08-08-2012، 19:47
غاده السمان پس از مرگ همسرش دکتر داعوق بسیار غمگین و منزوی شده است اشعار دفتر زن عاشق آزادی، دو بخش دارد در بخش نخست اشعاری آمده است که شور و اشتیاق شاعر را...
غاده السمان در این مجموعه به آزادی نه به عنوان هدفی برای زن، بلکه به عنوان ارزشی والا برای انسان مینگرد.
آخرین دفتر شعری که غاده السمان برایم فرستاد. «زن عاشق آزادی» نام دارد که در سال 2011 چاپ شده است. غاده السمان پس از مرگ همسرش دکتر داعوق بسیار غمگین و منزوی شده است اشعار دفتر زن عاشق آزادی، دو بخش دارد در بخش نخست اشعاری آمده است که شور و اشتیاق شاعر را به سوی عشق و آزادی بیان میکند. بخش دوم شامل اشعاری است که به همسرش دکتر داعوق به مناسبت سومین سالگرد در گذشتش، تقدیم کرده است.
غاده السمان در این مجموعه به آزادی نه به عنوان هدفی برای زن، بلکه به عنوان ارزشی والا برای انسان مینگرد. میدانیم که هنوز در بسیاری از سرزمین های عربی زن از بسیاری حقوق مدنی محروم است. به هر حال غاده السمان در اشعار جدیدش خواهان آزادی و فراتر از آزادی است. او عشق و آزادی را با هم دوست دارد. او عشق عمیق شرقی را دوست میدارد اما میخواهد آن را به آزادی امروز پیوند زند. غاده السمان نمیخواهد گذشته را رها کند بلکه گذشته را با آینده پیوند میزند و این اگر چه دشوار و ناممکن مینماید اما او بر آنست که این ناممکن را ممکن سازد. رسول حمزاتوف شاعر معاصر داغستان گفته است: هر که هفت تیرش را به روی گذشته شلیک کند. آینده توپ هایش را به سوی او آتش خواهد کرد. در حقیقت پاک کردن گذشته، باعث تباهی آینده است و غاده السمان نمیخواهد گذشته و آینده را از دست بدهد. او خواهان هر دو است او بر این باور است که آینده از آن کسانی است که گذشته خود را بر دوش میکشند. زیرا درخت به کمک ریشه هایش برومند میگردد.
در حقیقت پاک کردن گذشته، باعث تباهی آینده است و غاده السمان نمیخواهد گذشته و آینده را از دست بدهد. او خواهان هر دو است او بر این باور است که آینده از آن کسانی است که گذشته خود را بر دوش میکشند. زیرا درخت به کمک ریشه هایش برومند میگردد.
این مجموعه را ترجمه کرده ام و به زودی به وسیله نشر چشمه منتشر میشود:
کوشنده در خون خویش با کلامش
آزادانه صداقتم را مینویسم
در برابر دشنه های قبیله
و میدانم که با قلمم گورم را حفر میکنم
اما من ادامه میدهم
زیرا تمامینویسندگان آزادی
با تیشه قلم، گور خود را حفر میکنند.
دلدارم، عزیزترین دشمن
برای دلدارم گنجشکی نقاشی کردم
برایم قفسی کشید
برایش زنی نقاشی کردم
برایم کنده و زنجیر کشید
برایش دریا و افق نقاشی کردم
برایم سدّی کشید
برایش درختی نقاشی کردم
برایم تبری کشید
برایش قلبی نقاشی کردم
برایم اسکناس دلار کشید
برایش ماه را نقاشی کردم
برایم جمجمه و دو استخوان (نشان مرگ) کشید.
هواپیمایی کاغذی نقاشی کردم و بر آن بر نشستم و در آسمان اوج گرفتم
دلدارم تفنگی کشید و به سوی هواپیمای کاغذی ام نشانه رفت.
آیا دلدارم عزیزترین دشمن من نیست؟
آزادی پیش از عشق
سراب با من گفت: از تعقیب من دست بردار!
گفتم: تویی تنها عشق من، زیرا که ناممکنی...
ترا تعقیب میکنم چون هرگز جز سایه ات را لمس نکرده ام
و دوست داشتنت را ادامه میدهم
زیرا تو رهایی، حتی از جسمت...
تو شرابی بی جام و من چونان توام.
دختر آزادی، و جام من، فضا و کوچ است
اگر آزادی بهای عشق باشد.
پس ای عشق رمنده جیوه سان.
بدرود!
ای فریبکار رباینده. ای تاجر زنجیرها
اگر آزادی بهای استقرار و وجاهت باشد،
پس باید قاب های زرّین تصویرهای ما
رهسپار دوزخ شوند...
نه چیزی، نه کسی، نه عاطفه ای، نه رشوه ای
پربها تر از آزادی در نظرم نیست...
پس باید آزادی کفن من باشد.
پروانه آزادی
سرگذشت من؟ مسیر پروانه است
در طول تاریخش، از کرم پیله
تا پرواز شفاف و رنگین پروانه ای زرین.
میپرسی چراغ ها با من چه کرده اند؟
بر گردشان میگردم
و آنها را با شهوت خویش برای آزادی
میسوزانم
و پرواز میکنم و پرواز میکنم
زیرا من عاشق رهایی ام نه عاشق گل ها و چراغ ها!
عشق؟ نه...
آیا شنیده ای که پروانه ای به میل خود
دوباره کرم شود
و به درون پیله باز گردد؟
عشق شهریار شرقی مترادف با تملّک دلدار است
یا مترادف با کشتن او...
اما پروانه به دور دست ها پرواز کرده است.
و آموخته است که چونان کرکسان، در اوج آسمان بماند.
و کار تمام شود!
غاده السمان در این مجموعه به آزادی نه به عنوان هدفی برای زن، بلکه به عنوان ارزشی والا برای انسان مینگرد.
آخرین دفتر شعری که غاده السمان برایم فرستاد. «زن عاشق آزادی» نام دارد که در سال 2011 چاپ شده است. غاده السمان پس از مرگ همسرش دکتر داعوق بسیار غمگین و منزوی شده است اشعار دفتر زن عاشق آزادی، دو بخش دارد در بخش نخست اشعاری آمده است که شور و اشتیاق شاعر را به سوی عشق و آزادی بیان میکند. بخش دوم شامل اشعاری است که به همسرش دکتر داعوق به مناسبت سومین سالگرد در گذشتش، تقدیم کرده است.
غاده السمان در این مجموعه به آزادی نه به عنوان هدفی برای زن، بلکه به عنوان ارزشی والا برای انسان مینگرد. میدانیم که هنوز در بسیاری از سرزمین های عربی زن از بسیاری حقوق مدنی محروم است. به هر حال غاده السمان در اشعار جدیدش خواهان آزادی و فراتر از آزادی است. او عشق و آزادی را با هم دوست دارد. او عشق عمیق شرقی را دوست میدارد اما میخواهد آن را به آزادی امروز پیوند زند. غاده السمان نمیخواهد گذشته را رها کند بلکه گذشته را با آینده پیوند میزند و این اگر چه دشوار و ناممکن مینماید اما او بر آنست که این ناممکن را ممکن سازد. رسول حمزاتوف شاعر معاصر داغستان گفته است: هر که هفت تیرش را به روی گذشته شلیک کند. آینده توپ هایش را به سوی او آتش خواهد کرد. در حقیقت پاک کردن گذشته، باعث تباهی آینده است و غاده السمان نمیخواهد گذشته و آینده را از دست بدهد. او خواهان هر دو است او بر این باور است که آینده از آن کسانی است که گذشته خود را بر دوش میکشند. زیرا درخت به کمک ریشه هایش برومند میگردد.
در حقیقت پاک کردن گذشته، باعث تباهی آینده است و غاده السمان نمیخواهد گذشته و آینده را از دست بدهد. او خواهان هر دو است او بر این باور است که آینده از آن کسانی است که گذشته خود را بر دوش میکشند. زیرا درخت به کمک ریشه هایش برومند میگردد.
این مجموعه را ترجمه کرده ام و به زودی به وسیله نشر چشمه منتشر میشود:
کوشنده در خون خویش با کلامش
آزادانه صداقتم را مینویسم
در برابر دشنه های قبیله
و میدانم که با قلمم گورم را حفر میکنم
اما من ادامه میدهم
زیرا تمامینویسندگان آزادی
با تیشه قلم، گور خود را حفر میکنند.
دلدارم، عزیزترین دشمن
برای دلدارم گنجشکی نقاشی کردم
برایم قفسی کشید
برایش زنی نقاشی کردم
برایم کنده و زنجیر کشید
برایش دریا و افق نقاشی کردم
برایم سدّی کشید
برایش درختی نقاشی کردم
برایم تبری کشید
برایش قلبی نقاشی کردم
برایم اسکناس دلار کشید
برایش ماه را نقاشی کردم
برایم جمجمه و دو استخوان (نشان مرگ) کشید.
هواپیمایی کاغذی نقاشی کردم و بر آن بر نشستم و در آسمان اوج گرفتم
دلدارم تفنگی کشید و به سوی هواپیمای کاغذی ام نشانه رفت.
آیا دلدارم عزیزترین دشمن من نیست؟
آزادی پیش از عشق
سراب با من گفت: از تعقیب من دست بردار!
گفتم: تویی تنها عشق من، زیرا که ناممکنی...
ترا تعقیب میکنم چون هرگز جز سایه ات را لمس نکرده ام
و دوست داشتنت را ادامه میدهم
زیرا تو رهایی، حتی از جسمت...
تو شرابی بی جام و من چونان توام.
دختر آزادی، و جام من، فضا و کوچ است
اگر آزادی بهای عشق باشد.
پس ای عشق رمنده جیوه سان.
بدرود!
ای فریبکار رباینده. ای تاجر زنجیرها
اگر آزادی بهای استقرار و وجاهت باشد،
پس باید قاب های زرّین تصویرهای ما
رهسپار دوزخ شوند...
نه چیزی، نه کسی، نه عاطفه ای، نه رشوه ای
پربها تر از آزادی در نظرم نیست...
پس باید آزادی کفن من باشد.
پروانه آزادی
سرگذشت من؟ مسیر پروانه است
در طول تاریخش، از کرم پیله
تا پرواز شفاف و رنگین پروانه ای زرین.
میپرسی چراغ ها با من چه کرده اند؟
بر گردشان میگردم
و آنها را با شهوت خویش برای آزادی
میسوزانم
و پرواز میکنم و پرواز میکنم
زیرا من عاشق رهایی ام نه عاشق گل ها و چراغ ها!
عشق؟ نه...
آیا شنیده ای که پروانه ای به میل خود
دوباره کرم شود
و به درون پیله باز گردد؟
عشق شهریار شرقی مترادف با تملّک دلدار است
یا مترادف با کشتن او...
اما پروانه به دور دست ها پرواز کرده است.
و آموخته است که چونان کرکسان، در اوج آسمان بماند.
و کار تمام شود!