11-08-2015، 0:22
چقدر خوشحـال بـود شیطــان
وقتی سیب را چیدم
گمان میکرد فریب داده است مـرا
نمی دانست تـو پرسیده بـودی
مـرا بیشتر دوست داری یـا مـاندن در بهشت را ؟
::
::
عادت دارم
هَـــر روز
جـــــایِ انگشــــــتانم را از روی شیشــــه یِ مانیتور پاک کنم
آخــــر
نوازش کردن عکـــــس هایَت
عادَت مَن است…
::
::
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید
چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟
چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟
اما افسوس … هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره .
اری با تو هستم .. با تویی که از کنارم گذشتی…
و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است!
::
::
به وسعت ندیدن نگاهت
خسته ام
چگونه بشکنم ثانیه ها سنگین
دوریت را …
::
::
من ” سلام ” می گویم …
و ” لبخند ” می زنم …
و قسم می خورم …
و می دانم …
” عشق ” همین است …
به همین سادگی …
::
::
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود
::
::
خودم قبول دارم کهنه شده ام، آنقدر کهنه که می شود روی گرد و غبار تنم یادگاری نوشت.
بنویس و برو..
::
::
حق الناس همیشه پول نیست گاهی دل است، دلی که باید میدادی و ندادی..
::
::
دلم اصرار دارد فریاد بزند؛ اما… من جلوی دهانش را می گیرم. وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد.
::
::
گاهی دلم بی هوا، هوایت را میکند… هوای تو، توئی که هیچ وقت هوایم را نداشتی!
::
::
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..!
میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟
مـــــردانـــگی میــخواهـــــد
مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
::
::
راست یا دروغ مهم نیست ! تو فقط با من حرف بزن !
چشمانت زیرنویس می کنند !
::
::
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند . . .
وقتی سیب را چیدم
گمان میکرد فریب داده است مـرا
نمی دانست تـو پرسیده بـودی
مـرا بیشتر دوست داری یـا مـاندن در بهشت را ؟
::
::
عادت دارم
هَـــر روز
جـــــایِ انگشــــــتانم را از روی شیشــــه یِ مانیتور پاک کنم
آخــــر
نوازش کردن عکـــــس هایَت
عادَت مَن است…
::
::
چقدر دوست داشتم یک نفر از من می پرسید
چرا نگاه هایت انقدر غمگین است ؟
چرا لبخندهایت انقدر بی رنگ است ؟
اما افسوس … هیچ کس نبود همیشه من بودم و من و تنهایی پر از خاطره .
اری با تو هستم .. با تویی که از کنارم گذشتی…
و حتی یک بار هم نپرسیدی چرا چشم هایت همیشه بارانی است!
::
::
به وسعت ندیدن نگاهت
خسته ام
چگونه بشکنم ثانیه ها سنگین
دوریت را …
::
::
من ” سلام ” می گویم …
و ” لبخند ” می زنم …
و قسم می خورم …
و می دانم …
” عشق ” همین است …
به همین سادگی …
::
::
آتش بگیر تا که بدانی چه می کشم
احساس سوختن به تماشا نمی شود
::
::
خودم قبول دارم کهنه شده ام، آنقدر کهنه که می شود روی گرد و غبار تنم یادگاری نوشت.
بنویس و برو..
::
::
حق الناس همیشه پول نیست گاهی دل است، دلی که باید میدادی و ندادی..
::
::
دلم اصرار دارد فریاد بزند؛ اما… من جلوی دهانش را می گیرم. وقتی می دانم کسی تمایلی به شنیدن صدایش ندارد.
::
::
گاهی دلم بی هوا، هوایت را میکند… هوای تو، توئی که هیچ وقت هوایم را نداشتی!
::
::
هیچکس نـفهمیـــــد که « زلـیخـــــــا » مــَـــــــــرد بـود ..!
میــــدانی چــــــــــــرا ؟؟؟
مـــــردانـــگی میــخواهـــــد
مــــــــانـدَن ، پــای عشــــــقی که مـُـــدام تـو را پـــس میــــزَنــد
::
::
راست یا دروغ مهم نیست ! تو فقط با من حرف بزن !
چشمانت زیرنویس می کنند !
::
::
عاشقم گر نیستی لطفی بکن نفرت بورز
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میکند . . .