23-03-2014، 10:03
من از مغرب طلوع کردم ...................من از پایان شروع کردم
به دشواری طلوع کردم ...............به دشواری شروع کردم
...هزار مانع،هزار دیوار.........هزار چاه کن به اسم یار
هزار شب ترس تیر خوردن........به دست نارفیق مردن
من از وحشت شروع کردم........پر از تردید طلوع کردم
قدمهام گاهی سست میشد........ تنم گاهی یخ میکرد
یکی مثل شبه از دور........سرم داد میکشید ، برگرد
ولی مقصد مقدس بود.........توقف مرگ زودرس بود
صلیب بر دوش و لب خاموش.........نه برگشتم نه ایستادم
به هر گردباد تن دادم...........................به هر گردباد تن دادم
من از مغرب طلوع کردمردم.........................من از پایان شروع کردم
به دشواری طلوع کردم ...............به دشواری شروع کردم
...هزار مانع،هزار دیوار.........هزار چاه کن به اسم یار
هزار شب ترس تیر خوردن........به دست نارفیق مردن
من از وحشت شروع کردم........پر از تردید طلوع کردم
قدمهام گاهی سست میشد........ تنم گاهی یخ میکرد
یکی مثل شبه از دور........سرم داد میکشید ، برگرد
ولی مقصد مقدس بود.........توقف مرگ زودرس بود
صلیب بر دوش و لب خاموش.........نه برگشتم نه ایستادم
به هر گردباد تن دادم...........................به هر گردباد تن دادم
من از مغرب طلوع کردمردم.........................من از پایان شروع کردم