06-09-2014، 13:55
مردی که «پارسی» حرف میزند!
میرجلالالدین کزازی ،چهره ماندگار ادبی ایران به شیوه سخن گفتنش معروف است. این نویسنده و پژوهشگر برجسته ، از واژه های بیگانه استفاده نمی کند و همین وجه تمایز او است.
با میرجلالالدین کزازی در این گپ و گفت از شیوه ویژه سخن گفتنش و هدفش از برگزیدن این شیوه حرف زدیم. همچنین با مرور نظریاتش درباره زبان فارسی یا به قول او پارسی، از امکانات و تواناییهای زبان فارسی در جهان معاصر صحبت کردیم.بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
نوع حرف زدن شما و این نوع فارسیِ مورد استفادهتان از کجا آمده؟
کمابیش دو دهه پیش من بر آن سر افتادم که این شیوه را در گفتار و نوشتار به کار ببرم، انگیزهای ویژه که بتوانم بر آن انگشت بنهم، در کار نبود؛ انگیزه بنیادین من که هنوز هم مرا وامیدارد این شیوه را به کار ببرم، این بود که به زبان پارسی یاری برسانم، با به کار بردن و در پیش نهادن و به نمود آوردن نغزیها، نازکیها، زیباییها و توانمندیهای این زبان. چون زبان پارسی زبانی است که خود به روشنی و به رسایی، شناساننده خویشتن است.
چه مدت طول کشید که شما به این شیوه از بیان برسید؟
راست این است که زمانی چندان به درازا نکشید، شاید از این روی که من از پیش، آن مایه و توان را برای کاری چنین در خود نهفته میداشتم. گنجینه ناب و نژاده پارسی در یاد من یا اگر بخواهم روشنتر بگویم، در نهاد من آنچنان بود که در آن زمان که میخواستم آنها را به کار بگیرم، با دشواری روبهرو نشدم و من به راستی هیچ تلاشی ویژه را به کار نگرفتم تا بتوانم بر این شیوه در گفتار و نوشتار چیرگی بجویم و آن را به کار ببرم.
زبان من به آن زبان سرشکین پارسی نزدیکترین است و از همین روی زبانی است «تاسهخیز» در برابر «نوستالژیک» فرنگی و«تاسه»ای را در او برمیانگیزد. «تاسه» اندوه و دریغی است پایدار که ما از آنچه روزگاری بوده است و نیست در دل میآزماییم. این زبان به گونهای پیلی را که در آن شنونده نهفته بوده است، فرایاد هندوستانِ دلستان فرهنگ ایرانی میآورد.
شما برای گسترش این شیوه سخن گفتن هم کاری کردهاید؟
من اگر بخواهم این زبان ماندگار بشود، باید دیگران را برانگیزم که آن را به کار بگیرند وگرنه ماندگار نخواهد شد؛ اما آنچه من از نگاهی فراخ میتوانم از کارکرد زبان پارسیگرایانه بگویم این است که این گرایش، بسیار بیش از چیزی که من چشم میداشتم (میانگاشتم) با رویکرد ایرانیان، حتی پارسیزبانان همراه شده است. کمتر میافتد که کسی به من برسد و درباره این شیوه زبانی نپرسد. بسیاری هم از من میپرسند که چه باید کرد تا بتوان بدین شیوه گفت و نوشت؟
زبان من به آن زبان سرشکین پارسی نزدیکترین است و از همین روی زبانی است «تاسهخیز» در برابر «نوستالژیک» فرنگی و«تاسه»ای را در او برمیانگیزد. «تاسه» اندوه و دریغی است پایدار که ما از آنچه روزگاری بوده است و نیست در دل میآزماییم. این زبان به گونهای پیلی را که در آن شنونده نهفته بوده است، فرایاد هندوستانِ دلستان فرهنگ ایرانی میآورد.یکی از هدفهای شما برای استفاده از این شکل زبان فارسی، همانطور که گفتید پاسداشت زبان فارسی بوده، اما ما به هر حال نهادی داریم به نام «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» که کارش قرار است همین باشد. از نظر شما این نهاد چقدر این کار را انجام داده و تا چه حد موفق بوده است؟ و دیگر اینکه آیا از شما دعوتی برای همکاری با فرهنگستان صورت گرفته است؟
من به هر روی کار فرهنگستان را ارج مینهم. اما تاکنون دعوتی از من برای همکاری نشده است. من چندین سال پیش، بیآنکه هموند فرهنگستان باشم به خواست برخی دستاندرکاران، برابرهایی برای واژهها میساختم و برای آنها میفرستادم. پارهای از آنها پذیرفته شد و کاربرد هم یافت. برای نمونه من «همسانه» را در برابر «اونیفرم» یا «یونیفرم» نهادم. همچنین «شدآمد» را در برابر «ترافیک» پیشنهاد دادم.
اما راست این است که در رسانهها واژههایی که من برساختهام، کارکردی گسترده تر یافته است در سنجش با واژههای فرهنگستان. برای نمونه من در برابر واژه فرانسوی «ِاکسترا-ترستر» چندین سال پیش واژه «فرازمینی» را نهادم. شما این واژه را همواره در رسانهها میشنوید. یا دو واژه «بیشینه» و «کمینه» را در برابر «حداقل» و «حداکثر» نهادم و این دو واژه در گزارشهای هواشناسی به کار برده میشود.
به هر روی من کار فرهنگستان را ارج مینهم و کسانی که در آنجا هستند بیگمان در این اندیشه هستند که به زبان فارسی یاری برسانند. اما بارها گفتهام که بدان سان که میشاید در این کار باریک و دشوار کامگار نبودهاند. در زمانی دیگر میتوان به فراخی در اینباره سخن گفت.
در بخش نخست صحبتهایتان از زیبایی و سحر و جادوی زبان فارسی گفتید، اما در دنیای امروز صحبت از کارآییها و کارکردهای زبان است و چالشها شاید در این بخش است که برخی زبان فارسی را زبان علم نمیدانند.
زبان پارسی یکی از توانمندترین، مایهورترین، زایندهترین سامانهها و دستگاههای واژهسازی را داراست. چون زبانی افسرده، دُژَم، کالبدینه و فرومانده در خویش نیست مانند پارهای دیگر از زبانها. برای اینکه شما واژه نو در پارسی بسازید، بسنده است که دو یا چند واژه را در کنار هم بنهید و به یکدیگر بپیوندید تا واژهای نو پدید آید. بر این پایه میتوان گفت که توانش واژهسازی در زبان پارسی، بیکرانه است.
اگر آماج زبان تنها دریافته شدن بود، در بسیاری از زبانها برای وامواژهها، واژههای بومی پدید نمیآوردند. داستان زبان پیچیدهتر از آن است که ما آن را تنها به یکی از کارکردهای آن باز ببندیم و بگوییم اگر به آن دست یافتیم، زبان کار خودش را انجام داده. چنین نیست. آن هم در زبانی مانند زبان پارسی با این توانمندی شگفتآور در واژهسازی و پیشینه فرهنگی و ادبی، دریغی است دردانگیز که در پی ناپروایی ما آسیب ببیند. در سخنی که بازتابی گسترده هم یافت، چند سال پیش گفتم که اگر روزگاری زبان پارسی از میان برود گونهای فاجعه فرهنگی، «سونامی سخن» رخ داده است. نه تنها ایرانیان به سوگ خواهند نشست، به درد خواهند گریست، هر فرهیخته دانادل، هنردوست، زیباپرست و اندیشمند در هر گوشه گیتی اندوهگین خواهد بود، زیرا یکی از گرانسنگترین گنجینههای جهان بدین سان از میان رفته است.
***
سال پیش؛ تمام لغتهای میرجلالالدین کزازی که در نوشتهها و ترجمههایش استفاده میکند، گردآوری شده و در قالب کتاب فرهنگ پارسی منتشر شده است.انتشارات معین این اثر را روانه بازار کتاب کرده است که فرهنگ پارسی نام دارد. این کتاب 886 صفحهای، مجموعهای از لغتهای کاملا فارسی است که واژگان عربی و دیگر زبانها در آن دخل و تصرفی نداشته است.فرهنگ پارسی به همت سیمین حلالی نوشته شده است و این نویسنده تمام کتابهایی را که میرجلالالدین کزازی آنها را نوشته یا از زبان دیگری به فارسی ترجمه کرده است، بدقت بررسی و تمام این کلمههای خاص را در کتاب جدیدش گردآوری کرده است.هرچند به گفته لیما صالح رامسری مدیر انتشارات معین، بعضی از واژگان آمده در این فرهنگ لغت در میان واژگان ساخته شده یا استفاده شده توسط کزازی نیست، اما به علت کاملا فارسی بودن آنها در فرهنگ پارسی آمده است.
میرجلالالدین کزازی ،چهره ماندگار ادبی ایران به شیوه سخن گفتنش معروف است. این نویسنده و پژوهشگر برجسته ، از واژه های بیگانه استفاده نمی کند و همین وجه تمایز او است.
با میرجلالالدین کزازی در این گپ و گفت از شیوه ویژه سخن گفتنش و هدفش از برگزیدن این شیوه حرف زدیم. همچنین با مرور نظریاتش درباره زبان فارسی یا به قول او پارسی، از امکانات و تواناییهای زبان فارسی در جهان معاصر صحبت کردیم.بخشهایی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
نوع حرف زدن شما و این نوع فارسیِ مورد استفادهتان از کجا آمده؟
کمابیش دو دهه پیش من بر آن سر افتادم که این شیوه را در گفتار و نوشتار به کار ببرم، انگیزهای ویژه که بتوانم بر آن انگشت بنهم، در کار نبود؛ انگیزه بنیادین من که هنوز هم مرا وامیدارد این شیوه را به کار ببرم، این بود که به زبان پارسی یاری برسانم، با به کار بردن و در پیش نهادن و به نمود آوردن نغزیها، نازکیها، زیباییها و توانمندیهای این زبان. چون زبان پارسی زبانی است که خود به روشنی و به رسایی، شناساننده خویشتن است.
چه مدت طول کشید که شما به این شیوه از بیان برسید؟
راست این است که زمانی چندان به درازا نکشید، شاید از این روی که من از پیش، آن مایه و توان را برای کاری چنین در خود نهفته میداشتم. گنجینه ناب و نژاده پارسی در یاد من یا اگر بخواهم روشنتر بگویم، در نهاد من آنچنان بود که در آن زمان که میخواستم آنها را به کار بگیرم، با دشواری روبهرو نشدم و من به راستی هیچ تلاشی ویژه را به کار نگرفتم تا بتوانم بر این شیوه در گفتار و نوشتار چیرگی بجویم و آن را به کار ببرم.
زبان من به آن زبان سرشکین پارسی نزدیکترین است و از همین روی زبانی است «تاسهخیز» در برابر «نوستالژیک» فرنگی و«تاسه»ای را در او برمیانگیزد. «تاسه» اندوه و دریغی است پایدار که ما از آنچه روزگاری بوده است و نیست در دل میآزماییم. این زبان به گونهای پیلی را که در آن شنونده نهفته بوده است، فرایاد هندوستانِ دلستان فرهنگ ایرانی میآورد.
شما برای گسترش این شیوه سخن گفتن هم کاری کردهاید؟
من اگر بخواهم این زبان ماندگار بشود، باید دیگران را برانگیزم که آن را به کار بگیرند وگرنه ماندگار نخواهد شد؛ اما آنچه من از نگاهی فراخ میتوانم از کارکرد زبان پارسیگرایانه بگویم این است که این گرایش، بسیار بیش از چیزی که من چشم میداشتم (میانگاشتم) با رویکرد ایرانیان، حتی پارسیزبانان همراه شده است. کمتر میافتد که کسی به من برسد و درباره این شیوه زبانی نپرسد. بسیاری هم از من میپرسند که چه باید کرد تا بتوان بدین شیوه گفت و نوشت؟
زبان من به آن زبان سرشکین پارسی نزدیکترین است و از همین روی زبانی است «تاسهخیز» در برابر «نوستالژیک» فرنگی و«تاسه»ای را در او برمیانگیزد. «تاسه» اندوه و دریغی است پایدار که ما از آنچه روزگاری بوده است و نیست در دل میآزماییم. این زبان به گونهای پیلی را که در آن شنونده نهفته بوده است، فرایاد هندوستانِ دلستان فرهنگ ایرانی میآورد.یکی از هدفهای شما برای استفاده از این شکل زبان فارسی، همانطور که گفتید پاسداشت زبان فارسی بوده، اما ما به هر حال نهادی داریم به نام «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» که کارش قرار است همین باشد. از نظر شما این نهاد چقدر این کار را انجام داده و تا چه حد موفق بوده است؟ و دیگر اینکه آیا از شما دعوتی برای همکاری با فرهنگستان صورت گرفته است؟
من به هر روی کار فرهنگستان را ارج مینهم. اما تاکنون دعوتی از من برای همکاری نشده است. من چندین سال پیش، بیآنکه هموند فرهنگستان باشم به خواست برخی دستاندرکاران، برابرهایی برای واژهها میساختم و برای آنها میفرستادم. پارهای از آنها پذیرفته شد و کاربرد هم یافت. برای نمونه من «همسانه» را در برابر «اونیفرم» یا «یونیفرم» نهادم. همچنین «شدآمد» را در برابر «ترافیک» پیشنهاد دادم.
اما راست این است که در رسانهها واژههایی که من برساختهام، کارکردی گسترده تر یافته است در سنجش با واژههای فرهنگستان. برای نمونه من در برابر واژه فرانسوی «ِاکسترا-ترستر» چندین سال پیش واژه «فرازمینی» را نهادم. شما این واژه را همواره در رسانهها میشنوید. یا دو واژه «بیشینه» و «کمینه» را در برابر «حداقل» و «حداکثر» نهادم و این دو واژه در گزارشهای هواشناسی به کار برده میشود.
به هر روی من کار فرهنگستان را ارج مینهم و کسانی که در آنجا هستند بیگمان در این اندیشه هستند که به زبان فارسی یاری برسانند. اما بارها گفتهام که بدان سان که میشاید در این کار باریک و دشوار کامگار نبودهاند. در زمانی دیگر میتوان به فراخی در اینباره سخن گفت.
در بخش نخست صحبتهایتان از زیبایی و سحر و جادوی زبان فارسی گفتید، اما در دنیای امروز صحبت از کارآییها و کارکردهای زبان است و چالشها شاید در این بخش است که برخی زبان فارسی را زبان علم نمیدانند.
زبان پارسی یکی از توانمندترین، مایهورترین، زایندهترین سامانهها و دستگاههای واژهسازی را داراست. چون زبانی افسرده، دُژَم، کالبدینه و فرومانده در خویش نیست مانند پارهای دیگر از زبانها. برای اینکه شما واژه نو در پارسی بسازید، بسنده است که دو یا چند واژه را در کنار هم بنهید و به یکدیگر بپیوندید تا واژهای نو پدید آید. بر این پایه میتوان گفت که توانش واژهسازی در زبان پارسی، بیکرانه است.
اگر آماج زبان تنها دریافته شدن بود، در بسیاری از زبانها برای وامواژهها، واژههای بومی پدید نمیآوردند. داستان زبان پیچیدهتر از آن است که ما آن را تنها به یکی از کارکردهای آن باز ببندیم و بگوییم اگر به آن دست یافتیم، زبان کار خودش را انجام داده. چنین نیست. آن هم در زبانی مانند زبان پارسی با این توانمندی شگفتآور در واژهسازی و پیشینه فرهنگی و ادبی، دریغی است دردانگیز که در پی ناپروایی ما آسیب ببیند. در سخنی که بازتابی گسترده هم یافت، چند سال پیش گفتم که اگر روزگاری زبان پارسی از میان برود گونهای فاجعه فرهنگی، «سونامی سخن» رخ داده است. نه تنها ایرانیان به سوگ خواهند نشست، به درد خواهند گریست، هر فرهیخته دانادل، هنردوست، زیباپرست و اندیشمند در هر گوشه گیتی اندوهگین خواهد بود، زیرا یکی از گرانسنگترین گنجینههای جهان بدین سان از میان رفته است.
***
سال پیش؛ تمام لغتهای میرجلالالدین کزازی که در نوشتهها و ترجمههایش استفاده میکند، گردآوری شده و در قالب کتاب فرهنگ پارسی منتشر شده است.انتشارات معین این اثر را روانه بازار کتاب کرده است که فرهنگ پارسی نام دارد. این کتاب 886 صفحهای، مجموعهای از لغتهای کاملا فارسی است که واژگان عربی و دیگر زبانها در آن دخل و تصرفی نداشته است.فرهنگ پارسی به همت سیمین حلالی نوشته شده است و این نویسنده تمام کتابهایی را که میرجلالالدین کزازی آنها را نوشته یا از زبان دیگری به فارسی ترجمه کرده است، بدقت بررسی و تمام این کلمههای خاص را در کتاب جدیدش گردآوری کرده است.هرچند به گفته لیما صالح رامسری مدیر انتشارات معین، بعضی از واژگان آمده در این فرهنگ لغت در میان واژگان ساخته شده یا استفاده شده توسط کزازی نیست، اما به علت کاملا فارسی بودن آنها در فرهنگ پارسی آمده است.