05-08-2014، 10:21
ادبیات آمریکای لاتین و مخاطب ایرانی در گفتوگو با احمد پوری
مهسا نظامآبادی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
احمد پوری شاعر، نویسنده و مترجم سالهاست که مینویسد و ترجمه میکند و البته که میخواند و من ترجیح میدهم همینجا و برای اولین بار از واژهی «خوانشگر» به عنوان کسی که کتاب میخواند استفاده کنم و واژه «خواننده» را بگذارم برای آنها که آواز و ترانه و این جور چیزها میخوانند که من به شخصه دوستتر دارم آنها را نیز «آواگر» بنامم تا خواننده. باری احمدپوری با ویژهگیهایی که گفتم میتواند یکی از کسانی باشد که در مورد ادبیات...
آمریکای لاتین و بیشتر دربارهی دلایل استقبالی که از نویسندهگان آن گوشه از جهان در ایران شده است حرف بزند و این گفت وگو حاصل همین باور است که زحمت گفت وگو را همکارم مهسا نظام آبادی کشیده است.
هـ- الف.
ادبیات آمریکای لاتین و به ویژه شعر از چه دورهای در ایران مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت؟
شعر آمریکای لاتین، اگر چه پیشتر هم کم و بیش به فارسی ترجمه شده بود اما از دههی چهل به بعد، مخصوصاً در اوج جنگهای پارتیزانی فعالیت و نهضتهای آزادیبخش در این نقطه از جهان مورد توجه قرار گرفت و به فارسی ترجمه شد و اغلب آنها هم شعرهای انقلابی و به اصطلاح چریکی بود.
بعدها چه تغییری در انتخاب این مضمون پیدا شد؟
همانطور که گفتم مضمون اغلب شعرهای ترجمه شده از آمریکای لاتین مربوط به حرکتهای انقلابی و جهتگیریهای پارتیزانی بود بعد که تب و تاب این نهضتها در جهان و به دنبال آن در ایران فروکش کرد فرصتی شد تا توجه مترجمان به شاعران دیگری که ضرورتاً انقلابی نبودند معطوف شود و سراغ بقیه شاعران هم بروند از جمله بورخس که اصلاً جزو انقلابیها نبود که هیچ، حتی از طرف آنها به راست بودن متهم میشد و بعد هم دامنهی ترجمه آثار آن گوشه دنیا وسعت بیشتری پیدا کرد البته این را بگویم که ادبیات آمریکای لاتین یعنی مشخصاً رمان آمریکای لاتین بیشتر از شعرش در ایران شناخته شده است.
چه ویژهگیهای در شعر یا ادبیات آمریکای لاتین وجود دارد که نسبت به ادبیات سایر کشورها بیشتر مورد توجه مخاطب ایرانی قرار میگیرد؟
زمانی که صنعت نشر در ایران پا گرفت و ترجمهی کتاب به شکل حرفهای شروع شد کل قارهی آمریکا منطقهای بود که تازه کشف شده بود، هر اندیشهای که آنجا بود برای دنیا و طبعاً برای ما جالب و نو بود. اما واقعیت این است که آمریکای شمالی را مهاجرین ساختند و ادبیات و سنت خودشان را که از اروپا برده بودند آنجا ادامه دادند به عبارت دیگر در آمریکای شمالی ادبیات و هنر تا حدودی استمرار هنر و ادبیات اروپاست که بعداً هویت خودش را پیدا کرد و شد ادب و هنر آمریکای شمالی ولی به هر حال حرف تازهای نداشت. همان سیری بود که در اروپا هم داشتیم. اما در آمریکای لاتین فرق میکند، کسانی که به آمریکای لاتین رفتند، مهاجر نبودند بلکه مهاجم بودند. اتفاقاً در این کشورها هنوز هم با واژهی "مهاجمان" از آنها یاد میکنند. آنها هجوم بردند به ذخایر و ثروتی که آنجا بود و بعد از غارت، گروهی را به عنوان ژاندارم آنجا گذاشتند که برای مراجعات بعدی قدرت داشته باشند اما بخش اعظم افرادی که آنجا زندگی میکردند، همان بومیان بودند. و مهاجمان زبان و توانایی خواندن و نوشتن را به آنها دادند اما خودشان حضور فیزیکی در این منطقه پیدا نکردند. پدیدهی دیگری هم آنجا بود که به نظرم جالب است، در همان روزهای اول تهاجم به آمریکای لاتین برخی از مهاجمان در صدد آموختن زبان بومی برآمدند و آثار ادبی و فولکلوریک آنها را ثبت کردند و بیشتر آنها هم کشیش و میسیونرهای مذهبی بودند. مثلاً یکی از کشیشهایی که در آن زمان این کار را کرد، کشیشی بود به نام «برناندینو ساهاگان» که اشعار، ضربالمثلها، داستانها و متلهای آزتکی را جمع کرد و بعداً کسان دیگری هم این کار او را دنبال کردند، بعدها فردی به نام «دنیل گریسون» همهی اینها را در یک مجموعه جمع کرد.
بنابراین فرهنگ و ادبیات بومیدر آنچه که به عنوان ادبیات آمریکای لاتین میشناسیم نقش اصلی را دارد.
کاملاً. چون آنها زبان را از اروپا به عاریت گرفتند اما فرهنگ مال خودشان بود. از طرفی زبان همیشه طیفی از فرهنگ ویژه صاحبانش را هم منتقل میکند. به این ترتیب ادبیات آمریکای لاتین تلفیق بسیار جالبی شد از زندگی و فرهنگ اروپا و زندگی بومیمردم آمریکای لاتین و این دو چنان در هم آمیخت که یک معجون بکری از زیبایی به وجود آورد و همین توجه جهانیان را به خودش جلب کرد. بخش بزرگ موفقیت ادبیات آمریکای لاتین را میتوان ناشی از این تلفیق دانست.
اگر بخواهیم از این بسترهای تاریخی فاصله بگیریم، چه ویژهگیهای دیگری ادبیات آمریکای لاتین را متمایز میکند؟
یکی از ویژهگیها رازناکی بومیآن ادبیات هست. زندگی بومیان و تفکرشان و جهانبینیشان تفاوت بسیار زیادی با همهی فرهنگهایی که این سوی دنیا میشناختیم دارد. علت آن هم دور بودن آنها از نقاط دیگر جهان و عدم مراوده با مردم آن سوی اقیانوس بود، شما آنجا فرهنگ بومیمیبینید. مثلاً فرض کنید «هنری لانگ فلو» در آمریکای شمالی چیزی به نام ادبیات بومیندارد (البته منظور آن بیان سرخپوستی نیست)، ادبیات او ادامهی شعر انگلیس است مضامین، تشبیهات، استعارهها، قراردادهای شعری و نگرش به حیات برای همهی مردم جهان آشناست. اما در شعر آمریکای لاتین زیباییشناسی، نگرش به هستی و فلسفهای کاملاً متفاوت را میبینیم که استقلال خود را دارد و ادامهی هیچ روند هنری و زیبایی شناسانه مالوف نیست.
بنابراین توجه و علاقهی مردم به ادبیات آمریکای لاتین مختص ایران نیست؟
خیر. شما اگر آمار آثار منتشر شده آمریکای لاتین را در دیگر کشورها ببینید، حیرت میکنید. تعداد کتابهای منتشر شده از آثار ادبیات آمریکای لاتین در آمریکا بسیار بیشتر از ایران است. مثلاً کتابهای مارکز بلافاصله بعد از چاپ اصل اثر و به طور همزمان با چند ترجمه در بسیاری از کشورها چاپ میشود و میلیونها نسخه آن به فروش میرود. در کشورهای اروپایی و دیگر کشورها صفهای طولانی برای خرید آن تشکیل میشود.
در دو دههی اخیر بعضی از نویسندهگان و شاعران خودمان از ویژهگیهای سبکی آمریکای لاتین در آثارشان استفاده کردند آیا شما با این نظر موافق هستید و اگر هستید در این تاثیرگذاری موفق بودهاند یا نه؟
این فقط در ایران اتفاق نیفتاد. در رمانهای عربی و رمانهای ترکی هم اتفاق افتاد و در ایران هم اتفاق افتاد حتی میشود نام برد، مثلاً کارهای خانم روانیپور. ببینید اگر یک هنرمند کپیبرداری نکند و از یک شگردی الهام بگیرد و آن را کاملاً بومیکند، به نظر من هیچ عیبی ندارد، منتهی معمولاً این اتفاق نمیافتد و اغلب دیده شده که بعضی از نویسندهگان وقتی اقبال جهانی از یک سبک میبینند بدون بررسی زمینههای پدید آمدن آن سبک به تقلید صرف از آن میپردازند که در عمل کار درجه یکی نمیشود.
شعر آمریکای لاتین مشخصاً چه تأثیری در شعر ما گذاشته است؟
تأثیر مشخص و قابل رویت آن باز برمیگردد به همان دو دههای که حرفاش را زدیم به سبب فضای سیاسی ویژهی آن زمان. این تأثیر را تا انقلاب و حتی سالهای اول پس از آن هم میتوان دید. بعدها که شاعران دیگری چون اکتاویو پاز و بورخس و نرودا و میسترال بیشتر معرفی شدند طبیعتاً شعر ما از آنها هم تأثیر پذیرفت منتها بررسی چهگونهگی و میزان این تأثیر به عهده محققان و منتقدین است.
شما نرودا را هم شاعر آمریکای لاتینی میدانید؟
در این که او شیلیایی است و طبیعتاً شاعری از آمریکای لاتین شکی نیست. اما واقعیت این است که نرودا افقهای بسیار گستردهتری را هم کشف کرد و تا جایی رسید که به زبانی دست یافت که این زبان در حالی که رنگ و بوی آمریکای لاتینی دارد اما بسیار جهانی است و این است که توانست خیلی بیشتر از «اوکتاویوپاز» با جهان ارتباط برقرار کند. نرودا با توجه به نبوغی که در شعر داشت به یک زبان کاملاً بینالمللی دست پیدا کرد و ما الان با کمال حیرت میبینیم که بعد از این همه سال که از مرگش میگذرد هنوز کتابهایش در کشورهای غیر از اسپانیایی زبان، جزو پرفروشهاست.
این مطلب در چهارچوب همکاری رسمی میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله آزما منتشر می شود. گزیده از مقالات آزما را هر شنبه در انسان شناسی و فرهنگ بخوانید.
مهسا نظامآبادی
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
احمد پوری شاعر، نویسنده و مترجم سالهاست که مینویسد و ترجمه میکند و البته که میخواند و من ترجیح میدهم همینجا و برای اولین بار از واژهی «خوانشگر» به عنوان کسی که کتاب میخواند استفاده کنم و واژه «خواننده» را بگذارم برای آنها که آواز و ترانه و این جور چیزها میخوانند که من به شخصه دوستتر دارم آنها را نیز «آواگر» بنامم تا خواننده. باری احمدپوری با ویژهگیهایی که گفتم میتواند یکی از کسانی باشد که در مورد ادبیات...
آمریکای لاتین و بیشتر دربارهی دلایل استقبالی که از نویسندهگان آن گوشه از جهان در ایران شده است حرف بزند و این گفت وگو حاصل همین باور است که زحمت گفت وگو را همکارم مهسا نظام آبادی کشیده است.
هـ- الف.
ادبیات آمریکای لاتین و به ویژه شعر از چه دورهای در ایران مطرح شد و مورد توجه قرار گرفت؟
شعر آمریکای لاتین، اگر چه پیشتر هم کم و بیش به فارسی ترجمه شده بود اما از دههی چهل به بعد، مخصوصاً در اوج جنگهای پارتیزانی فعالیت و نهضتهای آزادیبخش در این نقطه از جهان مورد توجه قرار گرفت و به فارسی ترجمه شد و اغلب آنها هم شعرهای انقلابی و به اصطلاح چریکی بود.
بعدها چه تغییری در انتخاب این مضمون پیدا شد؟
همانطور که گفتم مضمون اغلب شعرهای ترجمه شده از آمریکای لاتین مربوط به حرکتهای انقلابی و جهتگیریهای پارتیزانی بود بعد که تب و تاب این نهضتها در جهان و به دنبال آن در ایران فروکش کرد فرصتی شد تا توجه مترجمان به شاعران دیگری که ضرورتاً انقلابی نبودند معطوف شود و سراغ بقیه شاعران هم بروند از جمله بورخس که اصلاً جزو انقلابیها نبود که هیچ، حتی از طرف آنها به راست بودن متهم میشد و بعد هم دامنهی ترجمه آثار آن گوشه دنیا وسعت بیشتری پیدا کرد البته این را بگویم که ادبیات آمریکای لاتین یعنی مشخصاً رمان آمریکای لاتین بیشتر از شعرش در ایران شناخته شده است.
چه ویژهگیهای در شعر یا ادبیات آمریکای لاتین وجود دارد که نسبت به ادبیات سایر کشورها بیشتر مورد توجه مخاطب ایرانی قرار میگیرد؟
زمانی که صنعت نشر در ایران پا گرفت و ترجمهی کتاب به شکل حرفهای شروع شد کل قارهی آمریکا منطقهای بود که تازه کشف شده بود، هر اندیشهای که آنجا بود برای دنیا و طبعاً برای ما جالب و نو بود. اما واقعیت این است که آمریکای شمالی را مهاجرین ساختند و ادبیات و سنت خودشان را که از اروپا برده بودند آنجا ادامه دادند به عبارت دیگر در آمریکای شمالی ادبیات و هنر تا حدودی استمرار هنر و ادبیات اروپاست که بعداً هویت خودش را پیدا کرد و شد ادب و هنر آمریکای شمالی ولی به هر حال حرف تازهای نداشت. همان سیری بود که در اروپا هم داشتیم. اما در آمریکای لاتین فرق میکند، کسانی که به آمریکای لاتین رفتند، مهاجر نبودند بلکه مهاجم بودند. اتفاقاً در این کشورها هنوز هم با واژهی "مهاجمان" از آنها یاد میکنند. آنها هجوم بردند به ذخایر و ثروتی که آنجا بود و بعد از غارت، گروهی را به عنوان ژاندارم آنجا گذاشتند که برای مراجعات بعدی قدرت داشته باشند اما بخش اعظم افرادی که آنجا زندگی میکردند، همان بومیان بودند. و مهاجمان زبان و توانایی خواندن و نوشتن را به آنها دادند اما خودشان حضور فیزیکی در این منطقه پیدا نکردند. پدیدهی دیگری هم آنجا بود که به نظرم جالب است، در همان روزهای اول تهاجم به آمریکای لاتین برخی از مهاجمان در صدد آموختن زبان بومی برآمدند و آثار ادبی و فولکلوریک آنها را ثبت کردند و بیشتر آنها هم کشیش و میسیونرهای مذهبی بودند. مثلاً یکی از کشیشهایی که در آن زمان این کار را کرد، کشیشی بود به نام «برناندینو ساهاگان» که اشعار، ضربالمثلها، داستانها و متلهای آزتکی را جمع کرد و بعداً کسان دیگری هم این کار او را دنبال کردند، بعدها فردی به نام «دنیل گریسون» همهی اینها را در یک مجموعه جمع کرد.
بنابراین فرهنگ و ادبیات بومیدر آنچه که به عنوان ادبیات آمریکای لاتین میشناسیم نقش اصلی را دارد.
کاملاً. چون آنها زبان را از اروپا به عاریت گرفتند اما فرهنگ مال خودشان بود. از طرفی زبان همیشه طیفی از فرهنگ ویژه صاحبانش را هم منتقل میکند. به این ترتیب ادبیات آمریکای لاتین تلفیق بسیار جالبی شد از زندگی و فرهنگ اروپا و زندگی بومیمردم آمریکای لاتین و این دو چنان در هم آمیخت که یک معجون بکری از زیبایی به وجود آورد و همین توجه جهانیان را به خودش جلب کرد. بخش بزرگ موفقیت ادبیات آمریکای لاتین را میتوان ناشی از این تلفیق دانست.
اگر بخواهیم از این بسترهای تاریخی فاصله بگیریم، چه ویژهگیهای دیگری ادبیات آمریکای لاتین را متمایز میکند؟
یکی از ویژهگیها رازناکی بومیآن ادبیات هست. زندگی بومیان و تفکرشان و جهانبینیشان تفاوت بسیار زیادی با همهی فرهنگهایی که این سوی دنیا میشناختیم دارد. علت آن هم دور بودن آنها از نقاط دیگر جهان و عدم مراوده با مردم آن سوی اقیانوس بود، شما آنجا فرهنگ بومیمیبینید. مثلاً فرض کنید «هنری لانگ فلو» در آمریکای شمالی چیزی به نام ادبیات بومیندارد (البته منظور آن بیان سرخپوستی نیست)، ادبیات او ادامهی شعر انگلیس است مضامین، تشبیهات، استعارهها، قراردادهای شعری و نگرش به حیات برای همهی مردم جهان آشناست. اما در شعر آمریکای لاتین زیباییشناسی، نگرش به هستی و فلسفهای کاملاً متفاوت را میبینیم که استقلال خود را دارد و ادامهی هیچ روند هنری و زیبایی شناسانه مالوف نیست.
بنابراین توجه و علاقهی مردم به ادبیات آمریکای لاتین مختص ایران نیست؟
خیر. شما اگر آمار آثار منتشر شده آمریکای لاتین را در دیگر کشورها ببینید، حیرت میکنید. تعداد کتابهای منتشر شده از آثار ادبیات آمریکای لاتین در آمریکا بسیار بیشتر از ایران است. مثلاً کتابهای مارکز بلافاصله بعد از چاپ اصل اثر و به طور همزمان با چند ترجمه در بسیاری از کشورها چاپ میشود و میلیونها نسخه آن به فروش میرود. در کشورهای اروپایی و دیگر کشورها صفهای طولانی برای خرید آن تشکیل میشود.
در دو دههی اخیر بعضی از نویسندهگان و شاعران خودمان از ویژهگیهای سبکی آمریکای لاتین در آثارشان استفاده کردند آیا شما با این نظر موافق هستید و اگر هستید در این تاثیرگذاری موفق بودهاند یا نه؟
این فقط در ایران اتفاق نیفتاد. در رمانهای عربی و رمانهای ترکی هم اتفاق افتاد و در ایران هم اتفاق افتاد حتی میشود نام برد، مثلاً کارهای خانم روانیپور. ببینید اگر یک هنرمند کپیبرداری نکند و از یک شگردی الهام بگیرد و آن را کاملاً بومیکند، به نظر من هیچ عیبی ندارد، منتهی معمولاً این اتفاق نمیافتد و اغلب دیده شده که بعضی از نویسندهگان وقتی اقبال جهانی از یک سبک میبینند بدون بررسی زمینههای پدید آمدن آن سبک به تقلید صرف از آن میپردازند که در عمل کار درجه یکی نمیشود.
شعر آمریکای لاتین مشخصاً چه تأثیری در شعر ما گذاشته است؟
تأثیر مشخص و قابل رویت آن باز برمیگردد به همان دو دههای که حرفاش را زدیم به سبب فضای سیاسی ویژهی آن زمان. این تأثیر را تا انقلاب و حتی سالهای اول پس از آن هم میتوان دید. بعدها که شاعران دیگری چون اکتاویو پاز و بورخس و نرودا و میسترال بیشتر معرفی شدند طبیعتاً شعر ما از آنها هم تأثیر پذیرفت منتها بررسی چهگونهگی و میزان این تأثیر به عهده محققان و منتقدین است.
شما نرودا را هم شاعر آمریکای لاتینی میدانید؟
در این که او شیلیایی است و طبیعتاً شاعری از آمریکای لاتین شکی نیست. اما واقعیت این است که نرودا افقهای بسیار گستردهتری را هم کشف کرد و تا جایی رسید که به زبانی دست یافت که این زبان در حالی که رنگ و بوی آمریکای لاتینی دارد اما بسیار جهانی است و این است که توانست خیلی بیشتر از «اوکتاویوپاز» با جهان ارتباط برقرار کند. نرودا با توجه به نبوغی که در شعر داشت به یک زبان کاملاً بینالمللی دست پیدا کرد و ما الان با کمال حیرت میبینیم که بعد از این همه سال که از مرگش میگذرد هنوز کتابهایش در کشورهای غیر از اسپانیایی زبان، جزو پرفروشهاست.
این مطلب در چهارچوب همکاری رسمی میان انسان شناسی و فرهنگ و مجله آزما منتشر می شود. گزیده از مقالات آزما را هر شنبه در انسان شناسی و فرهنگ بخوانید.