11-08-2015، 0:10
من نه فرهادم ، نه مجنونم ، نه بیژن ،
من همان عاشقِ ساده دلِ تنهام که بی تو هیچم . . .
::
::
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
::
::
همانند کودکی هق هق میکنم که مادرش او را تهدید کرده که اگر بار دیگر اشک بریزد او را میکشد !
::
::
ساکت نیستم
لبهایم هم نسوخته است
تنها تمام من تاول زده از آشی که نخورده ام !
::
::
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمی کند و فقط و فقط نیاز به اندکی مردن داری !
::
::
نیمه گم شده ی دیگری ، به اشتباه تمام من شده بود !
::
::
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر میگوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم ؟!
::
::
ضربه آخر را خدایم زد! آن زمانکه برای رفتنت استخاره کردی و خوب آمد…
::
::
دلتنگم…دلتنگ آنروزها که نمیدانم محبت هایش توهم من بود یا ترحم او..؟؟
::
::
مرگ انسان زمانی ست که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن !
::
::
ب خدا بگویید:زمستانش هم سرد نبود…
جمع کتد تکرار فصل هایش را!!!
من در نابستانش هم از بی وفایی دندان ب دندان ساییدم…
::
::
گاهی دلم انقدر از زمین میگیرد که میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم . . . ! آرام و آسوده . . . مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است . . .
::
::
نفس میکشم تابه جای مرده ها خاکم نکنند این گونه است حال من دیگر چیزی نپرس…
::
::
یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم! مثل آتش زیر خاکستر می ماند… حساب از دستم در رفته… چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم….؟؟ …
::
::
مدت هاســت احــساس میکــنم کــر و لال شــدم . . !!
این روزها صــدای احــساساتم رو فــقط صــفحه ی کیــــــــبوردم
میشــنود . . . !!
::
::
مرا پی در پی زدند باز هم سکوتم مراخفه میکند و هیچ نمی گویم
من همان عاشقِ ساده دلِ تنهام که بی تو هیچم . . .
::
::
گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز میشود
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام میگیرد
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود میشود
گاهی با یک بی مهری ، دلی میشکند
مواظب بعضی یک ها باشیم !
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند …
::
::
همانند کودکی هق هق میکنم که مادرش او را تهدید کرده که اگر بار دیگر اشک بریزد او را میکشد !
::
::
ساکت نیستم
لبهایم هم نسوخته است
تنها تمام من تاول زده از آشی که نخورده ام !
::
::
لحظاتی هست که هیچ چیز این زندگی قانعت نمی کند و فقط و فقط نیاز به اندکی مردن داری !
::
::
نیمه گم شده ی دیگری ، به اشتباه تمام من شده بود !
::
::
دلم دیگر به زندگی گرم نیست
مادر میگوید : باید کمی به خودت برسی !
اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم ؟!
::
::
ضربه آخر را خدایم زد! آن زمانکه برای رفتنت استخاره کردی و خوب آمد…
::
::
دلتنگم…دلتنگ آنروزها که نمیدانم محبت هایش توهم من بود یا ترحم او..؟؟
::
::
مرگ انسان زمانی ست که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن !
::
::
ب خدا بگویید:زمستانش هم سرد نبود…
جمع کتد تکرار فصل هایش را!!!
من در نابستانش هم از بی وفایی دندان ب دندان ساییدم…
::
::
گاهی دلم انقدر از زمین میگیرد که میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم . . . ! آرام و آسوده . . . مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است . . .
::
::
نفس میکشم تابه جای مرده ها خاکم نکنند این گونه است حال من دیگر چیزی نپرس…
::
::
یادم باشد دیگر هرگز خاطره هایم را کند و کاو نکنم! مثل آتش زیر خاکستر می ماند… حساب از دستم در رفته… چندمین بار است که با یاد نگاه آخرت آتش می گیرم….؟؟ …
::
::
مدت هاســت احــساس میکــنم کــر و لال شــدم . . !!
این روزها صــدای احــساساتم رو فــقط صــفحه ی کیــــــــبوردم
میشــنود . . . !!
::
::
مرا پی در پی زدند باز هم سکوتم مراخفه میکند و هیچ نمی گویم