21-10-2015، 13:43
اورهان پاموک نویسنده اهل ترکیه و برنده جایزه نوبل ادبیات است. اکثر آثار او در ایران به فارسی ترجمه شده است. «قلعه سفید»، «زندگی نو»، «نام من سرخ»، «کتاب سیاه»، «استانبول؛ خاطرات و شهر» از جمله آثار وی هستند. عمده مفاهیم آثار پامو تاریخ، تقابل شرق و غرب و خاطرات خود پاموک هستند.
قلعه سفید
این اثر با عنوان «Beyaz Kale» در سال 1985 توسط نشر Can Yayinlari استانبول منتشر شد. نشر ققنوس در سال 1377 با ترجمه ارسلان فصیحی در 232 صفحه این رمان را منتشر کرد. در قرن هفدهم، راهزنان ترک، جوانی ونیزی را اسیر می کنند و به استانبول می آورند.
او که مدعی است از علم نجوم، فیزیک و نقاشی سررشته دارد، برده استادی ترک می شود. برده دار عزم می کند که از برده خود درباره ونیز و علوم غربی چیزها فرا گیرد.
این دو، ارباب و برده، به قصد شناختن، فهمیدن و فهماندن همدیگر، در خانه ای تاریک و خالی مشرف به خلیج در دو سوی میزی مقابل هم می نشینند و به گفتگو می پردازند؛ سوار بر مرکب حکایت ها و ماجراهایی که نقل می کنند، به ساختن و ابداع سلاحی باورنکردنی می رسند و دست آخر با این پرسش روبرو می شوند که: «من چرا منم؟»
داستان که پیش می رود و با تأنی روز به شب و سایه ها به هم، جای می سپارند. در جایی از این اثر می خوانیم: «باید روی زمین در پی چیزهایی غریب و حیرت آور بگردیم، نه در درون خودمان! کاویدن درونمان، زیاد اندیشیدن درباره خودمان، بدبخت مان می کند.»
یاموک در این رمان به این سوال می پردازد که من چرا منم؟ و تا پایان مخاطب را با این سوال درگیر می کند. قلعه سفید تقابل شرق و غرب را به وضوح نشان می دهد.
گاردین می نویسد: «مهارت و هنر پاموک آنجاست که به آسانی از پس گنجانیدن این همه اندیشه در قالب رمانی چنین کوتاه برآمده است.» و به راستی رمانی اینچنین پرمایه پاره ای از مسائل عمده چالش میان شرق و غرب را به میان می کشد.
استانبول؛ خاطرات و شهر
در سال 1392 یکی دیگر از آثار اورهان پاموک منتشر شد. این بار نشر نیلوفر با ترجمه شهلا طهماسبی در 495 صفحه این اثر را به چاپ رسانید. پاموک در سال 2003 این اثر را تحت عنوان: «Itanbul: Hatiralar ve Ṣehir» توسط نشر Yapi Kredi Yayinlari منتشر کرده بود.
پاموک استانبول؛ خاطرات و شهر را در دوران افسردگی اش نوشت و خودش می گوید: «زندگی من به خاطر بسیاری مسائل در بحران بود. نمی خواهم وارد جزییات شوم؛ طلاق، مرگ پدر، مشکلات حرفه ای ام، مشکل این، مشکل آن، همه چیز بد بود. هر روز بلند می شدم و دوش آب سرد می گرفتم. به یاد می آوردم و می نوشتم. همواره به زیبایی کتاب فکر می کردم.»
پاموک زندگی بحرانی اش را با نوشتن آثاری بومی، متفکران و شرقی به زندگی نو تبدیل می کند و نوری که از قلعه سفید بر استانبول شهر خاطراتش می تابد، او را به جهان سرخ و پر از نور و زندگی برمی گرداند.
زندگی نو
«زندگی نو» در سال 1995 با عنوان «Yeni Hayat» در استانبول توسط نشر IletiṢim به چاپ رسید. نشر ققنوس در سال 1381 این رمان را با عنوان «زندگی نو» با ترجمه ارسلان فصیحی در 343 صفحه منتشر کرد.
«چیزهایی می بینیم، تصاویری که پیدا می شوند، محو می شوند و گاه در ذهن مان نقش می بندند. مثل سفر با اتوبوس در میان خواب و بیداری. آنچه مهم است در بطن تصاویر نیست، در میان سرنخ های گذراست. توجه به این سرنخ ها اساس کار این کتاب است و این «زندگی نو» را به شعر که عالم احساس است، نزدیک کرده است.
تأویل جهان در نظرگاه این کتاب تغزلی است. نظرگاهی که امکان حرف زدن آزادانه را درباره عناصر اساسی زندگی یعنی مرگ، تقدیر یا تصادف، بودن، عشق، عدم، خوشبختی، شهروندی درجه دوم، له شدگی و دل شکستگی مهیا می کند.»
در این اثر دانشجوی جوان به دنبال زندگی نو می گردد. جریان سیال ذهن پاموک در این رمان شبیه به «در جاده» جک کرواک است و فضای کلی اش به فرانتس کافکا نزدیک می شود. اورهان پاموک در گفتگویی با مجله تمپو می گوید: «در زندگی نو آنچه مهم است نه رازهای زنندگی، که مردمانند. قهرمانانی که گرداگرد این رازها می گردند و هستی را تأویل می کنند. زندگی این قهرمانان را کتابی رقم می زند که بود و نبودش در هاله ابهام است. کتابی که شرق را نه سرزمین افسانه ای عشق و راستی، که جهانی آشنا با خشونت و بیهودگی معنا می کند.»
در جایی از رمان می خوانیم: «در آن نور نو، در شیشه جلو و سمت راست اتوبوس، فرشته را دیدم. کمی آنطرف تر از من، اما چه دور بود از من. با این همه فهمیدم: آن نور ژرف، برهنه و نیرومند به خاطر من آنجا بود. با آن که ماگیروس با تمام سرعت در صحرا پیش می رفت اما فرشته به من نزدیک می شد، نه دور. نورش از بس تند بود، درست نمی توانستم ببینم شبیه چیست اما به خاطر احساس شوخی، سبکی و آزادی که در اعماق وجودم جان گرفته بود، فهمیدم که می شناسمش.» (ص 341) در شماره 1243 روزنامه اعتماد در نقدی بر «زندگی نو» به نور ژرف، برهنه و نیرومند مورد نظر پاموک اشاره شده است: «نور در شرق، به خصوص در حکمت اراق، موثر حقیقی وجود به شمار می آید.
از طرفلی در غرب نیز از جانب نویسندگان پدیده ای قابل ستایش است. چندان که گاستون باشلار درخصوص «گل آبی رنگ» نووالیس چنین می گوید: «اگر به کنه و غور ناخودآگاهی برسید و همراه شاعر، خواب و خیال ابتدایی را بیابید، این حقیقت را به روشنی خواهید دید که گل کوچک آبی، قرمزرنگ است!»
کتاب سیاه
«kara Kitap» در سال 1990 در استانبول توسط نشر Can Yayinlari منتشر شد. عین له غریب این رمان را با عنوان «کتاب سیاه» ترجمه کرد و چاپ اول آن توسط نشر چشمه در سال 1391 و چاپ سوم رمان امسال به کتابفروشی ها آمد. کتاب سیاه داستان مردی است که همسرش؛ «رویا» روزی ناپدید می شود. مرد به جستجوی همسرش می پردازد. «غالب» وکیل سرشناسی است که گرفتار ماجرای پیچیده ای می شود. رویا همسر غالب و جلال با هم ناپدید می شوند. غالب این را تصادفی نمی داند و به خانه جلال اسباب کشی می کند.
در طول رمان غالب اتفاقات پیچیده ای از سر می گذراند. پاموک درباره کتاب سیاه می گوید: «رمانی که در آن صدای خود را یافتم، «کتاب سیاه» است که در 1985 شروع به نوشتن نمودم. در سی و سه سالگی وقتی در نیویورک بودم سوال های جدی درباره خودم، اینکه کیستم، چه گذشته ای دارم و هویتم چیست از خودم پرسیدم. در اتاقم واقع در کتابخانه دانشگاه کلمبیا بی وقفه در حال خواندن و نوشتن بودم. احساس دلتنگیم به استانبول با علاقه ام به فرهنگ های عثمانی، ایران، عرب و مسلمان در هم آمیخت. در عین برنامه ریزی های درازمدت هیچ نمی دانستم چه می کنم. این کتاب را ناشیانه، کورمال و با آزمون و خطا نگاشتم. هنوز هم در عجبم که آن را چگونه نوشته ام.»
شخصیت های پاموک در پی یافتن خود هستند. در پی کشفی درون خود، نوری که از شرق می تابد و در غرب طلوع می کند. «غالب» کتاب سیاه همچون شخصیت اصلی زندگی نو و قلعه سفید در پی یافتن پاسخ «من کیستم؟م می گردد. طرح این سوال خود پاسخی است. جوامع شرقی همواره در گودال سنت و مدرنیته می افتند و در جستجوی هویت خود هستند. سوژه ای که اگرچه در غرب قوام یافته ولی در شرق همواره به دنبال سوژه گی می گردد.
تقابل سنت و مدرنیته، تقابلی است مبهم که حالا پس از چند قرن ذهن نویسنده ترک تبار را به خود مشغول کرده است. در اینجا بحث از انتخاب نیست، سنت یا مدرنیته؟ بحث تقابل است. پاموک رمان «کتاب سیاه» را وام گرفته از منطق الطیر عطار معرفی کرده و در آن، روایت هایی از اذربایجان و خراسان ایران و همچنین نقل قول هایی از مولوی، شمس تبریزی، عطار و خیام آورده است.
نام من سرخ
«اورهان راست می گه دیگه، اگه این نقاشی رو نقاشی می کشید که پیرو مکتب هرات باشه شاید می تونست اون پرنده ها رو، همون فاخته ها، پوپک ها، چه می دونم، همونا رو دیگه، میخکوب کنه سر جاهاشون ولی خب چهره من چی می شد اون وقت؟ اگه هم یه نقاش ونیزی این کار رو به عهده می گرفت اون پرتره یه چیزی می شد ولی خب اون وقت زمان چی؟ راست می گه دیگه، من هم چیزی می خوام که نه اونوری ها می تونن بکشن نه این وری ها.» (از متن کتاب)
«Benim Adim Kirmizi» در سال 1998 توسط نشر IletiṢiim Yayinlari منتشر شد. نشر چشمه این رمان را با ترجمه عین اله غریب و با عنوان «نام من سرخ» در سال 1389 چاپ کرد. پاموک این اثر را به رویا تقدیم کرده و از سوره بقره آیاتی را در قسمت تقدیم نوشته است: «نفسی را کشتید و یکدیگر را در آن موضوع متهم کردید و نزاع برانگیختید.» (آیه هفتاد و دو) «کور و بینا هرگز یکسان نیستند.» (آیه نوزده) «مشرق و مغرب (هر دو) ملک خداست.» (آیه یکصد و پانزده).
از این سه آیه درمی یابیم که مفاهیم موجود در رمان می تواند حول محور سه مفهوم نزاع، آگاهی و تقابل بین شرق و غرب بچرخد. پاموک با اشاره به این رمان می گوید: «مادرم همیشه از تعجبش در نگارش «نام من سرخ» می گوید. به اعتقاد مادرم در رمان های دیگرم جای تعجبی نیست چرا که می داند آنها را با کدام تجربه های زندگیم نوشته ام اما در این کتاب وجهی ناشناخته از پسری می یابد که او را به خوبی می شناسد.»
در ابتدای رمان یکی از این نقاشان به دست نقاشی دیگر و با انگیزه ای نامعلوم به قتل می رسد. هیچ کس نمی داند قاتل، یک نقاش است. پاموک از فرهنگ و تمدن ایرانی بسیار بهره برده و حکایت های نظامی و فردوسی را در رمانش بازگو کرده است.
نویسنده رمان «نام من سرخ» با اشاره به انگیزه اش از خلق این رمان می گوید: «زمانی که کتابم را نوشتم از خواندن شاهنامه و خسرو و شیرین لذت می بردم.»
با نگاهی به مفهوم تقابل شرق و غرب، باز هم می بینیم که نویسنده به این نکته اشاره دارد. نقاشان این بار نقش اصلی را بازی می کنند. نقاشی ایرانی در مقابل نقاشی غربی، نقاشی شرق، نقاشی غرب. این مفهوم یکی از عمده مسائل پاموک است. همچنان که آثارش اتوبیوگرافی هستند، شخصیت هایش با فلسفه و اندیشه و هنر شرق درگیرند، تو گویی خود پاموک در بین این مفاهیم در پی هویت اش می گردد.
پاموک در گفتگو با مجله ناف، شماره دوم می گوید: «بین 7 تا 22 سالگی ام می خواستم نقاش شوم. بعدها وقتی نویسنده مشهور ترک شدم همیشه دوست داشتم درباره لذت نقاشی بنویسم. می خواستم توصیف کنم که نقاشی کردن چه حسی دارد و یک نقاش چه عقایدی دارد.»
قلعه سفید
این اثر با عنوان «Beyaz Kale» در سال 1985 توسط نشر Can Yayinlari استانبول منتشر شد. نشر ققنوس در سال 1377 با ترجمه ارسلان فصیحی در 232 صفحه این رمان را منتشر کرد. در قرن هفدهم، راهزنان ترک، جوانی ونیزی را اسیر می کنند و به استانبول می آورند.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
او که مدعی است از علم نجوم، فیزیک و نقاشی سررشته دارد، برده استادی ترک می شود. برده دار عزم می کند که از برده خود درباره ونیز و علوم غربی چیزها فرا گیرد.
این دو، ارباب و برده، به قصد شناختن، فهمیدن و فهماندن همدیگر، در خانه ای تاریک و خالی مشرف به خلیج در دو سوی میزی مقابل هم می نشینند و به گفتگو می پردازند؛ سوار بر مرکب حکایت ها و ماجراهایی که نقل می کنند، به ساختن و ابداع سلاحی باورنکردنی می رسند و دست آخر با این پرسش روبرو می شوند که: «من چرا منم؟»
داستان که پیش می رود و با تأنی روز به شب و سایه ها به هم، جای می سپارند. در جایی از این اثر می خوانیم: «باید روی زمین در پی چیزهایی غریب و حیرت آور بگردیم، نه در درون خودمان! کاویدن درونمان، زیاد اندیشیدن درباره خودمان، بدبخت مان می کند.»
یاموک در این رمان به این سوال می پردازد که من چرا منم؟ و تا پایان مخاطب را با این سوال درگیر می کند. قلعه سفید تقابل شرق و غرب را به وضوح نشان می دهد.
گاردین می نویسد: «مهارت و هنر پاموک آنجاست که به آسانی از پس گنجانیدن این همه اندیشه در قالب رمانی چنین کوتاه برآمده است.» و به راستی رمانی اینچنین پرمایه پاره ای از مسائل عمده چالش میان شرق و غرب را به میان می کشد.
استانبول؛ خاطرات و شهر
در سال 1392 یکی دیگر از آثار اورهان پاموک منتشر شد. این بار نشر نیلوفر با ترجمه شهلا طهماسبی در 495 صفحه این اثر را به چاپ رسانید. پاموک در سال 2003 این اثر را تحت عنوان: «Itanbul: Hatiralar ve Ṣehir» توسط نشر Yapi Kredi Yayinlari منتشر کرده بود.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
پاموک استانبول؛ خاطرات و شهر را در دوران افسردگی اش نوشت و خودش می گوید: «زندگی من به خاطر بسیاری مسائل در بحران بود. نمی خواهم وارد جزییات شوم؛ طلاق، مرگ پدر، مشکلات حرفه ای ام، مشکل این، مشکل آن، همه چیز بد بود. هر روز بلند می شدم و دوش آب سرد می گرفتم. به یاد می آوردم و می نوشتم. همواره به زیبایی کتاب فکر می کردم.»
پاموک زندگی بحرانی اش را با نوشتن آثاری بومی، متفکران و شرقی به زندگی نو تبدیل می کند و نوری که از قلعه سفید بر استانبول شهر خاطراتش می تابد، او را به جهان سرخ و پر از نور و زندگی برمی گرداند.
زندگی نو
«زندگی نو» در سال 1995 با عنوان «Yeni Hayat» در استانبول توسط نشر IletiṢim به چاپ رسید. نشر ققنوس در سال 1381 این رمان را با عنوان «زندگی نو» با ترجمه ارسلان فصیحی در 343 صفحه منتشر کرد.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
«چیزهایی می بینیم، تصاویری که پیدا می شوند، محو می شوند و گاه در ذهن مان نقش می بندند. مثل سفر با اتوبوس در میان خواب و بیداری. آنچه مهم است در بطن تصاویر نیست، در میان سرنخ های گذراست. توجه به این سرنخ ها اساس کار این کتاب است و این «زندگی نو» را به شعر که عالم احساس است، نزدیک کرده است.
تأویل جهان در نظرگاه این کتاب تغزلی است. نظرگاهی که امکان حرف زدن آزادانه را درباره عناصر اساسی زندگی یعنی مرگ، تقدیر یا تصادف، بودن، عشق، عدم، خوشبختی، شهروندی درجه دوم، له شدگی و دل شکستگی مهیا می کند.»
در این اثر دانشجوی جوان به دنبال زندگی نو می گردد. جریان سیال ذهن پاموک در این رمان شبیه به «در جاده» جک کرواک است و فضای کلی اش به فرانتس کافکا نزدیک می شود. اورهان پاموک در گفتگویی با مجله تمپو می گوید: «در زندگی نو آنچه مهم است نه رازهای زنندگی، که مردمانند. قهرمانانی که گرداگرد این رازها می گردند و هستی را تأویل می کنند. زندگی این قهرمانان را کتابی رقم می زند که بود و نبودش در هاله ابهام است. کتابی که شرق را نه سرزمین افسانه ای عشق و راستی، که جهانی آشنا با خشونت و بیهودگی معنا می کند.»
در جایی از رمان می خوانیم: «در آن نور نو، در شیشه جلو و سمت راست اتوبوس، فرشته را دیدم. کمی آنطرف تر از من، اما چه دور بود از من. با این همه فهمیدم: آن نور ژرف، برهنه و نیرومند به خاطر من آنجا بود. با آن که ماگیروس با تمام سرعت در صحرا پیش می رفت اما فرشته به من نزدیک می شد، نه دور. نورش از بس تند بود، درست نمی توانستم ببینم شبیه چیست اما به خاطر احساس شوخی، سبکی و آزادی که در اعماق وجودم جان گرفته بود، فهمیدم که می شناسمش.» (ص 341) در شماره 1243 روزنامه اعتماد در نقدی بر «زندگی نو» به نور ژرف، برهنه و نیرومند مورد نظر پاموک اشاره شده است: «نور در شرق، به خصوص در حکمت اراق، موثر حقیقی وجود به شمار می آید.
از طرفلی در غرب نیز از جانب نویسندگان پدیده ای قابل ستایش است. چندان که گاستون باشلار درخصوص «گل آبی رنگ» نووالیس چنین می گوید: «اگر به کنه و غور ناخودآگاهی برسید و همراه شاعر، خواب و خیال ابتدایی را بیابید، این حقیقت را به روشنی خواهید دید که گل کوچک آبی، قرمزرنگ است!»
کتاب سیاه
«kara Kitap» در سال 1990 در استانبول توسط نشر Can Yayinlari منتشر شد. عین له غریب این رمان را با عنوان «کتاب سیاه» ترجمه کرد و چاپ اول آن توسط نشر چشمه در سال 1391 و چاپ سوم رمان امسال به کتابفروشی ها آمد. کتاب سیاه داستان مردی است که همسرش؛ «رویا» روزی ناپدید می شود. مرد به جستجوی همسرش می پردازد. «غالب» وکیل سرشناسی است که گرفتار ماجرای پیچیده ای می شود. رویا همسر غالب و جلال با هم ناپدید می شوند. غالب این را تصادفی نمی داند و به خانه جلال اسباب کشی می کند.
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
در طول رمان غالب اتفاقات پیچیده ای از سر می گذراند. پاموک درباره کتاب سیاه می گوید: «رمانی که در آن صدای خود را یافتم، «کتاب سیاه» است که در 1985 شروع به نوشتن نمودم. در سی و سه سالگی وقتی در نیویورک بودم سوال های جدی درباره خودم، اینکه کیستم، چه گذشته ای دارم و هویتم چیست از خودم پرسیدم. در اتاقم واقع در کتابخانه دانشگاه کلمبیا بی وقفه در حال خواندن و نوشتن بودم. احساس دلتنگیم به استانبول با علاقه ام به فرهنگ های عثمانی، ایران، عرب و مسلمان در هم آمیخت. در عین برنامه ریزی های درازمدت هیچ نمی دانستم چه می کنم. این کتاب را ناشیانه، کورمال و با آزمون و خطا نگاشتم. هنوز هم در عجبم که آن را چگونه نوشته ام.»
شخصیت های پاموک در پی یافتن خود هستند. در پی کشفی درون خود، نوری که از شرق می تابد و در غرب طلوع می کند. «غالب» کتاب سیاه همچون شخصیت اصلی زندگی نو و قلعه سفید در پی یافتن پاسخ «من کیستم؟م می گردد. طرح این سوال خود پاسخی است. جوامع شرقی همواره در گودال سنت و مدرنیته می افتند و در جستجوی هویت خود هستند. سوژه ای که اگرچه در غرب قوام یافته ولی در شرق همواره به دنبال سوژه گی می گردد.
تقابل سنت و مدرنیته، تقابلی است مبهم که حالا پس از چند قرن ذهن نویسنده ترک تبار را به خود مشغول کرده است. در اینجا بحث از انتخاب نیست، سنت یا مدرنیته؟ بحث تقابل است. پاموک رمان «کتاب سیاه» را وام گرفته از منطق الطیر عطار معرفی کرده و در آن، روایت هایی از اذربایجان و خراسان ایران و همچنین نقل قول هایی از مولوی، شمس تبریزی، عطار و خیام آورده است.
نام من سرخ
«اورهان راست می گه دیگه، اگه این نقاشی رو نقاشی می کشید که پیرو مکتب هرات باشه شاید می تونست اون پرنده ها رو، همون فاخته ها، پوپک ها، چه می دونم، همونا رو دیگه، میخکوب کنه سر جاهاشون ولی خب چهره من چی می شد اون وقت؟ اگه هم یه نقاش ونیزی این کار رو به عهده می گرفت اون پرتره یه چیزی می شد ولی خب اون وقت زمان چی؟ راست می گه دیگه، من هم چیزی می خوام که نه اونوری ها می تونن بکشن نه این وری ها.» (از متن کتاب)
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
«Benim Adim Kirmizi» در سال 1998 توسط نشر IletiṢiim Yayinlari منتشر شد. نشر چشمه این رمان را با ترجمه عین اله غریب و با عنوان «نام من سرخ» در سال 1389 چاپ کرد. پاموک این اثر را به رویا تقدیم کرده و از سوره بقره آیاتی را در قسمت تقدیم نوشته است: «نفسی را کشتید و یکدیگر را در آن موضوع متهم کردید و نزاع برانگیختید.» (آیه هفتاد و دو) «کور و بینا هرگز یکسان نیستند.» (آیه نوزده) «مشرق و مغرب (هر دو) ملک خداست.» (آیه یکصد و پانزده).
از این سه آیه درمی یابیم که مفاهیم موجود در رمان می تواند حول محور سه مفهوم نزاع، آگاهی و تقابل بین شرق و غرب بچرخد. پاموک با اشاره به این رمان می گوید: «مادرم همیشه از تعجبش در نگارش «نام من سرخ» می گوید. به اعتقاد مادرم در رمان های دیگرم جای تعجبی نیست چرا که می داند آنها را با کدام تجربه های زندگیم نوشته ام اما در این کتاب وجهی ناشناخته از پسری می یابد که او را به خوبی می شناسد.»
در ابتدای رمان یکی از این نقاشان به دست نقاشی دیگر و با انگیزه ای نامعلوم به قتل می رسد. هیچ کس نمی داند قاتل، یک نقاش است. پاموک از فرهنگ و تمدن ایرانی بسیار بهره برده و حکایت های نظامی و فردوسی را در رمانش بازگو کرده است.
نویسنده رمان «نام من سرخ» با اشاره به انگیزه اش از خلق این رمان می گوید: «زمانی که کتابم را نوشتم از خواندن شاهنامه و خسرو و شیرین لذت می بردم.»
با نگاهی به مفهوم تقابل شرق و غرب، باز هم می بینیم که نویسنده به این نکته اشاره دارد. نقاشان این بار نقش اصلی را بازی می کنند. نقاشی ایرانی در مقابل نقاشی غربی، نقاشی شرق، نقاشی غرب. این مفهوم یکی از عمده مسائل پاموک است. همچنان که آثارش اتوبیوگرافی هستند، شخصیت هایش با فلسفه و اندیشه و هنر شرق درگیرند، تو گویی خود پاموک در بین این مفاهیم در پی هویت اش می گردد.
پاموک در گفتگو با مجله ناف، شماره دوم می گوید: «بین 7 تا 22 سالگی ام می خواستم نقاش شوم. بعدها وقتی نویسنده مشهور ترک شدم همیشه دوست داشتم درباره لذت نقاشی بنویسم. می خواستم توصیف کنم که نقاشی کردن چه حسی دارد و یک نقاش چه عقایدی دارد.»