16-10-2014، 12:29
حسن رحیمپور ازغدی در چهل و یکمین مقاله شفاهی خود به مفهومشناسی "نرمش قهرمانانه" امام حسن(ع) و تفاوت آن با "سازش ذلیلانه" میپردازد.
به گزارش جهان به نقل از تسنیم، حسن رحیمپور ازغدی در چهل و یکمین مقاله شفاهی خود که به مناسبت میلاد مبارک امام حسن مجتبی(ع) منتشر شده بود به مفهومشناسی "نرمش قهرمانانه" امام حسن(ع) و تفاوت آن با "سازش ذلیلانه" اختصاص دارد که مشروح سخنرانی وی به شرح زیر است:
میلاد مبارک امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) را تبریک عرض میکنم و این نوبت را به بحثی در حول سلوک اجتماعی امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه)، اعم از سلوک سیاسی و اخلاقی و در واقع اخلاق سیاسی، اختصاص می دهیم.
من بحث را از یک نامهای شروع میکنم که نقش و درس از امام حسن (ع)، خطاب به معاویه است، این نامه در آغاز خلافت و حاکمیت امام حسن (ص) خطاب به معاویه نوشته شد که طرحهای براندازی را تعقیب میکرد.
طرحهایی که متاسفانه چند ماه بعد با کمک خائنین داخلی و ضعف جبهه خودی به نتیجه و هدف شوم خودش رسید. ولی این نامه در آغاز حاکمیت و بیعت وسیع مردم با امام حسن (ع) هست که در جواب نامهای یا شاید پیامی به معاویه است و پیامی به تاریخ است. برای رو کردن دست ژورنالیزم سیاسی و جنگ روانی بسیار فعال و روباه صفتانهای که حاکمیت شام علیه اهل بیت (ص) راه انداخته بود. در آنجا از جمله معاویه، جوسازی کرده بود که مسئله مربوط به دعوای من با علی و ما با حسن و اینها نیست. مسئله خیلی ریشهایتر است و از قبل این اختلافات بوده است. در واقع خود را با قبلیها گره بزند و یک طوری توجیه کند، مشروعیت یاغیگری و باقیگری خودش را. امام حسن (ع) در آن نامه به وی جواب میدهند که آن تحلیلی که از آن موقع برای افکار عمومی ارائه کردی و منتشر میکنی و خودت میدانی دروغ است، اول جواب او را بدهم.
بعد از آنکه رسول الله (ص) از دنیا رفتند، یک جنگ قدرتی بین اشخاص و قبائل شروع شد. بعد قریشیها آمدند، با استناد با خویشاوندی با پیامبر و اینکه ما فامیل پیغمبر هستیم، نزدیکترین شما به پیغمبر هستیم. ما از همان قبیله هستیم. ما عشیره و خویشاوند او هستیم، نسب ما نسب پیامبر است، کسی نباید با ما بر سر حکومت و قدرت؛ مخاصمه و بحث بکند و با همین حرف تمام مدعیان و رقبا را ساکت کردند. یعنی همه قبائل عرب استدلال و حجت را پذیرفتند که خب، بالاخره خویشان و نزدیکان پیامبر بر بقیه، مقدم هستند و باید مقدم باشند.
این حجت را همه قبائل از قریش پذیرفتند و تسلیم شدند و با عزت و احترام قدرت را تحویل یک عده از قریش دادند. بعد که این سؤال در برابر اینها مطرح شد، با همین استدلالهایی که علیه همه اعراب کردید که چون به پیامبر نزدیکتر هستید و قدرت باید در اختیار شما باشد. خب! عین این حرف، این استدلال اگر استدلال قانع کنندهای است که خود شما را هم باید وادار کند که قدرت را تسلیم ما بکنید، ما همان حرفی را با قریش زدیم که قریش به بقیه عرب گفت ولی انصافی که بقیه عرب با قریشیها کردند، اینها حتی حاضر نشدند همین معامله را با ما بکنند.
یعنی اگر استدلال همین این قبائل قریشی درست بود که چون به پیامبر نزدیکترند و قدرت باید در دست آن ها باشد، نه دیگران! خب با همین استدلال اینها نباید قدرت را تحویل میگرفتند، باید میآمدند در خود قریش به نزدیکترین افراد به قریش که ما هستیم و فرزندان اهل بیت و پیغمبر هستیم. باید به ما میگفتند ولی اینها یک بام و دو هوا کردند. حکومت را با استدلال از بقیه عرب تحویل گرفتند و بقیه را کنار گذاشتند و بقیه منصفانه تسلیم شدند. نوبت به همین استدلال و انصاف در رابطه ما با آنها که رسید، درست خلاف آن عمل کردند و نزدیکترین اشخاص و تربیت شدگان دامان پیامبر (ص) را از صحنه حذف کردند، دور کردند و همه با هم بر این ستم و جفا بستند.
هم ستم به ما و هم ستم به امت اسلامی و ستم به مسئله حاکمیت و کار خودشان را کردند و قدرت را گرفتند و یکجا با استدلال و یک جا با ضد همان استدلال. امام حسن (ع) فرمودند من نمیخواهم الان آن بحث را دوباره باز کنم، وعده ما با آنها در محضر خداوند که او ولی و یاور ماست و داوری حق آنجا خواهد شد.
آن روز گذشت، آن روز ما همه تعجب کردیم که چگونه یک عدهای با مسئله حاکمیت اینطور بازی کردند و یک چنین دستبرد و غصب علنی و واضح و اینطور تناقضگویی، منتها در عین حال چون افرادی که این کار را کردند گرچه اینجا ظلم کردند و شایسته خلافت نبودند اما بالاخره چون سوابقی داشتند که آنها هم در نهضت بودند، گرچه خیلی دیرتر از ماها و بعدها آمدند ولی بالاخره در نهضت بودند و ما به خاطر مصلحت اسلام و به خاطر بعضی از این خدمات چشم پوشیدیم و با آنها درگیر نشدیم.
نگران این بودیم که اگر درگیر شویم سر این مسئله آنهایی که اصل دین و مکتب را قبول ندارند، مخالفان اصل دین و منافقین بهانهای پیدا کنند برای اینکه به اصل دین و حاکمیت دین ضربه بزنند و یا باب اخلالگری و فساد و خونریزیهای داخلی باز بشود. این راجع به مسئله آن موقع که تو بیخود شورش خودت را به او میخواهی وصل کنی و گره بزنی، آن موقع اصلش هم مشکل داشت و ما جواب دادیم اما الان مسئله دیگری است.
تو اصلا حتی ادامه آنها هم نیستی و امروز برای معاویه همه باید تعجب کنند و همه بیشتر تعجب کردن که کسی مثل تویی به یک چنین مسند مهمی یعنی حاکمیت بر جهان اسلام و خلافت اسلامی، خلافت رسولالله دستاندازی کردی. حالا آنها اگر بعضیهایشان سوابقی داشتند و زحماتی کشیدند، تو که به هیچ وجه شایسته هیچ مقام در این حد نیستی. نه هیچ فضیلت شخصی و نه خصلت ستودهای از تو کسی به یاد دارد، نه هیچ عمل صالحی از تو اثر نیکو پسندیدهای مانده و از آن مهمتر تو دست پرورده یکی از فاسدترین و دشمنترین گروه ها و باندها با اسلامی هستی. تو تربیت شده محفل سرسختترین دشمنان قریشی و مکی رسولالله و قرآن هستی، تو در باند و دستگاهی تربیت و بزرگ شدی که این دستگاه این تیم این گروه همیشه در رأس دشمنان پیامبر و قرآن و اصل اسلام بودند.
دیگر به تو نیامده که چنین ادعاهایی را بکنی؟! خداوند کار تو و امثال تورا میشناسد و تو به زودی به محضر و لقا خداوند جبراً خواهی رفت و آنجا خواهی دانست، اگر در این دنیا کلاه کسانی را داری برمیداری آنجا کلاه کسی برداشته نمیشود. این نامهای است که از امام حسن علیه اسلام نقل شده، ابنابیالحدید در شرح نهج البلاغه این را نقل میکند، در اوایل جلد ۴ که امام حسن (ع) قبل از اینکه حتی معاویه بیاید و مسلط بشوند افشا کردند و گفتند که تو که هستی، ما که هستیم، دعوا سر چیست؟ گره زدن این مسائل به آن مسائل بعد از پیامبر اولاً غلط است و تو ربطی به آنها نداری، ثانیا در همانجا هم اشتباه شد ولی الان دو مسئله را نباید با هم قاطی کرد. تو در جبهه دشمن اسلام و پیامبر و ما بزرگ شدی حالا بعضی از آنها سوابق و خدماتی داشتند تو چه هستی؟ تو چه می گویی؟ تو چه ربطی به آن مسئله داری؟
جالب است که یک نامهای از معاویه خطاب به محمد بن ابی بکر فرزند خلیفه برادر عایشه است که ایشان فرزند خوانده و از شیعیان خاص علی بن ابی طالب سلام الله علیه بود. یک نامهای معاویه به جناب محمدبن ابی بکر دارد که البته بعدها هم همین جناب محمد بن ابیبکر به دست همین باند معاویه و عمر عاص شهید شد. آنجا معاویه به محمدبنابیبکر میگوید که پدر تو و فاروقش، یعنی ابیبکروعمر، قبل از همه اینها آمدند با علیبن ابیطالب که تو امروز مرید او هستی بر سر حاکمیت و خلافت درگیر شدند و با او مخالفت کردند و اگر حق حاکمیت که تو میگویی برای علی است این حق را اول پدر خودت و عمر و ... از علی (ع) سلب کردند و اینها کاملا با هم بودند.
این نامه معاویه را دوستان میتوانند در منابع اهل سنت ببینند، تاریخ مسعودی حاشیهای بر تاریخ ابن اسیر دارند، جلد شش صفحه ۷۸ و ۷۹ نامه معاویه به محمدبنابیبکر. آنجا میگوید معاویه به ابیبکر که عرض کردم بعدا شهیدش میکند، به او می گوید که تو چطور رفتی در جبهه علی (ع) ایستادی و با ما درگیری؟ پدر تو که با کمک عمر و این دو نفر اولین کسانی بودن که علی را کنار زدند و بعد گفتند با آنها باید بیعت کند و او تامل کرد، اشکال و انتقاد کرد و رویش فشار آوردند و تصمیم بزرگی برای او گرفتند و با خشونت وارد عمل علیه او شدند.
بالاخره علی (ع) حاضر شد و بیعت کرد ولی پدرت و عمر تا زنده بودند به علی (ع) اعتماد صددرصد نکردند و او را محرم اسرارشان نکردند و در تصمیمات اصلی حکومت او را شریک نکردند، حالا تو چطور کنار علی ایستادی؟ اگر روش ما غلط است؟ قبل از ما این روش را پدر خودت رفت و ما در واقع خط پدرت را تعقیب میکنیم، شریک او هستید. اگر او با علیبنابیطالب درگیر نمیشد ما هم امروز درگیر نمیشدیم و جلو خلافت علی نمیایستادیم. ما داریم کار پدرت را انجام میدهیم. اگر کارش درست بوده است کار ما هم درست است. این نامهای است که معاویه به محمدبنابیبکر مینویسد عرض کردم در منابع برادران اهل سنت هست و آدرس را هم دادم و آنجا باز میخواهد از هم حس پدر و پسری استفاده کند و هم قضیه را تحریف کند، انگار ما داریم همان خط را میرویم.
این نامهای که امام حسن (ع) به معاویه دارند در واقع افشای این خط تبلیغاتی است که امام دو جواب میدهند؛ اولا میفرمایند که همان اتفاقی که اول افتاد منصفانه نبود و تناقضگویی بود و با همان استدلالی که قدرت را نسبت به بقیه قبایل عرب مختص خودشان دانستند، با همان استدلال باید قدرت را تحویل علیبنابیطالب میدادند ولی یک بام و دو هوا شد. یکجا به نفع خودشان استدلال کردند، بعد که علیهشان شد همان استدلال را کنار گذاشتند و نهی کردند. پس یک اشتباه آنجا شد ولی در عین حال برای اینکه جنگ داخلی نشود برای اینکه اسلام به خطر بیفتد و برای اینکه دشمن اسلام و قرآن نبودند خدمات و زحماتی هم داشتند و خصوصیات مثبت اسلامی هم درونشان بود، ما تحمل کردیم، یعنی درگیری صریحی بین اهل بیت با آنها نشد
ولی دوم اینکه، تو خودت را ادامه آنها میدانی. تو اصلاً هیچ ربطی به آنها هم نداری. تو از اساس دشمن بار آمدهای. گوشت و پوست و استخوان تو با کینه و دشمنی علیه اصل اسلام و قرآن رشد کرده است. تو در یک همچنین جبههای بودهای.
این نامه امام حسن (ع) در واقع برای کور کردن این خط تبلیغاتی معاویه و این جنگ روانی و فریب افکار عمومی، که این ها انجام می دادند بود و نامه بسیار مهمی است. بعد در یک جا معاویه یک استدلالی میکند، برای حاکمیت خودش که ما با علی (ع) بیعت نمیکنیم. از طرف جبهه پیامبر و اهل بیت پاسخی داده میشود که این پاسخ، پاسخ مهمی است که اصلا ببینید روش حصر خلیفه قبل از علی (ع)، هر کدام به یک شیوه سرکار آمدند.
اولا هیچ کدام از این سه مورد بیعت اجماعی و عام مسلمین یا بیعت اجماعی همه انصار و مهاجرین، همه اصحاب، هرگز نبود. اصحاب دو الی سه دسته بودند و بعضی از بزرگترین اصحاب پیامبر مخالف این بیعت بودند. پس اجماع به معنی دقیق کلمه، حتی بین بزرگان و اصحاب رسول الله نبود و حتی بین آنهایی که در مدینه حاضر بودند کاملا اختلاف بود.
خلیفه اول به یک شیوه بر سرکار آمد و خلیفه دوم به شیوه دیگری بر سر کار آمد. یعنی خلیفه اول رسماً خلیفه دوم را خودش تعیین کرد که بعد از من عمر خلیفه میشود. خلیفه سوم باز به یک شیوه سومی تعیین شد، از طریق آن شورای شش نفره تعیین شد. بنابراین سه خلیفه اول هر کدام به یک شیوه و متفاوت با دیگری سر کار آمدند و در هیچ کدام نه نص و نه نصب صریح پیامبر بود که خودشان هم قبول دارند، نه اجماع و توافق امت یا حتی توافق یا اجماع اصحاب و بزرگان بود. کاملاً اختلافی بود و در هر صورت هیچکدام از آن سه مورد؛ باز از نوع کاری که معاویه کرده است، نیست.
معاویه، کودتا کرده و با خشونت، با خیانت و با براندازی علیه حکومت مشورع الهی مردمی، شورش کرده و بعد هم با ظلم و استبداد و استکبار قدرت را گرفته است. بنابراین حتی اگر کسی به او سه مورد صدر اسلام اشکالی نداشته باشد، به روش معاویه صددرصد اشکال وارد است. دیگر اینکه امیرالمومنین و همین طور امام حسن (ع)، هیچ کدام، هیچ کسی را مجبور به بیعت با خویش نکردند. شما در مورد امیرالمومنین، میدانید در جنگ بصره، یعنی جمل و صفین و بعد مسکن، در همه موارد کسانی بودند، افراد شناختهای شدهای که اعلام بی طرفی کردند.
و حتی با امام علی و با امام حسن، با هیچ کدام بیعت نکردند و کسی هم مزاحمشان نشد. عبداللهبنعمر بیعت نکرد. گرچه به قول جناب مسعودی در مروجالذهب و همین طور ابناسیر در جلد پنجم کتابش، صحفه ۱۷۸ میگوید که عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم که با علی و با حسن بیعت نکرد، بعدها با یزید بیعت کرد و با حجاج بن یوسف سقفی بعد از یزید که نماینده عبدالملک مروان بود با او هم بیعت کرد.
بعد خود مسعودی میگوید که این نشستگان و قائدین را باید عثمانیان نامید، اینها عثمانی بودند و بعضی مثل ابوالفدا میگویند نه اینها قائدین و معتزلین، معتزله نه به آن مفهوم معتزله کلامی، معتزله اینجا به معنی انشعاب کنندگان، کنارهگیران که اینها از بیعت علی بن ابیطالب کناره جستند و بعضی بزرگان هم می گویند که اینها کسانی هستند که بالاخره نفهمیدند با چه کسی باید بیعت بکنند، مگر بعدها به زور. در واقع مصداق کسانی می شوند که امام زمان خود را امام صالح را رهبری صالح را نشناختند و با او بیعت نکردند و مرگ جاهلیت محسوب میشود گرچه خدمات بزرگی قبلا داشتند و جزو اصحاب پیامبر هم بوده باشند.
سعد بن ابی وقاص همین طور بود، اسامه بن زید همین طور بود، محمد بن مَسلمه، قدامه بن مظعون، عبدالله بن السلام، حسان بن ثابت، شاعر، اباسعید خدری، زید بن ثابت و نعمان بن بشیر کسانی بودند که با امام علی (ع) و امام حسن (ع) بیعت نکردند و بعضی از اینها با معاویه هم بیعت نکردند. خب! حضرت امیر بر منبر کوفه سخنرانی میکرد و فریاد میزد که ای نامردان مردنما که فکرتان مثل خواب مشوش کودکان است، کاش شما را نمیدیدم و نمیشناختم، چه آشنایی و شناخت ندامت باری، مرگ بر شما که دل من را به درد آوردید و سینهام را مالامال از خشم کردید و جام غم را جرعه جرعه در گلویم ریختید، این همه نافرمانی و سست عنصری، همه نقشه ها و برنامه های مرا باطل کردید.
اینها تازه خطاب به کسانی بوده است که بیعت کرده بودند و وفا نمیکردند چه رسد به کسانی که بیعت نکردهاند که آنها را حضرت امیر و همین طور امام حسن هیچ وقت مجبور به بیعت نکردند و البته بسیاری از اصحاب بزرگ رسولالله هم بیعت کردند و هم در رکاب علی بن ابی طالب با مخالفین ایشان در آن سه جنگ جنگیدند و بسیاری از آنان به شهادت رسیدند.
کسانی مثل عماربن یاسر، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، حذیفه بن یمان، عبدالله بن بدیل و برادرش مثل عبدالرحمان، مالک اشتر، خبّاب، محمدبن ابی بکر، ابوالهیثم بن تیهان، هاشم بن عتبه بن ابی وقاص، هاشم بن مرقال، سهل بن حنیف، ثابت بن قیس انصاری، سعد بن حارث، ابوفضاله انصاری، کعب بن امر انصاری، ابن کعب، عوف بن حارث و مردان بزرگ دیگری که از بزرگان اهل زهد و تقوا بودند، اهل جهاد و شهادت بودند، زاهد، شب زندهداران، مجاهدان، آمر به معروف و ناهی از منکر که برای شهادت در رکاب علی بن ابی طالب بعد از پیغمبر مسابقه میگذاشتند به حدی که فقط در جنگ صفین نزدیک به ۷۰ تن از بدریون در رکاب علیبنابیطالب و به دست معاویه شهید شدند.
اصحاب پیامبر اغلبشان در کنار علی بن ابی طالب بودند. عرض میکنم بین ۶۳ تا ۷۰ تن از مجاهدین بدری که از همان ابتدا در رکاب پیامبر بودند اینها در جنگ صفین شهید شدند و خیلیها بیش از اینها هم بودند. بعد از شهادت امیرالمومنین خطبه و سخنرانی بسیار زیبایی امام حسن (ع) دارند و بعد از آن ملت هجوم میآورند به امام حسن (ع) بیعت میکنند، بیعتی که از بیعت مردم با علی بن ابی طالب گرمتر بود. بخشی از سخنرانی امام حسن در آنجا آمده است و نقل شده است.
این را باز از منابع برادران اهل سنت من اینجا عرض میکنم غیر از منابع شیعه که در جلد دو یعقوبی صفحه ۱۹۰ و جلد سه ابن اسیر صفحه ۱۶ و مقاتل الطالبین هست. من متن را از کتاب صلح امام حسن خدمتتان میخوانم. تالیف کتاب مطعلق به شیخ راضی آل یاسین هست و ترجمه مقام معظم رهبری.
من عین ترجمه ایشان را میخوانم که امام حسن (ع) فرمودند همانا امشب این روز ۲۱ ماه مبارک هست که بعد از شهادت حضرت امیر ایشان این سخنران را میکنند که " امشب کسی از این عالم رفت و به شهادت رسید که گذشتگان هرگز هیچ کس به او سبقت نگرفت و آیندگان دیگر به او نخواهند رسید. او که در رکاب و در کنار رسول الله جهاد می کرد و جانش را فدا و سپر پیامبر می کرد، او را رسول خدا پرچمهای مهم را در صحنههای نبرد به او میسپرد و او را به معرکه میفرستاد که جبرئیل از راست و میکائیل از چپ او را در میان میگرفتند با او میرفتند، او از معرکه بر نمیگشت مگر با پیروزی که از طرف خدای متعال به او رسیده بود و شبی از این عالم رفت که آن شب موسی از این عالم رفت و عیسی به آسمان ها رفت و قرآن در آن شب نازل شد و مردی که در دم مرگ از مال دنیا فقط ۷۰۰ درهم داشت سهمیهاش از بیت المال بود که با آن میخواست خدمتکاری برای خانوادهاش استخدام کند، همین."
سخنرانی امام حسن (ع) خیلی سخنرانی زیبایی بود و از این بیشتر است ولی فرصت نیست به همه اش اشاره بکنیم ولی بسیار زیبا بسیار اثر گذار به لحاظ محتوا و لفظ و قالب به لحاظ نحوه سخنرانی و خطابه و معرفی علی، مکتب علی و حکومت علوی بود و در واقع اینکه ما اگر کاری بخواهیم بکنیم ما از همین جایی شروع خواهیم کرد که علی بن ابی طالب به پایان رساند و خط ما همان خط است و این همان مکتب است و اینکه من فرزند علی (ع) هستم و فرزند پیامبرم و این خط را بشناسید، حرفهای ما و سیر تاریخی که ما آمدیم طرفهای مقابل ما را بشناسید اینها که بودند؟ از کدام خانهها بیرون آمدند؟ فریب اینها را نخورید.
بعد در مسجد جامع کوفه پسر عموی ایشان عبید الله بن عباس در برابر جمعیت ایستاد و ایشان سخنرانی کرد. مردم گریه میکردند در حاشیه سخنرانی امام حسن (ع) و از لحاظ احساس و تاثیرگذاری در مجلس کاملا شرایط یک شرایط گداخته و حساس بود و به نفع خط علی (ع) و خط عدالت. بعد که مردم صدای گریهشان کمی آرام گرفت عبید الله بن عباس جلوی منبر امام حسن ایستاد و یک سخنرانی دیگری ایشان آنجا کرد، سخنرانی زیبایی که " ای مردم این مرد که با شما سخن گفت کیست؟ پسر پیامبر و شایستهترین کس برای ادامه خط امام شما علی بن ابی طالب و نشستن بر جای او و پیروی از خط او. من با او بیعت میکنم و شما با او بیعت کنید که خدا به وسیله و به دست او به راه سبل السلام (راههای سلامت و امنیت) رهبری خواهد کرد ما و شما و هرکس را که دنبال او و در پی او حرکت کند.و خداوند به اذن خود هر کسی را که امروز با این مردم بیعت کند از تیرگی و ظلمات بیرون می آورد به سمت نور و به راه درست و سبک درست هدایت خواهد کرد."
و جمعیت این را پذیرفت و تایید کرد، مردم شعار میدادند که " همین است، همین طور است و چه کسی بیش از حسن بن علی بر این امت حق هدایت و ولایت دارد و چه کسی شایسته تر از اوست بر خلافت؟" و درست ۲۱ ماه رمضان که روز شهادت امیرالمومنین است جمعیت وسیعی از مردم به ایشان هجوم آوردند و با امام حسن (ع) بیعت کردند، البته راجع به اینکه عبیدالله عباس بود یا عبداللهبنعباس اختلاف است ولی بعضیها معتقدند عبدالله بن عباس در آن روز شهادت علی بن ابی طالب و بیعت با امام حسن ایشان کوفه نبود و بعدا آمد و بیعت کرد.
به هر صورت در سال ۴۰ هجری با امام حسن (ع) بیعت میکنند، جمعیتهای کثیر پی در پی و بعد از کوفه بصره هم با ایشان بیعت می کند، مدائن و کل عراق و قبایل و مناطق مختلف عراق بیعت می کنند. حجاز و یمن با ایشان بیعت می کنند از طریق بیعت با جاریه بن قدامه. در ایران، استاندار فارس بود که با زیاد بیعت کردند و پی در پی بزرگان مهاجرین و انصار که در مناطق مختلف زندگی می کردند و به سر میبردند با واسطه و مستقیم بیعت کردند، بیعت می کردند و پیغام می دادند که ما کسی شایسته تر و صالح تر از حسن بن علی برای حکمیت و خلافت نمی دانیم و ما پس از علی بر بیعت پسر پیامبر حسن بن علی هستیم و جالب است که شیعه و سنی نقل کردند در تاریخ که هیچ کس نه کسانی که در همان جلسه بودند و نه کسانی که بعدا در غیاب بودند هیچ کس با این بیعت مخالفت نکرد و همه قبول و تایید کردند به جز معاویه و باند او. همه بزرگان اسلام و مردم و قبایل و شهروندان عادی همه استقبال کردند از ولایت امام حسن (ع).
و یک اقبال وسیعی و واقعا یک اجماع کامل مردمی بود، شاید رأی اولین بار این همه اجماع بود حتی کسانی که قبلا با علی بن ابی طالب مشکل داشتند و درگیر بودند بعد که آن سه چهار سال مظلومیت علی و آن شرایط را دیدند نظراتشان عوض شد به سمت علی بن ابی طالب گرایش پیدا کردند.حتی آنها هم طبیعتا با امام حسن که ادامه خط امام علی بود بیعت کردند.
بنابر این بیعت بسیار قوی هم بین خواص و هم بین توده در کوفه و غیر کوفه، حاضر و غایب به حسن بن علی (ع) صورت گرفت و فقط معاویه و باند او بودند که درگیر شدند و گفتند ما قبول نداریم و تخلف کردند و آنها همان موقع به نام قعاد یا قاعدین (نشستگان) یا حتی به نام مرتدن(از خط خارج شدگان) نامیده می شدند و این برای بار دوم بود که خلافت و امام یکجا تحقق پیدا می کرد و به عنوان یک پدیده اجتماعی با بیعت اختیاری، آزادانه و آگاهی همه یا اکثریت مردم، قبایل، رجال، اصحاب بزرگ و مثال مهاجرین. این برای بار دوم بود که از بعد از پیغمبر یک چنین بیعتی صورت می گرفت.
به هر صورت این بیعت صورت گرفت و امام حسن (ع) سخنرانی که از نخستین سخنرانی و خطابه امام حسن (ع) است بعد از ولایت و حاکمیت ارائه فرمودند که یک بخشی از آن را عرض میکنم و کامل آن را دوستان میتوانند بروند در منابع ببینند. در بخشی از آن امام حسن (ع) فرمودند که "آن حزب الله غالب که قرآن می فرماید برای اینکه ببینید چه خط و چه سبکی است همین مسیری است که ما میرویم. ما حزب پیروز خداوند هستیم آنهایی که از نزدیکی به پیامبر هم می گفتند ما خویشاندنان نزدیک و نزدیکترین کسان به پیامبر ما خانواده او وفرزندان او هستیم خاندان و اهل بیت پاک او. یکی از آن دو بازمانده و امانت سنگین رسول الله بین امت که شریک قرآن و دوم قرآناند، قرآنی که تفسیر همه چیز درون اوست و از هیچ طرف به هیچ باطلی به او راه ندارد شریک و دوم آن قرآن، عِدل قرآن، دوقلوی قرآن ماییم بنابراین در تفسیر دین و فهم قرآن از ما بپرسید، ما برای تفسیر و تاویل و توضیح قرآن گمانه زنی نمی کنیم. با حدس و ظن و احتمال حرف نمیزنیم ما به حقایق قرآن آگاهی از سر یقین داریم و حقیقت قرآن را از ما بشنوید، آنچه میگوییم اطاعت کنید و این خط را بیایید اگر میخواهید در راه خدا و رسول خدا باشید آن راه همین راهی است که ما میگوییم.
خداوند فرمود ای مومنین از خدا و رسول و از صاحبان امر( اولی الامر) اطاعت کنید ( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) فرمود آن اولی الامر و صاحبان امر الهی ماییم. در هر مسئلهای که اختلاف میشود و چند دستگی اتفاق میافتاد، نزاع می شود، مباحث فکری اعتقادی، مسائل سیاسی اجتماعی، اقتصادی، تربیتی از ما سوال کنید.
هرجا اختلاف میکنید آن را ارجاع بدهید به خدا و رسولالله. خداوند فرمود اینها را به خدا و رسول ارجاع کنید. آنها که در پی تشخیصاند آن را در میفتند اگر به رسول و اولی الامر و صاحبان امر بر می گردادند"
امام حسن با تلاوت این آیات قرآن فرمودند که در واقع کسی نگوید که ما خدا و پیغمبر را قبول داریم اما شماها را قبول نداریم این روش نه، حالا حکومت و سیاست به سبک دیگری و تفکیک کنند بین خدا و رسول با وضعیت امت و خلافت و نحوه حاکمیت و سلوک فردی و جمعی. فرمودند این تفکیک یعنی نابودی این امت و فاصله گرفتند این امت از اسلام و قرآن.
امام حسن در اولین سخنرانیشان بعد از رهبری فرمودند به بوقها و به این رسانههای اینها توجه نکنید، اینها دشمن آشکار شما هستند والا شما هم جزو دوستان شیطان خواهید شد که به ایشان میگفت هیچ کس بر شما پیروز نمیشود من پشتیبان شما هستم ولی وقتی طرفداران فریب خوردگان شیطان به معرکه نبرد رسیدند و دو گروه در برابر هم ایستادند شیطان به حواریون و مؤمنانش پشت کرد و گفت من اصلاً از شما بیزارم، یک چیزهایی را من میدانم و میبینم که شماها نمی بینید. نیزه ها و شمشیرها را طعمه خواهید شد تیرها و گرزها را هدف خواهید بود، دیگر آن روز ایمان آوردند کسانی که پیش از آن ایمان نیاوردند یا در ایمانشان ایمان درستی نبود و در آن ایمان خیری کسب نکردند ایمان پس از دیدن این وضع دیگر برایشان سودی نخواهد داشت.
دوستان میدانید که اینها آیات قرآن است. چندین آیه قرآن را با این مضمون امام حسن خواندند و بعد از منبر پایین آمدند. خودشان را معرفی کردند، حزبالله ماییم و نزدیکترین کسان به خدا ماییم، خط و بی خط راه و بی راه را می خواهید بشناسید از ما بپرسد، از همه مسائل از ما بپرسید و بعد این آیات قرآن در این حرف های من همانی است که خدای متعال از طریق جد ما رسول الله به ما و شما گفت.
بعد از آن بیعت وسیع امام پایین آمدند و بلافاصله اعمال حاکمیت را شروع کردند، احکام امرا را صادر کردند، رسیدگی به امور مردم آغاز شد، وضعیت کارگزاران شهرها مرتب شد، ابلاغیهها نوشته شد و حکومت ولی خدا و انسان کامل پس از انسان کامل آغاز شد. بعضیها معتقد بودند و بعدا انتقاد کردند به امام حسن که اصلا شما نباید قبول میکردید، شرایط خیلی غیر عادی بود و بعد از ترور و شهادت علی بن ابی طالب و آن همه توطئه هایی که معاویه، باندش و دیگران کردند معلوم بود که حکومت متزلزل شده و پذیرش این مسئولیت از طرف شما یک اشتباه سیاسی بود معلوم بود که این حکومت نمی ماند و سقوط می کند.
به امام حسن میگفتند که اگر واقعا شما سیاست مدار بودید نباید حکومت را در این شرایط می پذیرفتید که حکومتی که ماندنی نبود و پایش روی پوست خربزه بود بعد از شهادت علی. شاید هنر بود کنار می ایستادید در فرصت دیگری یک اقدام می کردید. اینها به مسئله چنین کسانی صرفا سیاسی و با نگاه دنیوی نگاه کردند و تحلیل کردند. امام حسن (ع) چه وقتی که بیعت وسیع مردم را پذیرفتند و چه وقتی که مسئله قرارداد با معاویه را پذیرفتند، هر دو کار را بر اساس تکلیف شرعی و محاسبات صحیح سیاسی اجتماعی انجام دادند.
امام حسن (ع) آن اول وقتی آن همه مردم آمدند استقبال کردند شرعا نمیتوانند رد کنند. فردا این مسئولیت به عهده ایشان بود که ملت که آمدند با شما بیعت کنند شما قبول نکردید بعد حکومت افتاد دست معاویه! امام حسن علیه سلام نمیتوانستند آن وقت به این سوال نه در دنیا و نه در آخرت پاسخ بدهند.
بر مردم واجب بود با ایشان بیعت کنند و کردند، بر امام هم واجب میشود وقتی که حجت تمام شده و مردم آمدند این بیعت را بپذیرند ایشان نمیتوانند بگویند که حالا شما خواستید که من رهبر و حاکم باشم، شرایط هم اقتضا میکند خطر دشمن داخلی و خارجی هم هست اما حالا من برای اینکه مثلا وجاهت خودم را حفظ بکنم و بعدا چند ماه دیگر شکست را نپذیریم و این حرفها من نمیپذیرم من فعلا میروم تا ببینیم چه میشود تا آبروی من محفوظ بماند.
خب! یک کسی که بر اساس تکلیف عمل میکند، اینطور نه میاندیشد و نه موضع میگیرد و بعد امام اصلا به مسئله حکومت نگاه دنیوی و مادی نگاه سکولار نداشت، نگاه الهی و دینی داشت. هم پذیرشش برای ایشان سخت بود و هم قضیه قرارداد با معاویه سخت بود ولی هر دو را ایشان برای اسلام و مسلمین عمل کردند. ضمن اینکه اصلا جامعه و افکار عمومی نه آن روز و نه در تمام این هزار و اندی تا به امروز و نه امروز هیچ کس نمیپذیرفت که ایشان با آن صلاحیت و با آن نیاز جامعه و اعلام نیاز مردم رها کنند و بروند یک گوشهای و بگویند من نمی خواهم حکومت کنم و مثلا شخصی کنند.
و آن وضعیت جامعه اصلا اجازه نمیداد ایشان نمیتوانستند خودشان را کنار بکشند، به خصوص که بلافاصله بعد کسانی میآمدند که آن همه جنایت میکردند همان باند معاویه و اینها میآمدند و این فرق میکرد، اگر امام حسن (ع) بیعت مردم را نمیپذیرفتند و میرفتند کنار، خب معاویه میمد قدرت را میگرفت منتهی بعد همیشه زبانها دراز بود به روی امام حسن که خب شما نیامدی او آمد ولی وقتی ایشان با بیعت کم نظیر مردم پذیرفتند بعد هم بخش مهمی از همین مردم هزینهاش را نپرداختند و جلو معاویه ترسیدند و نایستادند و حکومت دست معاویه افتاد، دیگر تا همین امروز آن مردماند که متهماند و باید پاسخگو باشند نه امام حسن (ع).
امام حسن فرمود" شما اعلام حضور کردید من مسئولیت پیدا کردم آمدم بعد هم شما خیانت کردید، کنار کشیدید، من را جلو معاویه تنها گذاشتید، وظیفه و شرایط عوض شد باز هم شما باید پاسخگو باشید من پاسخگو هستم من در هر دو مورد درست تصمیم گرفتم شما بودید که تصمیم خودتان را زیر پا گذاشتید". از این به بعد امام حسن (ع) است که باید آنها را باز خواست کند نه به عکس و البته همان مردمی هم که بعد پا پس کشیدند و بعدا پشیمان شدند و شما میبینید وقتی قدرت دست معاویه افتاد همین مردم در کوفه و جاهای دیگر اغلب ضد حکومت معاویه و اموی ها بودند و مدام با اینها درگیر میشدند.
بارها بعد از این قرار داد در طول آن ده سال عمر شریف امام حسن (ع) در دوران حاکمیت معاویه همین مردمی که کنار کشیدند بازها آمدند پیش امام حسن (ع) خواهش کردند و گفتند آقا ما اشتباه کردیم درگیر شوید ما در خدمتتان هستیم. امام حسن (ع) فرمودند که الان دیگر نمیشود کاری کرد و دیر شد. حالا باید منتظر شرایط و موقیت دیگری بود. الان اگر درگیر شویم شکست واقعی اتفاق خواهد افتاد، شکست بیفایده. شما اگر اهل جهاد بودید همان موقعی که دشمن آمد باید عمل میکردید و به من کمک میکردید. الان فایدهای ندارد.
الان فقط ضرر دارد و باید طبق قراری که بستیم تا شرایط بعدی و موقعیت جدید پیش بیاید. آن موقعیت بعدی هم کربلا بود، وقتی که معاویه رفت و یزید را خواست بیاورد. یک تعبیر دیگری هم در تاریخ ابن اسیر جلد شش صفحه ۱۱۸ هست که مسعودی نقل میکند در باب رهبران شیعه. راجع به این است که کوفه چه وضعی داشت و وقتی امام علی (ع) شهید شدند و مردم با امام حسن (ع) بیعت کردند. آن چندماه چه اتفاقی افتاد که حکومت امام حسن (ع) تنها بود و سقوط کرد و معاویه قدرت را در دست گرفت. در اینکه کوفه شناسی در موقع حاکمیت چند ماهه امام حسن صعصعه بن صوحان توضیح می دهد که شرایط چه طور بود.
میگوید امروز کوفه فعلا مرکز و پایگاه اسلام است و رهبران و پرچمداران بزرگ اسلام اینجا هستند. حرف اصلی و کلام آخر فعلا اینجا گفته میشود اما در کوچه و خیابان که میروم و روانشناسی مردم را که میبینم یک عده مردم درشتخو اینجا زندگی میکنند، دیکتاتوری و خودمحوری درونشان هست، نه از رهبری که خودشان به زور آمدند و با او بیعت کردند، درست اطاعت میکنند و نه با همدیگر کنار میآیند و اهل وحدتاند، وحدت سوری و شکستنی دارند و اطاعت پذیری و بیعتهایشان هم پا در هوا و احساساتی است.
تازه این راجع به مردمی است که آدم خوش ظاهر و وجیهاند و آنهایی که به اصطلاح قانعاند والا اقشار مادی، فاسد و ستیزهجو در شهر زیاد میبینم و به چشم میخورد اما جالب است که همین شهر که همهاش میگوید با هم اختلاف داشتند، وحدتهای شکننده بود و روح اطاعتپذیری بینشان ضعیف شده بود که در سخنرانیها و خطبههای اواخر عمر شریف حضرت امیر (ع) میبینید که چطور مردم و خیلی از اینها را حتی نفرین میکنند و میگویند ازتان خسته شدم و یک نمونهاش را هم عرض کردم.
در عین حال میگوید موقع بیعت با امام حسن (ع) چنان وحدت و احساسات قوی بود در شهر که بعد از مدتها ما این همه وحدت دوباره دیدیم و این همه هم فکری و این همه احساسات و شور و بیعت گرم. گرچه آن هم در عمل وفا نشد ولی از هر کس میپرسیدی میگفتند هیچکس پس از علی (ع) شایستهتر از حسن (ع) که تربیت شده مکتب او و دامان پیامبر است، نیست.
هم خواص اهل نظر به ایشان اعتقاد و اعتماد داشتند و هم توده مردم ایشان را دوست داشتند، اخلاق امام حسن، شخصیت بارز امام حسن (ع)، دیدگاه های عمیق او، رای بلند او، خوش رویی، خوش خلقی، بخشندگی، قدرت تحمل و صبر او، علم او، ذهد و تقوای او، شجاعت او و همه خصلتهای خوب در حسن بن علی است. مردم اینها را قبول داشتند و حتی کسانی که پیمانشکنی کردند. همه میگفتند صالحترین شخص حسن بن علی (ع) است از همه جهت و اصلا یک جشن بیعت بسیار پرشوری در کوفه همان روز با اینکه همه عزادار امیرمومنین (ع) بودند اتفاق افتاد و در تاریخ بعضیها نقل میکنند که شاید اولین باری بود که یک جشنی برای نصب خلیفه جدید صورت میگرفت، جشن وسیع مردمی که در پنجمین خلیفه در واقع امام حسن (ع) در خلافت ایشان برای اولین بار یک جشن وسیعی در کوچه و محلات صورت گرفت. آنقدر مردم استقبال کردند.
با اینکه کسان زیادی هم تردید داشتند در اینکه اصلاً این وضعیت میماند یا نمیماند و ما وقتی معرکه جدی شد و طرف چه کسی را بگیریم ولی همه به زبان یک چنین اعترافی را داشتند، در قلبشان هم چنین اعترافی را داشتند. حتی کسی مثل ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه میگوید که مردم به حسن (ع) حتی بیش از پدرش علی (ع) ابراز محبت کردند و به او محبت داشتند. طبیعی بود که این محبوبیت برای این بود که تازه ایشان آمده بودند والا کسانی که با علی (ع) بودند بعد با او درافتادند و اخلاق بدی یا پیمان شکنی یا ستمی از علی بن ابی طالب ندیده بودند. بلکه بر سر منافعشان با علی بن ابی طالب (ع) اصطکاک پیدا کردند. دیدند علی بن ابی طالب (ع) روی حق میایستد نه روی منافع این و آن و حتی منافع طرفدارانش یا کسانی که با او بیعت کردند. طبیعتا بعضی کمکم از دشمنان علی (ع) شدند. حالا آنها اول حکومت امام حسن (ع) فعلا جزو دوستان امام حسن (ع) هستند، بنابراین این حرف ابن کثیر از این جهت قابل توجیح است که طرفداران امام حسن (ع) بیش از طرفداران امام علی (ع) بودند، وقتی بود که علی (ع) شهید شده است، چرا؟ چون امام حسن (ع) هنوز درگیر مسئله حکومت و عدالت نشده با اغراض، منافع و تعصبات یک عده ای هنوز اصطکاک پیش نیامده. طبیعتا همه به نفع ایشان شعار میدهند و طرفدار ایشاناند.
اما بعد از اینکه ایشان میخواهد اعمال حاکمیت کند بخش مهمی از همینها با امام حسن (ع) هم در افتادند با معاویه متحد شدند، بعضیها هم سکوت کردند و کنار کشیدند و گفتند حالا اگر سقوط هم کرد، کرد و کسانی هم با توهمات دنیوی اشتباهی آمدند با امام حسن (ع) بیعت کردند که آنها هم با فاصله چند هفته و چند ماه فهمیدند که این حسن (ع) همان علی (ع) است، این خط همان خط است و ما بی خود امیدوار شده بودیم به حدی که حتی نزدیکترین کسان ایشان گاهی با ایشان میآمدند، نظر ایشان را برگردانند که ایشان تسامح کند و به سبک علی (ع) و پیامبر رفتار نکند، امام حسن (ع) نمی پذیرفتند.
میگفتند روش حکومت همان است، از اول هم ما همان را گفتیم و من در اولین سخنرانیام هم همان را گفتم و یکی از دلایل سقوط امام حسن (ع) هم همین بود یعنی بخش مهمی آمدند بیعت کردند و حتی مسئولیت قبول کردند ولی بعد از چند روز و چند هفته و دو سه ماه دیدند که این همان خط علی (ع) را دارد ادامه میدهند مثل اینکه قرار نیست اتفاقی بیافتد و سازشی بشود و اوضاع برگردد، مثلا به دوران قبل از علی (ع)بلکه این ادامه خط علی (ع) است.
فلذا بخش مهمی از اینها تن به خیانت دادند، یک عده به تعبیر حضرت امیر مردنمایان نامرد شروع به اخلال و کارشکنی و خیانت کردند. چون اینها فکر میکردند خلافت حسن (ع) یک حکومت دنیوی است و میشود با او معامله کرد. دیدند نه این هم همان حکومت دینی از نوع علی (ع) است و اینها همچنان از سهم اضافی محروم خواهند بود و مسئولیت خواهند داشت ولی از آن طرف معاویه دارند چراغ سبز میدند و از کیسه بیت المال بذل و بخشش میکند و با همه کنار میآید و حتی کسانی که در رکاب علی (ع) بودند یا با حسن (ع) بیعت کردند و ظاهرا دشمن معاویه بودند.
حتی معاویه به همه آنها پیام داد که در کاخ ما به روی همه ما باز است، گذشته گذشت و الان اگر بیایید هرچه بخواهید بر سر هرچه بخواهید هرطور شما بخواهید میتوانیم باهم کنار بیاییم و معامله بکنیم و برای اینها پیشنهادات وسوسه انگیز، علنی و غیرعلنی، مستقیم یا با واسطه به تناسب شخصیت افراد میفرستاد. وعده پول و حکومت و شهوترانی و شهرت و ریاست و همه چیز میداد و اینطوری بود که یک کسانی با اینکه خودشان با علی (ع) و حسن (ع) بیعت کردند و میدانستند حق با کیست در عین حال دنیاطلبی اجازه نداد که اینها بر سر پیمانها بایستند و موجی از خیانت و سازش و تسلیم در حکومت امام حسن (ع) بعد از چند ماه راه افتاد.
بعضیها به طمع دنیایی که پیش معاویه بود و بعضیها هم از ترس سپاه معاویه و اینکه میدیدن یک عده میروند، احساس کردند حکومت امام حسن متزلزل شده و یک عده دارند میزنند از این طرف جبهه به آن طرف جبهه میروند. وقتی ترس و شایعه عمومیت پیدا میکرد، گسترش پیدا میکرد. یک جنگ روانی فوقالعاده خطرناک به کمک خائنین داخلی در پشت جبهه امام حسن (ع) شکل گرفت و لذا در داخل کوفه پشت جبهه امام حسن (ع) ارتباطات پنهان شروع شد.
کسانی مثل عمربن حریث، اماره بن ولید، حجربن امر، عمربن سعد همان عمربن سعدی که بعدها در کربلا آن جنایت را کرد، خب خیلی از اینها با امام حسن بیعت کرده بودند دیگر، ابوبرده پسر ابو موسی اشعری، دو پسران طلحه و کسان دیگری که با باند اموی بودند و در کوفه در پشت جبهه حضور داشتند و اینها اولین موجهایی بودند که برای خیانت به امام حسن (ع) راه افتادند. شایعه پراکنی، توطئه، درگیریهای داخلی، قبایل را به جان هم انداختن، اصطکاک ایجاد کردن، به بهانه های مختلف پشت جبهه امام حسن (ع) درگیری راه انداختند و از آن طرف مکاتبه و ارتباط بهروز و سرّی با معاویه که ما با تو هستیم ما همراه شماییم ما فرمانبر تو هستیم بیا به سمت کوفه و ما اینجا تیمهایی را پشت جبهه تشکیل دادیم و تو اگر از بیرون بیایی ما هم از داخل همکاری میکنیم و ما تضمین میکنیم که اگر سپاه شما به اردوگاه کوفه به اردوگاه حسن بن علی (ع) نزدیک بشود شما لشکرکشی را شروع کن و بیا، ما اینجا خودمان پشت جبهه قبل از اینکه با تو درگیر شود، میکُشیمش و یا حتی اگر بتوانیم دستگیرش میکنیم و به عنوان اسیر دست بسته تحویلت میدهیم. اینجا ما افراد و باندهایی را برای نفوذ داریم و فقط کافی است تو از بیرون حمله کنی.
دوستان رجوع بکنند به تاریخ مسعودی و حاشیه ابن اسیر در جلد شش صفحه ۴۲ ابن اسیر خود نویسنده میگوید که یک فقر اخلاقی در کوفه و شام همه جا حاکم بود که خیلی راحت افراد خودشان را می فروختند. قشنگ سخنرانی می کردند و خودشان را می فروختند و خیلیها را میدیدی که وقتی با ایشان صحبت میکنی حرفهای خوب میزنند و تایید میکنند و میگویند هرچه شما میگویی که حق کیست، باطل کیست؟ چه کار باید کرد؟ اما به محض اینکه خطر جدی پیش میآمد جانشان و مالشان و آیندهشان به خطر میافتاد یا یک پیشنهاد چرب و شیرین مادی میشد میدیدی همینها خیلی راحت با وجدان آسوده خیانت میکنند.
بیهقی بعضی از نامههایی را که بعضی یاران معاویه حتی به امام علی (ع) از آن طرف نوشتهاند نقل کرده است، تاریخ یعقوبی را دوستان باز ببینند جلد سه که بعضی از نزدیکان عبدملک مروان از آن طرف نامه مینوشتند به مصعب بن زبیر، به زبیری ها ، چون شرق دست زبیریها بود و غرب دست امویها بود. اینها در یک شرایطی که میترسیدند امویها سقوط کنند و زبیریها حاکم بشوند، اینها یواشکی نامه مینوشتند به آنها که امان و جایزه میخواهیم و ما هرکاری بخواهی میکنیم و این حرفها. بعضیها میگویند حتی ممکن است بعضی از اطرافیان معاویه هم به امام حسن (ع) نامه نوشته باشند که ما با شما هستیم اگر شما بیایید منتها امام حسن (ع) مثل معاویه نبودند که اینها را افشا و پخش کنند و اینها را در خطر بیاندازند. کاری که معاویه کرد برای اینکه پل های پشت سر خائنین را خراب کند.
حالا البته این را در حد احتمال بعضی مورخین نقل کردهاند وگرنه هیچ نامه و سند خاصی ذکر نشده یا اگر شده ما ندیدیم ولی این طرح مطرح شده است که باز علامت جوانمردی امام حسن (ع) است و ناجوانمردی معاویه و سپاه آنها. در هر صورت بیش از نیمی از سران قبایل و فرماندهان و افراد مؤثر در کوفه با معاویه مکاتبه کردند و به او یا وعده دادند که ما با شماییم یا اعلام کردند که سکوت میکنیم و علیه شما کاری نمیکنیم شما اگر میخواهید بیایید، بیایید و وعدههایی دادند و جزء دستگاه معاویه شدند.
موج وسیعی از خیانت و سستی و ناجوانمردی و اصلاً کسانی مثل اشعث ن قیس، حجاربن ابجر؛ شیث بن ربعی و عمربن حریث قرارداد مکتوب و صریح و واضح با مواد مشخص بسته اند با معاویه قبل از اینکه معاویه به کوفه حمله کند و جاسوسان معاویه، تیمهای مخفی معاویه برای تکتک این افراد و امثال اینها پیام مشخص میفرستاد که اگر حسن بن علی را بکشید مثلا صد هزار درهم جایزه خواهید داشت و فرمانده یکی از لشکرهای شام خواهید شد و داماد خودم میشوی و یکی از دخترانم را به تو میدهم. اینگونه واضح و مشخص به افراد وعده میداد و امام حسن (ع) که از این ارتباطات مطلع بودند در اردوگاه لشکر خودشان دیگر احساس امنیت نمیکردند ایشان گاهی زیر لباس عادی خودشان زره میپوشیدند، چون هر لحظه احتمال ترور بود و حتی در نماز جماعت خواهی با زره زیر لباس میآمدند زیرا میدانستند مثل پدرشان علی در نمازشان او را ترور خواهند کرد. یک بار هم ایشان مشغول نماز بودند که به سمت ایشان تیری پرتاب شد که چون زره داشتند ایشان آسیب ندیدند و مجروح نشدند. یک چنین وضعیتی است.
این نمونههایی که عرض کردم نشان میدهد که امام حسن (ع) در چه شرایط خاصی قرار گرفتهاند، بین کسانی که آن طور گرم و با احساسات آمدند بیعت کردند، گرمتر از چهار خلیفه قبل حتی علی (ع) و بعد این طور وا دادن و دنیا گرایی و خیانت و تردید و ارتباطات پنهان که البته امام حسن (ع) از اول هم میدانستند این اتفاق میافتاد ولی عرض کردم به چه دلیل حکومت را بعد از آن بیعت باید میپذیرفتند و پذیرفتند و کار خودشان را کردند. خائنین، فرصت طلبان، جنایت کاران پلید، اهل دروغ و نفاق، رفتاری کاملا خبیث و خباثت آلود از خودشان نشان دادند.
کسانی که بعضیهایشان سوابق خوبی هم داشتند ولی دنیا به همه طمع میکند حتی کسانی با سوابق خوب. چنان که در همین انقلاب خودمان هم داریم میبینیم چقدر کسانی با امام و انقلاب در افتادند که سوابقی داشتند بعد سر قدرت، ریاست، ثروت، لجاجت، دیکتاتوری و اینها با امام در افتادند و همچنان این مسیر ادامه دارد. از آن طرف هم جریان احمق خوارج بودند که با اینکه امویها را هم قبول نداشتند ولی آنجا با امویها متحد علیه امام حسن شدند، زیرا در ترور علی بن ابی طالب هم شما دستهای پنهان باند معاویه را در تروری که به دست خوارج صورت گرفت میبینید.
یعنی در زدن علی و حکومت حسن در واقع خوارج و امویها، بنیامیه با اینکه با هم دشمن بودند ولی با هم ائتلاف و اتحاد کردند و مشترکا عمل کردند و همین اشعث بن قیس و شبث بن ربعی از خوارج بودند که از سپاه علی (ع) انشعاب کردند و همینها بعد با امام حسن (ع) بیعت کردند و بعد خیانت کردند و با معاویه ساختند. همینها بعدها سر قضیه کربلا باز با امام حسین (ع) بیعت کردند و خیانت کردند. یک اتحادی بین خارج و تروریستهای خوارجی با باند فاسد امویها اینجا اتفاق افتاد همان کسانی که در قضیه حکمیت از پشت خنجر زدند به علی بن ابی طالب و بعد هم گفتند که تصمیم گرفتند هم علی وهم معاویه را هر دو را ترور کنند و علی ترور شد و معاویه نشد، خب هنوز اینها در کوفه بودند.
شبث بن ربعی، اشعث بن قیس، عبد الله بن کواع، شمربن ذی الجوشن و عبد الله بن وهب راسبی اینها همه از رهبران خوارج بودند و معلوم بود از دشمنان علی (ع) و حسن (ع) هستند و یک تیم فعال و قوی سیاسی و عملیاتی و اطلاعاتیاند و اینها در کوفهاند و چون اینها جرم علنی مرتکب نشدند، امام حسن (ع) نمیتوانند با اینها برخورد کنند، گرچه آنها را تحت نظر دارند.
همان اولی که ملت آمدند با امام حسن (ع) بیعت کردند، خب خوارج هم خیلیهایشان آمدند و گرم بیعت کردند و گفتند ما بیعت میکنیم به شرط اینکه با معاویه بجنگی چون پدرت هم داشت آماده میشد برای جنگ با معاویه که آن اتفاق افتاد و حالا همان اتفاق هم به دست خوارج افتاد دیگر. ما مثلا انتقام جنگ نهروان و قضیه حکمیت و اینها را گرفتیم ولی پدر تو درجنگ صفین به حرف ما کرد و اشتباه کرد و مصالحه کرد، ما از این کفرمان توبه کردیم ولی او توبه نکرد. حال ما با تو یعنی حسن بن علی (ع) بیعت میکنیم به شرط آن که اولین کارت جنگ با معاویه باشد.
امام حسن (ع) فرمودند من با شرط و شروط بیعت کسی را نمیپذیرم، شما اگر مرا به عنوان رهبری و حاکمیت قبول میکنید باید تابع باشید و من نباید تابع شما باشم، به شرط اطاعت کامل در جنگ و صلح در هر صورت باید با من بیعت کنید، تشخیص به عهده من است نه شما.
لذا خوارج آنجا با امام حسن (ع) بیعت نکردند و آمدند پیش امام حسین و گفتند بیا با تو بیعت کنیم و همانطور که با پدرت علی (ع) بیعت کردیم بیا با تو بیعت کنیم به شرطی که با معاویه بجنگی و ما در کنار تو با او خواهیم جنگید. امام حسین (ع) فرمودند که رهبر این جامعه و من و همه ما برادرم حسن بن علی (ع) است و تا ایشان هستند من بیعت هیچ کس را و از جمله شما را نخواهم پذیرفت.
این را که خوارج دیدند دوباره برگشتند پیش امام حسن (ع) گفتند خیلی خوب بیعت میکنیم ولی این را بدان که باید با معاویه جنگید و ما در این جنگ تا آخر خواهیم ایستاد که بعد دیدیم همینها باز چه کارهایی کردند در قضیه درگیری با امام حسن و مسائلی که پیش آمد. امام حسن (ع) دیدند که باید سریع نیروهای امنیتی و عملیاتی را سازماندهی کنند، زیرا معاویه با کمک این خائنین داخلی به زودی حمله خواهد کرد. امام حسن (ع) اولا حقوق رزمندگان را دو برابر کرد، چرا که یک وقت کسانی از اینها به طمع مادی به معاویه ملحق نشوند و احساس نکند که ما بجنگیم ولی زندگیمان تامین نباشد.
فرمودند حق مادی شما را من رعایت میکنم و به وظیفه خودم در برابر زندگی شما عمل میکنم، من نباید در این قضیه کوتاهی کنم و نمیکنم. در شرایط جدید حقوق اینها دوبرابر شد و مزایای اینها بیشتر شد. البته این به معنی اعلام جنگ به معاویه نبود ولی عملا پیام دادند که میدانم شما میخواهید چه کار میکنید و در واقع آماده این مبارزه هستم.
دیگر امام حسن (ع) به لحاظ اطلاعاتی و جاسوسی یک سازماندهی بسیار قوی را فوری فعال کردند و سازمان دادند که در برابر هم جنگ روانی، جنگ رسانهای تبلیغاتی آنها، جنگ نرم آنها به اصطلاح مقاومت کنند و عملیات ضد جنگ روانی انجام بدهند و هم تیمهای جاسوسی دشمن را که آمده و خائنی را دارد سازماندهی میکند یا گروههای ترور پشت جبهه را میخواهد فعال بکند، اینها را مهار کنند و از سر راه بردارند و این کار بزرگی بود و امام حسن (ع) این کار را با موفقیت انجام دادند، از جمله دو تا جاسوس بزرگ، سر تیمهای فعال معاویه را نیروهای اطلاعاتی امام حسن (ع) پیدا کردند و وقتی روشن شد اینها دارند جاسوسی میکنند و خیانت بزرگی دارد سازماندهی میشود، امام حسن دستور دادند هر دوی آنها را در ملأ عام اعدام کردند و جلوی خط جاسوسی و جنگ روانی که در کوفه و بصره در پشت جبهه داشت تعقیب می شد، بگیرند و سرکوبش بکنند.
آن وقتی بود که معاویه به محض اینکه خبر شهادت حضرت امیر (ع) رسید و گفتند که مردم یک بیعت سنگین و وسیعی با حسن بن علی (ع) کردند این یک تیم جاسوسی را به کوفه و یک تیم را به بصره فرستاد که گزارش دقیق نو به نو را برای من بفرستید که ببینم چه خبر است آنجا. نیروهای اطلاعاتی امام حسن (ع) که گشت و مراقبت داشتند متوجه شدند که یک قصاب و گوشتفروشی است که خانه او یکی از خانههای تیمی اساسی جاسوسان معاویه است ودر یک عملیات غافلگیرانه حمله کردند و آنها را بازداشت کردند و آوردند بیرون و اعدامش کردند.
امام حسن (ع) به مسئولین شهر بصره هم فرمان نوشتند که یک سر تیم جاسوسی و یک گروه دارند آنجا فعالیت میکنند، هم شایعه پراکنی و هم جذب نیرو را سازماندهی میکنند، سریع آنها را پیدا کنید و اطلاعاتی که به من رسیده است این است که آنها در قبیله بنی سلیم پناه گرفتهاند، سریع بروید آنها را بازداشت و فوری اعدام کنید. این برخورد دقیق و قوی اطلاعاتی امنیتی و نظامی امام حسن (ع) است، یعنی به سرعت ارتش را دارند سازمان میدهند که برای دفاع آماده شوند و از آن طرف عملیاتهای ضد جاسوسی و عملیاتهای اطلاعاتی و بعد نامهای امام حسن (ع) به معاویه مینویسند که دست و پای بیخودی نزن، من در جریان همه چیز هستم، تو فکر میکنی مرا دور زدی و داری فریب میدهی؟
ابو فرج اصفهانی نقل کرده است و میگوید امام حسن (ع) نامه نوشتند که تو مزدوران و جاسوسهایت را فرستادی مثل اینکه خیلی مایلی که با هم ملاقاتی داشته باشی؟ مثل اینکه میخواهی بی خود درگیر شوی؟ من تردید در این دیدار نخواهم داشت منتظر باش که آن روز دور نخواهد بود، داری تو زمینه درگیری را آماده میکنی و شنیده ام که شماتت کردی، فحش دادی، توهین کردی و به آن که شیوه عاقلان نیست شماتت کنند.
شنیدهام در جلسهای خبر علی بن ابی طالب (ع) را شنیدی و اظهار شادی کردی، لبخند زدی. بدان که این شماتت و این شادی کار احمق هاست این شیوه خردمندان نیست. شعری که گفتند مناسب حال توست این شعر که؛ به آن کسی که در پی مخالفت در گذشته است و ادامه درگیریهاست بگو تو هم آماده چنان پیشامدی باش چنان آماده باشد که انگار همین الان اتفاق خواهد افتاد.
اما آن کس که از ما کشته شود، بمیرد و شهید شود مثل کسی است که تمام شب را در انتظار صبح به سر برده بود و شهادت برای او سپیده صبح است که طلوع میکند. شهادت بزرگترین آرزوی علی (ع) و همه ما بود و هست. تو بر چه شادی میکنی؟ این شادی احمقهاست، شادی خردمندانهای نیست. با این نامه امام حسن (ع) چند پیام دادند که هم در تاریخ ثبت شد هم به آن زمان و خود معاویه بفهمد چه خبر است. یکی اینکه فرمودند تو در جلسه خصوصی هم که اظهار شادی میکنی خبرش به ما میرسد، یعنی نفوذ اطلاعاتی ما در دستگاه تو آنقدر هست که لبخند تو هم در چنین شرایط خاصی خبرش به ما می رسد. دیگر اینکه تو داری تحریک میکنی و جنگ و درگیری را داری شروع میکنی و ما هم آماده درگیری هستیم تا آنجا که به من مربوط میشود ما آماده درگیری هستیم.
و سوم اینکه از شهادت علی بن ابی طالب (ع) یا شهید کردند حتی امثال ماها خوشحال نباش، ما منتظر و شیفته شهادتیم و علی بن ابی طالب شهادت براش مثل طلوع صبح بود برای کسی که همه شب را منتظر صبح بوده است.
اطرافیان امام حسن (ع) یک عدهای صادقانه یک عدهای هم منافقانه یا بزدلانه که اول شعارهای تند میدهند بعد هم فرار میکنند، فشار زیادی به امام حسن (ع) آمد که آقا سریع به معاویه حمله کنیم و بجنگیم، چون آنها حمله خواهند کرد. امام حسن (ع) می دانستند آنها میخواهند حمله کنند منتهی شرایط برای آغاز جنگ آماده نبود. امام حسن (ع) میدانستند اگر آنها بخواهند اول تبل جنگ را بزنند بخواهند جنگ را فوری شروع بکنند اتفاقی که چند ماه بعد میافتد همان موقع خواهد افتاد، اگر همان اتفاق یعنی فروپاشی سپاه موقع دفاع اتفاق میافتد بهتر است تا موقع حمله که بگوید آقا مثلا شما که نمیتوانستی اصلا چرا حمله کردی؟
امام حسن (ع) فرمودند ما به جنگ فکر میکنیم اما نه الان، نه در این شرایط و نه به این سرعت و نه با این وضعیت. یک اتفاق مهم دیگری که هم در این نامهنگاریها و پیامهای قبل از آن اتفاقات میافتد و هم در تأمل و تحمل امام حسن (ع) که گذار آنها حمله کنند و ما دفاع کنیم، افشا کردن معاویه و این خط فاسد بود، در همان آغاز برای کسانی که واقعا به تردید افتاده بودند یا ممکن بود بعد ها به تردید بیفتند.
این استدلالها و این ادبیاتی که امام حسن (ع) در نامهها و صحبتها به کار میبردند کاملا برای کسی که اهل فهم باشد از همان موقع روشن میکرد و کرد، چنانکه بعضی از بزرگان مورخین اهل سنت همین را می گویند که روشن شد که دو طرف این جبهه چه خبر است.
مشکل اصلی معاویه انتقام خون عثمان، مشکل شخصی با علی بن ابی طالب، دچار اشتباه شدن در اینکه حق با کیست، مردم با چه کسی هستند و اینها نیست، مسئله حق و باطل روشن است و این طرز ادبیات و سخن گفتن با امام حسن (ع) است، آن هم رفتار معاویه است و این هم رفتار امام حسن (ع) است. اینها خودش بسیار مهم بود که ماسک ریا را از چهره معاویه بکشد و کنار بزند و به مردم معرفی کند که ما کیستیم و چه میگوییم و اینها کیستند. حتی خوارجی که علی (ع) را زدند یک عده طرفدار داشتند، مسئله حق و باطل اینطور برای همه روشن نبود.
روش امام حسن (ع) خیلی مؤثر بود، برای اینکه بسیاری از مسائل روشن بود برای کسانی که دچار جهل یا تردید بودند یا بعد از او تا امروز هستند. ایشان باید یک حجت و دلیل قوی هم عقلی و هم عرفی سیاسی و هم مردم پسند برای جنگ با معاویه به دست میآورند. اگر مردم بیعت میکردند فوری به معاویه حمله میکرد، این حالت پیش نمیآمد اما اینکه ایشان با این ادبیات صحبت کند و استدلال، موعظه و دعوت کند و بعد با تامل عمل کند و بگذارد آنها جنگ را شروع کنند و اتفاقاتی که افتاد و بعد قرارداد و اتفاقاتی که بعد از قرارداد افتاد، همه اینها چهره فاسد معاویه و فاسد امویها را افشا کرد و یک بهانه و حجت معقولی دربرابر افکار عمومی درست کرد برای جنگ با معاویه که قبل از این تامل و تحمل این بهانه و توجیح نبود.
این نشانه عمق خرد سیاسی و هوشمندی امام حسن (ع) و جامع نگری ایشان بود، به خصوص که امام حسن (ع) میدانستند که اینها اهل جنگ نیستند، چنان که بعد دیدیم که نبودند. امام حسن (ع) میدانستند که حتی اینهایی که میگویند جنگ جنگ و جلو برویم، اینها خودشان اهل جنگ نیستند و وسطش کنار میکشند و ایشان تنها میماند.
خب با یک چنین آدمهایی چطور فوری حمله کنی که نه حجت و دلیل داشته باشی و نه قدرتی. لااقل بگذار او حمله کند تا وقتی اینها کنار کشیدند هم به لحاظ حجت و دلیل شما بر حق باشی و هم مسئول این شکست کسان دیگری باشند و هم میوه این پیروزی را بگذار خود ما بچینیم و نه دشمن. به جای اینکه ما شکست بخوریم و هیچ کار دیگری نتوانیم بکنیم و بگویند دوتا گروه با هم جنگیدند یکی در جنگ قدرت شکست خورد، بگذار بگویم مردم آمدند بیعت کردند من وظیفه دارم بیعتشان را بپذیرم، بعد معاویه حمله کرده است و من وظیفه دارم مبارزه کنم و دفاع کنم.
بعد عدهای از مردم کنار کشیدند و بعضی از سران و بزرگان کوفه خیانت کردند، بعد من دیگر وظیفه ندارم که به زور اینها را به بهشت ببرم و من به وظیفه خودم عمل خواهم کرد. بنابراین امام برای هر سه تصمیمشان کاملاً خردمندانه و هوشمندانه عمل کرد. دوستان توجه کنند زیرا بعضیها میخواهند قضیه صلح امام حسن (ع) را آگاهانه یا ناآگاهانه میخواهند مستمسک سازش، تسلیم شدند، تسلیمطلبی در برابر قدرتطلبی و اینها قرار دهند، توجه کنید مطلقا ماهیت قرارداد امام حسن (ع) با معاویه چنین چیزی نبود.
امام حسن (ع) یک شکست قطعی نظامی را تبدیل کردند به یک پیروزی قطعی سیاسی و قراردادی را از دل این شکست قطعی بیرون کشیدن که تحت عنوان مصالحه دانسته بشود نه شکست. امام حسن (ع) اگر به محض بیعت مردم به معاویه حمله میکردند با اینکه حق داشتند اما امکانش نبود اتفاقی که میافتاد چه بود؟ این بود که همین مردمی که امام حسن (ع) میدانستند اهل جنگ نیستند، اینها بعدا حاضر به دفاع از خودشان نبودند چطور حاضر به حمله به معاویه میشدند؟! بعد میگفتند که حمله کرد و شکست خورد . آنجا به عنوان تسلیم شده، شکست خورده اسیر معاویه میشدند و بعد ریشه کل اهل بیت کاملا زده میشد و اگر هم آزادشان میکردند تحقیرشان کرده بودند که تو با ما جنگیدیم، شکست خوردی، اسیر ما شدی، ما بخشیدیمت و رهایت کردیم، یعنی از همه جهت شکست بود. امام حسن (ع) در هر سه تصمیم پذیرش بیعت مردم بعد آغاز به حمله و جنگ نکردن و بعد در هنگام دفاع که مردم کنار کشیدند و شکست قطعی نظامی داشت پیش میآمد، ایشان تبدیلش کردند به یک قرارداد مصالحه و امتیازات و اعترافات مهمی از معاویه گرفتن و ماهیت او را افشا کردند.
دیگر از این هوشمندانهتر مبارزه امکان ندارد. هیچکس جز امام حسن (ع) نمیتوانست آن شرایط فوق العاده خطرناک و بد نظامی را تبدیل به یک چنین پیروزی بزرگی کنند که اولا نشان دهند که ما با کسی جنگ قدرت نداریم، ما بر سر دنیا و حکومت با شما نمیجنگیم. دوم اینکه من به وظیفه خودم عمل کردم و شما خیانت کردید. سوم اینکه قراردادی که بستیم افشای اینها بو و آبروی اینها رفت که همهاش را زیر پا گذاشتند.
اگر کسی در صلح امام حسن (ع) کمترین دلیل به این معنا که با دشمنان اسلام و مسلمین سازش کنیم، آنها را به رسمیت بشناسیم، بیاییم قدرت را با هم تقسیم کنیم، با هم باشیم، با هم بسازیم، اگر کسی کمترین دلیل تاریخی یا سندی یا نقلی از امام حسن (ع)در این مورد دارد و دیده باشد رو کند. مطلقا این قرارداد رنگ تسلیم، سازش، به مشروعیت شناختن حکومت معاویه ندارد اصلا یکی از بندهای قرارداد این است که امام حسن (ع) به معاویه فرمودند باید امضا کنی تو حکومت دینی نیستی و ما تو را امیرالمومنین نخواهیم دانست و او هم امضا کرده است.
یعنی پذیرفته است که من حکومت قانونی و مشروع نیستم و به زور آمدهام. امام حسن (ع) در همین قرارداد سلب مشروعیت کرده است از دشمن و امام حسن (ع) صریحا فرمودند که اگر یاورانی داشتم که حاضر بودند مبارزه کنند و بجنگند، لَقاتلتُ، میجنگیدم و قدمی کوتاه نمیآمدیم، حتی سر قدرت هم میجنگیدیم ولی بعد دیدم آیا برای قدرت بجنگیم و شکست بخوریم و بعد اصل مکتب و حقانیت خودمان را هم از دست برود و زیر سؤال برود یا اینجا که دیگر نمیتوانیم قدرت را حفظ کنیم از قدرت بگذریم اما حقانیت و مشروعیت خود را حفظ کنیم، مشروعیت طرف مقابل را بکوبیم، نیروهای خودمان را برای آینده حفظ کنیم و ریشه ما زده نشود و این پرچم بالا بماند.
یک چنین مهندسی پیچیده و خارقالعاده و معجزه آسایی از امام حسن (ع) سر زده است که شبیه این را شما هیچ جا نمیبینید که یک شهر شکست خورده اینقدر از طرف مخالف امتیاز بگیرد و بعد هم بگوید تو را به مشروعیت نمیشناسم و بعد هم آبروی طرف را ببرد کسی که ادعای اسلام و خال المومنین بودن داشت. چون گفت خواهر ما اگر جزو امالمونینهاست ما هم خال المومنینایم، بنده دایی همه مومنینام. یک چنین آدمی که اینجور عوام فریبی کرده است که تا همین الان بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز عده زیادی از مسلمین نمیشناسنش. ببینید امام حسن (ع) چطور چنین کسی را بیآبرو کرد.
این همان امام حسنی است که در جنگ صفین پس از امیرالمومنین برای رزمندگان اسلام سخنرانی کرد و خطاب به مردم گفت که ای مردم با تما قدرت بایستید و آماده شوید و درگیر شوید و برای نبرد با معاویه و سپاه او که در صحنه است سستی نکنید و تردید نکنید و شل نباشید و محکم بایستید و محکم بجنگید از هم نگسلید این گسستها پیوند قلبهایتان را سست می کند و نتیجه مقاومت جانانه پیروزی است و هرگز امکان ندارد یک ملتی پایداری و مقاومت بکنند و خداوند مشکل آنها را حل نکند، امکان ندارد.
محال است که یک مردمی یک جامعهای محکم بایستند بر سر حرفها و شعارهایشان و خداوند اجازه بدهد که آنها خار و ذلیل بشوند و اجازه بدهد که پیوندهایشان سست بشود، سست بشود و اتحادشان از هم بگسلد. این همان امام حسن (ع) است و بعدی که امیرالمومنین شهید شدند و آن توطئه کردند و به امام حسن خبر دادند معاویه از شام حرکت کرده و به سمت کوفه میآید و رسیده است به پل ممبج. امام حسن (ع) مردم را جمع کردند، دعوت کردند و فراخواندند و فرمودند مردم همه حاضر شدند من را خبر کنید.
سعید بن قیس همدانی آمد گفت آقا مردم آمدند جمعیت حاضر شدند. امام حسن (ع) به مسجد آمدند و بالای منبر بعد از حمد خدا و سپاس و شکر و اینها فرمودند:" فاِنَّ الله کتب الجهاد علی خلقه" خداوند جهاد را بر بندگانش واجب کرد "و سَمّاهُ کُرها" خودش هم فرمود خوشایند نیست، سختتان است. اما همان خداوند به اهل جهاد به مومنین فرمود که درست است که سخت است "کُرهاً لَکُم" اما "وصبروا اِنَّ الله مع صابرین" مقاومت کنید محکم بایستید که خداوند با اهل صبر و اهل مقاومت است. خداوند میفرمایند ای مردم محال است به اهداف و آروزهای حتی دنیاوی خود نائل بشوید مگر پس از مقاومت بر آنچه که دوست ندارید خوشتان نمیآید، یعنی نبرد.
فرمودند "اِنَّهوا بَلَغَنی اَنَّ معاویه بلغهوا انّا کنّا عزمعنا علی المسیر علیه فتحرک لذالک" نیروهای اطلاعاتی و نظامی به من خبر دادند که به معاویه اینطور خبر دادند که ما داریم حمله می کنیم لذا او حمله را شروع کرده و آمده به سمت ما. بعد میفرمایند خداوند شما را مورد رحمت خود قرار بدهد. بر شما باد که همه از خانهها مسلح بیرون بیایید و بیایید به پایگاه نظامی در تا ببینیم و ببینید که چه باید کرد.
یک عدهای که مجاهد واقعی بودند و صادقانه گفتند آقا ما در خدمتیم و هستیم تا شهادت در رکاب شما چنانکه با پدرت علی بودیم. امام حسن (ع) آنها را تصدیق فرمودند و گفتند من همیشه شما را با همین حسن نیت و صداقت میشناختم و قبولتان دارم، شما وفادار هستید به حرفی که می زنید و به شعارهایتان. ما اهل مودت صحیحه یعنی عشق صادقانه ومحبت خالص هستید. حقیقتا در این خط هستید " فجزائکم الله خیرا" خداوند به شما پاداش خیر بدهد. " ثم نزل" سپس امام حسن از منبر پایین آمد.
کسی که میخواهد سازش کند، تسلیم شود و ظلم را بپذیرد اینطوری حرف نمیزند حتی بعد از قرارداد مصالحه که حکومت به دست معاویه افتاد نمیآیند، بفرمایند به خدا سوگند کسی کنار من نیست برای نبرد، حرف زدند و عمل نکردند اگر کسانی را مییافتم که اهل نبرد و جهاد باشند طولانیترین و سختها و نبردها را با معاویه سامان میدادم و رهبری می کردم.
معنیاش این است که او دروغ گفته است، این نبوده است. من که نمیتوانم در این شرایط اینطور عمل کنم که! و اینجاست که کسانی از مفهوم نرمش قهرمانانه متاسفانه سوء تفسیر میکنند. نرمش قهرمانانه باید درونش قهرمانی باشد نرمشش هم باز از سر عزت و عقلانیت است، نه نرمش به مفهوم سازش از سر ذلت و تمکین در برابر ظلم و به رسمیت شناختن او. تفاوت است بین نرمش قهرمانانه امام حسن (ع) که سراسر جهاد، عزت، سلب مشروعیت از طرف مخالف، خردمندی و هوشمندی سیاسی است با سازش ذلیلانه. نرمش قهرمانانه غیر از سازش ذلیلانه است این دو باهم متفاوتاند و امام حسن (ع) جنگش و صلحش جهاد بود و هر دو دفاع از حق، مکتب و عزت اسلام و مسلمیــــن بود. ما همچنان نسبت به مقام شامخ معنوی و رهبری امام حسن مجتبی (ع) ناآگاه و جاهل هستیم و این بزرگوار همچنان مظلوم است، مظلوم تر از حسین.
امام حسن (ع) کسی است که امام حسین (ع) امام کربلا تا آخر به کسانی گفت تشخیص من تشخیش امام حسن است و خط من خط ایشان است و هرچه ایشان بگویند بر من هم لازم الرعایه و واجب است و آخر هم امام حسین (ع) ۱۰ سال بعد از شهادت امام حسن (ع)هم به دست معاویه، امام حسین بر سر آن قرارداد ایستادند و علیه معاویه حرف زدند و موضع گرفتند اما آن قرارداد را خلف وعده نکردند و گذاشتند تا معاویه خیانت کرد و برخلاف آن قرارداد فرزندش یزید را به عنوان خلیفه معرفی کرد و تحمیل کرد و آنجا امام حسین (ع)به وظیفه خودشان عمل کردند. در واقع بستر سازی برای کربلا هم به دست امام حسن مجتبی (ع) اتفاق افتاد.
سلام بر حسن بن علی امام بزرگ، الگوی اخلاق، عقلانیت، جهاد، ولایت،رهبری و حاکمیت، حاکمیت صحیح اسلامی و قرآنی.
بنده هم یکی از افتخارات اصلی من این است که همزمان با میلاد امام حسن در نیمه ماه مبارک رمضان سال ۴۲ متولد شدم و این نام شریف را بر من گذاشتند و به این نام افتخار میکنم، توفیقی است و امیدواریم انشاالله مشمول عنایت و توجه و شفاعت امام حسن مجتبی (ع)، من و شما و همه قرار بگیریم.
والسلام علیکم و رحمه الله
به گزارش جهان به نقل از تسنیم، حسن رحیمپور ازغدی در چهل و یکمین مقاله شفاهی خود که به مناسبت میلاد مبارک امام حسن مجتبی(ع) منتشر شده بود به مفهومشناسی "نرمش قهرمانانه" امام حسن(ع) و تفاوت آن با "سازش ذلیلانه" اختصاص دارد که مشروح سخنرانی وی به شرح زیر است:
میلاد مبارک امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه) را تبریک عرض میکنم و این نوبت را به بحثی در حول سلوک اجتماعی امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه)، اعم از سلوک سیاسی و اخلاقی و در واقع اخلاق سیاسی، اختصاص می دهیم.
من بحث را از یک نامهای شروع میکنم که نقش و درس از امام حسن (ع)، خطاب به معاویه است، این نامه در آغاز خلافت و حاکمیت امام حسن (ص) خطاب به معاویه نوشته شد که طرحهای براندازی را تعقیب میکرد.
طرحهایی که متاسفانه چند ماه بعد با کمک خائنین داخلی و ضعف جبهه خودی به نتیجه و هدف شوم خودش رسید. ولی این نامه در آغاز حاکمیت و بیعت وسیع مردم با امام حسن (ع) هست که در جواب نامهای یا شاید پیامی به معاویه است و پیامی به تاریخ است. برای رو کردن دست ژورنالیزم سیاسی و جنگ روانی بسیار فعال و روباه صفتانهای که حاکمیت شام علیه اهل بیت (ص) راه انداخته بود. در آنجا از جمله معاویه، جوسازی کرده بود که مسئله مربوط به دعوای من با علی و ما با حسن و اینها نیست. مسئله خیلی ریشهایتر است و از قبل این اختلافات بوده است. در واقع خود را با قبلیها گره بزند و یک طوری توجیه کند، مشروعیت یاغیگری و باقیگری خودش را. امام حسن (ع) در آن نامه به وی جواب میدهند که آن تحلیلی که از آن موقع برای افکار عمومی ارائه کردی و منتشر میکنی و خودت میدانی دروغ است، اول جواب او را بدهم.
بعد از آنکه رسول الله (ص) از دنیا رفتند، یک جنگ قدرتی بین اشخاص و قبائل شروع شد. بعد قریشیها آمدند، با استناد با خویشاوندی با پیامبر و اینکه ما فامیل پیغمبر هستیم، نزدیکترین شما به پیغمبر هستیم. ما از همان قبیله هستیم. ما عشیره و خویشاوند او هستیم، نسب ما نسب پیامبر است، کسی نباید با ما بر سر حکومت و قدرت؛ مخاصمه و بحث بکند و با همین حرف تمام مدعیان و رقبا را ساکت کردند. یعنی همه قبائل عرب استدلال و حجت را پذیرفتند که خب، بالاخره خویشان و نزدیکان پیامبر بر بقیه، مقدم هستند و باید مقدم باشند.
این حجت را همه قبائل از قریش پذیرفتند و تسلیم شدند و با عزت و احترام قدرت را تحویل یک عده از قریش دادند. بعد که این سؤال در برابر اینها مطرح شد، با همین استدلالهایی که علیه همه اعراب کردید که چون به پیامبر نزدیکتر هستید و قدرت باید در اختیار شما باشد. خب! عین این حرف، این استدلال اگر استدلال قانع کنندهای است که خود شما را هم باید وادار کند که قدرت را تسلیم ما بکنید، ما همان حرفی را با قریش زدیم که قریش به بقیه عرب گفت ولی انصافی که بقیه عرب با قریشیها کردند، اینها حتی حاضر نشدند همین معامله را با ما بکنند.
یعنی اگر استدلال همین این قبائل قریشی درست بود که چون به پیامبر نزدیکترند و قدرت باید در دست آن ها باشد، نه دیگران! خب با همین استدلال اینها نباید قدرت را تحویل میگرفتند، باید میآمدند در خود قریش به نزدیکترین افراد به قریش که ما هستیم و فرزندان اهل بیت و پیغمبر هستیم. باید به ما میگفتند ولی اینها یک بام و دو هوا کردند. حکومت را با استدلال از بقیه عرب تحویل گرفتند و بقیه را کنار گذاشتند و بقیه منصفانه تسلیم شدند. نوبت به همین استدلال و انصاف در رابطه ما با آنها که رسید، درست خلاف آن عمل کردند و نزدیکترین اشخاص و تربیت شدگان دامان پیامبر (ص) را از صحنه حذف کردند، دور کردند و همه با هم بر این ستم و جفا بستند.
هم ستم به ما و هم ستم به امت اسلامی و ستم به مسئله حاکمیت و کار خودشان را کردند و قدرت را گرفتند و یکجا با استدلال و یک جا با ضد همان استدلال. امام حسن (ع) فرمودند من نمیخواهم الان آن بحث را دوباره باز کنم، وعده ما با آنها در محضر خداوند که او ولی و یاور ماست و داوری حق آنجا خواهد شد.
آن روز گذشت، آن روز ما همه تعجب کردیم که چگونه یک عدهای با مسئله حاکمیت اینطور بازی کردند و یک چنین دستبرد و غصب علنی و واضح و اینطور تناقضگویی، منتها در عین حال چون افرادی که این کار را کردند گرچه اینجا ظلم کردند و شایسته خلافت نبودند اما بالاخره چون سوابقی داشتند که آنها هم در نهضت بودند، گرچه خیلی دیرتر از ماها و بعدها آمدند ولی بالاخره در نهضت بودند و ما به خاطر مصلحت اسلام و به خاطر بعضی از این خدمات چشم پوشیدیم و با آنها درگیر نشدیم.
نگران این بودیم که اگر درگیر شویم سر این مسئله آنهایی که اصل دین و مکتب را قبول ندارند، مخالفان اصل دین و منافقین بهانهای پیدا کنند برای اینکه به اصل دین و حاکمیت دین ضربه بزنند و یا باب اخلالگری و فساد و خونریزیهای داخلی باز بشود. این راجع به مسئله آن موقع که تو بیخود شورش خودت را به او میخواهی وصل کنی و گره بزنی، آن موقع اصلش هم مشکل داشت و ما جواب دادیم اما الان مسئله دیگری است.
تو اصلا حتی ادامه آنها هم نیستی و امروز برای معاویه همه باید تعجب کنند و همه بیشتر تعجب کردن که کسی مثل تویی به یک چنین مسند مهمی یعنی حاکمیت بر جهان اسلام و خلافت اسلامی، خلافت رسولالله دستاندازی کردی. حالا آنها اگر بعضیهایشان سوابقی داشتند و زحماتی کشیدند، تو که به هیچ وجه شایسته هیچ مقام در این حد نیستی. نه هیچ فضیلت شخصی و نه خصلت ستودهای از تو کسی به یاد دارد، نه هیچ عمل صالحی از تو اثر نیکو پسندیدهای مانده و از آن مهمتر تو دست پرورده یکی از فاسدترین و دشمنترین گروه ها و باندها با اسلامی هستی. تو تربیت شده محفل سرسختترین دشمنان قریشی و مکی رسولالله و قرآن هستی، تو در باند و دستگاهی تربیت و بزرگ شدی که این دستگاه این تیم این گروه همیشه در رأس دشمنان پیامبر و قرآن و اصل اسلام بودند.
دیگر به تو نیامده که چنین ادعاهایی را بکنی؟! خداوند کار تو و امثال تورا میشناسد و تو به زودی به محضر و لقا خداوند جبراً خواهی رفت و آنجا خواهی دانست، اگر در این دنیا کلاه کسانی را داری برمیداری آنجا کلاه کسی برداشته نمیشود. این نامهای است که از امام حسن علیه اسلام نقل شده، ابنابیالحدید در شرح نهج البلاغه این را نقل میکند، در اوایل جلد ۴ که امام حسن (ع) قبل از اینکه حتی معاویه بیاید و مسلط بشوند افشا کردند و گفتند که تو که هستی، ما که هستیم، دعوا سر چیست؟ گره زدن این مسائل به آن مسائل بعد از پیامبر اولاً غلط است و تو ربطی به آنها نداری، ثانیا در همانجا هم اشتباه شد ولی الان دو مسئله را نباید با هم قاطی کرد. تو در جبهه دشمن اسلام و پیامبر و ما بزرگ شدی حالا بعضی از آنها سوابق و خدماتی داشتند تو چه هستی؟ تو چه می گویی؟ تو چه ربطی به آن مسئله داری؟
جالب است که یک نامهای از معاویه خطاب به محمد بن ابی بکر فرزند خلیفه برادر عایشه است که ایشان فرزند خوانده و از شیعیان خاص علی بن ابی طالب سلام الله علیه بود. یک نامهای معاویه به جناب محمدبن ابی بکر دارد که البته بعدها هم همین جناب محمد بن ابیبکر به دست همین باند معاویه و عمر عاص شهید شد. آنجا معاویه به محمدبنابیبکر میگوید که پدر تو و فاروقش، یعنی ابیبکروعمر، قبل از همه اینها آمدند با علیبن ابیطالب که تو امروز مرید او هستی بر سر حاکمیت و خلافت درگیر شدند و با او مخالفت کردند و اگر حق حاکمیت که تو میگویی برای علی است این حق را اول پدر خودت و عمر و ... از علی (ع) سلب کردند و اینها کاملا با هم بودند.
این نامه معاویه را دوستان میتوانند در منابع اهل سنت ببینند، تاریخ مسعودی حاشیهای بر تاریخ ابن اسیر دارند، جلد شش صفحه ۷۸ و ۷۹ نامه معاویه به محمدبنابیبکر. آنجا میگوید معاویه به ابیبکر که عرض کردم بعدا شهیدش میکند، به او می گوید که تو چطور رفتی در جبهه علی (ع) ایستادی و با ما درگیری؟ پدر تو که با کمک عمر و این دو نفر اولین کسانی بودن که علی را کنار زدند و بعد گفتند با آنها باید بیعت کند و او تامل کرد، اشکال و انتقاد کرد و رویش فشار آوردند و تصمیم بزرگی برای او گرفتند و با خشونت وارد عمل علیه او شدند.
بالاخره علی (ع) حاضر شد و بیعت کرد ولی پدرت و عمر تا زنده بودند به علی (ع) اعتماد صددرصد نکردند و او را محرم اسرارشان نکردند و در تصمیمات اصلی حکومت او را شریک نکردند، حالا تو چطور کنار علی ایستادی؟ اگر روش ما غلط است؟ قبل از ما این روش را پدر خودت رفت و ما در واقع خط پدرت را تعقیب میکنیم، شریک او هستید. اگر او با علیبنابیطالب درگیر نمیشد ما هم امروز درگیر نمیشدیم و جلو خلافت علی نمیایستادیم. ما داریم کار پدرت را انجام میدهیم. اگر کارش درست بوده است کار ما هم درست است. این نامهای است که معاویه به محمدبنابیبکر مینویسد عرض کردم در منابع برادران اهل سنت هست و آدرس را هم دادم و آنجا باز میخواهد از هم حس پدر و پسری استفاده کند و هم قضیه را تحریف کند، انگار ما داریم همان خط را میرویم.
این نامهای که امام حسن (ع) به معاویه دارند در واقع افشای این خط تبلیغاتی است که امام دو جواب میدهند؛ اولا میفرمایند که همان اتفاقی که اول افتاد منصفانه نبود و تناقضگویی بود و با همان استدلالی که قدرت را نسبت به بقیه قبایل عرب مختص خودشان دانستند، با همان استدلال باید قدرت را تحویل علیبنابیطالب میدادند ولی یک بام و دو هوا شد. یکجا به نفع خودشان استدلال کردند، بعد که علیهشان شد همان استدلال را کنار گذاشتند و نهی کردند. پس یک اشتباه آنجا شد ولی در عین حال برای اینکه جنگ داخلی نشود برای اینکه اسلام به خطر بیفتد و برای اینکه دشمن اسلام و قرآن نبودند خدمات و زحماتی هم داشتند و خصوصیات مثبت اسلامی هم درونشان بود، ما تحمل کردیم، یعنی درگیری صریحی بین اهل بیت با آنها نشد
ولی دوم اینکه، تو خودت را ادامه آنها میدانی. تو اصلاً هیچ ربطی به آنها هم نداری. تو از اساس دشمن بار آمدهای. گوشت و پوست و استخوان تو با کینه و دشمنی علیه اصل اسلام و قرآن رشد کرده است. تو در یک همچنین جبههای بودهای.
این نامه امام حسن (ع) در واقع برای کور کردن این خط تبلیغاتی معاویه و این جنگ روانی و فریب افکار عمومی، که این ها انجام می دادند بود و نامه بسیار مهمی است. بعد در یک جا معاویه یک استدلالی میکند، برای حاکمیت خودش که ما با علی (ع) بیعت نمیکنیم. از طرف جبهه پیامبر و اهل بیت پاسخی داده میشود که این پاسخ، پاسخ مهمی است که اصلا ببینید روش حصر خلیفه قبل از علی (ع)، هر کدام به یک شیوه سرکار آمدند.
اولا هیچ کدام از این سه مورد بیعت اجماعی و عام مسلمین یا بیعت اجماعی همه انصار و مهاجرین، همه اصحاب، هرگز نبود. اصحاب دو الی سه دسته بودند و بعضی از بزرگترین اصحاب پیامبر مخالف این بیعت بودند. پس اجماع به معنی دقیق کلمه، حتی بین بزرگان و اصحاب رسول الله نبود و حتی بین آنهایی که در مدینه حاضر بودند کاملا اختلاف بود.
خلیفه اول به یک شیوه بر سرکار آمد و خلیفه دوم به شیوه دیگری بر سر کار آمد. یعنی خلیفه اول رسماً خلیفه دوم را خودش تعیین کرد که بعد از من عمر خلیفه میشود. خلیفه سوم باز به یک شیوه سومی تعیین شد، از طریق آن شورای شش نفره تعیین شد. بنابراین سه خلیفه اول هر کدام به یک شیوه و متفاوت با دیگری سر کار آمدند و در هیچ کدام نه نص و نه نصب صریح پیامبر بود که خودشان هم قبول دارند، نه اجماع و توافق امت یا حتی توافق یا اجماع اصحاب و بزرگان بود. کاملاً اختلافی بود و در هر صورت هیچکدام از آن سه مورد؛ باز از نوع کاری که معاویه کرده است، نیست.
معاویه، کودتا کرده و با خشونت، با خیانت و با براندازی علیه حکومت مشورع الهی مردمی، شورش کرده و بعد هم با ظلم و استبداد و استکبار قدرت را گرفته است. بنابراین حتی اگر کسی به او سه مورد صدر اسلام اشکالی نداشته باشد، به روش معاویه صددرصد اشکال وارد است. دیگر اینکه امیرالمومنین و همین طور امام حسن (ع)، هیچ کدام، هیچ کسی را مجبور به بیعت با خویش نکردند. شما در مورد امیرالمومنین، میدانید در جنگ بصره، یعنی جمل و صفین و بعد مسکن، در همه موارد کسانی بودند، افراد شناختهای شدهای که اعلام بی طرفی کردند.
و حتی با امام علی و با امام حسن، با هیچ کدام بیعت نکردند و کسی هم مزاحمشان نشد. عبداللهبنعمر بیعت نکرد. گرچه به قول جناب مسعودی در مروجالذهب و همین طور ابناسیر در جلد پنجم کتابش، صحفه ۱۷۸ میگوید که عبدالله بن عمر فرزند خلیفه دوم که با علی و با حسن بیعت نکرد، بعدها با یزید بیعت کرد و با حجاج بن یوسف سقفی بعد از یزید که نماینده عبدالملک مروان بود با او هم بیعت کرد.
بعد خود مسعودی میگوید که این نشستگان و قائدین را باید عثمانیان نامید، اینها عثمانی بودند و بعضی مثل ابوالفدا میگویند نه اینها قائدین و معتزلین، معتزله نه به آن مفهوم معتزله کلامی، معتزله اینجا به معنی انشعاب کنندگان، کنارهگیران که اینها از بیعت علی بن ابیطالب کناره جستند و بعضی بزرگان هم می گویند که اینها کسانی هستند که بالاخره نفهمیدند با چه کسی باید بیعت بکنند، مگر بعدها به زور. در واقع مصداق کسانی می شوند که امام زمان خود را امام صالح را رهبری صالح را نشناختند و با او بیعت نکردند و مرگ جاهلیت محسوب میشود گرچه خدمات بزرگی قبلا داشتند و جزو اصحاب پیامبر هم بوده باشند.
سعد بن ابی وقاص همین طور بود، اسامه بن زید همین طور بود، محمد بن مَسلمه، قدامه بن مظعون، عبدالله بن السلام، حسان بن ثابت، شاعر، اباسعید خدری، زید بن ثابت و نعمان بن بشیر کسانی بودند که با امام علی (ع) و امام حسن (ع) بیعت نکردند و بعضی از اینها با معاویه هم بیعت نکردند. خب! حضرت امیر بر منبر کوفه سخنرانی میکرد و فریاد میزد که ای نامردان مردنما که فکرتان مثل خواب مشوش کودکان است، کاش شما را نمیدیدم و نمیشناختم، چه آشنایی و شناخت ندامت باری، مرگ بر شما که دل من را به درد آوردید و سینهام را مالامال از خشم کردید و جام غم را جرعه جرعه در گلویم ریختید، این همه نافرمانی و سست عنصری، همه نقشه ها و برنامه های مرا باطل کردید.
اینها تازه خطاب به کسانی بوده است که بیعت کرده بودند و وفا نمیکردند چه رسد به کسانی که بیعت نکردهاند که آنها را حضرت امیر و همین طور امام حسن هیچ وقت مجبور به بیعت نکردند و البته بسیاری از اصحاب بزرگ رسولالله هم بیعت کردند و هم در رکاب علی بن ابی طالب با مخالفین ایشان در آن سه جنگ جنگیدند و بسیاری از آنان به شهادت رسیدند.
کسانی مثل عماربن یاسر، خزیمه بن ثابت ذوالشهادتین، حذیفه بن یمان، عبدالله بن بدیل و برادرش مثل عبدالرحمان، مالک اشتر، خبّاب، محمدبن ابی بکر، ابوالهیثم بن تیهان، هاشم بن عتبه بن ابی وقاص، هاشم بن مرقال، سهل بن حنیف، ثابت بن قیس انصاری، سعد بن حارث، ابوفضاله انصاری، کعب بن امر انصاری، ابن کعب، عوف بن حارث و مردان بزرگ دیگری که از بزرگان اهل زهد و تقوا بودند، اهل جهاد و شهادت بودند، زاهد، شب زندهداران، مجاهدان، آمر به معروف و ناهی از منکر که برای شهادت در رکاب علی بن ابی طالب بعد از پیغمبر مسابقه میگذاشتند به حدی که فقط در جنگ صفین نزدیک به ۷۰ تن از بدریون در رکاب علیبنابیطالب و به دست معاویه شهید شدند.
اصحاب پیامبر اغلبشان در کنار علی بن ابی طالب بودند. عرض میکنم بین ۶۳ تا ۷۰ تن از مجاهدین بدری که از همان ابتدا در رکاب پیامبر بودند اینها در جنگ صفین شهید شدند و خیلیها بیش از اینها هم بودند. بعد از شهادت امیرالمومنین خطبه و سخنرانی بسیار زیبایی امام حسن (ع) دارند و بعد از آن ملت هجوم میآورند به امام حسن (ع) بیعت میکنند، بیعتی که از بیعت مردم با علی بن ابی طالب گرمتر بود. بخشی از سخنرانی امام حسن در آنجا آمده است و نقل شده است.
این را باز از منابع برادران اهل سنت من اینجا عرض میکنم غیر از منابع شیعه که در جلد دو یعقوبی صفحه ۱۹۰ و جلد سه ابن اسیر صفحه ۱۶ و مقاتل الطالبین هست. من متن را از کتاب صلح امام حسن خدمتتان میخوانم. تالیف کتاب مطعلق به شیخ راضی آل یاسین هست و ترجمه مقام معظم رهبری.
من عین ترجمه ایشان را میخوانم که امام حسن (ع) فرمودند همانا امشب این روز ۲۱ ماه مبارک هست که بعد از شهادت حضرت امیر ایشان این سخنران را میکنند که " امشب کسی از این عالم رفت و به شهادت رسید که گذشتگان هرگز هیچ کس به او سبقت نگرفت و آیندگان دیگر به او نخواهند رسید. او که در رکاب و در کنار رسول الله جهاد می کرد و جانش را فدا و سپر پیامبر می کرد، او را رسول خدا پرچمهای مهم را در صحنههای نبرد به او میسپرد و او را به معرکه میفرستاد که جبرئیل از راست و میکائیل از چپ او را در میان میگرفتند با او میرفتند، او از معرکه بر نمیگشت مگر با پیروزی که از طرف خدای متعال به او رسیده بود و شبی از این عالم رفت که آن شب موسی از این عالم رفت و عیسی به آسمان ها رفت و قرآن در آن شب نازل شد و مردی که در دم مرگ از مال دنیا فقط ۷۰۰ درهم داشت سهمیهاش از بیت المال بود که با آن میخواست خدمتکاری برای خانوادهاش استخدام کند، همین."
سخنرانی امام حسن (ع) خیلی سخنرانی زیبایی بود و از این بیشتر است ولی فرصت نیست به همه اش اشاره بکنیم ولی بسیار زیبا بسیار اثر گذار به لحاظ محتوا و لفظ و قالب به لحاظ نحوه سخنرانی و خطابه و معرفی علی، مکتب علی و حکومت علوی بود و در واقع اینکه ما اگر کاری بخواهیم بکنیم ما از همین جایی شروع خواهیم کرد که علی بن ابی طالب به پایان رساند و خط ما همان خط است و این همان مکتب است و اینکه من فرزند علی (ع) هستم و فرزند پیامبرم و این خط را بشناسید، حرفهای ما و سیر تاریخی که ما آمدیم طرفهای مقابل ما را بشناسید اینها که بودند؟ از کدام خانهها بیرون آمدند؟ فریب اینها را نخورید.
بعد در مسجد جامع کوفه پسر عموی ایشان عبید الله بن عباس در برابر جمعیت ایستاد و ایشان سخنرانی کرد. مردم گریه میکردند در حاشیه سخنرانی امام حسن (ع) و از لحاظ احساس و تاثیرگذاری در مجلس کاملا شرایط یک شرایط گداخته و حساس بود و به نفع خط علی (ع) و خط عدالت. بعد که مردم صدای گریهشان کمی آرام گرفت عبید الله بن عباس جلوی منبر امام حسن ایستاد و یک سخنرانی دیگری ایشان آنجا کرد، سخنرانی زیبایی که " ای مردم این مرد که با شما سخن گفت کیست؟ پسر پیامبر و شایستهترین کس برای ادامه خط امام شما علی بن ابی طالب و نشستن بر جای او و پیروی از خط او. من با او بیعت میکنم و شما با او بیعت کنید که خدا به وسیله و به دست او به راه سبل السلام (راههای سلامت و امنیت) رهبری خواهد کرد ما و شما و هرکس را که دنبال او و در پی او حرکت کند.و خداوند به اذن خود هر کسی را که امروز با این مردم بیعت کند از تیرگی و ظلمات بیرون می آورد به سمت نور و به راه درست و سبک درست هدایت خواهد کرد."
و جمعیت این را پذیرفت و تایید کرد، مردم شعار میدادند که " همین است، همین طور است و چه کسی بیش از حسن بن علی بر این امت حق هدایت و ولایت دارد و چه کسی شایسته تر از اوست بر خلافت؟" و درست ۲۱ ماه رمضان که روز شهادت امیرالمومنین است جمعیت وسیعی از مردم به ایشان هجوم آوردند و با امام حسن (ع) بیعت کردند، البته راجع به اینکه عبیدالله عباس بود یا عبداللهبنعباس اختلاف است ولی بعضیها معتقدند عبدالله بن عباس در آن روز شهادت علی بن ابی طالب و بیعت با امام حسن ایشان کوفه نبود و بعدا آمد و بیعت کرد.
به هر صورت در سال ۴۰ هجری با امام حسن (ع) بیعت میکنند، جمعیتهای کثیر پی در پی و بعد از کوفه بصره هم با ایشان بیعت می کند، مدائن و کل عراق و قبایل و مناطق مختلف عراق بیعت می کنند. حجاز و یمن با ایشان بیعت می کنند از طریق بیعت با جاریه بن قدامه. در ایران، استاندار فارس بود که با زیاد بیعت کردند و پی در پی بزرگان مهاجرین و انصار که در مناطق مختلف زندگی می کردند و به سر میبردند با واسطه و مستقیم بیعت کردند، بیعت می کردند و پیغام می دادند که ما کسی شایسته تر و صالح تر از حسن بن علی برای حکمیت و خلافت نمی دانیم و ما پس از علی بر بیعت پسر پیامبر حسن بن علی هستیم و جالب است که شیعه و سنی نقل کردند در تاریخ که هیچ کس نه کسانی که در همان جلسه بودند و نه کسانی که بعدا در غیاب بودند هیچ کس با این بیعت مخالفت نکرد و همه قبول و تایید کردند به جز معاویه و باند او. همه بزرگان اسلام و مردم و قبایل و شهروندان عادی همه استقبال کردند از ولایت امام حسن (ع).
و یک اقبال وسیعی و واقعا یک اجماع کامل مردمی بود، شاید رأی اولین بار این همه اجماع بود حتی کسانی که قبلا با علی بن ابی طالب مشکل داشتند و درگیر بودند بعد که آن سه چهار سال مظلومیت علی و آن شرایط را دیدند نظراتشان عوض شد به سمت علی بن ابی طالب گرایش پیدا کردند.حتی آنها هم طبیعتا با امام حسن که ادامه خط امام علی بود بیعت کردند.
بنابر این بیعت بسیار قوی هم بین خواص و هم بین توده در کوفه و غیر کوفه، حاضر و غایب به حسن بن علی (ع) صورت گرفت و فقط معاویه و باند او بودند که درگیر شدند و گفتند ما قبول نداریم و تخلف کردند و آنها همان موقع به نام قعاد یا قاعدین (نشستگان) یا حتی به نام مرتدن(از خط خارج شدگان) نامیده می شدند و این برای بار دوم بود که خلافت و امام یکجا تحقق پیدا می کرد و به عنوان یک پدیده اجتماعی با بیعت اختیاری، آزادانه و آگاهی همه یا اکثریت مردم، قبایل، رجال، اصحاب بزرگ و مثال مهاجرین. این برای بار دوم بود که از بعد از پیغمبر یک چنین بیعتی صورت می گرفت.
به هر صورت این بیعت صورت گرفت و امام حسن (ع) سخنرانی که از نخستین سخنرانی و خطابه امام حسن (ع) است بعد از ولایت و حاکمیت ارائه فرمودند که یک بخشی از آن را عرض میکنم و کامل آن را دوستان میتوانند بروند در منابع ببینند. در بخشی از آن امام حسن (ع) فرمودند که "آن حزب الله غالب که قرآن می فرماید برای اینکه ببینید چه خط و چه سبکی است همین مسیری است که ما میرویم. ما حزب پیروز خداوند هستیم آنهایی که از نزدیکی به پیامبر هم می گفتند ما خویشاندنان نزدیک و نزدیکترین کسان به پیامبر ما خانواده او وفرزندان او هستیم خاندان و اهل بیت پاک او. یکی از آن دو بازمانده و امانت سنگین رسول الله بین امت که شریک قرآن و دوم قرآناند، قرآنی که تفسیر همه چیز درون اوست و از هیچ طرف به هیچ باطلی به او راه ندارد شریک و دوم آن قرآن، عِدل قرآن، دوقلوی قرآن ماییم بنابراین در تفسیر دین و فهم قرآن از ما بپرسید، ما برای تفسیر و تاویل و توضیح قرآن گمانه زنی نمی کنیم. با حدس و ظن و احتمال حرف نمیزنیم ما به حقایق قرآن آگاهی از سر یقین داریم و حقیقت قرآن را از ما بشنوید، آنچه میگوییم اطاعت کنید و این خط را بیایید اگر میخواهید در راه خدا و رسول خدا باشید آن راه همین راهی است که ما میگوییم.
خداوند فرمود ای مومنین از خدا و رسول و از صاحبان امر( اولی الامر) اطاعت کنید ( یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم) فرمود آن اولی الامر و صاحبان امر الهی ماییم. در هر مسئلهای که اختلاف میشود و چند دستگی اتفاق میافتاد، نزاع می شود، مباحث فکری اعتقادی، مسائل سیاسی اجتماعی، اقتصادی، تربیتی از ما سوال کنید.
هرجا اختلاف میکنید آن را ارجاع بدهید به خدا و رسولالله. خداوند فرمود اینها را به خدا و رسول ارجاع کنید. آنها که در پی تشخیصاند آن را در میفتند اگر به رسول و اولی الامر و صاحبان امر بر می گردادند"
امام حسن با تلاوت این آیات قرآن فرمودند که در واقع کسی نگوید که ما خدا و پیغمبر را قبول داریم اما شماها را قبول نداریم این روش نه، حالا حکومت و سیاست به سبک دیگری و تفکیک کنند بین خدا و رسول با وضعیت امت و خلافت و نحوه حاکمیت و سلوک فردی و جمعی. فرمودند این تفکیک یعنی نابودی این امت و فاصله گرفتند این امت از اسلام و قرآن.
امام حسن در اولین سخنرانیشان بعد از رهبری فرمودند به بوقها و به این رسانههای اینها توجه نکنید، اینها دشمن آشکار شما هستند والا شما هم جزو دوستان شیطان خواهید شد که به ایشان میگفت هیچ کس بر شما پیروز نمیشود من پشتیبان شما هستم ولی وقتی طرفداران فریب خوردگان شیطان به معرکه نبرد رسیدند و دو گروه در برابر هم ایستادند شیطان به حواریون و مؤمنانش پشت کرد و گفت من اصلاً از شما بیزارم، یک چیزهایی را من میدانم و میبینم که شماها نمی بینید. نیزه ها و شمشیرها را طعمه خواهید شد تیرها و گرزها را هدف خواهید بود، دیگر آن روز ایمان آوردند کسانی که پیش از آن ایمان نیاوردند یا در ایمانشان ایمان درستی نبود و در آن ایمان خیری کسب نکردند ایمان پس از دیدن این وضع دیگر برایشان سودی نخواهد داشت.
دوستان میدانید که اینها آیات قرآن است. چندین آیه قرآن را با این مضمون امام حسن خواندند و بعد از منبر پایین آمدند. خودشان را معرفی کردند، حزبالله ماییم و نزدیکترین کسان به خدا ماییم، خط و بی خط راه و بی راه را می خواهید بشناسید از ما بپرسد، از همه مسائل از ما بپرسید و بعد این آیات قرآن در این حرف های من همانی است که خدای متعال از طریق جد ما رسول الله به ما و شما گفت.
بعد از آن بیعت وسیع امام پایین آمدند و بلافاصله اعمال حاکمیت را شروع کردند، احکام امرا را صادر کردند، رسیدگی به امور مردم آغاز شد، وضعیت کارگزاران شهرها مرتب شد، ابلاغیهها نوشته شد و حکومت ولی خدا و انسان کامل پس از انسان کامل آغاز شد. بعضیها معتقد بودند و بعدا انتقاد کردند به امام حسن که اصلا شما نباید قبول میکردید، شرایط خیلی غیر عادی بود و بعد از ترور و شهادت علی بن ابی طالب و آن همه توطئه هایی که معاویه، باندش و دیگران کردند معلوم بود که حکومت متزلزل شده و پذیرش این مسئولیت از طرف شما یک اشتباه سیاسی بود معلوم بود که این حکومت نمی ماند و سقوط می کند.
به امام حسن میگفتند که اگر واقعا شما سیاست مدار بودید نباید حکومت را در این شرایط می پذیرفتید که حکومتی که ماندنی نبود و پایش روی پوست خربزه بود بعد از شهادت علی. شاید هنر بود کنار می ایستادید در فرصت دیگری یک اقدام می کردید. اینها به مسئله چنین کسانی صرفا سیاسی و با نگاه دنیوی نگاه کردند و تحلیل کردند. امام حسن (ع) چه وقتی که بیعت وسیع مردم را پذیرفتند و چه وقتی که مسئله قرارداد با معاویه را پذیرفتند، هر دو کار را بر اساس تکلیف شرعی و محاسبات صحیح سیاسی اجتماعی انجام دادند.
امام حسن (ع) آن اول وقتی آن همه مردم آمدند استقبال کردند شرعا نمیتوانند رد کنند. فردا این مسئولیت به عهده ایشان بود که ملت که آمدند با شما بیعت کنند شما قبول نکردید بعد حکومت افتاد دست معاویه! امام حسن علیه سلام نمیتوانستند آن وقت به این سوال نه در دنیا و نه در آخرت پاسخ بدهند.
بر مردم واجب بود با ایشان بیعت کنند و کردند، بر امام هم واجب میشود وقتی که حجت تمام شده و مردم آمدند این بیعت را بپذیرند ایشان نمیتوانند بگویند که حالا شما خواستید که من رهبر و حاکم باشم، شرایط هم اقتضا میکند خطر دشمن داخلی و خارجی هم هست اما حالا من برای اینکه مثلا وجاهت خودم را حفظ بکنم و بعدا چند ماه دیگر شکست را نپذیریم و این حرفها من نمیپذیرم من فعلا میروم تا ببینیم چه میشود تا آبروی من محفوظ بماند.
خب! یک کسی که بر اساس تکلیف عمل میکند، اینطور نه میاندیشد و نه موضع میگیرد و بعد امام اصلا به مسئله حکومت نگاه دنیوی و مادی نگاه سکولار نداشت، نگاه الهی و دینی داشت. هم پذیرشش برای ایشان سخت بود و هم قضیه قرارداد با معاویه سخت بود ولی هر دو را ایشان برای اسلام و مسلمین عمل کردند. ضمن اینکه اصلا جامعه و افکار عمومی نه آن روز و نه در تمام این هزار و اندی تا به امروز و نه امروز هیچ کس نمیپذیرفت که ایشان با آن صلاحیت و با آن نیاز جامعه و اعلام نیاز مردم رها کنند و بروند یک گوشهای و بگویند من نمی خواهم حکومت کنم و مثلا شخصی کنند.
و آن وضعیت جامعه اصلا اجازه نمیداد ایشان نمیتوانستند خودشان را کنار بکشند، به خصوص که بلافاصله بعد کسانی میآمدند که آن همه جنایت میکردند همان باند معاویه و اینها میآمدند و این فرق میکرد، اگر امام حسن (ع) بیعت مردم را نمیپذیرفتند و میرفتند کنار، خب معاویه میمد قدرت را میگرفت منتهی بعد همیشه زبانها دراز بود به روی امام حسن که خب شما نیامدی او آمد ولی وقتی ایشان با بیعت کم نظیر مردم پذیرفتند بعد هم بخش مهمی از همین مردم هزینهاش را نپرداختند و جلو معاویه ترسیدند و نایستادند و حکومت دست معاویه افتاد، دیگر تا همین امروز آن مردماند که متهماند و باید پاسخگو باشند نه امام حسن (ع).
امام حسن فرمود" شما اعلام حضور کردید من مسئولیت پیدا کردم آمدم بعد هم شما خیانت کردید، کنار کشیدید، من را جلو معاویه تنها گذاشتید، وظیفه و شرایط عوض شد باز هم شما باید پاسخگو باشید من پاسخگو هستم من در هر دو مورد درست تصمیم گرفتم شما بودید که تصمیم خودتان را زیر پا گذاشتید". از این به بعد امام حسن (ع) است که باید آنها را باز خواست کند نه به عکس و البته همان مردمی هم که بعد پا پس کشیدند و بعدا پشیمان شدند و شما میبینید وقتی قدرت دست معاویه افتاد همین مردم در کوفه و جاهای دیگر اغلب ضد حکومت معاویه و اموی ها بودند و مدام با اینها درگیر میشدند.
بارها بعد از این قرار داد در طول آن ده سال عمر شریف امام حسن (ع) در دوران حاکمیت معاویه همین مردمی که کنار کشیدند بازها آمدند پیش امام حسن (ع) خواهش کردند و گفتند آقا ما اشتباه کردیم درگیر شوید ما در خدمتتان هستیم. امام حسن (ع) فرمودند که الان دیگر نمیشود کاری کرد و دیر شد. حالا باید منتظر شرایط و موقیت دیگری بود. الان اگر درگیر شویم شکست واقعی اتفاق خواهد افتاد، شکست بیفایده. شما اگر اهل جهاد بودید همان موقعی که دشمن آمد باید عمل میکردید و به من کمک میکردید. الان فایدهای ندارد.
الان فقط ضرر دارد و باید طبق قراری که بستیم تا شرایط بعدی و موقعیت جدید پیش بیاید. آن موقعیت بعدی هم کربلا بود، وقتی که معاویه رفت و یزید را خواست بیاورد. یک تعبیر دیگری هم در تاریخ ابن اسیر جلد شش صفحه ۱۱۸ هست که مسعودی نقل میکند در باب رهبران شیعه. راجع به این است که کوفه چه وضعی داشت و وقتی امام علی (ع) شهید شدند و مردم با امام حسن (ع) بیعت کردند. آن چندماه چه اتفاقی افتاد که حکومت امام حسن (ع) تنها بود و سقوط کرد و معاویه قدرت را در دست گرفت. در اینکه کوفه شناسی در موقع حاکمیت چند ماهه امام حسن صعصعه بن صوحان توضیح می دهد که شرایط چه طور بود.
میگوید امروز کوفه فعلا مرکز و پایگاه اسلام است و رهبران و پرچمداران بزرگ اسلام اینجا هستند. حرف اصلی و کلام آخر فعلا اینجا گفته میشود اما در کوچه و خیابان که میروم و روانشناسی مردم را که میبینم یک عده مردم درشتخو اینجا زندگی میکنند، دیکتاتوری و خودمحوری درونشان هست، نه از رهبری که خودشان به زور آمدند و با او بیعت کردند، درست اطاعت میکنند و نه با همدیگر کنار میآیند و اهل وحدتاند، وحدت سوری و شکستنی دارند و اطاعت پذیری و بیعتهایشان هم پا در هوا و احساساتی است.
تازه این راجع به مردمی است که آدم خوش ظاهر و وجیهاند و آنهایی که به اصطلاح قانعاند والا اقشار مادی، فاسد و ستیزهجو در شهر زیاد میبینم و به چشم میخورد اما جالب است که همین شهر که همهاش میگوید با هم اختلاف داشتند، وحدتهای شکننده بود و روح اطاعتپذیری بینشان ضعیف شده بود که در سخنرانیها و خطبههای اواخر عمر شریف حضرت امیر (ع) میبینید که چطور مردم و خیلی از اینها را حتی نفرین میکنند و میگویند ازتان خسته شدم و یک نمونهاش را هم عرض کردم.
در عین حال میگوید موقع بیعت با امام حسن (ع) چنان وحدت و احساسات قوی بود در شهر که بعد از مدتها ما این همه وحدت دوباره دیدیم و این همه هم فکری و این همه احساسات و شور و بیعت گرم. گرچه آن هم در عمل وفا نشد ولی از هر کس میپرسیدی میگفتند هیچکس پس از علی (ع) شایستهتر از حسن (ع) که تربیت شده مکتب او و دامان پیامبر است، نیست.
هم خواص اهل نظر به ایشان اعتقاد و اعتماد داشتند و هم توده مردم ایشان را دوست داشتند، اخلاق امام حسن، شخصیت بارز امام حسن (ع)، دیدگاه های عمیق او، رای بلند او، خوش رویی، خوش خلقی، بخشندگی، قدرت تحمل و صبر او، علم او، ذهد و تقوای او، شجاعت او و همه خصلتهای خوب در حسن بن علی است. مردم اینها را قبول داشتند و حتی کسانی که پیمانشکنی کردند. همه میگفتند صالحترین شخص حسن بن علی (ع) است از همه جهت و اصلا یک جشن بیعت بسیار پرشوری در کوفه همان روز با اینکه همه عزادار امیرمومنین (ع) بودند اتفاق افتاد و در تاریخ بعضیها نقل میکنند که شاید اولین باری بود که یک جشنی برای نصب خلیفه جدید صورت میگرفت، جشن وسیع مردمی که در پنجمین خلیفه در واقع امام حسن (ع) در خلافت ایشان برای اولین بار یک جشن وسیعی در کوچه و محلات صورت گرفت. آنقدر مردم استقبال کردند.
با اینکه کسان زیادی هم تردید داشتند در اینکه اصلاً این وضعیت میماند یا نمیماند و ما وقتی معرکه جدی شد و طرف چه کسی را بگیریم ولی همه به زبان یک چنین اعترافی را داشتند، در قلبشان هم چنین اعترافی را داشتند. حتی کسی مثل ابن کثیر در کتاب البدایه و النهایه میگوید که مردم به حسن (ع) حتی بیش از پدرش علی (ع) ابراز محبت کردند و به او محبت داشتند. طبیعی بود که این محبوبیت برای این بود که تازه ایشان آمده بودند والا کسانی که با علی (ع) بودند بعد با او درافتادند و اخلاق بدی یا پیمان شکنی یا ستمی از علی بن ابی طالب ندیده بودند. بلکه بر سر منافعشان با علی بن ابی طالب (ع) اصطکاک پیدا کردند. دیدند علی بن ابی طالب (ع) روی حق میایستد نه روی منافع این و آن و حتی منافع طرفدارانش یا کسانی که با او بیعت کردند. طبیعتا بعضی کمکم از دشمنان علی (ع) شدند. حالا آنها اول حکومت امام حسن (ع) فعلا جزو دوستان امام حسن (ع) هستند، بنابراین این حرف ابن کثیر از این جهت قابل توجیح است که طرفداران امام حسن (ع) بیش از طرفداران امام علی (ع) بودند، وقتی بود که علی (ع) شهید شده است، چرا؟ چون امام حسن (ع) هنوز درگیر مسئله حکومت و عدالت نشده با اغراض، منافع و تعصبات یک عده ای هنوز اصطکاک پیش نیامده. طبیعتا همه به نفع ایشان شعار میدهند و طرفدار ایشاناند.
اما بعد از اینکه ایشان میخواهد اعمال حاکمیت کند بخش مهمی از همینها با امام حسن (ع) هم در افتادند با معاویه متحد شدند، بعضیها هم سکوت کردند و کنار کشیدند و گفتند حالا اگر سقوط هم کرد، کرد و کسانی هم با توهمات دنیوی اشتباهی آمدند با امام حسن (ع) بیعت کردند که آنها هم با فاصله چند هفته و چند ماه فهمیدند که این حسن (ع) همان علی (ع) است، این خط همان خط است و ما بی خود امیدوار شده بودیم به حدی که حتی نزدیکترین کسان ایشان گاهی با ایشان میآمدند، نظر ایشان را برگردانند که ایشان تسامح کند و به سبک علی (ع) و پیامبر رفتار نکند، امام حسن (ع) نمی پذیرفتند.
میگفتند روش حکومت همان است، از اول هم ما همان را گفتیم و من در اولین سخنرانیام هم همان را گفتم و یکی از دلایل سقوط امام حسن (ع) هم همین بود یعنی بخش مهمی آمدند بیعت کردند و حتی مسئولیت قبول کردند ولی بعد از چند روز و چند هفته و دو سه ماه دیدند که این همان خط علی (ع) را دارد ادامه میدهند مثل اینکه قرار نیست اتفاقی بیافتد و سازشی بشود و اوضاع برگردد، مثلا به دوران قبل از علی (ع)بلکه این ادامه خط علی (ع) است.
فلذا بخش مهمی از اینها تن به خیانت دادند، یک عده به تعبیر حضرت امیر مردنمایان نامرد شروع به اخلال و کارشکنی و خیانت کردند. چون اینها فکر میکردند خلافت حسن (ع) یک حکومت دنیوی است و میشود با او معامله کرد. دیدند نه این هم همان حکومت دینی از نوع علی (ع) است و اینها همچنان از سهم اضافی محروم خواهند بود و مسئولیت خواهند داشت ولی از آن طرف معاویه دارند چراغ سبز میدند و از کیسه بیت المال بذل و بخشش میکند و با همه کنار میآید و حتی کسانی که در رکاب علی (ع) بودند یا با حسن (ع) بیعت کردند و ظاهرا دشمن معاویه بودند.
حتی معاویه به همه آنها پیام داد که در کاخ ما به روی همه ما باز است، گذشته گذشت و الان اگر بیایید هرچه بخواهید بر سر هرچه بخواهید هرطور شما بخواهید میتوانیم باهم کنار بیاییم و معامله بکنیم و برای اینها پیشنهادات وسوسه انگیز، علنی و غیرعلنی، مستقیم یا با واسطه به تناسب شخصیت افراد میفرستاد. وعده پول و حکومت و شهوترانی و شهرت و ریاست و همه چیز میداد و اینطوری بود که یک کسانی با اینکه خودشان با علی (ع) و حسن (ع) بیعت کردند و میدانستند حق با کیست در عین حال دنیاطلبی اجازه نداد که اینها بر سر پیمانها بایستند و موجی از خیانت و سازش و تسلیم در حکومت امام حسن (ع) بعد از چند ماه راه افتاد.
بعضیها به طمع دنیایی که پیش معاویه بود و بعضیها هم از ترس سپاه معاویه و اینکه میدیدن یک عده میروند، احساس کردند حکومت امام حسن متزلزل شده و یک عده دارند میزنند از این طرف جبهه به آن طرف جبهه میروند. وقتی ترس و شایعه عمومیت پیدا میکرد، گسترش پیدا میکرد. یک جنگ روانی فوقالعاده خطرناک به کمک خائنین داخلی در پشت جبهه امام حسن (ع) شکل گرفت و لذا در داخل کوفه پشت جبهه امام حسن (ع) ارتباطات پنهان شروع شد.
کسانی مثل عمربن حریث، اماره بن ولید، حجربن امر، عمربن سعد همان عمربن سعدی که بعدها در کربلا آن جنایت را کرد، خب خیلی از اینها با امام حسن بیعت کرده بودند دیگر، ابوبرده پسر ابو موسی اشعری، دو پسران طلحه و کسان دیگری که با باند اموی بودند و در کوفه در پشت جبهه حضور داشتند و اینها اولین موجهایی بودند که برای خیانت به امام حسن (ع) راه افتادند. شایعه پراکنی، توطئه، درگیریهای داخلی، قبایل را به جان هم انداختن، اصطکاک ایجاد کردن، به بهانه های مختلف پشت جبهه امام حسن (ع) درگیری راه انداختند و از آن طرف مکاتبه و ارتباط بهروز و سرّی با معاویه که ما با تو هستیم ما همراه شماییم ما فرمانبر تو هستیم بیا به سمت کوفه و ما اینجا تیمهایی را پشت جبهه تشکیل دادیم و تو اگر از بیرون بیایی ما هم از داخل همکاری میکنیم و ما تضمین میکنیم که اگر سپاه شما به اردوگاه کوفه به اردوگاه حسن بن علی (ع) نزدیک بشود شما لشکرکشی را شروع کن و بیا، ما اینجا خودمان پشت جبهه قبل از اینکه با تو درگیر شود، میکُشیمش و یا حتی اگر بتوانیم دستگیرش میکنیم و به عنوان اسیر دست بسته تحویلت میدهیم. اینجا ما افراد و باندهایی را برای نفوذ داریم و فقط کافی است تو از بیرون حمله کنی.
دوستان رجوع بکنند به تاریخ مسعودی و حاشیه ابن اسیر در جلد شش صفحه ۴۲ ابن اسیر خود نویسنده میگوید که یک فقر اخلاقی در کوفه و شام همه جا حاکم بود که خیلی راحت افراد خودشان را می فروختند. قشنگ سخنرانی می کردند و خودشان را می فروختند و خیلیها را میدیدی که وقتی با ایشان صحبت میکنی حرفهای خوب میزنند و تایید میکنند و میگویند هرچه شما میگویی که حق کیست، باطل کیست؟ چه کار باید کرد؟ اما به محض اینکه خطر جدی پیش میآمد جانشان و مالشان و آیندهشان به خطر میافتاد یا یک پیشنهاد چرب و شیرین مادی میشد میدیدی همینها خیلی راحت با وجدان آسوده خیانت میکنند.
بیهقی بعضی از نامههایی را که بعضی یاران معاویه حتی به امام علی (ع) از آن طرف نوشتهاند نقل کرده است، تاریخ یعقوبی را دوستان باز ببینند جلد سه که بعضی از نزدیکان عبدملک مروان از آن طرف نامه مینوشتند به مصعب بن زبیر، به زبیری ها ، چون شرق دست زبیریها بود و غرب دست امویها بود. اینها در یک شرایطی که میترسیدند امویها سقوط کنند و زبیریها حاکم بشوند، اینها یواشکی نامه مینوشتند به آنها که امان و جایزه میخواهیم و ما هرکاری بخواهی میکنیم و این حرفها. بعضیها میگویند حتی ممکن است بعضی از اطرافیان معاویه هم به امام حسن (ع) نامه نوشته باشند که ما با شما هستیم اگر شما بیایید منتها امام حسن (ع) مثل معاویه نبودند که اینها را افشا و پخش کنند و اینها را در خطر بیاندازند. کاری که معاویه کرد برای اینکه پل های پشت سر خائنین را خراب کند.
حالا البته این را در حد احتمال بعضی مورخین نقل کردهاند وگرنه هیچ نامه و سند خاصی ذکر نشده یا اگر شده ما ندیدیم ولی این طرح مطرح شده است که باز علامت جوانمردی امام حسن (ع) است و ناجوانمردی معاویه و سپاه آنها. در هر صورت بیش از نیمی از سران قبایل و فرماندهان و افراد مؤثر در کوفه با معاویه مکاتبه کردند و به او یا وعده دادند که ما با شماییم یا اعلام کردند که سکوت میکنیم و علیه شما کاری نمیکنیم شما اگر میخواهید بیایید، بیایید و وعدههایی دادند و جزء دستگاه معاویه شدند.
موج وسیعی از خیانت و سستی و ناجوانمردی و اصلاً کسانی مثل اشعث ن قیس، حجاربن ابجر؛ شیث بن ربعی و عمربن حریث قرارداد مکتوب و صریح و واضح با مواد مشخص بسته اند با معاویه قبل از اینکه معاویه به کوفه حمله کند و جاسوسان معاویه، تیمهای مخفی معاویه برای تکتک این افراد و امثال اینها پیام مشخص میفرستاد که اگر حسن بن علی را بکشید مثلا صد هزار درهم جایزه خواهید داشت و فرمانده یکی از لشکرهای شام خواهید شد و داماد خودم میشوی و یکی از دخترانم را به تو میدهم. اینگونه واضح و مشخص به افراد وعده میداد و امام حسن (ع) که از این ارتباطات مطلع بودند در اردوگاه لشکر خودشان دیگر احساس امنیت نمیکردند ایشان گاهی زیر لباس عادی خودشان زره میپوشیدند، چون هر لحظه احتمال ترور بود و حتی در نماز جماعت خواهی با زره زیر لباس میآمدند زیرا میدانستند مثل پدرشان علی در نمازشان او را ترور خواهند کرد. یک بار هم ایشان مشغول نماز بودند که به سمت ایشان تیری پرتاب شد که چون زره داشتند ایشان آسیب ندیدند و مجروح نشدند. یک چنین وضعیتی است.
این نمونههایی که عرض کردم نشان میدهد که امام حسن (ع) در چه شرایط خاصی قرار گرفتهاند، بین کسانی که آن طور گرم و با احساسات آمدند بیعت کردند، گرمتر از چهار خلیفه قبل حتی علی (ع) و بعد این طور وا دادن و دنیا گرایی و خیانت و تردید و ارتباطات پنهان که البته امام حسن (ع) از اول هم میدانستند این اتفاق میافتاد ولی عرض کردم به چه دلیل حکومت را بعد از آن بیعت باید میپذیرفتند و پذیرفتند و کار خودشان را کردند. خائنین، فرصت طلبان، جنایت کاران پلید، اهل دروغ و نفاق، رفتاری کاملا خبیث و خباثت آلود از خودشان نشان دادند.
کسانی که بعضیهایشان سوابق خوبی هم داشتند ولی دنیا به همه طمع میکند حتی کسانی با سوابق خوب. چنان که در همین انقلاب خودمان هم داریم میبینیم چقدر کسانی با امام و انقلاب در افتادند که سوابقی داشتند بعد سر قدرت، ریاست، ثروت، لجاجت، دیکتاتوری و اینها با امام در افتادند و همچنان این مسیر ادامه دارد. از آن طرف هم جریان احمق خوارج بودند که با اینکه امویها را هم قبول نداشتند ولی آنجا با امویها متحد علیه امام حسن شدند، زیرا در ترور علی بن ابی طالب هم شما دستهای پنهان باند معاویه را در تروری که به دست خوارج صورت گرفت میبینید.
یعنی در زدن علی و حکومت حسن در واقع خوارج و امویها، بنیامیه با اینکه با هم دشمن بودند ولی با هم ائتلاف و اتحاد کردند و مشترکا عمل کردند و همین اشعث بن قیس و شبث بن ربعی از خوارج بودند که از سپاه علی (ع) انشعاب کردند و همینها بعد با امام حسن (ع) بیعت کردند و بعد خیانت کردند و با معاویه ساختند. همینها بعدها سر قضیه کربلا باز با امام حسین (ع) بیعت کردند و خیانت کردند. یک اتحادی بین خارج و تروریستهای خوارجی با باند فاسد امویها اینجا اتفاق افتاد همان کسانی که در قضیه حکمیت از پشت خنجر زدند به علی بن ابی طالب و بعد هم گفتند که تصمیم گرفتند هم علی وهم معاویه را هر دو را ترور کنند و علی ترور شد و معاویه نشد، خب هنوز اینها در کوفه بودند.
شبث بن ربعی، اشعث بن قیس، عبد الله بن کواع، شمربن ذی الجوشن و عبد الله بن وهب راسبی اینها همه از رهبران خوارج بودند و معلوم بود از دشمنان علی (ع) و حسن (ع) هستند و یک تیم فعال و قوی سیاسی و عملیاتی و اطلاعاتیاند و اینها در کوفهاند و چون اینها جرم علنی مرتکب نشدند، امام حسن (ع) نمیتوانند با اینها برخورد کنند، گرچه آنها را تحت نظر دارند.
همان اولی که ملت آمدند با امام حسن (ع) بیعت کردند، خب خوارج هم خیلیهایشان آمدند و گرم بیعت کردند و گفتند ما بیعت میکنیم به شرط اینکه با معاویه بجنگی چون پدرت هم داشت آماده میشد برای جنگ با معاویه که آن اتفاق افتاد و حالا همان اتفاق هم به دست خوارج افتاد دیگر. ما مثلا انتقام جنگ نهروان و قضیه حکمیت و اینها را گرفتیم ولی پدر تو درجنگ صفین به حرف ما کرد و اشتباه کرد و مصالحه کرد، ما از این کفرمان توبه کردیم ولی او توبه نکرد. حال ما با تو یعنی حسن بن علی (ع) بیعت میکنیم به شرط آن که اولین کارت جنگ با معاویه باشد.
امام حسن (ع) فرمودند من با شرط و شروط بیعت کسی را نمیپذیرم، شما اگر مرا به عنوان رهبری و حاکمیت قبول میکنید باید تابع باشید و من نباید تابع شما باشم، به شرط اطاعت کامل در جنگ و صلح در هر صورت باید با من بیعت کنید، تشخیص به عهده من است نه شما.
لذا خوارج آنجا با امام حسن (ع) بیعت نکردند و آمدند پیش امام حسین و گفتند بیا با تو بیعت کنیم و همانطور که با پدرت علی (ع) بیعت کردیم بیا با تو بیعت کنیم به شرطی که با معاویه بجنگی و ما در کنار تو با او خواهیم جنگید. امام حسین (ع) فرمودند که رهبر این جامعه و من و همه ما برادرم حسن بن علی (ع) است و تا ایشان هستند من بیعت هیچ کس را و از جمله شما را نخواهم پذیرفت.
این را که خوارج دیدند دوباره برگشتند پیش امام حسن (ع) گفتند خیلی خوب بیعت میکنیم ولی این را بدان که باید با معاویه جنگید و ما در این جنگ تا آخر خواهیم ایستاد که بعد دیدیم همینها باز چه کارهایی کردند در قضیه درگیری با امام حسن و مسائلی که پیش آمد. امام حسن (ع) دیدند که باید سریع نیروهای امنیتی و عملیاتی را سازماندهی کنند، زیرا معاویه با کمک این خائنین داخلی به زودی حمله خواهد کرد. امام حسن (ع) اولا حقوق رزمندگان را دو برابر کرد، چرا که یک وقت کسانی از اینها به طمع مادی به معاویه ملحق نشوند و احساس نکند که ما بجنگیم ولی زندگیمان تامین نباشد.
فرمودند حق مادی شما را من رعایت میکنم و به وظیفه خودم در برابر زندگی شما عمل میکنم، من نباید در این قضیه کوتاهی کنم و نمیکنم. در شرایط جدید حقوق اینها دوبرابر شد و مزایای اینها بیشتر شد. البته این به معنی اعلام جنگ به معاویه نبود ولی عملا پیام دادند که میدانم شما میخواهید چه کار میکنید و در واقع آماده این مبارزه هستم.
دیگر امام حسن (ع) به لحاظ اطلاعاتی و جاسوسی یک سازماندهی بسیار قوی را فوری فعال کردند و سازمان دادند که در برابر هم جنگ روانی، جنگ رسانهای تبلیغاتی آنها، جنگ نرم آنها به اصطلاح مقاومت کنند و عملیات ضد جنگ روانی انجام بدهند و هم تیمهای جاسوسی دشمن را که آمده و خائنی را دارد سازماندهی میکند یا گروههای ترور پشت جبهه را میخواهد فعال بکند، اینها را مهار کنند و از سر راه بردارند و این کار بزرگی بود و امام حسن (ع) این کار را با موفقیت انجام دادند، از جمله دو تا جاسوس بزرگ، سر تیمهای فعال معاویه را نیروهای اطلاعاتی امام حسن (ع) پیدا کردند و وقتی روشن شد اینها دارند جاسوسی میکنند و خیانت بزرگی دارد سازماندهی میشود، امام حسن دستور دادند هر دوی آنها را در ملأ عام اعدام کردند و جلوی خط جاسوسی و جنگ روانی که در کوفه و بصره در پشت جبهه داشت تعقیب می شد، بگیرند و سرکوبش بکنند.
آن وقتی بود که معاویه به محض اینکه خبر شهادت حضرت امیر (ع) رسید و گفتند که مردم یک بیعت سنگین و وسیعی با حسن بن علی (ع) کردند این یک تیم جاسوسی را به کوفه و یک تیم را به بصره فرستاد که گزارش دقیق نو به نو را برای من بفرستید که ببینم چه خبر است آنجا. نیروهای اطلاعاتی امام حسن (ع) که گشت و مراقبت داشتند متوجه شدند که یک قصاب و گوشتفروشی است که خانه او یکی از خانههای تیمی اساسی جاسوسان معاویه است ودر یک عملیات غافلگیرانه حمله کردند و آنها را بازداشت کردند و آوردند بیرون و اعدامش کردند.
امام حسن (ع) به مسئولین شهر بصره هم فرمان نوشتند که یک سر تیم جاسوسی و یک گروه دارند آنجا فعالیت میکنند، هم شایعه پراکنی و هم جذب نیرو را سازماندهی میکنند، سریع آنها را پیدا کنید و اطلاعاتی که به من رسیده است این است که آنها در قبیله بنی سلیم پناه گرفتهاند، سریع بروید آنها را بازداشت و فوری اعدام کنید. این برخورد دقیق و قوی اطلاعاتی امنیتی و نظامی امام حسن (ع) است، یعنی به سرعت ارتش را دارند سازمان میدهند که برای دفاع آماده شوند و از آن طرف عملیاتهای ضد جاسوسی و عملیاتهای اطلاعاتی و بعد نامهای امام حسن (ع) به معاویه مینویسند که دست و پای بیخودی نزن، من در جریان همه چیز هستم، تو فکر میکنی مرا دور زدی و داری فریب میدهی؟
ابو فرج اصفهانی نقل کرده است و میگوید امام حسن (ع) نامه نوشتند که تو مزدوران و جاسوسهایت را فرستادی مثل اینکه خیلی مایلی که با هم ملاقاتی داشته باشی؟ مثل اینکه میخواهی بی خود درگیر شوی؟ من تردید در این دیدار نخواهم داشت منتظر باش که آن روز دور نخواهد بود، داری تو زمینه درگیری را آماده میکنی و شنیده ام که شماتت کردی، فحش دادی، توهین کردی و به آن که شیوه عاقلان نیست شماتت کنند.
شنیدهام در جلسهای خبر علی بن ابی طالب (ع) را شنیدی و اظهار شادی کردی، لبخند زدی. بدان که این شماتت و این شادی کار احمق هاست این شیوه خردمندان نیست. شعری که گفتند مناسب حال توست این شعر که؛ به آن کسی که در پی مخالفت در گذشته است و ادامه درگیریهاست بگو تو هم آماده چنان پیشامدی باش چنان آماده باشد که انگار همین الان اتفاق خواهد افتاد.
اما آن کس که از ما کشته شود، بمیرد و شهید شود مثل کسی است که تمام شب را در انتظار صبح به سر برده بود و شهادت برای او سپیده صبح است که طلوع میکند. شهادت بزرگترین آرزوی علی (ع) و همه ما بود و هست. تو بر چه شادی میکنی؟ این شادی احمقهاست، شادی خردمندانهای نیست. با این نامه امام حسن (ع) چند پیام دادند که هم در تاریخ ثبت شد هم به آن زمان و خود معاویه بفهمد چه خبر است. یکی اینکه فرمودند تو در جلسه خصوصی هم که اظهار شادی میکنی خبرش به ما میرسد، یعنی نفوذ اطلاعاتی ما در دستگاه تو آنقدر هست که لبخند تو هم در چنین شرایط خاصی خبرش به ما می رسد. دیگر اینکه تو داری تحریک میکنی و جنگ و درگیری را داری شروع میکنی و ما هم آماده درگیری هستیم تا آنجا که به من مربوط میشود ما آماده درگیری هستیم.
و سوم اینکه از شهادت علی بن ابی طالب (ع) یا شهید کردند حتی امثال ماها خوشحال نباش، ما منتظر و شیفته شهادتیم و علی بن ابی طالب شهادت براش مثل طلوع صبح بود برای کسی که همه شب را منتظر صبح بوده است.
اطرافیان امام حسن (ع) یک عدهای صادقانه یک عدهای هم منافقانه یا بزدلانه که اول شعارهای تند میدهند بعد هم فرار میکنند، فشار زیادی به امام حسن (ع) آمد که آقا سریع به معاویه حمله کنیم و بجنگیم، چون آنها حمله خواهند کرد. امام حسن (ع) می دانستند آنها میخواهند حمله کنند منتهی شرایط برای آغاز جنگ آماده نبود. امام حسن (ع) میدانستند اگر آنها بخواهند اول تبل جنگ را بزنند بخواهند جنگ را فوری شروع بکنند اتفاقی که چند ماه بعد میافتد همان موقع خواهد افتاد، اگر همان اتفاق یعنی فروپاشی سپاه موقع دفاع اتفاق میافتد بهتر است تا موقع حمله که بگوید آقا مثلا شما که نمیتوانستی اصلا چرا حمله کردی؟
امام حسن (ع) فرمودند ما به جنگ فکر میکنیم اما نه الان، نه در این شرایط و نه به این سرعت و نه با این وضعیت. یک اتفاق مهم دیگری که هم در این نامهنگاریها و پیامهای قبل از آن اتفاقات میافتد و هم در تأمل و تحمل امام حسن (ع) که گذار آنها حمله کنند و ما دفاع کنیم، افشا کردن معاویه و این خط فاسد بود، در همان آغاز برای کسانی که واقعا به تردید افتاده بودند یا ممکن بود بعد ها به تردید بیفتند.
این استدلالها و این ادبیاتی که امام حسن (ع) در نامهها و صحبتها به کار میبردند کاملا برای کسی که اهل فهم باشد از همان موقع روشن میکرد و کرد، چنانکه بعضی از بزرگان مورخین اهل سنت همین را می گویند که روشن شد که دو طرف این جبهه چه خبر است.
مشکل اصلی معاویه انتقام خون عثمان، مشکل شخصی با علی بن ابی طالب، دچار اشتباه شدن در اینکه حق با کیست، مردم با چه کسی هستند و اینها نیست، مسئله حق و باطل روشن است و این طرز ادبیات و سخن گفتن با امام حسن (ع) است، آن هم رفتار معاویه است و این هم رفتار امام حسن (ع) است. اینها خودش بسیار مهم بود که ماسک ریا را از چهره معاویه بکشد و کنار بزند و به مردم معرفی کند که ما کیستیم و چه میگوییم و اینها کیستند. حتی خوارجی که علی (ع) را زدند یک عده طرفدار داشتند، مسئله حق و باطل اینطور برای همه روشن نبود.
روش امام حسن (ع) خیلی مؤثر بود، برای اینکه بسیاری از مسائل روشن بود برای کسانی که دچار جهل یا تردید بودند یا بعد از او تا امروز هستند. ایشان باید یک حجت و دلیل قوی هم عقلی و هم عرفی سیاسی و هم مردم پسند برای جنگ با معاویه به دست میآورند. اگر مردم بیعت میکردند فوری به معاویه حمله میکرد، این حالت پیش نمیآمد اما اینکه ایشان با این ادبیات صحبت کند و استدلال، موعظه و دعوت کند و بعد با تامل عمل کند و بگذارد آنها جنگ را شروع کنند و اتفاقاتی که افتاد و بعد قرارداد و اتفاقاتی که بعد از قرارداد افتاد، همه اینها چهره فاسد معاویه و فاسد امویها را افشا کرد و یک بهانه و حجت معقولی دربرابر افکار عمومی درست کرد برای جنگ با معاویه که قبل از این تامل و تحمل این بهانه و توجیح نبود.
این نشانه عمق خرد سیاسی و هوشمندی امام حسن (ع) و جامع نگری ایشان بود، به خصوص که امام حسن (ع) میدانستند که اینها اهل جنگ نیستند، چنان که بعد دیدیم که نبودند. امام حسن (ع) میدانستند که حتی اینهایی که میگویند جنگ جنگ و جلو برویم، اینها خودشان اهل جنگ نیستند و وسطش کنار میکشند و ایشان تنها میماند.
خب با یک چنین آدمهایی چطور فوری حمله کنی که نه حجت و دلیل داشته باشی و نه قدرتی. لااقل بگذار او حمله کند تا وقتی اینها کنار کشیدند هم به لحاظ حجت و دلیل شما بر حق باشی و هم مسئول این شکست کسان دیگری باشند و هم میوه این پیروزی را بگذار خود ما بچینیم و نه دشمن. به جای اینکه ما شکست بخوریم و هیچ کار دیگری نتوانیم بکنیم و بگویند دوتا گروه با هم جنگیدند یکی در جنگ قدرت شکست خورد، بگذار بگویم مردم آمدند بیعت کردند من وظیفه دارم بیعتشان را بپذیرم، بعد معاویه حمله کرده است و من وظیفه دارم مبارزه کنم و دفاع کنم.
بعد عدهای از مردم کنار کشیدند و بعضی از سران و بزرگان کوفه خیانت کردند، بعد من دیگر وظیفه ندارم که به زور اینها را به بهشت ببرم و من به وظیفه خودم عمل خواهم کرد. بنابراین امام برای هر سه تصمیمشان کاملاً خردمندانه و هوشمندانه عمل کرد. دوستان توجه کنند زیرا بعضیها میخواهند قضیه صلح امام حسن (ع) را آگاهانه یا ناآگاهانه میخواهند مستمسک سازش، تسلیم شدند، تسلیمطلبی در برابر قدرتطلبی و اینها قرار دهند، توجه کنید مطلقا ماهیت قرارداد امام حسن (ع) با معاویه چنین چیزی نبود.
امام حسن (ع) یک شکست قطعی نظامی را تبدیل کردند به یک پیروزی قطعی سیاسی و قراردادی را از دل این شکست قطعی بیرون کشیدن که تحت عنوان مصالحه دانسته بشود نه شکست. امام حسن (ع) اگر به محض بیعت مردم به معاویه حمله میکردند با اینکه حق داشتند اما امکانش نبود اتفاقی که میافتاد چه بود؟ این بود که همین مردمی که امام حسن (ع) میدانستند اهل جنگ نیستند، اینها بعدا حاضر به دفاع از خودشان نبودند چطور حاضر به حمله به معاویه میشدند؟! بعد میگفتند که حمله کرد و شکست خورد . آنجا به عنوان تسلیم شده، شکست خورده اسیر معاویه میشدند و بعد ریشه کل اهل بیت کاملا زده میشد و اگر هم آزادشان میکردند تحقیرشان کرده بودند که تو با ما جنگیدیم، شکست خوردی، اسیر ما شدی، ما بخشیدیمت و رهایت کردیم، یعنی از همه جهت شکست بود. امام حسن (ع) در هر سه تصمیم پذیرش بیعت مردم بعد آغاز به حمله و جنگ نکردن و بعد در هنگام دفاع که مردم کنار کشیدند و شکست قطعی نظامی داشت پیش میآمد، ایشان تبدیلش کردند به یک قرارداد مصالحه و امتیازات و اعترافات مهمی از معاویه گرفتن و ماهیت او را افشا کردند.
دیگر از این هوشمندانهتر مبارزه امکان ندارد. هیچکس جز امام حسن (ع) نمیتوانست آن شرایط فوق العاده خطرناک و بد نظامی را تبدیل به یک چنین پیروزی بزرگی کنند که اولا نشان دهند که ما با کسی جنگ قدرت نداریم، ما بر سر دنیا و حکومت با شما نمیجنگیم. دوم اینکه من به وظیفه خودم عمل کردم و شما خیانت کردید. سوم اینکه قراردادی که بستیم افشای اینها بو و آبروی اینها رفت که همهاش را زیر پا گذاشتند.
اگر کسی در صلح امام حسن (ع) کمترین دلیل به این معنا که با دشمنان اسلام و مسلمین سازش کنیم، آنها را به رسمیت بشناسیم، بیاییم قدرت را با هم تقسیم کنیم، با هم باشیم، با هم بسازیم، اگر کسی کمترین دلیل تاریخی یا سندی یا نقلی از امام حسن (ع)در این مورد دارد و دیده باشد رو کند. مطلقا این قرارداد رنگ تسلیم، سازش، به مشروعیت شناختن حکومت معاویه ندارد اصلا یکی از بندهای قرارداد این است که امام حسن (ع) به معاویه فرمودند باید امضا کنی تو حکومت دینی نیستی و ما تو را امیرالمومنین نخواهیم دانست و او هم امضا کرده است.
یعنی پذیرفته است که من حکومت قانونی و مشروع نیستم و به زور آمدهام. امام حسن (ع) در همین قرارداد سلب مشروعیت کرده است از دشمن و امام حسن (ع) صریحا فرمودند که اگر یاورانی داشتم که حاضر بودند مبارزه کنند و بجنگند، لَقاتلتُ، میجنگیدم و قدمی کوتاه نمیآمدیم، حتی سر قدرت هم میجنگیدیم ولی بعد دیدم آیا برای قدرت بجنگیم و شکست بخوریم و بعد اصل مکتب و حقانیت خودمان را هم از دست برود و زیر سؤال برود یا اینجا که دیگر نمیتوانیم قدرت را حفظ کنیم از قدرت بگذریم اما حقانیت و مشروعیت خود را حفظ کنیم، مشروعیت طرف مقابل را بکوبیم، نیروهای خودمان را برای آینده حفظ کنیم و ریشه ما زده نشود و این پرچم بالا بماند.
یک چنین مهندسی پیچیده و خارقالعاده و معجزه آسایی از امام حسن (ع) سر زده است که شبیه این را شما هیچ جا نمیبینید که یک شهر شکست خورده اینقدر از طرف مخالف امتیاز بگیرد و بعد هم بگوید تو را به مشروعیت نمیشناسم و بعد هم آبروی طرف را ببرد کسی که ادعای اسلام و خال المومنین بودن داشت. چون گفت خواهر ما اگر جزو امالمونینهاست ما هم خال المومنینایم، بنده دایی همه مومنینام. یک چنین آدمی که اینجور عوام فریبی کرده است که تا همین الان بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز عده زیادی از مسلمین نمیشناسنش. ببینید امام حسن (ع) چطور چنین کسی را بیآبرو کرد.
این همان امام حسنی است که در جنگ صفین پس از امیرالمومنین برای رزمندگان اسلام سخنرانی کرد و خطاب به مردم گفت که ای مردم با تما قدرت بایستید و آماده شوید و درگیر شوید و برای نبرد با معاویه و سپاه او که در صحنه است سستی نکنید و تردید نکنید و شل نباشید و محکم بایستید و محکم بجنگید از هم نگسلید این گسستها پیوند قلبهایتان را سست می کند و نتیجه مقاومت جانانه پیروزی است و هرگز امکان ندارد یک ملتی پایداری و مقاومت بکنند و خداوند مشکل آنها را حل نکند، امکان ندارد.
محال است که یک مردمی یک جامعهای محکم بایستند بر سر حرفها و شعارهایشان و خداوند اجازه بدهد که آنها خار و ذلیل بشوند و اجازه بدهد که پیوندهایشان سست بشود، سست بشود و اتحادشان از هم بگسلد. این همان امام حسن (ع) است و بعدی که امیرالمومنین شهید شدند و آن توطئه کردند و به امام حسن خبر دادند معاویه از شام حرکت کرده و به سمت کوفه میآید و رسیده است به پل ممبج. امام حسن (ع) مردم را جمع کردند، دعوت کردند و فراخواندند و فرمودند مردم همه حاضر شدند من را خبر کنید.
سعید بن قیس همدانی آمد گفت آقا مردم آمدند جمعیت حاضر شدند. امام حسن (ع) به مسجد آمدند و بالای منبر بعد از حمد خدا و سپاس و شکر و اینها فرمودند:" فاِنَّ الله کتب الجهاد علی خلقه" خداوند جهاد را بر بندگانش واجب کرد "و سَمّاهُ کُرها" خودش هم فرمود خوشایند نیست، سختتان است. اما همان خداوند به اهل جهاد به مومنین فرمود که درست است که سخت است "کُرهاً لَکُم" اما "وصبروا اِنَّ الله مع صابرین" مقاومت کنید محکم بایستید که خداوند با اهل صبر و اهل مقاومت است. خداوند میفرمایند ای مردم محال است به اهداف و آروزهای حتی دنیاوی خود نائل بشوید مگر پس از مقاومت بر آنچه که دوست ندارید خوشتان نمیآید، یعنی نبرد.
فرمودند "اِنَّهوا بَلَغَنی اَنَّ معاویه بلغهوا انّا کنّا عزمعنا علی المسیر علیه فتحرک لذالک" نیروهای اطلاعاتی و نظامی به من خبر دادند که به معاویه اینطور خبر دادند که ما داریم حمله می کنیم لذا او حمله را شروع کرده و آمده به سمت ما. بعد میفرمایند خداوند شما را مورد رحمت خود قرار بدهد. بر شما باد که همه از خانهها مسلح بیرون بیایید و بیایید به پایگاه نظامی در تا ببینیم و ببینید که چه باید کرد.
یک عدهای که مجاهد واقعی بودند و صادقانه گفتند آقا ما در خدمتیم و هستیم تا شهادت در رکاب شما چنانکه با پدرت علی بودیم. امام حسن (ع) آنها را تصدیق فرمودند و گفتند من همیشه شما را با همین حسن نیت و صداقت میشناختم و قبولتان دارم، شما وفادار هستید به حرفی که می زنید و به شعارهایتان. ما اهل مودت صحیحه یعنی عشق صادقانه ومحبت خالص هستید. حقیقتا در این خط هستید " فجزائکم الله خیرا" خداوند به شما پاداش خیر بدهد. " ثم نزل" سپس امام حسن از منبر پایین آمد.
کسی که میخواهد سازش کند، تسلیم شود و ظلم را بپذیرد اینطوری حرف نمیزند حتی بعد از قرارداد مصالحه که حکومت به دست معاویه افتاد نمیآیند، بفرمایند به خدا سوگند کسی کنار من نیست برای نبرد، حرف زدند و عمل نکردند اگر کسانی را مییافتم که اهل نبرد و جهاد باشند طولانیترین و سختها و نبردها را با معاویه سامان میدادم و رهبری می کردم.
معنیاش این است که او دروغ گفته است، این نبوده است. من که نمیتوانم در این شرایط اینطور عمل کنم که! و اینجاست که کسانی از مفهوم نرمش قهرمانانه متاسفانه سوء تفسیر میکنند. نرمش قهرمانانه باید درونش قهرمانی باشد نرمشش هم باز از سر عزت و عقلانیت است، نه نرمش به مفهوم سازش از سر ذلت و تمکین در برابر ظلم و به رسمیت شناختن او. تفاوت است بین نرمش قهرمانانه امام حسن (ع) که سراسر جهاد، عزت، سلب مشروعیت از طرف مخالف، خردمندی و هوشمندی سیاسی است با سازش ذلیلانه. نرمش قهرمانانه غیر از سازش ذلیلانه است این دو باهم متفاوتاند و امام حسن (ع) جنگش و صلحش جهاد بود و هر دو دفاع از حق، مکتب و عزت اسلام و مسلمیــــن بود. ما همچنان نسبت به مقام شامخ معنوی و رهبری امام حسن مجتبی (ع) ناآگاه و جاهل هستیم و این بزرگوار همچنان مظلوم است، مظلوم تر از حسین.
امام حسن (ع) کسی است که امام حسین (ع) امام کربلا تا آخر به کسانی گفت تشخیص من تشخیش امام حسن است و خط من خط ایشان است و هرچه ایشان بگویند بر من هم لازم الرعایه و واجب است و آخر هم امام حسین (ع) ۱۰ سال بعد از شهادت امام حسن (ع)هم به دست معاویه، امام حسین بر سر آن قرارداد ایستادند و علیه معاویه حرف زدند و موضع گرفتند اما آن قرارداد را خلف وعده نکردند و گذاشتند تا معاویه خیانت کرد و برخلاف آن قرارداد فرزندش یزید را به عنوان خلیفه معرفی کرد و تحمیل کرد و آنجا امام حسین (ع)به وظیفه خودشان عمل کردند. در واقع بستر سازی برای کربلا هم به دست امام حسن مجتبی (ع) اتفاق افتاد.
سلام بر حسن بن علی امام بزرگ، الگوی اخلاق، عقلانیت، جهاد، ولایت،رهبری و حاکمیت، حاکمیت صحیح اسلامی و قرآنی.
بنده هم یکی از افتخارات اصلی من این است که همزمان با میلاد امام حسن در نیمه ماه مبارک رمضان سال ۴۲ متولد شدم و این نام شریف را بر من گذاشتند و به این نام افتخار میکنم، توفیقی است و امیدواریم انشاالله مشمول عنایت و توجه و شفاعت امام حسن مجتبی (ع)، من و شما و همه قرار بگیریم.
والسلام علیکم و رحمه الله