22-04-2015، 18:43
جایی به اسم آزادی
با حس ناب آبادی
دور از دردسر های پایین
از فشار چکمه بالایی
از حس یه عقده ی محض
فقر سفره ی مغز
از زمان جمله شدن
اسیر نفرت نقطه شدن
دوری لرزشاز تو صدا
رفتن باروت از پوکه ها
قهر تفنگ از سرجوخه ها
قهر ستاره از سرشونه ها
از غم اجباری شدن
از فرشایی که قالی شدن
از بطری های پرخبر ساحل که اسیر قایق خالی شدن
دور از عمر و تو زندان موندن
تو مسیر پنهان روندن
با پز از غلط قران خوندن
مذهب و نماد انسان موندن
فقر رو غیر نون دیدن
دنیارو بی باطوم دیدن
بوی جنگو رنگ خون دیدن
زنو به غیر پستون دیدن
اسیر و کور و رئیس جمهورو
کنار و دور و فقیر و پر پولو
جاده و جوب و شمال و جنوبو
کفن و لباس مرغوبو
بدون فرق دیدن
دنیارو بدون مرز دیدن
آبو از ماهی ندزدین
حکم اعدامو نبریدن
جایی به اسم آزادی / اونجاست که میگی ازادی / معنی پروازو بفهمی فلجم که باشی وایستادی
هیچکس از بالات نی . قرار نی بالا باشی / همین که رو پاهاتی یعنی ازادی چون وایستادی
کاش به جای گشنم ، نمیگفتم که نخوردن خوبه
معلمجا کشتن بده یبار میگفت که نکشتن خوبه
راهو میدیدم از هر طرفی
مین نبود تو هر چند قدمی
از دید من زمین مرتفعه
نمیشنیدم هیچ من برترمی
چیزی به اسم طاقت نبود
مزرعه اسیر آفت نبود
سرنوشت میلیون ها انسان اسیر جرم و جنایت نبود
کافر قاتل مومن نبود
تو هیچ کلاسی مبصر نبود
شاکی نبود مشکل نبود
قاضی نبود و کجرم نبودو
قافیه شروع یکی شدن بود
کل زمین سرزمین من بود
فقیر و غنی و قوی و ضعیف ته هر مصرع ردیف هم بود
دست سنگین آهنگر گاهی رفیق صورت گل بود
صدای آتش بس بلند تر از چند صد تا دوهُل بود
جای خوب و بد و دعا و مکه سعی کنم که وجدان باشم
جای گرگ و سگ و شغال و بره سعی کنم که انسان باشم
قلب من مال تو
این تنها یادگار من
این صدا
این نفس
این بغض و انتظار من
با حس ناب آبادی
دور از دردسر های پایین
از فشار چکمه بالایی
از حس یه عقده ی محض
فقر سفره ی مغز
از زمان جمله شدن
اسیر نفرت نقطه شدن
دوری لرزشاز تو صدا
رفتن باروت از پوکه ها
قهر تفنگ از سرجوخه ها
قهر ستاره از سرشونه ها
از غم اجباری شدن
از فرشایی که قالی شدن
از بطری های پرخبر ساحل که اسیر قایق خالی شدن
دور از عمر و تو زندان موندن
تو مسیر پنهان روندن
با پز از غلط قران خوندن
مذهب و نماد انسان موندن
فقر رو غیر نون دیدن
دنیارو بی باطوم دیدن
بوی جنگو رنگ خون دیدن
زنو به غیر پستون دیدن
اسیر و کور و رئیس جمهورو
کنار و دور و فقیر و پر پولو
جاده و جوب و شمال و جنوبو
کفن و لباس مرغوبو
بدون فرق دیدن
دنیارو بدون مرز دیدن
آبو از ماهی ندزدین
حکم اعدامو نبریدن
جایی به اسم آزادی / اونجاست که میگی ازادی / معنی پروازو بفهمی فلجم که باشی وایستادی
هیچکس از بالات نی . قرار نی بالا باشی / همین که رو پاهاتی یعنی ازادی چون وایستادی
کاش به جای گشنم ، نمیگفتم که نخوردن خوبه
معلمجا کشتن بده یبار میگفت که نکشتن خوبه
راهو میدیدم از هر طرفی
مین نبود تو هر چند قدمی
از دید من زمین مرتفعه
نمیشنیدم هیچ من برترمی
چیزی به اسم طاقت نبود
مزرعه اسیر آفت نبود
سرنوشت میلیون ها انسان اسیر جرم و جنایت نبود
کافر قاتل مومن نبود
تو هیچ کلاسی مبصر نبود
شاکی نبود مشکل نبود
قاضی نبود و کجرم نبودو
قافیه شروع یکی شدن بود
کل زمین سرزمین من بود
فقیر و غنی و قوی و ضعیف ته هر مصرع ردیف هم بود
دست سنگین آهنگر گاهی رفیق صورت گل بود
صدای آتش بس بلند تر از چند صد تا دوهُل بود
جای خوب و بد و دعا و مکه سعی کنم که وجدان باشم
جای گرگ و سگ و شغال و بره سعی کنم که انسان باشم
قلب من مال تو
این تنها یادگار من
این صدا
این نفس
این بغض و انتظار من