21-06-2014، 21:16
رنگ خودم و بوى خودم را دارم
بر چشم خود ابروى خودم را دارم
هر کس نه مگر خودش ترازو دارد
من نیز ترازوى خودم را دارم
*
با دست و زبان و چشم و دل میآیم
با کندر و زعفران و هل میآیم
آمیختهاى ز بهمن و خردادم
با حال و هواى معتدل میآیم
*
نه خانه و کاشانهام از اوقاف است
نه پیرهن و رداى من زرباف است
از هیچ کسى کدورتى با من نیست
زیرا که مواضعم -کمى! - شفاف است!
*
من فرق زگیل و خال را مىفهمم
توفیر گچ و زغال را میفهمم
بین چپ و راست یا همان اوسطها!
من معنى اعتدال را میفهمم
*
کارى که ندارم به شما، در نروید
از پهلوى بنده آن طرف تر نروید
من کار به افراط شما داشتهام؟!
این قدر به «اعتدالِ من» ور نروید!
*
مرغى که به ران و بال تقسیم شده
چون قرن به ماه و سال تقسیم شده!
هرگز دو مثال فوق مصداقش نیست
چیزى که به اعتدال تقسیم شده!
بر چشم خود ابروى خودم را دارم
هر کس نه مگر خودش ترازو دارد
من نیز ترازوى خودم را دارم
*
با دست و زبان و چشم و دل میآیم
با کندر و زعفران و هل میآیم
آمیختهاى ز بهمن و خردادم
با حال و هواى معتدل میآیم
*
نه خانه و کاشانهام از اوقاف است
نه پیرهن و رداى من زرباف است
از هیچ کسى کدورتى با من نیست
زیرا که مواضعم -کمى! - شفاف است!
*
من فرق زگیل و خال را مىفهمم
توفیر گچ و زغال را میفهمم
بین چپ و راست یا همان اوسطها!
من معنى اعتدال را میفهمم
*
کارى که ندارم به شما، در نروید
از پهلوى بنده آن طرف تر نروید
من کار به افراط شما داشتهام؟!
این قدر به «اعتدالِ من» ور نروید!
*
مرغى که به ران و بال تقسیم شده
چون قرن به ماه و سال تقسیم شده!
هرگز دو مثال فوق مصداقش نیست
چیزى که به اعتدال تقسیم شده!