11-02-2015، 10:46
WELCOME (:
سلــآمـ (:
ایــن پست فقط درمــورد خیــالات و احسـآسآتـِ ^-^
اُمیدوآرَمــ خوشتــون بیــآد (:
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
احساس تو چون طراوت باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است . . .
ای کاش تیم احساسم انقدر قوی بود که هیچ کس جرات بازی با آن رانداشت . . .
هیچ چیز لذت بخش تر از این نیست که یک نفر احساست رو بفهمه بدون اینکه بخوای به زور بهش حالی کنی . . .
میدونی قشنگترین احساس چه وقتیه !؟
وقتی برمیگردی ، یواشکی به عشقت نگاه کنی . . .
می بینی که اونم داشته بهت نگاه میکرده . . . !
همیشه تو را در نفس هایم احساس می کردم ، تو همیشه همراه من بودی ! علت جدایی تو از من ، من بودم !
قلبم رو که تکه تکه کردی ، کارت که تموم شد صدایم کن تا خرده های احساسم را از روی زمین جمع کنم . . .
گاهی عمر تلف میشود به پای یک احساس !
گاهی احساس تلف میشود به پای عمر !
و چه عذابی میکشد کسی که هم عمرش تلف میشود هم احساسش . . . !
گریه شاید زبان ضعف باشد ، شاید کودکانه ، شاید بی غرور ، اما هر وقت گونه هایم خیس می شود می فهمم نه ضعیفم ، نه کودکم ، بلکه پر از احساسم . . .
بعد از اینکه بازی با احساسم تمام شد بذارش سر جاش ، لطفا . . .
دلم احساس غم دارد ، در این انبوه ویرانی . . .
کمی تا قسمتی ابری و شاید باز بارانی . . .
گاهی دنیایی از حرف داری و کلمه ای نیست ! چه احساس تنگی !
و گاهی فقط باید دل به نغمه ای موسیقی بسپاری ! وآرام بگذری . . . !
احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی . . .
آنقدر هوای حوصله ام سرد است ، که انگشتان احساسم سِر شده است .
خدا جان ، دیگر توان خواستن ندارم ؛ امشب ، تو دعا کن . . .
من می گویم : آمین !
کودک درونم ، هرچند بازیگوش باشد ؛ با احساس کسی بازی نمی کند . . .
و اینک باران برلبه ی پنجره ی احساسم می نشیند و چشمانم را نوازش میدهد تا شاید از لحظه هایدلتنگی عبور کنم . . .
احساسم را نمی فروشم ؛ حتی به بالاترین بها . . . !
ولی آنگونه که بخواهم خرج میکنم !
برای آنهایی که لایق هستند . . .
به گمانم یادت پنجره ی احساسم را، میکوبد . . .
زیرا که در دلم هوای دلتنگی بر پاست . . .
سکوت میکنم احساسم را هیچکس محرم نیست !
هیچکس ، حتی بهترین کسم . . .
دلم که گرفته ساز میزنم گاهی برای دلم ، زیر آواز میزنم . . .
دلم که میگیرد نام تو را داد میزنم . . .
دلم که میگیرد گاهی فقط آرام طعنه به احساس میزنم . . .
حالا دلم گرفته . . .
در زندگی به کسی اعتماد کن که بهش ایمان داری ، نه احساس !
دلم احساس غم دارد / در این انبوه ویرانی
کمی تا قسمتی ابری / و شاید باز بارانی . . .
جدا که شدیم هر دو به یک احساس رسیدیم !
تو به فراغت ، من به فراقت یک حرف تفاوت که مهم نیست . . .
دلت دریاست میدانم
پر از احساس بارانی و این زیباست میدانم
در این ایام نورانی دعایم کن
که قلبت چشمه جوشان خوبیهاست میدانم
خیال نمیکردم که بی خیال من بشی
اما تو بی خیالی و محاله مال من بشی . . .
چه نقاش ماهری است فکر و خیال ، وقتی که دانه دانه موهایت را سفید میکند . . .
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست
فقط کمی جای تو خالیست ، نمی آیی ؟
یادت هست ، خیالت هست ، خاطراتت هست ، فقط کمی جای تو خالیست ، نمی آیی ؟
دراز می کشم رو بروی آسمان
با سرانگشت خیالم می کشم ستاره ای نیمه جان
نشسته بر بالینش آدمکی تنها
دعا بر لب در حسرت آمین ها
آدمک غمگین چقدر شبیه من
ستاره ای ندارد میان هفت آسمان . . .
خیال تو می ارزد به عـشق همه انـسـآن های روی زمین !
وقتی سردم میشود کافیست حریر نازک خیالت را دور تا دور خودم بپیچم ؛ تا ابد گرم گرمم . . .
تو برایم چون منشوری . . .
در سفیدی خیالم بیا و خیالم را تجزیه کن ؛ رنگین کمان نگاهت خواهم شد !
و برو ، من هم برای اینکه راحت بروی میگویم : باشد ، برو خیالی نیست . . .
اما کیست که نداند بی تو تنها چیزی که هست خیال توست !
کنار تو در باران قدم میزنم . . .
چتر برای چه . . . ؟
“ خیال ” که خیس نمیشود . . . !
کمی نزیکتر بیا
خسته شدم از بس برای دیدنت تا مرز خیال آمدم . . .
خیلی وقت است که با تو زندگی می کنم . . .
یعنی ، چشم هایم را که می بندم تو می آیی !
خب همین بس است برایم ! نه ؟!
یعنی تو
خیال و رویایت هم آنقدرعزیز و بزرگ است برایم
که راضیم می کند . . . !
راضی که نه ! ولی . . . !
به پای هم پیر شدیم . . .
من ، و خیال تو !
آری . . .
روی خیالم خوابیده ای . . .
خوب میدانی خیالم برایت تخت است . . .
پیشم که نباشی خیالت را می گذارم زیر سرم و تخت می خوابم . . .
خیلی دوست دارم بدانم فکرو خیالت را ب کدامین سو روانه می کنی . . .
وقتی ک من اینجا . . .
دور از تو . . .
با خیال تو خوشم. . . !
دلم درد میکند
انگار خام بودند
خیال هایی که به خوردم دادی . . .
همه جا هستی
در نوشته هایم
در خیالم
در دنیایم
تنها جایی که باید باشی و ندارمت ، کنارم است !
جز خیال تو کسی با من زندگی نمیکنه . . .
مرا با ” خیالت ” تنها مگذار . . . !
مثل تو مهربان نیست، آزارم میدهد . . . !
خیالت را می فرستی در رویاهایم ک چه شود ؟
هی نبودنت را به رخم بکشی . . . ؟
پاییز باشد و . . .
باران باشد و . . .
کوچه ها و پرسه زدن و . . .
لیوانی چای داغ و . . .
سالهاست جاهای خالی را با خیال تو پر میکنم !
آه اما نمی دانی
این پاییزها ی لعنتی چقدر دیر می گذرند . . .