05-09-2012، 14:44
با یاد و نام پروردگار
در این مقاله قصد دارم قهرمانی گمنام از هزاران قهرمان این سرزمین را معرفی کنم . کسی که برخلاف روح بزرگ و والایش در گوشه ای از این خاک کالبدش آرام و خاموش جای گرفته .
در عصری که الگو و قهرمانان جوان های ما آن هایی که نباید باشند هستند این عزیزان فراموش شده در دل خاک بدون هیچ شکوه و گلایه ای خفته اند زیرا که جان خود را فقط و فقط در راه پروردگار و برای میهن فدا کرده اند .
داستان از این قرار است که :
در شهریور ماه 1320 درست یازده روز پس از ثبت منشور آنلانتیک که چرچیل و روزولت حق ملت ها را در آزادی خود به رسمیت شناختند کشور ما مورد تهاجم قوای روس و انگلیس قرار میگیرد .
اهمیت مناطق نفت خیز جنوبی برای انگلستان ثابت شده است به همین جهت نیروهای انگلیسی از عراق به قصد اشغال این مناطق به خاک ایران یورش می آورند . از جمله ی این مناطق شهرستان نفت خیز هفتکل بود که برای نیرو های انگلیسی
اهمیت فوق العاده بالایی داشته به گونه ای که انگلیسی ها چاه شماره ی 20 هفتکل را Golden well ( حلقه ی طلایی ) می نامیدند زیرا 20 هزار بشکه نفت از آن چاه موتور محرکه ی نظامی شان را تامین میکرد .
اما در این میان در حالی که بزرگان حکومتی خائن تسلیم شده و شخص شاه و بزرگ فرماندهان ارتش نا امید شده اند بزرگ مردی رشید در برابر این شیاطین قد علم میکند وبه نام میهن در برابر آنان می ایستد .
این مرد همان استوار دوم شهید عنایت الله گنجی است . استوار گنجی فرمانده ی پاسگاه ژاندارمری فلوتین ( نمره دو ) شهرستان هفتکل در استان خوزستان بود . هنگامی که او میفهمد هواپیما های بیگانه قصد فرود در فرودگاه منطقه را دارند به سرعت خود را آماده ی نبرد میکند .
این در حالی است که اطرافیان به او خطاب قرار میدهند و میگویند : شاه و وزراء همه تسلیم شده اند ؛ تو نمی توانی در برابر آن ها ابراز وجود کنی . تسلیم شو .
در این جاست که این بزرگ مرد جمله ی تاریخی خود را بر زبان جاری میسازد : (( من سربازم . یک سپاهی از جان گذشته . مرگ را برای حفظ وطنم به جان خریده ام . مملکت مال شاه نیست ؛ و من سرباز شاه نیستم . من سرباز وطنم . ))
آری . این چنین است خوی و منش بزرگانی چون استوار گنجی که در حالی که همه نا امیدند او امیدوارانه در راه میهن و برای میهن میجنگد .
سپس او سریعا در فرودگاه حاضر میشود و با تفنگ خود یکی از هواپیماهای دشمن را ساقط میکند . خلبان دوم که اوضاع را چنین میبیند فرودگاه و محوطه اطراف آن را به رگبار میبندد . در این میان تن رشید استوار گنجی آماج گلوله های اهریمنان
قرار میگرد و ایشان در خون خود غوطه ور میشود . پیرمردی به نام قلیچ نیز که به کمک او آمده بود نیز در این حادثه زخمی میشود . گفته شده که سربازی نیز همراه استوار گنجی بوده که او نیز به شهادت رسیده .
غلام حسین خلیلی پور که خود بازنشسته ی شرکت نفت است به نقل از پدرش در این مورد می گوید: « بعد از شهادت استوار گنجی و سربازش، سربازان انگلیسی جهت جلوگیری از حمایت مردم از استوار ،پیکر سرباز وطن و هم رزمش را با احترامات نظامی در قبرستان پایین دست فرودگاه به خاک سپردند و بعدها مردم به یاد شجاعت و وطن پرستی استوار بر قبر ایشان مقبره ای بنا کردند که هنوز هم پا برجاست.»
هندی های سیک و سایر نیروهای انگلیسی به منظور ترساندن مردم در خیابان های هفتکل رژه رفتند و در دبستان فروردین و ۲۵ شهریور ، سابق کمپ نظامی برپا کردند و هنوز هم اهالی ، آن محل را کمپ هندی ها می خوانند .
آری . در نبود استوار گنجی ها بیگانگان چنین جرات و جسارتی پیدا کردند .
آرامگاه این بزرگوار هنوز هم در شهرستان هفتکل پا برجاست اما افسوس از ذره ای توجه . متاسفانه تا کنون مقبره ای که شایسته ی نام ایشان باشد برایشان ساخته نشده و حتی ساده تر از آن آنچنان که شایسته ی ایشان است نامی از ایشان برده نشده .
در آخر توجه شما را به خاطره نوشته ای از شخصی که در آرامگاه آن مرحوم حضور یافته است جلب میکنم تا بیشتر پی به مظلومیت این سرباز وطن ببرید :
روز عاشورا رفتم و مزار عنایت الله گنجی رو در شهر کوچک هفتکل پیدا کردم اتاقک کوچکی با اهک و گچ و سنگ ساخته بودند که مشخص بود که ۷۰ تا۸۰ سال قدمت داره البته این اتاقک که روی مزارش ساخته بودند تو اون قبرستون زیاد بود و اهالی این شهر اونهایی که تواناییشودارند رو مزار بستگانشون ازاین نو ارامگاهها میسازند حتی یه ارامگاه به شکل ارامگاه حافظ ساخته بودند که پرسیدم گفتند یکی از پولدارهای قدیمی و خیر بوده که مردم هم خیلی دوستش داشتند
خلاصه رسیدم اونجا انبوه عزاداران حسینی قبرستون رو خیلی شلوغ کرده بودند به نظرم که یا اهالی کل شهر اومده بودن اونجا یا مهاجران این شهر که الان در کل جهان زندگی میکنند اومده بودن به اون شهر رویهم رفته جا برای سوزن انداختن نبوذ از اول قبرستون شروع به جستجو کردیم و تقریبا رسیدیم به اخرای قبرستون که دیدیم یه اتاقک هست که دورش خیلی شلوغه گفتم اگر این قبر عنایت الله گنجی باشه پس بابا اینجا شده زیارت گاهه دوستدارانش اما وقتی به جلوی در حقیر و اهنی مزار رسیدم دیدم به دلیلاینکه سکویی دور مزار درست کردند این انبوه جمعیت عزاداران هستند که برای استراحت نشستد روی سکوهها خلاصه یه نگاه به داخل اتاقک انداختم و دیدم کسی اونجا نیست در اهنی که حالت نرده نرده بود و میشد از پشت در داخل اتاقک رو دید رو باز کردم وقتی وارد اتاقک شدیم یه هو دیدم یه دختر که اونم کلی شوکه شده بود داخله اتاق و گوشه ای از اون اتاق که از در معلوم نبود داره با تلفنش صحبت میکنه هم ما کلی خجالت کشیدیم که مزاحم صحبت کردن بنده خدا شدیم هم خودش خلاصه دختره فرصت نداد که ما بریم بیرون خودش پرید بیرونو بین جمعیت گم شد ما موندیم تنها و دو تا قبر قدیمی که رو هرکدومشون یه وجب خاک بود رو مزار عنایت االه تقریبا مشخصات و درجه نظامیشو نوشته بود ولی قبری که کنارش بود و مربوط به همرزم گمنام عنایت الله بود فقط یه تفنگ برنو یا چیزی شبیه اون کشیده بودند و نوشته بودند گمنام اتاقک کثیف و پراز خاک بود و به زحمت میشد نوشته های روی قبر رو خوند دو سه تا عکس گرفتیمو فاتحه ای خوندیمو اومدیم بیرون و به سمت اهواز راه افتادیم
دیروز سر مزار نمیدونم یه احساس خوبی داشتم انگار که به هزاران سرباز و عاشقان این وطن که کشته شدند و درحقشون نامردانه بد گفتد ادای دین میکردم .
در این مقاله قصد دارم قهرمانی گمنام از هزاران قهرمان این سرزمین را معرفی کنم . کسی که برخلاف روح بزرگ و والایش در گوشه ای از این خاک کالبدش آرام و خاموش جای گرفته .
در عصری که الگو و قهرمانان جوان های ما آن هایی که نباید باشند هستند این عزیزان فراموش شده در دل خاک بدون هیچ شکوه و گلایه ای خفته اند زیرا که جان خود را فقط و فقط در راه پروردگار و برای میهن فدا کرده اند .
داستان از این قرار است که :
در شهریور ماه 1320 درست یازده روز پس از ثبت منشور آنلانتیک که چرچیل و روزولت حق ملت ها را در آزادی خود به رسمیت شناختند کشور ما مورد تهاجم قوای روس و انگلیس قرار میگیرد .
اهمیت مناطق نفت خیز جنوبی برای انگلستان ثابت شده است به همین جهت نیروهای انگلیسی از عراق به قصد اشغال این مناطق به خاک ایران یورش می آورند . از جمله ی این مناطق شهرستان نفت خیز هفتکل بود که برای نیرو های انگلیسی
اهمیت فوق العاده بالایی داشته به گونه ای که انگلیسی ها چاه شماره ی 20 هفتکل را Golden well ( حلقه ی طلایی ) می نامیدند زیرا 20 هزار بشکه نفت از آن چاه موتور محرکه ی نظامی شان را تامین میکرد .
اما در این میان در حالی که بزرگان حکومتی خائن تسلیم شده و شخص شاه و بزرگ فرماندهان ارتش نا امید شده اند بزرگ مردی رشید در برابر این شیاطین قد علم میکند وبه نام میهن در برابر آنان می ایستد .
این مرد همان استوار دوم شهید عنایت الله گنجی است . استوار گنجی فرمانده ی پاسگاه ژاندارمری فلوتین ( نمره دو ) شهرستان هفتکل در استان خوزستان بود . هنگامی که او میفهمد هواپیما های بیگانه قصد فرود در فرودگاه منطقه را دارند به سرعت خود را آماده ی نبرد میکند .
این در حالی است که اطرافیان به او خطاب قرار میدهند و میگویند : شاه و وزراء همه تسلیم شده اند ؛ تو نمی توانی در برابر آن ها ابراز وجود کنی . تسلیم شو .
در این جاست که این بزرگ مرد جمله ی تاریخی خود را بر زبان جاری میسازد : (( من سربازم . یک سپاهی از جان گذشته . مرگ را برای حفظ وطنم به جان خریده ام . مملکت مال شاه نیست ؛ و من سرباز شاه نیستم . من سرباز وطنم . ))
آری . این چنین است خوی و منش بزرگانی چون استوار گنجی که در حالی که همه نا امیدند او امیدوارانه در راه میهن و برای میهن میجنگد .
سپس او سریعا در فرودگاه حاضر میشود و با تفنگ خود یکی از هواپیماهای دشمن را ساقط میکند . خلبان دوم که اوضاع را چنین میبیند فرودگاه و محوطه اطراف آن را به رگبار میبندد . در این میان تن رشید استوار گنجی آماج گلوله های اهریمنان
قرار میگرد و ایشان در خون خود غوطه ور میشود . پیرمردی به نام قلیچ نیز که به کمک او آمده بود نیز در این حادثه زخمی میشود . گفته شده که سربازی نیز همراه استوار گنجی بوده که او نیز به شهادت رسیده .
غلام حسین خلیلی پور که خود بازنشسته ی شرکت نفت است به نقل از پدرش در این مورد می گوید: « بعد از شهادت استوار گنجی و سربازش، سربازان انگلیسی جهت جلوگیری از حمایت مردم از استوار ،پیکر سرباز وطن و هم رزمش را با احترامات نظامی در قبرستان پایین دست فرودگاه به خاک سپردند و بعدها مردم به یاد شجاعت و وطن پرستی استوار بر قبر ایشان مقبره ای بنا کردند که هنوز هم پا برجاست.»
هندی های سیک و سایر نیروهای انگلیسی به منظور ترساندن مردم در خیابان های هفتکل رژه رفتند و در دبستان فروردین و ۲۵ شهریور ، سابق کمپ نظامی برپا کردند و هنوز هم اهالی ، آن محل را کمپ هندی ها می خوانند .
آری . در نبود استوار گنجی ها بیگانگان چنین جرات و جسارتی پیدا کردند .
آرامگاه این بزرگوار هنوز هم در شهرستان هفتکل پا برجاست اما افسوس از ذره ای توجه . متاسفانه تا کنون مقبره ای که شایسته ی نام ایشان باشد برایشان ساخته نشده و حتی ساده تر از آن آنچنان که شایسته ی ایشان است نامی از ایشان برده نشده .
در آخر توجه شما را به خاطره نوشته ای از شخصی که در آرامگاه آن مرحوم حضور یافته است جلب میکنم تا بیشتر پی به مظلومیت این سرباز وطن ببرید :
روز عاشورا رفتم و مزار عنایت الله گنجی رو در شهر کوچک هفتکل پیدا کردم اتاقک کوچکی با اهک و گچ و سنگ ساخته بودند که مشخص بود که ۷۰ تا۸۰ سال قدمت داره البته این اتاقک که روی مزارش ساخته بودند تو اون قبرستون زیاد بود و اهالی این شهر اونهایی که تواناییشودارند رو مزار بستگانشون ازاین نو ارامگاهها میسازند حتی یه ارامگاه به شکل ارامگاه حافظ ساخته بودند که پرسیدم گفتند یکی از پولدارهای قدیمی و خیر بوده که مردم هم خیلی دوستش داشتند
خلاصه رسیدم اونجا انبوه عزاداران حسینی قبرستون رو خیلی شلوغ کرده بودند به نظرم که یا اهالی کل شهر اومده بودن اونجا یا مهاجران این شهر که الان در کل جهان زندگی میکنند اومده بودن به اون شهر رویهم رفته جا برای سوزن انداختن نبوذ از اول قبرستون شروع به جستجو کردیم و تقریبا رسیدیم به اخرای قبرستون که دیدیم یه اتاقک هست که دورش خیلی شلوغه گفتم اگر این قبر عنایت الله گنجی باشه پس بابا اینجا شده زیارت گاهه دوستدارانش اما وقتی به جلوی در حقیر و اهنی مزار رسیدم دیدم به دلیلاینکه سکویی دور مزار درست کردند این انبوه جمعیت عزاداران هستند که برای استراحت نشستد روی سکوهها خلاصه یه نگاه به داخل اتاقک انداختم و دیدم کسی اونجا نیست در اهنی که حالت نرده نرده بود و میشد از پشت در داخل اتاقک رو دید رو باز کردم وقتی وارد اتاقک شدیم یه هو دیدم یه دختر که اونم کلی شوکه شده بود داخله اتاق و گوشه ای از اون اتاق که از در معلوم نبود داره با تلفنش صحبت میکنه هم ما کلی خجالت کشیدیم که مزاحم صحبت کردن بنده خدا شدیم هم خودش خلاصه دختره فرصت نداد که ما بریم بیرون خودش پرید بیرونو بین جمعیت گم شد ما موندیم تنها و دو تا قبر قدیمی که رو هرکدومشون یه وجب خاک بود رو مزار عنایت االه تقریبا مشخصات و درجه نظامیشو نوشته بود ولی قبری که کنارش بود و مربوط به همرزم گمنام عنایت الله بود فقط یه تفنگ برنو یا چیزی شبیه اون کشیده بودند و نوشته بودند گمنام اتاقک کثیف و پراز خاک بود و به زحمت میشد نوشته های روی قبر رو خوند دو سه تا عکس گرفتیمو فاتحه ای خوندیمو اومدیم بیرون و به سمت اهواز راه افتادیم
دیروز سر مزار نمیدونم یه احساس خوبی داشتم انگار که به هزاران سرباز و عاشقان این وطن که کشته شدند و درحقشون نامردانه بد گفتد ادای دین میکردم .