02-06-2014، 12:41
شهریار شاعری عاشق بود که شعر او جلوه ای از پاکی وجود و تبلور حقیقی احساس بود. با آن دلی که غزال چابک دشت های غزل بود، می خرامید و چشم زیبا دوستِ «شاعـری» را به خود وا می داشت. آن جا که در دامـن دل انگیز «حیـدر بابا» طنیـن می افکند، دل هر عاشق وارسته ای به آن سو می شتافت. او در سیر پر دامنه خویش، در سلوک عاشقی تا بدان جا پیش رفت که سزاوار دریافت خرقه از دستان مرشد طریقت گشت؛ اما فروتنی و خاکساری اش او را به عالم شاعری فرا خواند. روح پر تلاطم و پر تکاپوی نغز پرور او را می ستاییم.
****************
«شهریار» شاعر پرآوازه پارسیگوی آذریزبان در قلمرو ادب و فرهنگ ایران از چنان اعتبار و خلاقیت شگفت انگیز هنری و مرتبه والای سخن سرایی برخوردار است كه از تعریف،تمجید و تحسین بی نیاز است.
امروز كمتر كسی است كه با شعر و ادب الفتی داشته باشد و «شهریار» را نشناسد و بتواند منكر مقام ممتاز وی در شعر فارسی معاصر شود و این نشانهای است از نفوذ معنوی كلام شاعر در سراچه دل شعر دوستانی كه نگاهی عمیق به جهان دارند.
نام «شهریار» فرزند نامدار تبریز سالها است كه از مرزهای ایران گذشته و در چهار گوشه گیتی هر جا كه از ادب فارسی و زبان حافظ، سعدی و فردوسی سخن میرود زبانزد پارسی شناسان است و شعر فارسی معاصر با دیوان و آثار وی پیوندی استوار و ناگسستنی دارد.
امروز به جرأت میتوان گفت «شهریار»از برجستهترین مظاهر جهان شعر و پر فروغترین ستارگان آسمان ادب ایران به شمار میرود و آنان كه ادبیات شیرین فارسی را نیك میشناسند وی را نظامی، سعدی و حافظ امروز میخوانند و آثار وی را از نظر رعایت نكات اخلاقی،عرفانی و برانگیختن غرور ملی،حسن میهن پرستی و نوعدوستی گل سرسبد ادبیات معاصر میدانند.
ولیكن آنچه در این میانه گفتنی است، این است كه «شهریار» نیز به مانند هر انسان اندیشهورز در راستای آفرینشهای هنری خود با افت و خیزهایی روبرو بوده و در گذرگاه حیات خویش فراز و نشیبهای بسیاری را دیده و از پیچ و خمهای دور و درازی گذشته تا راه خود را در جهت حركت استكمالی و خلق آثار و سرودههایی جاودانه و ماندگار یافته است.استاد ملك الشعراء بهار او را بداعت شاعری نه تنها افتخار ایران بلكه افتخار عالم شرق میداند
-----
شاعر بزرگ و عاشق پارسی ، شهریار
زندگینامه
فرزند آقا سید اسماعیل موسوی، معروف به حاج میرآقا خشكنابی، در سال 1325 هجری قمری (شهریور ماه 1286 هجری شمسی)، در بازارچه میرزا نصراله تبریز واقع در چای كنار، چشم به جهان گشود.
در سال 1328 هجری قمری، كه تبریز آبستن حوادث خونین وقایع مشروطیت بود، پدرش او را به روستای قیش قورشاق و خشكناب منتقل كرد و دوره كودكی استاد در آغوش طبیعت و روستا سپری شد كه منظومهی «حیدربابا» مولود آن خاطرات است.
در سال 1331 هجری قمری، پدرش او را برای ادامه تحصیل به تبریز باز آورد و او در نزد پدر شروع به فراگیری مقدمات ادبیات عرب نمود و در سال 1332 هجری قمری جهت تحصیل اصول جدید به مدرسه متحده وارد گردید. در همین سال، اولین شعر رسمی خود را سرود. سپس به آموختن زبان فرانسه و علوم دینی نیز پرداخت و از فراگیری خوشنویسی نیز دریغ نكرد كه بعدها كتابت قرآن ثمره همین تجربه میباشد.
در سیزده سالگی، اشعار شهریار، با تخلص «بهجت»، در مجله ادب به چاپ میرسد. در بهمن ماه 1299 شمسی، برای اولین بار به تهران مسافرت میكند و در سال 1300، توسط لقمان الملك جراح، در دارالفنون به تحصیل میپردازد. شهریار در تهران تخلص به بهجت را نپسندیده و تخلص شهریار را پس از دو ركعت نماز و تفأل از حافظ میگیرد:
غم غریبی و غربت چو بر نمی تابم
روم به شهر خود و شهریار خود باشم
شهریار، از بدو ورود به تهران، با استاد ابوالحسن صبا آشنا میشود و نواختن سه تار و مشق ردیفهای سازی موسیقی ایرانی را از او فرا میگیرد. او، همزمان با تحصیل در دارالفنون، به ادامه تحصیلات علوم دینی میپرداخت و در مسجد سپهسالار در حوزه درس شهید سید حسن مدرس حاضر میشد. در سال 1303، وارد مدرسه طب میشود و از این پس زندگی شورانگیز و پرفراز و نشیب او آغاز میگردد. در سال 1313، زمانی كه شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشكنابی، به دیدار حق میشتابد. او سپس در سال1314 به تهران بازگشته و از این پس آوازه شهرت او از مرزها فراتر میرود.
شهریار شعر فارسی و تركی را با مهارت تمام میسراید و در سالهای 1329 تا 1330 اثر جاودانه خود «حیدربابایه سلام» را خلق میكند و برای همیشه به یادگار میگذارد. منظومه حیدربابا تنها در جمهوریهای شوروی سابق به 90 درصد زبانهای موجود ترجمه و منتشر شده است.
در تیرماه 1331، مادرش دار فانی را وداع میكند. در مرداد ماه 1332، به تبریز میآید و با یكی از منسوبین خود، به نام خانم عزیزه عمید خالقی، ازدواج میكند كه حاصل این ازدواج سه فرزند به نامهای شهرزاد و مریم و هادی هستند.
در حدود سالهای 1346، شروع به نوشتن قرآن به خط زیبای نسخ نمود كه یك ثلث آن را به اتمام رساند. در این زمان، دیوان اشعار فارسی استاد نیز چندین بار چاپ و بلافاصله نایاب شده است. در مدت اقامت در تبریز، موفق به خلق اثر ارزنده «سهندیه» در رمانتیك تركی میشود. در سال 1350، مجدداً به تهران مسافرت میكند و تجلیلهای متعددی از شهریار به عمل میآید.
در اردیبهشت ماه سال 1363، تجلیل باشكوهی از استاد در تبریز به عمل آمد. استاد شهریار، به لحاظ سرودن اشعار كم نظیر در مدح امیرمؤمنان و ائمهاطهار علیهالسلام، به «شاعر اهل بیت(ع)» شهرت یافته است.
او پس از یك دوره بیماری، در 27 شهریور ماه 1367، دار فانی را وداع گفت و در مقبرةالشعرای تبریز به خاك سپرده شد.
---
شهریار شاعری است یكهتاز در میدان توحیدی و وادی عرفان و خود با اشاره به سروده حافظ میگوید:"هر چه كردم همه از دولت قرآن كردم."
لطف سخن استاد «شهریار» در چیرگی بینظیر وی برای سرودن شعر به دو زبان دری و آذری، شهرت ویژهای به این پیر استاد عرفان بخشیده و شهرتش از فراسوی مرزهای جغرافیای ایران، به سرزمینهای دیگر ره گشوده، سخنان دلنشنیناش روشنی بخش دل شیفتگان معرفت الهی گشته است و همین نكته است كه «شهریار» را میان اقران و شاعران معاصر ایران ممتاز و بی نظیر كرده است.
همنشینی و مجالست وی با زبدهترین هنرمندان معاصرش در دوره تحصیل در تهران همچون «ابوالحسن خواه صبا»،«صادق هدایت»،و نیز آشنایی با «نیما یوشیج» و «كمال الملك» همه و همه در شكلگیری شخصیت فكری وی مؤثر واقع شد، به طوری كه دكتر شریعتی درباره استاد شهریار میگوید:
"كیست كه بگوید ماه در كویر كبود و بیكرانه آسمان تنها نیست و در انبوه هزاران ستارهای كه وی را همواره در میان گرفتهاند و همیشه در پیاش روانند غریب نیست؟ كو آشنایی ماه، كو خویشاوند ماه؟
اما ماه همدرد آشنایی دارد با او از یك نژاد نیست با او همخانه نیست، هر كدام، از آن دنیای دیگری هستند، دو بیگانه اما دو بیگانه همدرد و میدانیم كه دو بیگانه همدرد از دو خویش بی درد یا ناهم درد با هم خویشاوندترند.چقدر این شعر «شهریار» هیجان دارد! خطاب به نیما یوشیج شاعری كه زبانش با زبان و سبكش با سبك شهریار بیگانه است. او كهنه سراست و این نوسرا، او از آذربایجان است و این از رشت دو چهره درخشان اما هر كدام از آن دنیای دیگر، هر كدام در صف دیگری، دو صف متقابل،متخاصم و متناقض با دیگری، اما این دو بیگانه هر دو در یك درد میگدازند در جان هر دو یك آتش افتاده و هر دو را یك شعله می سوزد،نیما غم دل گو كه غریبانه بگرییم/ سرپیش هم آریم و دو دیوانه بگرییم"