« وقام عنه وخلي سبيله وجاء الي صحراء كانت بين يديه فيها غزلان كثيرة»(ج1،ص 144).
رستم،پس ازكشتن سهراب،ماجرا را براي ايرانيان شرح مي دهد:
همه بر گرفتند با او خروش
زمين پرخروش و هواپرزجوش
مصراع دوم به اين صورت تنها درنسخه لندن (675)آمده كه سخت نامطمئن است0اما، در نسخه فلورانس (ص173،س5) ونيز لندن(841) و با اختلافهائي در غالب نسخه هاي ديگر، چنين ضبط شده است:
نماند آن زمان با سپهدار توش
(چ خالقي ،ج2،ص189،ب907)
بفرمود رستم كه تا پيشكار
يكي جامه افگنده بر جويبار
جوان را بران جامه آن جايگاه
بخوابيد و آمد به نزديك شاه
بيت دوم تنها درنسخه لندن (675ه)آمده،ولي در نسخه فلورانس (ص173،س5) و تقريبا" درهمه نسخه هاي ديگر چنين است:
جوان را برآن جامۀ زرنگار
بخوابيد وآمد برشهريار
(چ خالقي ،ج2،ص192،ب964)
در موارد بالا، نسخه فلورانس مصحح را ياري مي رساند تا با اطمينان بيشتري بسياري از ضبطهاي يگانه نامطمئن اقدم نسخ پيشين رابه حاشيه براند.
درموارد ديگر،هرچندضبط نسخه فلورانس يگانه نيست و برخي ازنسخه هاي ديگر آن را همراهي مي كنند، ضبط نسخۀ فلورانس برتري آشكاردارد و گاهي ترجمه عربي بنداري نيز آن را تأييدمي كند. به نمونه هاي زير توجه كنيد:
يكي اسب ديدند در مرغزار
بگشتند گرد لب جويبار
چو بردشت مر رخش را يافتند
سوي بندكردنش بشتافتند
(چ مسكو ،ج2،ص171،ب29- 28)
در بيت اول ، ضبط يكي مطابق است با نسخه لندن(675) و دو نسخه ديگر(لنينگراد/733وليدن/840). و اما ، در نسخه فلورانس (ص15،س4) وبقيه نسخه ها به جاي آن ضبط پيِ آمده است(رك.چ خالقي،ج2،ص119،ب19) . درشاهد بالا ، ضبط پي برتري آشكاري بريكي دارد:نخست جاي سم اسب را درمرغزار ديدند و سپس ردّ آن را تا كنار جويبار گرفتند و سرانجام رخش را در دشت يافتند. چنانچه اسب را در همان مرغزار ديده باشند،پس چرا گرد لب جويبارگشتند واو را در دشت يافتند؟ نسخه اساس ترجمه بنداري نيزدقيقا"ضبط نسخه فلورانس راداشته است: فرأوا أثرحوافرالفرس (ج1،ص132).
رستم،پس از گم شدن رخش،با خود مي گويد:
همي گفت اكنون پياده دوان (فلورانس،ص150، س6: نوان)
كجا پوييم ازننگ تيره روان
(چ مسكو،ج2،ص174،ب34؛قس.چ خالقي،ج2،ص120، ب34)
در اين بيت،ضبط نوان(= نالان و لرزان)درنسخۀ فلورانس بس مناسب تراز دوان است.
هجير به سهراب مي گويد:
هجير دلير وسپهبد منم
سرت را هم اكنون زتن بركنم
فرستم به نزديك شاه جهان
تنت را كنم زير گل در نهان
( چ مسكو،ج2،ص183،ب185-184)
مصراع دوم بيت دوم مطابق است بانسخه لندن (675) و سه نسخه ديگر. اما ضبط نسخه فلورانس (ص153،س4از پايين) و بقيه نسخه ها چنين است:«تنت را كند كركس اندر نهان». اين ضبط آشكارا برتر است و بازگوي رسمي است كهن نزد ايرنيان كه جسد را دفن نمي كردند بلكه آنرا خوراك كركسان مي ساختند(رك.چ خالقي،ج2،ص131،ب165-164). 10
حاصل سخن آنكه،به نظر نگارنده،نسخه فلورانس كهن ترين ومعتبرترين نسخه شناخته شده شاهنامه است و در نيمه نخست شاهنامه،در تصحيح خالقي مطلق ،به درستي،اساس تصحيح قرار گرفته است. 11
افزون بر اين، اين نسخه راهنماي بسيارخوبي است براي ارزيابي نسخه هاي ديگر،به ويژه اقدم نُسَخ كامل شاهنامه در نيمه دوم آن. اما، از همان آغاز معرفي و نقد اين نسخه در ايران ،ارزيابي هاي غير منصفانه و بسيار شتابزده ازآن ترديدهاي جدي برانگيخت. درست است كه بعدها برخي محققان شواهد متعددي در رفع شبه ها عرضه كردند؛اما،به هرحال،نمي توان اين ترديدها را ازذهن همه علاقه مندان شاهنامه زدود. اكنون به منظور زدودن شبه ها و نشان دادن ماهيت واقعي اين نسخه نقش كساني كه نخستين بار با دلايل غيرعلمي و شواهد ناكافي اين ترديدهاي جدي را بر انگيختند،بسيارحائزاهميت است. مثلا"،آيا محمّد روشن ،با ديدن شواهد انبوهي كه ايرج افشار در به كار رفتن محرم المبارك در انجامۀ نسخه هاي قديمي عرضه كرده است،هنوز هم وجود لفظ ماه مبارك محرم را در انجامه نسخۀ فلورانس به سخره گرفته مي گيرد؟
نسخۀ فلورانس،در ميان نسخه هاي اُمّهات متون زبان فارسي ،سرگذشت غم باري داشته است و جفائي كه برآن رفته بر هيچ يك از نسخه هاي خطي فارسي نرفته است. سرگذشت نسخه فلورانس اين درس را به ما مي آموزد كه چنانچه درآينده نسخه اي كهن از هريك ازمتون مهم واساسي فارسي كشف شود،برنخستين محققاني كه قلم به دست مي گيرند و به معرفي آن مي پردازند، فرض است كه،بابررسي همه جانبه ،ماهيت واقعي آن را به مردم ادب دوست ما نشان دهند. زيرا،ايجاد شبه بسيارآسان،امّا زدودن كامل آن سخت دشوار است.
حاشيه
1) پيه مونتسه/ Piem-ntese (1380،ص 210؛ 1990، ص55) مي نويسد:«يافت نسخۀ خطي فلورانس را در تاريخ چهارشنبه 27 دسامبر 1978 به جهانيان اعلام كردم ». درايران، نخستين بار همو درنامه اي كه در مجلۀ آينده به چاپ رسيد،ازكشف خود خبر داد (1358، ص 175). سپس، سال بعد،مقدمۀ اين نسخه را در همان مجله به چاپ رساند (1359،ص213- 208).
2) علت شايد آن باشد كه مجلۀ ايران نامه ، كه مقالۀ خالقي مطلق در آن به چاپ رسيده و درآمريكا منتشر مي شود، تا آن زمان به ايران نرسيده بوده است.
3) سالها پيش فردي متني مجهول ازقابوسنامه را كه با مهارت روي كاغذهاي قديمي نوشته و تاريخ كتابت آن 483 هجري ذكر شده بود، به عنوان قديمي ترين نسخۀ اين كتاب، به ريچارد فراي فروخت،اما زنده ياد مجتبي مينوي، در مقاله اي در 1956( 1335ش) با عنوان «كاپوسنامۀ فراي ،تمريني در فن تزويز شناسي »،اين فريبكاري را برملا ساخت. اما آنچه آقاي روشن دربارۀ مقايسۀ اين دستنويس با « كاپوسنامۀ فراي» آورده چنين است : « بيتهاي الحاقي كه دراين نسخه آمده درمقاله و سنجش با ديگر نسخه هاي شناخته معتبر، ترديدهائي در اصالت نسخه پديد آورده، تا جائي كه زمزمۀ نسخۀ كاپوسنامۀ فراي برسر زبانها تجديد گرديد»(روسن1369الف،ص256). در جاي ديگر مي افزايد:«... تا جايي كه برخي دانشمندان، اين نسخه را در شماره نسخه هاي مجهول و بازساختۀ آن گروه مزوّران سالهاي 20تا40 دانستند كه پرآوازه ترين آنها «اندرزنامۀ كاپوس» است»( روشن1369ب، ص177- 176). نويسنده نه از نام آن زمزمه گران سخني مي گويد و نه از نام اين دانشمندان، ولي چنين مي نمايد كه خود چنين مقايسه اي را باور ندارد؛ زيرا در پايان مقالۀ اخير(ص80) مي نويسد: « من ، با اين همه ، شاهنامۀ فلورانس را نسخه اي كتابت شده از نسخۀ مورّخ 614ه تلقي مي كنم». به هر حال ، سازِ ناسازِ قياسي مع الفارق را بين دستنويس فلورانس و « كاپوسنامۀ فراي» ، نخستين بار ايسان كوك كرد.
4) لغزش جايي است به جاي pale-graphy=كهن شناسي.
5) چنانكه ملاحظه مي شود، اين نسخه تاريخچۀ كاملا" روشني در كتابخانۀ ملي فلورانس دارد. پس به چه انگيزه اي آن را با دستنويس ساختگي قابوسنامه در چهل - پنجاه سال پيش مي سنجند؟
6) نگارنده در نقدي برشاهنامۀ چاپ مسكو، كه اساس آن همين نسخۀ خطي بوده،شواهدي ازمعايب آن عرضه كرده است ( خطيبي،1381،ص98- 77). در بخش بعدي اين مقاله نيز ،شواهد گوناگون ديگري از بيتهاي الحاقي ، افتادگيها ، تحريفها و تصحيفهاي اين نسخه خواهد آمد.استاد ايرج افشار نيز به اين نكته نيك توجه كرده است ( 1380الف،ص208).
7) تاكنون كه پانزده سال ازنگارش آن مقدمه سپري شده است ، رواقي دربارۀ حوزۀ احتمالي زبان كاتب فلورانس سخني نگفته است.
8) رواقي، در تازه ترين اظهارنظر، بازهم بي آنكه مدرك و دليلي عرضه كند ،گفته است :«نسخۀ فلورانس اگر چه از نظر تاريخي دچار اشكال است،اما كمترين اشتباه را دارد»(رواقي 1383،ص6). البته اينكه گفته اند اين نسخه «كمترين اشتباه را دارد» با آنچه بيشتر دراين باره نوشته اند همخواني ندارد و شايد بتوان آن رانظري جديد تلقي كرد.
9) نگارنده با شواهد متعدد آشكاركرده كه بسياري از اين ضبطهاي يگانۀ دستنويس لندن (675) برساختۀ كاتب آن يا كاتب يكي ازدستنويسها در سلسله نسب اين دستنويس بوده است ( رك.خطيبي1382.ص26- 18).
10) ارائۀ نمونه هاي بيشتري ازتفاوتهاي ميان تصحيح مصححان شوروي و خالقي مطلق از داستان رستم و سهراب و برتري ضبطهاي نسخۀ فلورانس از حوصلۀ اين گفتار خارج شده است. خوانندۀ علاقه مند، خود مي تواند بيتهائي از اين دو تصحيح را با يكديگر بسنجد و داوري كند(مثلا" . رك . چ مسكو، ج2،ص224،ب702، ص 225 ، ب 724؛ ص231. ب801- 800 ؛ به ترتيب بسنجد با چ خالقي ، ج 2، ص171 ، ب 667؛ ص 173 ، ب 689؛ ص 178، ب 765- 764 ). با وجود شواهد فروان مبني بر درستي ضبطهاي نسخۀ فلورانس كه درتصحيح خالقي مطلق به درستي در متن شاهنامه جاي گرفته اند، معلوم نيست رواقي ، برچه اساس ،هنوز چاپ مسكو را كه بسياري ازغلطهاي فاحش اقدم نُسَخ پيشين ( موزۀ بريتانيا 675 ه ) را در خود دارد،بهترين چاپ شاهنامه مي داند ( رواقي 1369 ب، ص هفده ، پانويس1).
11) به تازه گي توفيق ه. سبحاني ( 1382 ، صفحۀ چهارده) دربارۀ نظر خالقي مطلق نسبت به نسخۀ فلورانس نوشته است:« شاهنامۀ ديگري به همت جلال خالقي مطلق درآلمان ازروي نسخۀ موجود در فلورانس آغاز شده كه تاكنون 5 مجلد آن در كاليفرنيا - نيويورك منتشر شده است. خالقي كه ابتدا دراصالت نسخۀ فلورانس پافشاري مي كرد، چنين معلوم است كه از آن اصرار خود عدول كرده اند و معتقد شده اند كه شاهنامه بار ديگر بايد تصحيح شود». با خواندن اين بخش ازمقدمه سخت شگفت زده شدم، زيرا غالب آثار خالقي مطلق را خوانده بودم و هيچ به ياد نياوردم كه ايشان چنين مطلبي را نوشته باشند. پس همۀ كتابها و مقاله هاي ايشان را از نو تورّق كردم كه نتيجۀ كار باز هم نا اميد كننده بود. به ناچار تلفني با ايشان تماس گرفتم و عين مطلب بالا را براي ايشان خواندم . وي بيش از بنده شگفت زده شد وخاطر نشان كرد:« ... چنين مطلبي را نه در جايي نوشته و نه گفته ام».