25-04-2015، 13:18
عللى كه قبلا ذكر كردیم كم و بیش مورد استفاده مخالفان پوشیدگى زن قرار گرفته است.به عقیده ما یك علت اساسى
در كار است كه مورد غفلت واقع شده است. به عقیده ما ریشه اجتماعى پدید آمدن حریم و حائل میان زن و مرد را
در میل به ریاضت، یا میل مرد به استثمار زن، یا حسادت مرد، یا عدم امنیت اجتماعى، یا عادت زنانگى نباید جستجو كرد
و لااقل باید كمتر در اینها جستجو كرد.ریشه این پدیده را در یك تدبیر ماهرانه غریزى خود زن باید جستجو كرد.
به طور كلى بحثى است درباره ریشه اخلاق جنسى زن از قبیل حیا و عفاف، و از آن جمله است تمایل به ستر و پوشش
خود از مرد.در اینجا نظریاتى ابراز شده است. دقیقترین آنها این است كه حیا و عفاف و ستر و پوشش تدبیرى است
كه خود زن با یك نوع الهام براى گرانبها كردن خود و حفظ موقعیتخود در برابر مرد به كار برده است. زن، با هوش فطرى
و با یك حس مخصوص به خود دریافته است كه از لحاظ جسمى نمىتواند با مرد برابرى كند و اگر بخواهد در میدان زندگى
با مرد پنجه نرم كند از عهده زور بازوى مرد بر نمىآید، و از طرف دیگر نقطه ضعف مرد را در همان نیازى یافته است
كه خلقت در وجود مرد نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرار داده است.در طبیعت،
جنس نر گیرنده و دنبال كننده آفریده شده است.به قول ویل دورانت:
«آداب جفتجویى عبارت است از حمله براى تصرف در مردان، و عقب نشینى براى دلبرى و فریبندگى در زنان…مرد طبعا
جنگى و حیوان شكارى است، عملش مثبت و تهاجمى است.زن براى مرد همچون جایزهاى است كه باید آن را برباید.» وقتى
كه زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همان طور كه متوسل به زیور
و خودآرایى و تجمل شد كه از آن راه قلب مرد را تصاحب كند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نیز شد.دانست
كه نباید خود را رایگان كند بلكه بایست آتش عشق و طلب او را تیزتر كند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا برد.
ویل دورانت مىگوید:
«حیا امر غریزى نیستبلكه اكتسابى است.زنان دریافتند كه دست و دل بازى مایه طعن و تحقیر است
و این امر را به دختران خود یاد دادند.» ویل دورانت مىگوید:
«خوددارى از انبساط، و امساك در بذل و بخشش بهترین سلاح براى شكار مردان است. اگر اعضاى نهانى انسان
را در معرض عام تشریح مىكردند توجه ما به آن جلب مىشد ولى رغبت و قصد به ندرت تحریك مىگردید.مرد
جوان به دنبال چشمان پر از حیاست و بىآنكه بداند حس مىكند كه این خوددارى ظریفانه از یك لطف و رقت عالى خبر مىدهد.» مولوى،
عارف نازك اندیش و دوربین خودمان، مثلى بسیار عالى در این زمینه مىآورد.اول درباره تسلط معنوى زن بر مرد مىگوید:
زین للناس حق آراسته است زانچه حق آراست چون تانند رست چون پى یسكن الیهاش آفرید كى تواند آدم از حوا برید رستم زال
ار بود وز حمزه بیش هست در فرمان اسیر زال خویش آنكه عالم مست گفتارش بدى كلمینى یا حمیرا مىزدى
آنگاه راجع به تاثیر حریم و حائل میان زن و مرد در افزایش قدرت و محبوبیت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن
مرد در آتش عشق و سوز، مثلى لطیف مىآورد: آنها را به آب و آتش تشبیه مىكند، مىگوید مثل مرد مثل آب است
و مثل زن مثل آتش، اگر حائل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه مىكند و آن را خاموش مىسازد، اما اگر
حائل و حاجبى میان آندو برقرار گردد مثل اینكه آب را در دیگى قرار دهند و آتش در زیر آن دیگ روشن كنند، آن وقت است
كه آتش آب را تحت تاثیر خود قرار مىدهد، اندك اندك او را گرم مىكند و احیانا جوشش و غلیان در او به وجود مىآورد،
تا آنجا كه سراسر وجود او را تبدیل به بخار مىسازد.مىگوید:
آب غالب شد بر آتش از لهیب ز آتش او جوشد چو باشد در «حجیب» چونكه دیگى حایل آمد آندو را نیست كرد آن آب را كردش هوا
مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور مىرود، در عمق روح خویش از ابتذال زن و از تسلیم و رایگانى او متنفر است.مرد
همیشه عزت و استغناء و بىاعتنایى زن را نسبتبه خود ستوده است.
ابن العفیف مىگوید:
تبدى النفار دلالا و هى آنسة یا حسن معنى الرضا فى صورة الغضب
نظامى مىگوید:
چه خوش نازى است ناز خوبرویان ز دیده رانده از دیدهجویان
به طور كلى رابطهاى است میان دست نارسى و فراق از یك طرف و عشق و سوز و گرانبهایى از طرف دیگر،
همچنانكه رابطهاى است میان عشق و سوز از یك طرف و میان هنر و زیبایى از طرف دیگر; یعنى عشق در زمینه
فراقها و دست نارسىها مىشكفد و هنر و زیبایى در زمینه عشق رشد و نمو مىیابد.
برتراند راسل مىگوید:
«از لحاظ هنر مایه تاسف است كه به آسانى به زنان بتوان دستیافت و خیلى بهتر است
كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غیر ممكن گردد.» هم او مىگوید:
«در جایى كه اخلاقیات كاملا آزاد باشد، انسانى كه بالقوه ممكن است عشق شاعرانهاى داشته باشد عملا بر اثر
موفقیتهاى متوالى به واسطه جاذبه شخصى خود، ندرتا نیازى به توسل به عالیترین تخیلات خود خواهد داشت.»
ویل دورانت در لذات فلسفه مىگوید:
«آنچه بجوییم و نیابیم عزیز و گرانبها مىگردد.زیبایى به قدرت میل بستگى دارد و میل با اقناع و ارضاء، ضعیف
و با منع و جلوگیرى قوى مىگردد.» از همه عجیبتر سخنى است كه یكى از مجلات زنانه از آلفرد هیچكاك – كه
به قول آن مجله به حسب فن و شغل فیلمسازى خود درباره زنان تجارب فراوان داردنقل مىكند.او مىگوید:
«من معتقدم كه زن هم باید مثل فیلمى پر هیجان و پر آنتریك باشد، بدین معنى كه ماهیتخود را كمتر نشان دهد و براى كشف
خود مرد را به نیروى تخیل و تصور زیادترى وادارد.باید زنان پیوسته بر همین شیوه رفتار كنند یعنى كمتر ماهیتخود
را نشان دهند و بگذارند مرد براى كشف آنها بیشتر به خود زحمت دهد.» ایضا همان مجله در شماره دیگرى از همین شخص چنین نقل مىكند:
«زنان شرقى تا چند سال پیش به خاطر حجاب و نقاب و رویبندى كه به كار مىبردند خود به خود جذاب مىنمودند و همین
مساله جاذبه نیرومندى بدانها مىداد، اما به دریجبا تلاشى كه زنان این كشورها براى برابرى با زنان غربى از خود نشان مىدهند
حجاب و پوششى كه دیروز بر زن شرقى كشیده شده بود از میان مىرود و همراه آن از جاذبه جنسى او هم كاسته مىشود.»
مىگویند: «مشتاقى است مایه مهجورى.» این صحیح است اما عكس آن هم صحیح است كه: «مهجورى است مایه مشتاقى» .
امروز یكى از خلاهایى كه در دنیاى اروپا و امریكا وجود دارد خلا عشق است.
در كلمات دانشمندان اروپایى زیاد این نكته به چشم مىخورد كه اولین قربانى آزادى و بىبند و بارى امروز زنان و مردان، عشق و شور
و احساسات بسیار شدید و عالى است.در جهان امروز هرگز عشقهایى از نوع عشقهاى شرقى از قبیل عشقهاى مجنون
و لیلى، و خسرو و شیرین رشد و نمو نمىكند.
نمىخواهم به جنبه تاریخى قصه مجنون و لیلى، و خسرو و شیرین تكیه كرده باشم، ولى این قصهها بیان كننده
واقعیاتى است كه در اجتماعات شرقى وجود داشته است.
از این داستانها مىتوان فهمید كه زن بر اثر دور نگه داشتن خود از دسترسى مرد تا كجا پایه خود را بالا برده است و تا چه حد
سر نیاز مرد را به آستان خود فرود آورده است!قطعا درك زن این حقیقت را در تمایل او به پوشش بدن
خود و مخفى كردن خود به صورت یك راز، تاثیر فراوان داشته است.
در كار است كه مورد غفلت واقع شده است. به عقیده ما ریشه اجتماعى پدید آمدن حریم و حائل میان زن و مرد را
در میل به ریاضت، یا میل مرد به استثمار زن، یا حسادت مرد، یا عدم امنیت اجتماعى، یا عادت زنانگى نباید جستجو كرد
و لااقل باید كمتر در اینها جستجو كرد.ریشه این پدیده را در یك تدبیر ماهرانه غریزى خود زن باید جستجو كرد.
به طور كلى بحثى است درباره ریشه اخلاق جنسى زن از قبیل حیا و عفاف، و از آن جمله است تمایل به ستر و پوشش
خود از مرد.در اینجا نظریاتى ابراز شده است. دقیقترین آنها این است كه حیا و عفاف و ستر و پوشش تدبیرى است
كه خود زن با یك نوع الهام براى گرانبها كردن خود و حفظ موقعیتخود در برابر مرد به كار برده است. زن، با هوش فطرى
و با یك حس مخصوص به خود دریافته است كه از لحاظ جسمى نمىتواند با مرد برابرى كند و اگر بخواهد در میدان زندگى
با مرد پنجه نرم كند از عهده زور بازوى مرد بر نمىآید، و از طرف دیگر نقطه ضعف مرد را در همان نیازى یافته است
كه خلقت در وجود مرد نهاده است كه او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقیت و مطلوبیت قرار داده است.در طبیعت،
جنس نر گیرنده و دنبال كننده آفریده شده است.به قول ویل دورانت:
«آداب جفتجویى عبارت است از حمله براى تصرف در مردان، و عقب نشینى براى دلبرى و فریبندگى در زنان…مرد طبعا
جنگى و حیوان شكارى است، عملش مثبت و تهاجمى است.زن براى مرد همچون جایزهاى است كه باید آن را برباید.» وقتى
كه زن مقام و موقع خود را در برابر مرد یافت و نقطه ضعف مرد را در برابر خود دانست همان طور كه متوسل به زیور
و خودآرایى و تجمل شد كه از آن راه قلب مرد را تصاحب كند، متوسل به دور نگه داشتن خود از دسترس مرد نیز شد.دانست
كه نباید خود را رایگان كند بلكه بایست آتش عشق و طلب او را تیزتر كند و در نتیجه مقام و موقع خود را بالا برد.
ویل دورانت مىگوید:
«حیا امر غریزى نیستبلكه اكتسابى است.زنان دریافتند كه دست و دل بازى مایه طعن و تحقیر است
و این امر را به دختران خود یاد دادند.» ویل دورانت مىگوید:
«خوددارى از انبساط، و امساك در بذل و بخشش بهترین سلاح براى شكار مردان است. اگر اعضاى نهانى انسان
را در معرض عام تشریح مىكردند توجه ما به آن جلب مىشد ولى رغبت و قصد به ندرت تحریك مىگردید.مرد
جوان به دنبال چشمان پر از حیاست و بىآنكه بداند حس مىكند كه این خوددارى ظریفانه از یك لطف و رقت عالى خبر مىدهد.» مولوى،
عارف نازك اندیش و دوربین خودمان، مثلى بسیار عالى در این زمینه مىآورد.اول درباره تسلط معنوى زن بر مرد مىگوید:
زین للناس حق آراسته است زانچه حق آراست چون تانند رست چون پى یسكن الیهاش آفرید كى تواند آدم از حوا برید رستم زال
ار بود وز حمزه بیش هست در فرمان اسیر زال خویش آنكه عالم مست گفتارش بدى كلمینى یا حمیرا مىزدى
آنگاه راجع به تاثیر حریم و حائل میان زن و مرد در افزایش قدرت و محبوبیت زن و در بالا بردن مقام او و در گداختن
مرد در آتش عشق و سوز، مثلى لطیف مىآورد: آنها را به آب و آتش تشبیه مىكند، مىگوید مثل مرد مثل آب است
و مثل زن مثل آتش، اگر حائل از میان آب و آتش برداشته شود آب بر آتش غلبه مىكند و آن را خاموش مىسازد، اما اگر
حائل و حاجبى میان آندو برقرار گردد مثل اینكه آب را در دیگى قرار دهند و آتش در زیر آن دیگ روشن كنند، آن وقت است
كه آتش آب را تحت تاثیر خود قرار مىدهد، اندك اندك او را گرم مىكند و احیانا جوشش و غلیان در او به وجود مىآورد،
تا آنجا كه سراسر وجود او را تبدیل به بخار مىسازد.مىگوید:
آب غالب شد بر آتش از لهیب ز آتش او جوشد چو باشد در «حجیب» چونكه دیگى حایل آمد آندو را نیست كرد آن آب را كردش هوا
مرد برخلاف آنچه ابتدا تصور مىرود، در عمق روح خویش از ابتذال زن و از تسلیم و رایگانى او متنفر است.مرد
همیشه عزت و استغناء و بىاعتنایى زن را نسبتبه خود ستوده است.
ابن العفیف مىگوید:
تبدى النفار دلالا و هى آنسة یا حسن معنى الرضا فى صورة الغضب
نظامى مىگوید:
چه خوش نازى است ناز خوبرویان ز دیده رانده از دیدهجویان
به طور كلى رابطهاى است میان دست نارسى و فراق از یك طرف و عشق و سوز و گرانبهایى از طرف دیگر،
همچنانكه رابطهاى است میان عشق و سوز از یك طرف و میان هنر و زیبایى از طرف دیگر; یعنى عشق در زمینه
فراقها و دست نارسىها مىشكفد و هنر و زیبایى در زمینه عشق رشد و نمو مىیابد.
برتراند راسل مىگوید:
«از لحاظ هنر مایه تاسف است كه به آسانى به زنان بتوان دستیافت و خیلى بهتر است
كه وصال زنان دشوار باشد بدون آنكه غیر ممكن گردد.» هم او مىگوید:
«در جایى كه اخلاقیات كاملا آزاد باشد، انسانى كه بالقوه ممكن است عشق شاعرانهاى داشته باشد عملا بر اثر
موفقیتهاى متوالى به واسطه جاذبه شخصى خود، ندرتا نیازى به توسل به عالیترین تخیلات خود خواهد داشت.»
ویل دورانت در لذات فلسفه مىگوید:
«آنچه بجوییم و نیابیم عزیز و گرانبها مىگردد.زیبایى به قدرت میل بستگى دارد و میل با اقناع و ارضاء، ضعیف
و با منع و جلوگیرى قوى مىگردد.» از همه عجیبتر سخنى است كه یكى از مجلات زنانه از آلفرد هیچكاك – كه
به قول آن مجله به حسب فن و شغل فیلمسازى خود درباره زنان تجارب فراوان داردنقل مىكند.او مىگوید:
«من معتقدم كه زن هم باید مثل فیلمى پر هیجان و پر آنتریك باشد، بدین معنى كه ماهیتخود را كمتر نشان دهد و براى كشف
خود مرد را به نیروى تخیل و تصور زیادترى وادارد.باید زنان پیوسته بر همین شیوه رفتار كنند یعنى كمتر ماهیتخود
را نشان دهند و بگذارند مرد براى كشف آنها بیشتر به خود زحمت دهد.» ایضا همان مجله در شماره دیگرى از همین شخص چنین نقل مىكند:
«زنان شرقى تا چند سال پیش به خاطر حجاب و نقاب و رویبندى كه به كار مىبردند خود به خود جذاب مىنمودند و همین
مساله جاذبه نیرومندى بدانها مىداد، اما به دریجبا تلاشى كه زنان این كشورها براى برابرى با زنان غربى از خود نشان مىدهند
حجاب و پوششى كه دیروز بر زن شرقى كشیده شده بود از میان مىرود و همراه آن از جاذبه جنسى او هم كاسته مىشود.»
مىگویند: «مشتاقى است مایه مهجورى.» این صحیح است اما عكس آن هم صحیح است كه: «مهجورى است مایه مشتاقى» .
امروز یكى از خلاهایى كه در دنیاى اروپا و امریكا وجود دارد خلا عشق است.
در كلمات دانشمندان اروپایى زیاد این نكته به چشم مىخورد كه اولین قربانى آزادى و بىبند و بارى امروز زنان و مردان، عشق و شور
و احساسات بسیار شدید و عالى است.در جهان امروز هرگز عشقهایى از نوع عشقهاى شرقى از قبیل عشقهاى مجنون
و لیلى، و خسرو و شیرین رشد و نمو نمىكند.
نمىخواهم به جنبه تاریخى قصه مجنون و لیلى، و خسرو و شیرین تكیه كرده باشم، ولى این قصهها بیان كننده
واقعیاتى است كه در اجتماعات شرقى وجود داشته است.
از این داستانها مىتوان فهمید كه زن بر اثر دور نگه داشتن خود از دسترسى مرد تا كجا پایه خود را بالا برده است و تا چه حد
سر نیاز مرد را به آستان خود فرود آورده است!قطعا درك زن این حقیقت را در تمایل او به پوشش بدن
خود و مخفى كردن خود به صورت یك راز، تاثیر فراوان داشته است.