مجله همشهری دانستنیها: تهرانی های قدیم، به ویژه ساکنان این شهر در دوره قاجار حکایت ها و داسنان ها و باورهای خرافی متنوعی داشتند. باور به وجود موجودات ترسناک در حمام ها و آب انبارها، آینه بینی، رمالی و باور به طالع بینی و استفاده از طلسمات و چشم زخم تا سخن گفتن از ماه پیشونی و شاه پریون و پینه دوز و غیره همانند دیگر شهرها در میان مردم این شهر هم رواج بسیار داشت، اما دو شخصیت وحشتناک وجود داشتند که بیش از هر چیز دیگر باعث ترس و هراس تهرانی های قدیم می شد. دو موجود ترسناک به نام های «آل» و «بختک».
هرچند این دو موجود ترسناک دردیگر نقاط ایران هم شناخته شده بودند، اما اهمیت آنها برای تهرانی های قدیم به ویژه در دوره قاجار به اندازه ای بود که به عنوان مثال هنگامی که زنی باردار می شد، در وسایلی که برای نوزاد تهیه می شد و به نام سیسمونی معروف است- وسایل و ابزارهایی جهت حفاظت از نوزاد در برابر «آل» قرار داده می شد و حتما پیش از وضع حمل تدابیر لازم در خانه پیش بینی می شد.
آل
موجود خیالی شرور و اهریمنی که به زنان تازه زا و نوزادان آنان حمله کرده و باعث مرگ مادر و فرزند او می شود. آل ها معمولا به شکل زنانی نیرومند و گاهی به شکل پیرزنانی وحشت انگیز با دندان هایی آهنین و نیش هایی بیرون آمده و موهایی ژولیده و بینی از جنس خمیر یا گل سرخ رنگ توصیف شده اند که در صحرا و جنگل و هر مکان دورافتاده و بایر زندگی می کنند و شبگرد هستند و علاقه بسیار به رنگ قرمز دارند و این رنگ آنان را به سوی خود جلب می کند.
باور خرافی بر این است که طی شش تا ده روز اول تولد نوزاد، اگر زائو تنها بماند، آل می تواند از راه دیوار خانه یا پشت بام وارد اتاق مادر شده و جگر او را درآورده و با خود ببرد. اگر آل بتواند جگر زن را به آب برساند یا از آب عبور کند، زائو بیمار شده و خواهدمرد. به باور خرافی برخی، آل ها گاهی جفت بچه را هم دزدیده و می خورند که در این صورت، نوزاد نیز جان خود را از دست می دهد.
برای جلوگیری از ورود این موجود افسانه ای به خانه ها و دفع اولین اقدامی که در خانه ها انجام می شد، جلوگیری از رسیدن آل به آب بوده است، چرا معقتد بودند اگر پای آل به آب برسد، دیگر نمی توان مانع مرگ نوزاد شد، به همین دلیل اگر حوضی در خانه بود قبل از هرکاری آن را از آب خالی می کردند. در اتاق و وسایل خواب و لباس مادر و نوزاد از رنگ قرمز استفاده نمی کردند و در مدت 10 روز هرگز نام زائو را به زبان نمی آوردند و او را به نام مریم، عذرا یا مادر حضرت مسیح (ع) می نامیدند و تا سه روز به زن زائو آب نمی دادند.
همچنین از هنگام شروع درد زائو تا تولد نوزاد، مردی از خویشاوندان زن بر پشت بام رفته بر تشت مسی می کوفت و مرد دیگری اذان گفته و قرآن می خواند. به غیر از آنها استفاده از انواع دعاها و اوراد و ذکر بسم الله و قراردادن قرآن در کنار زائو و نوزاد، زدن سوزن و سنجاق به لباس نوزاد و مادر و استفاده از شمشیر و خنجر و چاقو و قیچی و چرخاندن آنان توسط ماما در بالای سر زائو و همچنین قراردادن سیر و پیاز و ذغال و دوده و سوخته باروت و کشیدن هفت خط با ذغال به اطراف بستر مادر و نوزاد و در اصطلاح حصار کشیدن از جمله اعمالی بوده که برای مبارزه با آن انجام می شده است. آل ها نمونه ای از موجودات افسانه ای خون آشام هستند که خون و جگر نوزادان را می خورند.
این زنان گاهی برای دزدیدن نوزادان دختر به قبایل دیگر حمله می کردند و با قتل عام و خونریزی بسیار دختران را می دزدیدند و مطابق با باورهای خود پرورش می دادند. این اعمال و آداب و سنن خشن آنان باعث شده تا بسیاری آنان را دلیل اصلی شکل گیری افسانه آل بدانند. گذشته از دلایل تاریخی و داستانی شکل گیری افسانه آل، باید به ریشه های علمی آن بیشتر توجه داشت. در گذشته زایمان زنان در خانه ها و توسط زنانی محلی به نام«ماما» انجام می شد. در این زمان نه از مواد ضدعفونی کننده خبری بود، نه از اتاق و وسایل بهداشتی و استریل.
به همین دلیل بیشتر زنان پس از زایمان دچار تبی به نام «تب نفاس» می شدند. امروزه اگر زنی بعد وضع حمل دچار تب شود، بلافاصله مورد آزمایش و تحت درمان آنتی بیوتیک قرار می گیرد، اما در گذشته تعداد زنانی که از این تب جان سالم به در می بردند بسیار اندک بود.
تب بالا، سرخی صورت، هذیان گویی، خونریزی شدید و در نهایت مرگ مادر و در مواردی آلوده شدن نوزاد به عفونت و مگر او، از نظر افرادی که هیچ اطلاعی از علت علمی این وقایع نداشتند، به سادگی راه داستان سرایی و خرافه پردازی و تخیل و ساخت افسانه های وحشت آور را نه تنها هموار می کرد، بلکه به مرور زمان خرافه تبدیل به باوری واقعی و قابل تامل می شد، تا آنجایی که حتی گروهی ادعای رویت و صحبت و معاشرت با آن شخصیت افسانه ای را می کردند.
نظیر آن چیزی که در افسانه آل اتفاق افتاده است. براساس داستان آل دو فیلم در ژانر وحشت در سینمای ایران هم تولید شده است. فیلم «شب بیست و نهم» به کاگردانی «حمید درخشانی» محصول 1369 و فیلم «آل» به کارگردانی «بهرام بهرامیان» محصول 1388.
معروف ترین هیولا های طهرانِ قدیم
بختک
نوعی بیماری که به نام «فلج خواب» معروف است، به دلیل ناشناخته بودن در قدیم به نام موجودی افسانه ای به نام«بختک» نامیده شده است. این بیماری ترس آور بیشتر هنگام صبح و زمان بیدارشدن از خواب اتفاق می افتد. در این حالت شخص، هوشیار و بیدار است، اما قدرت حرکت و تکان دادن اعضای بدن و به ویژه قدرت بازکردن پلک چشم را ندارد. در این حال فرد بیماردچار نوعی توهم شنیداری و لمسی و احساس خفگی و سنگینی روی سینه می شود. این بیماری و راه های مقابله و مداوای آن امروزه کاملا شناخته شده است.
براساس این افسانه، بختک که به نام های خفتک، برفنجک، درفنجک، خفتو، دماغ گلی یا خمیری و غیره نیز نامیده می شود. هنگام خواب به قصد و نیت خفه کردن انسان با نشستن روی سینه افراد، بدن شخص را تحت تسلط خود گرفته و قدرت حرکت و تنفس را از انسان می گیرد. گفته می شود که بختک ها در جنگل های تاریک و زیر درختان قدیمی زندگی می کنند. حالت خفگی و تنگی نفس که در اثر خوابیدن زیر برخی از درختان و در جنگل های شرجی اتفاق می افتد، می تواند دلیل آن باشد که محل زندگی بختک را در جنگل ها دانسته اند.
براساس قصه ای عوامانه، بختک کنیز اسکندر بود که از آب حیاتی که اسکندر از ظلمات آورده و بر زمین ریخته بود، مشتی برداشت و خورد. اسکندر از این کار او خشمگین شده، با شمشیر بینی او را قطع می کند و کنیز که حالا عمر جاودان یافته بود، با خمیر یا گل برای خود بینی درست می کند. این بینی خمیری نقطه ضعف این دیور است. براساس افسانه ها، اگر کسی بینی بختک را بگیرد و او را تهدید به کندن آن کند، بختک محل گنجی بزگ را به او نشان خواهد دادو آرزوهای او را برآورده می کند.
هرچند این دو موجود ترسناک دردیگر نقاط ایران هم شناخته شده بودند، اما اهمیت آنها برای تهرانی های قدیم به ویژه در دوره قاجار به اندازه ای بود که به عنوان مثال هنگامی که زنی باردار می شد، در وسایلی که برای نوزاد تهیه می شد و به نام سیسمونی معروف است- وسایل و ابزارهایی جهت حفاظت از نوزاد در برابر «آل» قرار داده می شد و حتما پیش از وضع حمل تدابیر لازم در خانه پیش بینی می شد.
آل
موجود خیالی شرور و اهریمنی که به زنان تازه زا و نوزادان آنان حمله کرده و باعث مرگ مادر و فرزند او می شود. آل ها معمولا به شکل زنانی نیرومند و گاهی به شکل پیرزنانی وحشت انگیز با دندان هایی آهنین و نیش هایی بیرون آمده و موهایی ژولیده و بینی از جنس خمیر یا گل سرخ رنگ توصیف شده اند که در صحرا و جنگل و هر مکان دورافتاده و بایر زندگی می کنند و شبگرد هستند و علاقه بسیار به رنگ قرمز دارند و این رنگ آنان را به سوی خود جلب می کند.
باور خرافی بر این است که طی شش تا ده روز اول تولد نوزاد، اگر زائو تنها بماند، آل می تواند از راه دیوار خانه یا پشت بام وارد اتاق مادر شده و جگر او را درآورده و با خود ببرد. اگر آل بتواند جگر زن را به آب برساند یا از آب عبور کند، زائو بیمار شده و خواهدمرد. به باور خرافی برخی، آل ها گاهی جفت بچه را هم دزدیده و می خورند که در این صورت، نوزاد نیز جان خود را از دست می دهد.
برای جلوگیری از ورود این موجود افسانه ای به خانه ها و دفع اولین اقدامی که در خانه ها انجام می شد، جلوگیری از رسیدن آل به آب بوده است، چرا معقتد بودند اگر پای آل به آب برسد، دیگر نمی توان مانع مرگ نوزاد شد، به همین دلیل اگر حوضی در خانه بود قبل از هرکاری آن را از آب خالی می کردند. در اتاق و وسایل خواب و لباس مادر و نوزاد از رنگ قرمز استفاده نمی کردند و در مدت 10 روز هرگز نام زائو را به زبان نمی آوردند و او را به نام مریم، عذرا یا مادر حضرت مسیح (ع) می نامیدند و تا سه روز به زن زائو آب نمی دادند.
همچنین از هنگام شروع درد زائو تا تولد نوزاد، مردی از خویشاوندان زن بر پشت بام رفته بر تشت مسی می کوفت و مرد دیگری اذان گفته و قرآن می خواند. به غیر از آنها استفاده از انواع دعاها و اوراد و ذکر بسم الله و قراردادن قرآن در کنار زائو و نوزاد، زدن سوزن و سنجاق به لباس نوزاد و مادر و استفاده از شمشیر و خنجر و چاقو و قیچی و چرخاندن آنان توسط ماما در بالای سر زائو و همچنین قراردادن سیر و پیاز و ذغال و دوده و سوخته باروت و کشیدن هفت خط با ذغال به اطراف بستر مادر و نوزاد و در اصطلاح حصار کشیدن از جمله اعمالی بوده که برای مبارزه با آن انجام می شده است. آل ها نمونه ای از موجودات افسانه ای خون آشام هستند که خون و جگر نوزادان را می خورند.
معروف ترین هیولا های طهرانِ قدیم
گستردگی و باورپذیری این افسانه بسیاری از محققین را بر آن داشته تا رد پای این شخصیت افسانه ای را در حقیقت و تاریخ جست وجو کنند. برخی از محققین، آل ها را در اصل همان زنان جنگاور اقوام سکایی و سارومات ها می دانند که به نام «آمازون ها» نیز شهرت دارند. این زنان که در آسیای صغیر و نواحی قفقاز پراکنده بودند، دارای نظامی زن سالار بودند که با شدت و خشونت بسیار در میان آنان حفظ می شد. آنان مردان را به اسارت گرفته و تنها برای تولیدمثل با آنها ازدواج می کردند و پس از آن، شوهر خود را به قتل می رساندند. نوزادان پسر هم سرنوشت شومی داشتند و تنها دختران زنده می ماندند.این زنان گاهی برای دزدیدن نوزادان دختر به قبایل دیگر حمله می کردند و با قتل عام و خونریزی بسیار دختران را می دزدیدند و مطابق با باورهای خود پرورش می دادند. این اعمال و آداب و سنن خشن آنان باعث شده تا بسیاری آنان را دلیل اصلی شکل گیری افسانه آل بدانند. گذشته از دلایل تاریخی و داستانی شکل گیری افسانه آل، باید به ریشه های علمی آن بیشتر توجه داشت. در گذشته زایمان زنان در خانه ها و توسط زنانی محلی به نام«ماما» انجام می شد. در این زمان نه از مواد ضدعفونی کننده خبری بود، نه از اتاق و وسایل بهداشتی و استریل.
به همین دلیل بیشتر زنان پس از زایمان دچار تبی به نام «تب نفاس» می شدند. امروزه اگر زنی بعد وضع حمل دچار تب شود، بلافاصله مورد آزمایش و تحت درمان آنتی بیوتیک قرار می گیرد، اما در گذشته تعداد زنانی که از این تب جان سالم به در می بردند بسیار اندک بود.
تب بالا، سرخی صورت، هذیان گویی، خونریزی شدید و در نهایت مرگ مادر و در مواردی آلوده شدن نوزاد به عفونت و مگر او، از نظر افرادی که هیچ اطلاعی از علت علمی این وقایع نداشتند، به سادگی راه داستان سرایی و خرافه پردازی و تخیل و ساخت افسانه های وحشت آور را نه تنها هموار می کرد، بلکه به مرور زمان خرافه تبدیل به باوری واقعی و قابل تامل می شد، تا آنجایی که حتی گروهی ادعای رویت و صحبت و معاشرت با آن شخصیت افسانه ای را می کردند.
نظیر آن چیزی که در افسانه آل اتفاق افتاده است. براساس داستان آل دو فیلم در ژانر وحشت در سینمای ایران هم تولید شده است. فیلم «شب بیست و نهم» به کاگردانی «حمید درخشانی» محصول 1369 و فیلم «آل» به کارگردانی «بهرام بهرامیان» محصول 1388.
معروف ترین هیولا های طهرانِ قدیم
بختک
نوعی بیماری که به نام «فلج خواب» معروف است، به دلیل ناشناخته بودن در قدیم به نام موجودی افسانه ای به نام«بختک» نامیده شده است. این بیماری ترس آور بیشتر هنگام صبح و زمان بیدارشدن از خواب اتفاق می افتد. در این حالت شخص، هوشیار و بیدار است، اما قدرت حرکت و تکان دادن اعضای بدن و به ویژه قدرت بازکردن پلک چشم را ندارد. در این حال فرد بیماردچار نوعی توهم شنیداری و لمسی و احساس خفگی و سنگینی روی سینه می شود. این بیماری و راه های مقابله و مداوای آن امروزه کاملا شناخته شده است.
براساس این افسانه، بختک که به نام های خفتک، برفنجک، درفنجک، خفتو، دماغ گلی یا خمیری و غیره نیز نامیده می شود. هنگام خواب به قصد و نیت خفه کردن انسان با نشستن روی سینه افراد، بدن شخص را تحت تسلط خود گرفته و قدرت حرکت و تنفس را از انسان می گیرد. گفته می شود که بختک ها در جنگل های تاریک و زیر درختان قدیمی زندگی می کنند. حالت خفگی و تنگی نفس که در اثر خوابیدن زیر برخی از درختان و در جنگل های شرجی اتفاق می افتد، می تواند دلیل آن باشد که محل زندگی بختک را در جنگل ها دانسته اند.
براساس قصه ای عوامانه، بختک کنیز اسکندر بود که از آب حیاتی که اسکندر از ظلمات آورده و بر زمین ریخته بود، مشتی برداشت و خورد. اسکندر از این کار او خشمگین شده، با شمشیر بینی او را قطع می کند و کنیز که حالا عمر جاودان یافته بود، با خمیر یا گل برای خود بینی درست می کند. این بینی خمیری نقطه ضعف این دیور است. براساس افسانه ها، اگر کسی بینی بختک را بگیرد و او را تهدید به کندن آن کند، بختک محل گنجی بزگ را به او نشان خواهد دادو آرزوهای او را برآورده می کند.