20-10-2014، 13:26
2 فرمول غلط در تربیت کودک
الگوهای متناقض در تربیت كودك شامل این موارد می شود: تهدیدها، رشوه ها، وعده ها، سخنان نیشدار و طعنه آمیز، موعظه و سخنرانی درباره دروغ گویی و دزدی و آموزش ادب با بی ادبی و بی احترامی و مواردی از این قبیل.
الگوهای معینی كه برای برقراری ارتباط با كودكان به كار می رود تقریبا همواره درست عمل نمی كنند یعنی گاه برعكس هدف و منظور ما نتیجه می دهند؛ این الگوها نه تنها ما را در دستیابی به اهداف درازمدتمان یاری نمی كنند، بلكه غالبا خرابكاری هم در خانه به وجود می آورند. الگوهای متناقض در تربیت كودك شامل این موارد می شود: تهدیدها، رشوه ها، وعده ها، سخنان نیشدار و طعنه آمیز، موعظه و سخنرانی درباره دروغ گویی و دزدی و آموزش ادب با بی ادبی و بی احترامی و مواردی از این قبیل.
تهدید ها نوعی دعوت به بدرفتاری
وقتی كودكان را تهدید می كنیم، در واقع آنان را دعوت می كنیم كه عمل ممنوع شده را مجددا انجام دهند. وقتی به كودك می گوییم: «اگر تو یكبار دیگر آن را انجام بدهی ...» او واژه های «اگر تو» را نمی شنود.
او فقط این قسمت از حرف ما را می شنود كه «یكبار دیگر آن كار را انجام بده» بعضی وقت ها، كودك این گفته را اینگونه تفسیر می كند: «مادر انتظار دارد كه من یكبار دیگر این كار را انجام بدهم، وگرنه ناامید خواهد شد.»
این قبیل هشدارها كه شاید از نظر بزرگسالان معقول باشند نه تنها دردی را دوا نمی كنند، بلكه كار را بدتر هم می كنند. با این قبیل هشدارها می توان اطمینان داشت كه آن عمل مخرب و نفرت انگیز دوباره انجام خواهد شد.
هشدار، خودمختاری كودك را به مبارزه دعوت می كند. اگر كودك نسبت به خودش احترام قایل باشد، باید دوباره نافرمانی كند تا به خودش و به دیگران نشان دهد كه آدم بزدل و ترسویی نیست.
پیمان پنج ساله با وجود هشدارهای بسیار، پرتاب توپ به سمت پنجره را ادامه داد. سرانجام صبر مادر تمام شد و به او گفت: «اگر این توپ یكبار دیگر به پنجره بخورد، روزگارت را سیاه خواهم كرد،خیالت راحت باشد.» یك دقیقه بعد، صدای شكستن شیشه به مادر گفت كه هشدار او چه تاثیری داشته است.
صحنه ای را كه پس از تهدیدها، وعده ها و بدرفتاری پیاپی، به وجود آمد، می توان به آسانی در خیال مجسم كرد. به عكس، حادثه زیرتصویری است از برخورد موثر با بدرفتاری بدون توسل به تهدیدها.
پارسای هفت ساله تفنگ بادی اش را به طرف برادر نوزادش گرفت و شلیك كرد. مادر گفت: پارسا به برادرت شلیك نكن به هدف شلیك كن. پارسا بار دیگر به برادرش شلیك كرد. مادر تفنگ را از او گرفت و به او گفت: «به آدم ها نباید شلیك كرد.»
مادر كاری را انجام داد كه احساس كرد برای مراقبت از نوزادش و در عین حال حمایت از الگوهای رفتاری قابل قبول باید انجام دهد. پارسا عواقب اعمالش را بدون این كه آسیبی به نفسش برسد، آموخت. راه حل های ارایه شده مشخص بودند : یا باید تنها به هدف شلیك كرد یا باید امتیاز داشتن تفنگ را از دست داد.
در این حادثه، مادر از به كارگیری آن راه های متداول پرهیز كرد. وی در راهی كه آشكارا به شكست منتهی می شد، قدم نگذاشت: «بس كن پارسا! كاری بهتر از این كه به برادرت شلیك كنی بلد نیستی؟ نشانه ای بهتر از برادرت گیر نیاوردی؟ اگر یك بار دیگر این كار را بكنی، بهت می فهمانم. فقط یك بار دیگر، آن وقت تفنگت را می گیرم.»
پاسخی كه كودك به این نوع تذكر می دهد، تكرار عمل ممنوع شده خواهد بود، مگر این كه كودك، آدمی رام و سر به زیر باشد. لازم به توضیح نیست كه صحنه بعدی چه خواهد بود. هر پدر یا مادری می تواند به راحتی آن را بازسازی كند.
رشوه گرفتن، فرمول اگر ـ آن وقت
اگر ـ آن وقت نوعی از برخورد است كه در آن، به طور آشكار به كودك گفته می شود كه اگر كاری را انجام دهد یا ندهد، آن وقت به او پاداش خواهند داد. این نوع برخورد نیز همچون برخورد قبلی متناقض است: «اگر با برادر كوچكت خوب باشی، آن وقت تو را به سینما خواهم برد.»
«اگر رختخوابت را دوباره خیس نكنی، آن وقت من هم در عید یك دوچرخه برایت خواهم خرید.»
«اگر این شعر را یاد بگیری، آن وقت تو را به سفر خواهم برد.»
این طرز برخورد «اگر آن وقت» ممكن است كودك را گاهی برای رسیدن به اهداف فوری و كوتاه مدت تحریك كند. اما به ندرت اتفاق می افتد كه این نوع برخورد كودك را به سوی كوشش های پیگیر و طولانی مدت سوق دهد. گفتار ما به او می فهماند كه ما به توانایی او برای تغییر یافتن و بهتر شدن تردید داریم. «اگر تو این شعر را یاد بگیری»، یعنی این كه «ما یقین نداریم كه تو بتوانی»، «اگر تو دیگر رختخوابت را خیس نكنی»، یعنی این كه «ما گمان نمی كنیم كه تو بتوانی بسترت را خیس نكنی.»
پاداش هایی هم كه به عنوان رشوه به كودك داده می شوند، از لحاظ اخلاقی ایراد دارند.
حالا از پسر بچه ای صحبت می كنیم كه می گفت: «من این فكر را در سر مادرم نگه می دارم كه بد خواهم بود و از این طریق چیزی را كه می خواهم گیر می آورم. البته بعضی وقت ها هم ناچارم راستی راستی بد باشم تا یك وقت مادر فكر نكند كه بی خود و بی جهت به من باج می دهد.»
این نوع استدلال ممكن است به زودی به داد و ستد و رشوه گیری منجر شود و از كودك یك معامله گر بسازد.
معامله گری كه در ازای كارهای «مثبت» و رفتارهای «خوب» خود تقاضای پاداش و اضافه حقوق دارد، یا در واقع رشوه می خواهد. برخی از پدر و مادرها در برابر كودكانشان چنان مقید شده اند كه جرات ندارند، دست خالی به خانه بیایند. بچه های این قبیل والدین به جای این كه هنگام ورود پدر و مادرشان، با یك «سلام» گرم صمیمانه به استقبالشان بروند، پشت سر هم داد می زنند كه «برای من چیزی خریدی؟ خریدی؟ خریدی؟»
الگوهای متناقض در تربیت كودك شامل این موارد می شود: تهدیدها، رشوه ها، وعده ها، سخنان نیشدار و طعنه آمیز، موعظه و سخنرانی درباره دروغ گویی و دزدی و آموزش ادب با بی ادبی و بی احترامی و مواردی از این قبیل.
الگوهای معینی كه برای برقراری ارتباط با كودكان به كار می رود تقریبا همواره درست عمل نمی كنند یعنی گاه برعكس هدف و منظور ما نتیجه می دهند؛ این الگوها نه تنها ما را در دستیابی به اهداف درازمدتمان یاری نمی كنند، بلكه غالبا خرابكاری هم در خانه به وجود می آورند. الگوهای متناقض در تربیت كودك شامل این موارد می شود: تهدیدها، رشوه ها، وعده ها، سخنان نیشدار و طعنه آمیز، موعظه و سخنرانی درباره دروغ گویی و دزدی و آموزش ادب با بی ادبی و بی احترامی و مواردی از این قبیل.
تهدید ها نوعی دعوت به بدرفتاری
وقتی كودكان را تهدید می كنیم، در واقع آنان را دعوت می كنیم كه عمل ممنوع شده را مجددا انجام دهند. وقتی به كودك می گوییم: «اگر تو یكبار دیگر آن را انجام بدهی ...» او واژه های «اگر تو» را نمی شنود.
او فقط این قسمت از حرف ما را می شنود كه «یكبار دیگر آن كار را انجام بده» بعضی وقت ها، كودك این گفته را اینگونه تفسیر می كند: «مادر انتظار دارد كه من یكبار دیگر این كار را انجام بدهم، وگرنه ناامید خواهد شد.»
این قبیل هشدارها كه شاید از نظر بزرگسالان معقول باشند نه تنها دردی را دوا نمی كنند، بلكه كار را بدتر هم می كنند. با این قبیل هشدارها می توان اطمینان داشت كه آن عمل مخرب و نفرت انگیز دوباره انجام خواهد شد.
هشدار، خودمختاری كودك را به مبارزه دعوت می كند. اگر كودك نسبت به خودش احترام قایل باشد، باید دوباره نافرمانی كند تا به خودش و به دیگران نشان دهد كه آدم بزدل و ترسویی نیست.
پیمان پنج ساله با وجود هشدارهای بسیار، پرتاب توپ به سمت پنجره را ادامه داد. سرانجام صبر مادر تمام شد و به او گفت: «اگر این توپ یكبار دیگر به پنجره بخورد، روزگارت را سیاه خواهم كرد،خیالت راحت باشد.» یك دقیقه بعد، صدای شكستن شیشه به مادر گفت كه هشدار او چه تاثیری داشته است.
صحنه ای را كه پس از تهدیدها، وعده ها و بدرفتاری پیاپی، به وجود آمد، می توان به آسانی در خیال مجسم كرد. به عكس، حادثه زیرتصویری است از برخورد موثر با بدرفتاری بدون توسل به تهدیدها.
پارسای هفت ساله تفنگ بادی اش را به طرف برادر نوزادش گرفت و شلیك كرد. مادر گفت: پارسا به برادرت شلیك نكن به هدف شلیك كن. پارسا بار دیگر به برادرش شلیك كرد. مادر تفنگ را از او گرفت و به او گفت: «به آدم ها نباید شلیك كرد.»
مادر كاری را انجام داد كه احساس كرد برای مراقبت از نوزادش و در عین حال حمایت از الگوهای رفتاری قابل قبول باید انجام دهد. پارسا عواقب اعمالش را بدون این كه آسیبی به نفسش برسد، آموخت. راه حل های ارایه شده مشخص بودند : یا باید تنها به هدف شلیك كرد یا باید امتیاز داشتن تفنگ را از دست داد.
در این حادثه، مادر از به كارگیری آن راه های متداول پرهیز كرد. وی در راهی كه آشكارا به شكست منتهی می شد، قدم نگذاشت: «بس كن پارسا! كاری بهتر از این كه به برادرت شلیك كنی بلد نیستی؟ نشانه ای بهتر از برادرت گیر نیاوردی؟ اگر یك بار دیگر این كار را بكنی، بهت می فهمانم. فقط یك بار دیگر، آن وقت تفنگت را می گیرم.»
پاسخی كه كودك به این نوع تذكر می دهد، تكرار عمل ممنوع شده خواهد بود، مگر این كه كودك، آدمی رام و سر به زیر باشد. لازم به توضیح نیست كه صحنه بعدی چه خواهد بود. هر پدر یا مادری می تواند به راحتی آن را بازسازی كند.
رشوه گرفتن، فرمول اگر ـ آن وقت
اگر ـ آن وقت نوعی از برخورد است كه در آن، به طور آشكار به كودك گفته می شود كه اگر كاری را انجام دهد یا ندهد، آن وقت به او پاداش خواهند داد. این نوع برخورد نیز همچون برخورد قبلی متناقض است: «اگر با برادر كوچكت خوب باشی، آن وقت تو را به سینما خواهم برد.»
«اگر رختخوابت را دوباره خیس نكنی، آن وقت من هم در عید یك دوچرخه برایت خواهم خرید.»
«اگر این شعر را یاد بگیری، آن وقت تو را به سفر خواهم برد.»
این طرز برخورد «اگر آن وقت» ممكن است كودك را گاهی برای رسیدن به اهداف فوری و كوتاه مدت تحریك كند. اما به ندرت اتفاق می افتد كه این نوع برخورد كودك را به سوی كوشش های پیگیر و طولانی مدت سوق دهد. گفتار ما به او می فهماند كه ما به توانایی او برای تغییر یافتن و بهتر شدن تردید داریم. «اگر تو این شعر را یاد بگیری»، یعنی این كه «ما یقین نداریم كه تو بتوانی»، «اگر تو دیگر رختخوابت را خیس نكنی»، یعنی این كه «ما گمان نمی كنیم كه تو بتوانی بسترت را خیس نكنی.»
پاداش هایی هم كه به عنوان رشوه به كودك داده می شوند، از لحاظ اخلاقی ایراد دارند.
حالا از پسر بچه ای صحبت می كنیم كه می گفت: «من این فكر را در سر مادرم نگه می دارم كه بد خواهم بود و از این طریق چیزی را كه می خواهم گیر می آورم. البته بعضی وقت ها هم ناچارم راستی راستی بد باشم تا یك وقت مادر فكر نكند كه بی خود و بی جهت به من باج می دهد.»
این نوع استدلال ممكن است به زودی به داد و ستد و رشوه گیری منجر شود و از كودك یك معامله گر بسازد.
معامله گری كه در ازای كارهای «مثبت» و رفتارهای «خوب» خود تقاضای پاداش و اضافه حقوق دارد، یا در واقع رشوه می خواهد. برخی از پدر و مادرها در برابر كودكانشان چنان مقید شده اند كه جرات ندارند، دست خالی به خانه بیایند. بچه های این قبیل والدین به جای این كه هنگام ورود پدر و مادرشان، با یك «سلام» گرم صمیمانه به استقبالشان بروند، پشت سر هم داد می زنند كه «برای من چیزی خریدی؟ خریدی؟ خریدی؟»