اِهـــِمـ اِهــِمــ(:
ســَلـــآمـ*>*
welcome :|
سپــآس+پلیــز (:
اشتباه تو تنها به دام انداختن کبوتر نبود !
تو گندم را بی اعتبار کردی …
.
.
.
وقتی نگاهشان رو به توست
تو لبخندشان را میبینی
من تیزیِ دندانشان را …
پس ؛
نپرس چرا مضطربم؟!
.
.
.
سخت است گلدان باشی
برای گلی که مصنوعی ست …
.
.
.
نا امیدانه تیغ را رها میکنم!
خودکشی برای زنده هاست …
.
تو گندم را بی اعتبار کردی …
.

.
وقتی نگاهشان رو به توست
تو لبخندشان را میبینی
من تیزیِ دندانشان را …
پس ؛
نپرس چرا مضطربم؟!
.

.
سخت است گلدان باشی
برای گلی که مصنوعی ست …
.
.
.
نا امیدانه تیغ را رها میکنم!
خودکشی برای زنده هاست …
.
…

.
.
بیش از این انتظار کشیدنم بیهوده است
تو نمی آیی !
این را از عرق شرم پنجره فهمیدم …
.

.
نگران تاول دستانت بودم؛
وقتی به من تبر میزدی…
.

.
بعد تو بغض و لبخندم را به هم آمیختم
از تو شعری گفتم و اشک خدا را ریختم
بعد تو طعنه ی ثانیه آزارم میداد،
ساعتم را در وسط شهر به دار آویختم
.

.
چه شاعرانه است فریادشان زیر پاهایمان!
برگ هایی که روزی برای آرامش،به سکوتشان پناه میبردیم …
.

.
آسمان برای لحظه ای قرمز شد تا تو توقف کنی
تمام خیابان را بغض بند آورده بود
و دستان منجمدم همچنان تو را فریاد میزدند،
آنرا شال گردنی سفید تو میشنید
حتی کفشهایت برای ماندن زمین را چنگ میزدند،
اما تو بی تفاوت به تمام این حقایق ؛
…رفتی…
.

.
تمام شهر پر از فیلتر سیگار است
بی وفا چند نفر را..!؟
.

.
به من نگو “گلم”!
من از سرنوشت گلبرگهای لای دفترت میترسم…
.

.
فرشته ای که برای نجاتم به زمین آمده بود،
رسالتش را به نگاهی دیگر فروخت!
کسی که میخواست مرا مثل خودش آسمانی کند،
حالا با کسی دیگر در این نزدیکیها زندگی میکند
من از او دلگیر نیستم؛ زمین است و هوسهایش …!
فقط کمی برایش نگرانم؛
او بالهایش را… و آسمان را فراموش کرده

ﺷﺐ ﺍﺳﺖ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﻣﯿﺮﻭﻡ …
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …
ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﮕﯿﺮﻡ .. ﺑﮕﯿﺮﻡ ..
ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!
.
.
.
”باختم” تا دلخوشت کنم ؛
بدان برگ برنده ات سادگیم نبود .. دلم بود !
.
.
.
عـــــزیزانی هستند که هیچ وقت تـــَــرکِت نمیکنن
امـــــّـــا . . .
خوب بلدن کاری کنن که خودت ،
یواش ، یواش ، پاورچین ، پاورچین ، ترکشون کنی!
.
.
.
اسباب بازیهایت را که جمع کردم
ماتم برد …
وقتی دِلـَــــم را میان آنها دیدم . . .
.
.
.
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ،
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریختند
.
ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎ ﺩﻟﺘﻨﮕﯿﻬﺎﯾﻢ …
ﺑﺎ ﻗﻠﺐِ ﻟِﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ …
ﺑﺎ ﻏُﺮﻭﺭِ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺍﻡ …
ﺳﺮﺍﻏﺶ ﺭﺍ ﺑﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﮕﯿﺮﻡ .. ﺑﮕﯿﺮﻡ ..
ﻧﮕﯿﺮﻡ …
ﻧﺰﺩﯾﮏِ ﺻﺒﺢ ﺍﺳﺖ …
ﺩﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺯﺩﻡ …
ﻣﺸﺘﺮﮎِ ﻣﻮﺭﺩِ ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝِ ﻣﮑﺎﻟﻤﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ !!
.

.
”باختم” تا دلخوشت کنم ؛
بدان برگ برنده ات سادگیم نبود .. دلم بود !
.

.
عـــــزیزانی هستند که هیچ وقت تـــَــرکِت نمیکنن
امـــــّـــا . . .
خوب بلدن کاری کنن که خودت ،
یواش ، یواش ، پاورچین ، پاورچین ، ترکشون کنی!
.

.
اسباب بازیهایت را که جمع کردم
ماتم برد …
وقتی دِلـَــــم را میان آنها دیدم . . .
.

.
مسافر بی بدرقه من
اینقدر بی صدا رفتی که از وداع جا ماندم ،
باز به غیرت چشمانم
که آبی پشت سرت ریختند
.
…

.
.
میدانم مرد ؛
“ﻣﺠﻨﻮﻥ” ﺍﻓﺴﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﺷﯽ …
مردی از جنس خودت
“ﻟﯿﻠﯽ” ﺍﺕ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺷﺎﺳﯽ ﺑﻠﻨﺪ …
“ﺑﻠﻨﺪ” ﻣﯽ ﮐﻨﻨﺪ …
.

.
ﺍﻭﻥ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﻫﻤﻪ ﻣﺜﻞ ﻣﻨﻦ…
ﺭﻓﺖ ﺳﺮﺍﻍ ﺑﻘﯿﻪ…
ﻣﻨﻢ ﻓﮑﺮﮐﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﻣﺜﻞ ﺍﻭﻧﻦ…
ﺧﻂ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺩﻭﺭﻫﻤﻪ…
.

.
وقتی میفهمیم قرار از دستش بدیم
دو دستی میچسبیم بهش . !
همین که مطمئن میشیم از دست دادنی نیست
شروع میکنیم به جفتک انداختن . !
.

.
.
ﺗﻮ ﺟﺎ ﺯﺩی
ﻣﻦ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ
ﺍﻭ ﺟﺎ ﮔﺮﻓﺖ
و ﻫﻤﻴﻦ یک ﺟﺎﺑﻪ ﺟﺎیی ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ . . .
.

.
نه تو رفتی نه من …
تمام این تنهایی به خاطر آمدن یه غریبه بود !
.

.
از کـِــنــارِ مــَטּ ڪہ گـُـذشــتـے
نـــگــاهــے بــیــنـداز…
بــه مـَـטּ ، بــه حـُـرم همــه بــوנכּ هــا…
فــاتـــحه اے بــفرستــ بــراے اســتخــوانهایـے
ڪہ چـــوכּ خــاکــستــرِ سـ ـ ـیــگـار
ســـالـهاستــ بـے مـَـصـرفـــ
زیــرِ خــروارهــا خــاطره خــاکـــ میــخـورند…!
.

.
.
این روزها جواب صداقت را با دروغ میدهند !
جواب محبت را با بی محبتی می دهند !
جواب با وفایی را با بی وفایی !
و جواب دوستی را با دشمنی !
چه خوب آرایه “تضاد” را به کار می برند !
.

.
به جان چشمانت قسم
اینبار آنچنان رفتنی ام …
که ، کاسه های آب را هم قسم دهی
نه آن روزها باز میگردند و نه من . . .
.

.
تـــــآ سنگـــــ نبــــآ شـــــی ….
بــتــــــ زنــدگــــی “هیــچکــس” نــخــــواهــــی شـد …
.

.
.
عشق من :
نگو بار گران بودیم و رفتیم . . .
نگو نامهربان بودیم و رفتیم . . .
اخه اینها دلیل محکمی نیست . . .
بگو با دیگران بودیم و رفتیم . . .
.

.
وقتی کســـــی در کنـــــــارت هست
خوب نگــــــاهش کــــن
بـــــه تمــــــــام جــــزئیــــــاتــــــــش
به لبخنـــــد بین حرف هایش
به سبــــــــک ادایـــــــــ کلمـــــــــاتــــــــش
به شیــــــــوه ی راه رفتنــــــــش، نشستنـــــــش
به چشـــــم هایش خیره شو
دست هـــــــایش را به حافظــــــه ات بسپار
گاهی آدم ها انقدر سریع میروند ،
که حسرت یک نگاه سَرسَری را هم به دلت میگذارند !
.
