12-12-2014، 20:44
اتحاد و انسجام اسلامی در اندیشه شهید مطهری
بی گمان، قرآن بهترین و كامل ترین منبع شناخت است؛ زیرا تنها كتاب وحیانی است كه از تحریف در امان مانده است. این كتاب به جهت خصوصیات منحصر به فرد، كتابی فراتاریخی، فرازمانی و فرا مكانی است و از دستبرد زمان دور بوده و گرد كهنگی بر آن نمی نشیند. این ویژگی از آن روست كه قرآن، فرستاده خداوندگاری است كه مطلق و بی نهایت است و از آن جا كه هركس بر شاكله وجودی خود عمل می كند، كنش خداوند نیز همانند وی مطلق و بی نهایت است. از این رو، دستیابی به محتوای بلند آن دور از دسترس همگان بوده و تنها به كسانی اختصاص دارد كه به تعبیر قرآنی رسوخ كنندگان در دانش و علم الهی هستند و برخوردار از طهارت روح و روان می باشند.
بهره گیری از قرآن
قرآن هرچند به جهت بندهای الفاظ و كلمات، نمی تواند كنش كاملی از علم اطلاقی خداوند باشد، ولی نسبت به ظرفیت واژگانی، در نهایت كمال خود بوده و هیچ گاه نمی توان مفاهیمی را كامل تر و مطلق تر از آن در حوزه واژگانی، ارایه داد. از این روست كه یكایك واژگان آن در جای مناسب قرار گرفته و به بهترین و كامل ترین شكل، مفاهیم و محتوایی كه خداوند مطلق و كامل اراده كرده را با خود حمل می كند.
دستیابی به این مفاهیم بلند تنها از عهده كسانی برمی آید كه از چشمه توحید، طهارت علم الهی سیراب شده و از دانش لدنی برخوردار شده اند. اینان بی هیچ شك و تردید اولیای معصوم الهی هستند كه به عنوان عترت طاهر(ع) در قرآن و سنت از آن یاد شده است. از این جهت، برای درك كامل و شناخت درست از مفاهیم بلند كتابی كه كنش الهی است، باید به عترت و آموزه های نبوی و علوم و دانش خاندان پاك پیامبر(ص) مراجعه نمود تا درك درستی به دست آورد. بنابراین، بهترین راه شناخت انسان، قرآن و بهترین راه رسیدن به محتوای آن عترت طاهر(ع) و سخنان و سنت ایشان است.
علامه شهید استاد مرتضی مطهری، اسلام شناس و قرآن پژوه بزرگ معاصر، در تحلیل خود از هر موضوعی به سراغ قرآن و سنت معصومین(ع) می رود و به تحلیل آن بر پایه این دو منبع اصیل و صادق می پردازد.
ریشه اختلافها چیست؟
استاد مطهری در بررسی تفسیری خود از سوره انفال درباره جنگ و صلح و تالیف میان مؤمنان، می كوشد با استفاده از علوم عقلی و نقلی (عقلی و روحی) تحلیلی از موضوع ارایه دهد. وی درباره ریشه یابی اختلاف میان بشر براین باور است كه ریشه اختلاف را باید در مسأله منفعت جویی بشر دانست. به نظر می رسد استاد دراین جا نیم نگاهی به دیدگاه استادش علامه طباطبایی(ره) درباره ریشه اختلافهای بشری دارد؛ زیرا علامه طباطبایی(ره) با عنایت به آیه ۳۲ سوره زخرف، براین باور است كه انسان به دلیل غریزه استخدام گری كه در ذات وی نهاده شده، موجودی تسخیرگر است و می كوشد تا به هر وسیله ای، دیگری را به استخدام خود در آورده و از منافع او بهره مند شود؛ از این رو روحیه استخدام گری، وی را وامی دارد به تشكیل اجتماع اقدام كند تا از منافع بیشتری از این طریق بهره مند شود.
به نظر استاد مطهری، اختلاف، عنصر اصلی زندگی بشر را تشكیل می دهد و انسان به طور طبیعی و غریزی موجودی است كه با دیگری (هركس كه باشد) اختلاف دارد.مراد ایشان، اختلاف در شكل ظاهری و روحیات و مانند آن نیست، بلكه منظور و مقصود ایشان اختلاف در رفتار و كنش و واكنشهای فردی است.
وی اختلاف را به عنوان یك اصل در زندگی بشر شناسایی و از این اصل به عنوان عامل یاد می كند. مقصود استاد از عاملیت دراین جا، همان اصالت و عنصر اصلی بودن است؛ بدین معنا كه اختلاف میان دو فرد اصالت دارد و امری عارضی نیست تا بتوان به آسانی آن را از میان برداشت و یا مهار و كنترل كرد و یا به شكلی از اشكال آن را تغییر داد.
اگر بخواهیم برای آن همانند بجوییم، می توانیم از بخل و حرص بشر سخن بگوییم كه آن نیز در تحلیل قرآنی از انسان و بشر، به عنوان امر اصیل شمرده شده و خداوند در قرآن، انسان را موجودی دانسته كه این گونه آفریده شده است؛ از این روست كه از این خصوصیات به خلقت و آفرینش تعبیر می كند تا اصالت و فطری و یا غریزی بودن موضوع را بنمایاند، چنانكه درباره حرص و آز انسانی می فرماید: «انسان این گونه آفریده شده كه حریص و آزمند باشد، هرگاه شر و بدی با او تماس بگیرد ناله می كند و هرگاه خیری به او برسد، از دیگری باز می دارد و برای خود می خواهد.»(۱)
استاد مطهری بر پایه شناخت قرآنی و آموزه های اسلامی در ریشه یابی علل اختلاف در میان بشر و فقدان همكاری و همدلی و اتحاد، به خود «اختلاف» اصالت می دهد و می گوید: «در زندگی فردی بشر عامل اولی، اختلاف است؛ یعنی اصل این است كه هیچ دو نفری با یكدیگر اتحاد نداشته باشند. به عبارت دیگر، با قطع نظر از نیروی خارجی كه باید بر وجود انسان حكومت كند، اگر انسان باشد با همان نیروهای داخلی اش، اصل، اختلاف است.»(۲)
وی در تبیین این مسأله براین باور است كه ریشه این اختلاف را باید در طبیعت بشر جست؛ زیرا منفعت خواهی انسان موجب می شود تا هركس دنبال منافع خود حركت كند و دیگری را به استخدام خود در آورد. از آن جا كه منافع افراد با هم تضاد دارد و هركس می كوشد تا به منافع بیشتر و آسان تر دست یابد، اختلاف و درگیری و تضاد میان افراد افزایش می یابد.
آن چه در تحلیل استاد مهم است، این كه ایشان نه تنها به اختلاف اصالت می بخشند، بلكه آن را امری طبیعی و غریزی بشر برمی شمارند كه این نگاه برگرفته از نگرش قرآنی علامه طباطبایی(ره ) درباره اصالت بخشی به استخدام بشر است كه در راستای منفعت جویی می باشد. استاد مطهری در تأكید بر مسأله طبیعی بودن اختلاف می فرماید: «چرا اختلاف اصل است؛ برای این كه من به حكم غریزه و طبیعت خودم دنبال منافع شخص خودم و دفع مضرات (زیان) از شخص خودم هستم. شما هم به حكم همان غریزه ذاتی خود دنبال منافع خودتان و دفع زیانها از خودتان هستید. همین مطلب سبب می شود كه میان ما و شما در یك مواردی اصطكاك و تصادم پیدا شود. یك منفعتی را می خواهم ببرم، شما هم می خواهید (همان منفعت را) ببرید. از همین جا تصادم و اختلاف به وجود می آید. این اصل اولی است.»(۳)
می توان گفت، كه استاد مطهری(ره) در این تحلیل اصالت را به اجتماع نمی دهد؛ زیرا اجتماع مجموع افرادی است كه به جهاتی با هم متحد شده اند.
ریشه اتحاد كجاست؟
اكنون اگر اصالت را به منفعت جویی بشر می دهیم و اختلاف به عنوان اصل در زندگی و حیات بشری جا می گیرد؛ ریشه اتحاد را كجا می توان جست؟ چگونه می شود كه انسانها با یكدیگر متحد شده و اجتماعات بشری را شكل دهند؟ چه نیرویی در انسان و یا بیرون انسان است كه وی را برمی انگیزد و یا وادار می سازد تا این منفعت جویی و اختلاف اصیل را به كنار نهد و برخلاف طبیعت خود، به منفعت دیگری و سود اجتماع بیندیشد و برای آن عمل كند و در راستای حفظ جامعه تلاش و حتی عزیزترین عنصر وجودی یعنی جانش را در این راه نهد؟
به نظر می رسد نمی توان اجتماعات بشری را كه برپایه منفعت عمومی و گرایش و همگرایی و همدلی بنا شده است نادیده گرفت، بنابراین یا باید به اجتماع واقع شده توجه داشت و آن را اصل دانست و یا عامل و عواملی را در درون و بیرون انسان جستجو كرد كه قویتر و نیرومندتر از این انگیزه و غریزه درونی بشر عمل می كنند و انسان را وادار می سازد تا به اتحاد و اجتماع روی آورد.
استاد مطهری(ره) در پاسخ به این پرسش، به اصولی اشاره می كند كه آنها را «عامل دومی» و یا «عامل بیرونی» برمی شمارد. این عوامل بیرونی چنان قوی و نیرومند هستند كه انسان را وادار می سازند تا برخلاف طبیعت اختلاف طلب و منفعت جوی خود، به اتحاد روی آورده و اجتماعات بشری را شكل دهد.
استاد شهید مطهری (ره) در این باره توضیح می دهد: «عواملی (در مقابل عامل اصلی و اولی) پیدا می شود كه اینها اصل اولی نیست. اصل دوم است. آن عوامل، افراد را با یكدیگر متحد می كند. مثلاً ما چند نفر در عین این كه منافعمان با یك دیگر اصطكاك دارد، چون فكر و اندیشه داریم، می بینیم یك منفعتی هست كه من به تنهایی نمی توانم به دست بیاورم، شما هم به تنهایی نمی توانید به دست بیاورید. می گوییم، بیاییم با هم دیگر اشتراك مساعی كنیم تا همه ما منتفع شویم. بعد هم منافع را میان خودمان تقسیم می كنیم. این عامل سبب می شود كه ما با یكدیگر متفق و متحد شویم. یا یك دشمن مشترك پیدا كنیم، با یكدیگر متحد شده و یك جبهه تشكیل می دهیم كه در مقابل او بتوانیم دفاع كنیم.»
استاد مطهری پس از بیان عامل و یا عواملی بیرونی كه موجب همگرایی میان انسانها می شود و بر عامل ذاتی و درونی چیره می گردد، آن را برای رسیدن به اتحاد و اجتماع ناكافی برمی شمارد و به جستجوی عوامل دیگری می پردازد.
به نظر استاد، منفعت مشترك و یا دشمن مشترك آن گونه قوی و نیرومند نیست تا ریشه اختلافهای غریزی و درونی را خشك كند و یا آن را تا آن اندازه كاهش دهد كه اتحاد و اجتماع را پدید آورد. به نظر وی، اشتراك در منافع و دشمن تنها این اندازه عاملیت را دارد كه انسان را با هم همكار كند. همكاری، امری مقطعی است و با به دست آمدن منفعت مشترك و یا برطرف شدن دشمن مشترك، این همكاری پایان می یابد.
وی در تبیین عاملیت اشتراك منافع و مضرات، مثال می زند: «این گونه امور (اشتراك در منافع و یا دفع دشمن مشترك) ما را متحد نمی كند، بلكه همكار می كند. وقتی چند نفر سرمایه دار، سرمایه هایشان را روی هم می گذارند تا معامله پر سودی انجام دهند، اینها با یكدیگر همكاری می كنند. هماهنگی هم در میانشان پیدا می شود، اما روحشان با یكدیگر آمیخته نیست. فقط همكاری است برای بردن سود بیشتر، برای همین، همان ساعتی كه این سود بیشتر از میان برود، همكاری به هم می خورد؛ همان ساعتی كه می بینند بعضی از این افراد را می شود كنار زد تا خودشان سود بیشتری ببرند، آن ها را كنار می زنند.»(۴)
عوامل معنوی اتحاد
مطهری (ره) در جستجوی خود برای دستیابی به عاملی نیرومندتر و پایدارتر در ایجاد وحدت، اتحاد و اجتماع، با توجه به آموزه های قرآنی، به عامل معنوی، روحی و عاطفی می رسد. در تحلیل قرآنی، از ویژگی های بشری، كه شناخت خود از انسان را برپایه داده های وحیانی و آموزه های نبوی و ولایتی نهاده است، به عنصر همدلی می رسد كه حالتی عاطفی، معنوی و روحی است. همدلی كه وی از آن سخن می گوید در مسأله تألیف میان مؤمنان به خوبی مطرح و تبیین شده و در آیه ۶۳ سوره انفال بدان پرداخته شده است.
وی درباره همدلی و این كه انگیزه قوی، پایدار و مؤثری است كه می تواند عامل قوی اختلاف بشری را كه عاملی غریزی و فطری است به كناری نهد، می گوید: «گاهی عواملی در انسان پیدا می شود كه واقعاً انسانها را متفق و متحد می كند؛ نه فقط همكاری می كنند، بلكه همروح و همدل می كند؛ و همدلی مافوق همكاری است. مافوق همزبانی است؛ یعنی طوری می شود كه هر فردی كه درباره سرنوشت خود می اندیشد، او را همان مقدار دوست دارد كه خودش را دوست دارد و بلكه بیشتر، دیگری را بر خودش مقدم می دارد. آیه كریمه قرآن می فرماید: «دیگران را بر خودشان مقدم می دارند هر چند كه خودشان در فقر و تنگدستی باشند.» این یك مسأله دیگری است. چطور می شود كه افرادی واقعاً از نظر روحی متحد بشوند، در حدی كه همروح بشوند، نه فقط همكار برای جلب منافع و یا مضرات؟ گاهی افرادی با یكدیگر همكاری می كنند، ولی همروح نیستند. همروحی بستگی دارد به اینكه در روح افراد، یك عاطفه ای پیدا شود كه به موجب آن، افراد همدیگر را عضو یك پیكر ببینند. این است كه گفتیم، اصل اولی در زندگی بشر اختلاف است و اگر اتحادی پیدا بشود به معنای همكاری است نه اتحاد واقعی، آن هم در شرایط خاصی كه منافع اقتضا می كند.»(۵)
بی گمان، قرآن بهترین و كامل ترین منبع شناخت است؛ زیرا تنها كتاب وحیانی است كه از تحریف در امان مانده است. این كتاب به جهت خصوصیات منحصر به فرد، كتابی فراتاریخی، فرازمانی و فرا مكانی است و از دستبرد زمان دور بوده و گرد كهنگی بر آن نمی نشیند. این ویژگی از آن روست كه قرآن، فرستاده خداوندگاری است كه مطلق و بی نهایت است و از آن جا كه هركس بر شاكله وجودی خود عمل می كند، كنش خداوند نیز همانند وی مطلق و بی نهایت است. از این رو، دستیابی به محتوای بلند آن دور از دسترس همگان بوده و تنها به كسانی اختصاص دارد كه به تعبیر قرآنی رسوخ كنندگان در دانش و علم الهی هستند و برخوردار از طهارت روح و روان می باشند.
بهره گیری از قرآن
قرآن هرچند به جهت بندهای الفاظ و كلمات، نمی تواند كنش كاملی از علم اطلاقی خداوند باشد، ولی نسبت به ظرفیت واژگانی، در نهایت كمال خود بوده و هیچ گاه نمی توان مفاهیمی را كامل تر و مطلق تر از آن در حوزه واژگانی، ارایه داد. از این روست كه یكایك واژگان آن در جای مناسب قرار گرفته و به بهترین و كامل ترین شكل، مفاهیم و محتوایی كه خداوند مطلق و كامل اراده كرده را با خود حمل می كند.
دستیابی به این مفاهیم بلند تنها از عهده كسانی برمی آید كه از چشمه توحید، طهارت علم الهی سیراب شده و از دانش لدنی برخوردار شده اند. اینان بی هیچ شك و تردید اولیای معصوم الهی هستند كه به عنوان عترت طاهر(ع) در قرآن و سنت از آن یاد شده است. از این جهت، برای درك كامل و شناخت درست از مفاهیم بلند كتابی كه كنش الهی است، باید به عترت و آموزه های نبوی و علوم و دانش خاندان پاك پیامبر(ص) مراجعه نمود تا درك درستی به دست آورد. بنابراین، بهترین راه شناخت انسان، قرآن و بهترین راه رسیدن به محتوای آن عترت طاهر(ع) و سخنان و سنت ایشان است.
علامه شهید استاد مرتضی مطهری، اسلام شناس و قرآن پژوه بزرگ معاصر، در تحلیل خود از هر موضوعی به سراغ قرآن و سنت معصومین(ع) می رود و به تحلیل آن بر پایه این دو منبع اصیل و صادق می پردازد.
ریشه اختلافها چیست؟
استاد مطهری در بررسی تفسیری خود از سوره انفال درباره جنگ و صلح و تالیف میان مؤمنان، می كوشد با استفاده از علوم عقلی و نقلی (عقلی و روحی) تحلیلی از موضوع ارایه دهد. وی درباره ریشه یابی اختلاف میان بشر براین باور است كه ریشه اختلاف را باید در مسأله منفعت جویی بشر دانست. به نظر می رسد استاد دراین جا نیم نگاهی به دیدگاه استادش علامه طباطبایی(ره) درباره ریشه اختلافهای بشری دارد؛ زیرا علامه طباطبایی(ره) با عنایت به آیه ۳۲ سوره زخرف، براین باور است كه انسان به دلیل غریزه استخدام گری كه در ذات وی نهاده شده، موجودی تسخیرگر است و می كوشد تا به هر وسیله ای، دیگری را به استخدام خود در آورده و از منافع او بهره مند شود؛ از این رو روحیه استخدام گری، وی را وامی دارد به تشكیل اجتماع اقدام كند تا از منافع بیشتری از این طریق بهره مند شود.
به نظر استاد مطهری، اختلاف، عنصر اصلی زندگی بشر را تشكیل می دهد و انسان به طور طبیعی و غریزی موجودی است كه با دیگری (هركس كه باشد) اختلاف دارد.مراد ایشان، اختلاف در شكل ظاهری و روحیات و مانند آن نیست، بلكه منظور و مقصود ایشان اختلاف در رفتار و كنش و واكنشهای فردی است.
وی اختلاف را به عنوان یك اصل در زندگی بشر شناسایی و از این اصل به عنوان عامل یاد می كند. مقصود استاد از عاملیت دراین جا، همان اصالت و عنصر اصلی بودن است؛ بدین معنا كه اختلاف میان دو فرد اصالت دارد و امری عارضی نیست تا بتوان به آسانی آن را از میان برداشت و یا مهار و كنترل كرد و یا به شكلی از اشكال آن را تغییر داد.
اگر بخواهیم برای آن همانند بجوییم، می توانیم از بخل و حرص بشر سخن بگوییم كه آن نیز در تحلیل قرآنی از انسان و بشر، به عنوان امر اصیل شمرده شده و خداوند در قرآن، انسان را موجودی دانسته كه این گونه آفریده شده است؛ از این روست كه از این خصوصیات به خلقت و آفرینش تعبیر می كند تا اصالت و فطری و یا غریزی بودن موضوع را بنمایاند، چنانكه درباره حرص و آز انسانی می فرماید: «انسان این گونه آفریده شده كه حریص و آزمند باشد، هرگاه شر و بدی با او تماس بگیرد ناله می كند و هرگاه خیری به او برسد، از دیگری باز می دارد و برای خود می خواهد.»(۱)
استاد مطهری بر پایه شناخت قرآنی و آموزه های اسلامی در ریشه یابی علل اختلاف در میان بشر و فقدان همكاری و همدلی و اتحاد، به خود «اختلاف» اصالت می دهد و می گوید: «در زندگی فردی بشر عامل اولی، اختلاف است؛ یعنی اصل این است كه هیچ دو نفری با یكدیگر اتحاد نداشته باشند. به عبارت دیگر، با قطع نظر از نیروی خارجی كه باید بر وجود انسان حكومت كند، اگر انسان باشد با همان نیروهای داخلی اش، اصل، اختلاف است.»(۲)
وی در تبیین این مسأله براین باور است كه ریشه این اختلاف را باید در طبیعت بشر جست؛ زیرا منفعت خواهی انسان موجب می شود تا هركس دنبال منافع خود حركت كند و دیگری را به استخدام خود در آورد. از آن جا كه منافع افراد با هم تضاد دارد و هركس می كوشد تا به منافع بیشتر و آسان تر دست یابد، اختلاف و درگیری و تضاد میان افراد افزایش می یابد.
آن چه در تحلیل استاد مهم است، این كه ایشان نه تنها به اختلاف اصالت می بخشند، بلكه آن را امری طبیعی و غریزی بشر برمی شمارند كه این نگاه برگرفته از نگرش قرآنی علامه طباطبایی(ره ) درباره اصالت بخشی به استخدام بشر است كه در راستای منفعت جویی می باشد. استاد مطهری در تأكید بر مسأله طبیعی بودن اختلاف می فرماید: «چرا اختلاف اصل است؛ برای این كه من به حكم غریزه و طبیعت خودم دنبال منافع شخص خودم و دفع مضرات (زیان) از شخص خودم هستم. شما هم به حكم همان غریزه ذاتی خود دنبال منافع خودتان و دفع زیانها از خودتان هستید. همین مطلب سبب می شود كه میان ما و شما در یك مواردی اصطكاك و تصادم پیدا شود. یك منفعتی را می خواهم ببرم، شما هم می خواهید (همان منفعت را) ببرید. از همین جا تصادم و اختلاف به وجود می آید. این اصل اولی است.»(۳)
می توان گفت، كه استاد مطهری(ره) در این تحلیل اصالت را به اجتماع نمی دهد؛ زیرا اجتماع مجموع افرادی است كه به جهاتی با هم متحد شده اند.
ریشه اتحاد كجاست؟
اكنون اگر اصالت را به منفعت جویی بشر می دهیم و اختلاف به عنوان اصل در زندگی و حیات بشری جا می گیرد؛ ریشه اتحاد را كجا می توان جست؟ چگونه می شود كه انسانها با یكدیگر متحد شده و اجتماعات بشری را شكل دهند؟ چه نیرویی در انسان و یا بیرون انسان است كه وی را برمی انگیزد و یا وادار می سازد تا این منفعت جویی و اختلاف اصیل را به كنار نهد و برخلاف طبیعت خود، به منفعت دیگری و سود اجتماع بیندیشد و برای آن عمل كند و در راستای حفظ جامعه تلاش و حتی عزیزترین عنصر وجودی یعنی جانش را در این راه نهد؟
به نظر می رسد نمی توان اجتماعات بشری را كه برپایه منفعت عمومی و گرایش و همگرایی و همدلی بنا شده است نادیده گرفت، بنابراین یا باید به اجتماع واقع شده توجه داشت و آن را اصل دانست و یا عامل و عواملی را در درون و بیرون انسان جستجو كرد كه قویتر و نیرومندتر از این انگیزه و غریزه درونی بشر عمل می كنند و انسان را وادار می سازد تا به اتحاد و اجتماع روی آورد.
استاد مطهری(ره) در پاسخ به این پرسش، به اصولی اشاره می كند كه آنها را «عامل دومی» و یا «عامل بیرونی» برمی شمارد. این عوامل بیرونی چنان قوی و نیرومند هستند كه انسان را وادار می سازند تا برخلاف طبیعت اختلاف طلب و منفعت جوی خود، به اتحاد روی آورده و اجتماعات بشری را شكل دهد.
استاد شهید مطهری (ره) در این باره توضیح می دهد: «عواملی (در مقابل عامل اصلی و اولی) پیدا می شود كه اینها اصل اولی نیست. اصل دوم است. آن عوامل، افراد را با یكدیگر متحد می كند. مثلاً ما چند نفر در عین این كه منافعمان با یك دیگر اصطكاك دارد، چون فكر و اندیشه داریم، می بینیم یك منفعتی هست كه من به تنهایی نمی توانم به دست بیاورم، شما هم به تنهایی نمی توانید به دست بیاورید. می گوییم، بیاییم با هم دیگر اشتراك مساعی كنیم تا همه ما منتفع شویم. بعد هم منافع را میان خودمان تقسیم می كنیم. این عامل سبب می شود كه ما با یكدیگر متفق و متحد شویم. یا یك دشمن مشترك پیدا كنیم، با یكدیگر متحد شده و یك جبهه تشكیل می دهیم كه در مقابل او بتوانیم دفاع كنیم.»
استاد مطهری پس از بیان عامل و یا عواملی بیرونی كه موجب همگرایی میان انسانها می شود و بر عامل ذاتی و درونی چیره می گردد، آن را برای رسیدن به اتحاد و اجتماع ناكافی برمی شمارد و به جستجوی عوامل دیگری می پردازد.
به نظر استاد، منفعت مشترك و یا دشمن مشترك آن گونه قوی و نیرومند نیست تا ریشه اختلافهای غریزی و درونی را خشك كند و یا آن را تا آن اندازه كاهش دهد كه اتحاد و اجتماع را پدید آورد. به نظر وی، اشتراك در منافع و دشمن تنها این اندازه عاملیت را دارد كه انسان را با هم همكار كند. همكاری، امری مقطعی است و با به دست آمدن منفعت مشترك و یا برطرف شدن دشمن مشترك، این همكاری پایان می یابد.
وی در تبیین عاملیت اشتراك منافع و مضرات، مثال می زند: «این گونه امور (اشتراك در منافع و یا دفع دشمن مشترك) ما را متحد نمی كند، بلكه همكار می كند. وقتی چند نفر سرمایه دار، سرمایه هایشان را روی هم می گذارند تا معامله پر سودی انجام دهند، اینها با یكدیگر همكاری می كنند. هماهنگی هم در میانشان پیدا می شود، اما روحشان با یكدیگر آمیخته نیست. فقط همكاری است برای بردن سود بیشتر، برای همین، همان ساعتی كه این سود بیشتر از میان برود، همكاری به هم می خورد؛ همان ساعتی كه می بینند بعضی از این افراد را می شود كنار زد تا خودشان سود بیشتری ببرند، آن ها را كنار می زنند.»(۴)
عوامل معنوی اتحاد
مطهری (ره) در جستجوی خود برای دستیابی به عاملی نیرومندتر و پایدارتر در ایجاد وحدت، اتحاد و اجتماع، با توجه به آموزه های قرآنی، به عامل معنوی، روحی و عاطفی می رسد. در تحلیل قرآنی، از ویژگی های بشری، كه شناخت خود از انسان را برپایه داده های وحیانی و آموزه های نبوی و ولایتی نهاده است، به عنصر همدلی می رسد كه حالتی عاطفی، معنوی و روحی است. همدلی كه وی از آن سخن می گوید در مسأله تألیف میان مؤمنان به خوبی مطرح و تبیین شده و در آیه ۶۳ سوره انفال بدان پرداخته شده است.
وی درباره همدلی و این كه انگیزه قوی، پایدار و مؤثری است كه می تواند عامل قوی اختلاف بشری را كه عاملی غریزی و فطری است به كناری نهد، می گوید: «گاهی عواملی در انسان پیدا می شود كه واقعاً انسانها را متفق و متحد می كند؛ نه فقط همكاری می كنند، بلكه همروح و همدل می كند؛ و همدلی مافوق همكاری است. مافوق همزبانی است؛ یعنی طوری می شود كه هر فردی كه درباره سرنوشت خود می اندیشد، او را همان مقدار دوست دارد كه خودش را دوست دارد و بلكه بیشتر، دیگری را بر خودش مقدم می دارد. آیه كریمه قرآن می فرماید: «دیگران را بر خودشان مقدم می دارند هر چند كه خودشان در فقر و تنگدستی باشند.» این یك مسأله دیگری است. چطور می شود كه افرادی واقعاً از نظر روحی متحد بشوند، در حدی كه همروح بشوند، نه فقط همكار برای جلب منافع و یا مضرات؟ گاهی افرادی با یكدیگر همكاری می كنند، ولی همروح نیستند. همروحی بستگی دارد به اینكه در روح افراد، یك عاطفه ای پیدا شود كه به موجب آن، افراد همدیگر را عضو یك پیكر ببینند. این است كه گفتیم، اصل اولی در زندگی بشر اختلاف است و اگر اتحادی پیدا بشود به معنای همكاری است نه اتحاد واقعی، آن هم در شرایط خاصی كه منافع اقتضا می كند.»(۵)