24-10-2014، 12:48
آسمانی که آبی ترین مشرق هستی در آستان عزیزش جاریست . . .
این ضریح ایلیاتی یادگار بارش یکریز دل هایی است که نسبتی با نور و آینه و عشق داشته اند و گاه و بی گاه مفاتیح باران را ،
باریده اند و روییده اند . . .
روییده اند و بوییده اند . . .
بوییده اند و زیبا شده اند . . .
همه می دانند که در پای این پنجره تا آسمان بلند چه دستان زلالی که تقسیم نور و مهربانی نکرده اند و کمی پایین تر از رواق دل ها در فاصله رکعتی عشق و قنوتی با شکوه چه مردمان روشنی که زیارت امین الله خوانده اند و تکثیر شده اند.
هر وقت خورشید کفاف دلمان را ندهد، می آییم به این ملکوت آباد خیس، با کبوترهای خیس، با آوازی خیس و با کلماتی خیس تر می آییم تا به رسم امانت دلی را که نداریم به باران بسپاریم.
هر وقت خورشید کفاف دلمان را ندهد منتظر می مانیم تا در مقدم هشتمین ترانه هستی دف بگیریم و در این دفادف شیرین به نور اقتدا کنیم. زیارت نامه نور را به غزل بسپاریم تا بدون آن که بخواهیم عاشق شویم، تا بدون آن که بخواهیم به فردا برسیم و از حال و روزمان خورشید بریزد و لبخند و حالا، رست حالا چند وقتی است که منتظر مانده ایم تا از حضور نورانی هشتمین اتفاق زلال هستی رخصت بگیریم و دف زنان تکرار کنیم که دوباره آمده ایم سربلند و سربه زیر به حرمت امام هشتم (علیه السلام).
دوباره آمده ایم تا در رواق دل های بارانی تان، زیارت نامه شوق بخوانیم. دوباره آمده ایم تا همچنان اسیر مهربانی آقا امام رضا (علیه السلام) بمانیم، دوباره آمده ایم همسایه دیوار به دیوار لبخند زلال شما شویم. دوباره آمده ایم تا به نجابت شما دخیل ببندیم به حرمت آقای هشتم. آقایی که پهنای آفتابش تا غروب جهان ابدی است و با غروب روزها و روزمرگی های ما تمام نمی شود و ما از امر
این ضریح ایلیاتی یادگار بارش یکریز دل هایی است که نسبتی با نور و آینه و عشق داشته اند و گاه و بی گاه مفاتیح باران را ،
باریده اند و روییده اند . . .
روییده اند و بوییده اند . . .
بوییده اند و زیبا شده اند . . .
همه می دانند که در پای این پنجره تا آسمان بلند چه دستان زلالی که تقسیم نور و مهربانی نکرده اند و کمی پایین تر از رواق دل ها در فاصله رکعتی عشق و قنوتی با شکوه چه مردمان روشنی که زیارت امین الله خوانده اند و تکثیر شده اند.
هر وقت خورشید کفاف دلمان را ندهد، می آییم به این ملکوت آباد خیس، با کبوترهای خیس، با آوازی خیس و با کلماتی خیس تر می آییم تا به رسم امانت دلی را که نداریم به باران بسپاریم.
هر وقت خورشید کفاف دلمان را ندهد منتظر می مانیم تا در مقدم هشتمین ترانه هستی دف بگیریم و در این دفادف شیرین به نور اقتدا کنیم. زیارت نامه نور را به غزل بسپاریم تا بدون آن که بخواهیم عاشق شویم، تا بدون آن که بخواهیم به فردا برسیم و از حال و روزمان خورشید بریزد و لبخند و حالا، رست حالا چند وقتی است که منتظر مانده ایم تا از حضور نورانی هشتمین اتفاق زلال هستی رخصت بگیریم و دف زنان تکرار کنیم که دوباره آمده ایم سربلند و سربه زیر به حرمت امام هشتم (علیه السلام).
دوباره آمده ایم تا در رواق دل های بارانی تان، زیارت نامه شوق بخوانیم. دوباره آمده ایم تا همچنان اسیر مهربانی آقا امام رضا (علیه السلام) بمانیم، دوباره آمده ایم همسایه دیوار به دیوار لبخند زلال شما شویم. دوباره آمده ایم تا به نجابت شما دخیل ببندیم به حرمت آقای هشتم. آقایی که پهنای آفتابش تا غروب جهان ابدی است و با غروب روزها و روزمرگی های ما تمام نمی شود و ما از امر