امتیاز موضوع:
  • 0 رأی - میانگین امتیازات: 0
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

دآستـآن رمـآنتیـک !

#1
داستان واقعی ، دخترخاله و پسرخاله ای بودن که از بچه گی با هم بزرگ شدن و

اسمشون رو هم بوده واسه ازدواج دختره اسمش مریم بوده پسره هم جواد ، جوادو

مریم خیلی همدیگه رو دوست داشتن جوری که هر روز باید همدیگه رو میدیدن جواد

همیشه مواظب مریم بود و اگه کسی مریمو اذییت می کرد اون پشتشو میگرفت

حالا هر کی باشه چه مادر مریم چه پدر یا داداشش باشه یه دفه خانوم معلم

مریمو تنبیه کرده بود جواد هم فهمیده بود و معلم مریمو با سنگ زده بود ، اگه

پارک میرفتن باید با هم میرفتن اگه جواد میرفت تو مغازه چیزی بگیره برا مریم هم

میگرفت حتی عروسک هم براش میخرید مریم هم همینطور ، هیچکدومشون هم

پولدار نبودن و در یک سطح بودن ، این دوتا با هم بزرگ شدن و دبیرستانو با هم

تموم کردن و اینجا بود که طرز فکرها عوض میشه و سختیهای زندگی رو درک

میکنن طوری که رو عشقهاشون هم تاثیر میذاره مریم دختر قشنگی شده بود

جواد هم واسه خودش مردی شده بود جواد هم کار میکرد هم درس میخوند مریم

هم محکم درس میخوند تا دانشگاه قبول بشه از قضا مریم دانشگاه قبول شد

ولی جواد قبول نشد اینجا بود که دانشگاه بین دو تا عاشق فاصله انداخت قرار شده بود بعد از دبیرستان عقد کنن ولی مریم هی عقدو عقب مینداخت
شما نه جنگیدینو بردین


ما جنگیدیم و باختیم ..
پاسخ
آگهی
#2
خو عاخر چیشد ؟
چراع نتیجه گیری رو به عهده مخاطب میذارین عاخه ؟
چرا همه ی داستانا و فیلم های امروزی اینجوری شدن ؟
چراع واقعا ؟
;-)
دیدن لینک ها برای شما امکان پذیر نیست. لطفا ثبت نام کنید یا وارد حساب خود شوید تا بتوانید لینک ها را ببینید.
Unknown
دآستـآن رمـآنتیـک ! 1
پاسخ


[-]
به اشتراک گذاری/بوکمارک (نمایش همه)
google Facebook cloob Twitter
برای ارسال نظر وارد حساب کاربری خود شوید یا ثبت نام کنید
شما جهت ارسال نظر در مطلب نیازمند عضویت در این انجمن هستید
ایجاد حساب کاربری
ساخت یک حساب کاربری شخصی در انجمن ما. این کار بسیار آسان است!
یا
ورود
از قبل حساب کاربری دارید? از اینجا وارد شوید.

موضوعات مرتبط با این موضوع...
  دآستـآن آمـوزنـده ثروت پـدری

پرش به انجمن:


کاربرانِ درحال بازدید از این موضوع: 1 مهمان