06-10-2014، 14:50
اینجا وایرلس هم داریم. یعنی داشتیم. البته تا چند هفته پیش از داشتن باز هم نداشتیم. با سیستم های سایت شبانه روزی خوابگاه (که روزی 2.5 ساعت باز است) تنها می توانستیم Minesweeper بازی کنیم. اما حسب الامر دستور یکی از مسئولین دانشگاه، اردیبهشت ماه امسال (برای استفاده دانشجویان در سال تحصیلی) تنها عیب خوابگاه نیز مرتفع گردید ولی چند هفته بعد به علت اتمام قرارداد خوابگاه با وایرلس فروشی، آخرین نشانه تمدن در خوابگاه هم از بین رفت!
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ علی ستاری؛ نام خوابگاه ما «فردوسی» است. یعنی بود. نه این که الآن فردوسی نیست، بلکه دیگر خوابگاه نیست. «خواب»گاه جایی است که بتوان در آن خوابید. ترم قبل با شروع فصل گرما که شبها «جوجو»ها بدنمان را نیش میزدند، دیگر آنجا جای خواب نبود. دست به کار شدیم و به پنجره ها توری چسباندیم. بعد از اتمام این کار به پشه های مانده در پشت پنجره زباندرازی کردیم و تصور کردیم که دیگر می توانیم بخوابیم. اما آه پشهها گریبانگیرمان شد و با معضل گرما مواجه شدیم. به مسئولین خوابگاه این مسأله را گوشزد کردیم و پیگیری نمودیم تا کولرها نصب شد و این بار دیگر مطمئن شدیم که میتوانیم بخفتیم، اما با شروع کار کولر و وزیدن رائحه لاشه احشام متنوع از کانال کولر این فرضیه کاملاً رد شد. باز هم به مالک خوابگاه مراجعه کردیم اما یک فاتحه بدون «الحمد» هم برایمان خوانده نشد. افسوس که مالک، مسئول نیست!
گفتم مالک. بله درست گفتم. خوابگاه ما واگذار شده به بخش خصوصی. پدرم همیشه در گوشم می گوید: «پسر جان، واگذاری خدمات به بخش خصوصی باعث بهتر شدن کیفیت آنها میشود.» من نمیدانم بخش خصوصی چیست، ولی حتماً چیز خوبی است!
بگذریم. اصلاً این حرفها به ما مربوط نمی شود. ما دانشجوییم و باید درس بخوانیم. خوابگاه ما یک سالن مطالعه هم دارد. با گذاشتن چند عدد متکا و... زیر صندلی ها می توانی میز را فتح کنی و درس بخوانی. (افراد بالای یک مترونود سانت از انجام این کار معاف هستند) نور آنجا هم عالی است، تنها عیبی که دارد این است که موقع مطالعه احساس میکنی داخل چشمانت مو روییده است. البته جای ساکتی است، به غیر از گاو و کرگدن و جغد، صدای هیچ حیوانی در آنجا به گوش نمیرسد. بالاخره دانشجو حق دارد برای رفع خستگی هم که شده هنر تقلید صدایش را شکوفا کند. با اتمام امتحانات ترم قبل و شروع مهاجرت بچه ها به ولایات خود، صدای دو مورد از سه مورد اخیر قطع شد و احتمالاً ایام تابستان آنجا تنها صدای جغد به گوش میرسیدهاست، البته جغد واقعی!
اینجا وایرلس هم داریم.یعنی داشتیم.البته تا چند هفته پیش از داشتن باز هم نداشتیم. با سیستم های سایت شبانه روزی خوابگاه (که روزی 2.5 ساعت باز است) تنها میتوانستیم Minesweeper بازی کنیم. اما حسب الامر دستور یکی از مسئولین دانشگاه، اردیبهشت ماه امسال (برای استفاده دانشجویان در سال تحصیلی) تنها عیب خوابگاه نیز مرتفع گردید ولی چند هفته بعد به علت اتمام قرارداد خوابگاه با وایرلس فروشی، آخرین نشانه تمدن در خوابگاه هم از بین رفت!
البته همه چیز که درس نیست. ما به مسائل دیگر زندگی از قبیل بهداشت هم توجه داریم. خوابگاه ما کولاک است، چون حمام هم دارد. البته کولاکیت آن به خاطر حمام ها نیست، بلکه به خاطر این است که «اصل عدم قطعیت هایزنبرگ» به خوبی در آن برقرار است:
«در یک حمام نمی توان همه امکانات را همزمان با هم داشت. هرقدر که کیفیت امکانات بهداشتی (مثل شیر آب) بیشتر شود، کیفیت امکانات امنیتی(مثل دستگیره در) کاهش می یابد و بالعکس» یعنی اگر بخواهی با آب مناسب استحمام کنی، دستگیره در خراب است (اگر دستگیره ای موجود باشد) و باید دائماً نگاهت به در باشد که نکند یک وقت کسی آن را بگشاید، و اگر بخواهی با امنیت خاطر کارت را بکنی، شیرها معیوبند و مجبوری فقط با آب سرد یا فقط با آب داغ دوش بگیری و شاید هم با هیچکدام (اصلاً ایده خشکشویی از همین جا نشأت گرفته است.)
بگذریم. به هر حال، یک سال تحصیلی پر ماجرای دیگر در شرف شروع است و من اکنون در کنار پدر جان مشغول آمادهسازی روانی خویش برای ورودی مقتدرانه به خوابگاه هستم. ایشان نیز هر از گاهی جمله مزبور را تکرار میکنند. البته حالا من میفهمم بخش خصوصی چیست، اما دیگر نمیدانم کیفیت چیست!
گروه فرهنگی «خبرگزاری دانشجو»؛ علی ستاری؛ نام خوابگاه ما «فردوسی» است. یعنی بود. نه این که الآن فردوسی نیست، بلکه دیگر خوابگاه نیست. «خواب»گاه جایی است که بتوان در آن خوابید. ترم قبل با شروع فصل گرما که شبها «جوجو»ها بدنمان را نیش میزدند، دیگر آنجا جای خواب نبود. دست به کار شدیم و به پنجره ها توری چسباندیم. بعد از اتمام این کار به پشه های مانده در پشت پنجره زباندرازی کردیم و تصور کردیم که دیگر می توانیم بخوابیم. اما آه پشهها گریبانگیرمان شد و با معضل گرما مواجه شدیم. به مسئولین خوابگاه این مسأله را گوشزد کردیم و پیگیری نمودیم تا کولرها نصب شد و این بار دیگر مطمئن شدیم که میتوانیم بخفتیم، اما با شروع کار کولر و وزیدن رائحه لاشه احشام متنوع از کانال کولر این فرضیه کاملاً رد شد. باز هم به مالک خوابگاه مراجعه کردیم اما یک فاتحه بدون «الحمد» هم برایمان خوانده نشد. افسوس که مالک، مسئول نیست!
گفتم مالک. بله درست گفتم. خوابگاه ما واگذار شده به بخش خصوصی. پدرم همیشه در گوشم می گوید: «پسر جان، واگذاری خدمات به بخش خصوصی باعث بهتر شدن کیفیت آنها میشود.» من نمیدانم بخش خصوصی چیست، ولی حتماً چیز خوبی است!
بگذریم. اصلاً این حرفها به ما مربوط نمی شود. ما دانشجوییم و باید درس بخوانیم. خوابگاه ما یک سالن مطالعه هم دارد. با گذاشتن چند عدد متکا و... زیر صندلی ها می توانی میز را فتح کنی و درس بخوانی. (افراد بالای یک مترونود سانت از انجام این کار معاف هستند) نور آنجا هم عالی است، تنها عیبی که دارد این است که موقع مطالعه احساس میکنی داخل چشمانت مو روییده است. البته جای ساکتی است، به غیر از گاو و کرگدن و جغد، صدای هیچ حیوانی در آنجا به گوش نمیرسد. بالاخره دانشجو حق دارد برای رفع خستگی هم که شده هنر تقلید صدایش را شکوفا کند. با اتمام امتحانات ترم قبل و شروع مهاجرت بچه ها به ولایات خود، صدای دو مورد از سه مورد اخیر قطع شد و احتمالاً ایام تابستان آنجا تنها صدای جغد به گوش میرسیدهاست، البته جغد واقعی!
اینجا وایرلس هم داریم.یعنی داشتیم.البته تا چند هفته پیش از داشتن باز هم نداشتیم. با سیستم های سایت شبانه روزی خوابگاه (که روزی 2.5 ساعت باز است) تنها میتوانستیم Minesweeper بازی کنیم. اما حسب الامر دستور یکی از مسئولین دانشگاه، اردیبهشت ماه امسال (برای استفاده دانشجویان در سال تحصیلی) تنها عیب خوابگاه نیز مرتفع گردید ولی چند هفته بعد به علت اتمام قرارداد خوابگاه با وایرلس فروشی، آخرین نشانه تمدن در خوابگاه هم از بین رفت!
البته همه چیز که درس نیست. ما به مسائل دیگر زندگی از قبیل بهداشت هم توجه داریم. خوابگاه ما کولاک است، چون حمام هم دارد. البته کولاکیت آن به خاطر حمام ها نیست، بلکه به خاطر این است که «اصل عدم قطعیت هایزنبرگ» به خوبی در آن برقرار است:
«در یک حمام نمی توان همه امکانات را همزمان با هم داشت. هرقدر که کیفیت امکانات بهداشتی (مثل شیر آب) بیشتر شود، کیفیت امکانات امنیتی(مثل دستگیره در) کاهش می یابد و بالعکس» یعنی اگر بخواهی با آب مناسب استحمام کنی، دستگیره در خراب است (اگر دستگیره ای موجود باشد) و باید دائماً نگاهت به در باشد که نکند یک وقت کسی آن را بگشاید، و اگر بخواهی با امنیت خاطر کارت را بکنی، شیرها معیوبند و مجبوری فقط با آب سرد یا فقط با آب داغ دوش بگیری و شاید هم با هیچکدام (اصلاً ایده خشکشویی از همین جا نشأت گرفته است.)
بگذریم. به هر حال، یک سال تحصیلی پر ماجرای دیگر در شرف شروع است و من اکنون در کنار پدر جان مشغول آمادهسازی روانی خویش برای ورودی مقتدرانه به خوابگاه هستم. ایشان نیز هر از گاهی جمله مزبور را تکرار میکنند. البته حالا من میفهمم بخش خصوصی چیست، اما دیگر نمیدانم کیفیت چیست!