08-02-2014، 14:34
اشکانیان (۲۵۰ پ. م ۲۲۴ م.) که از تیره ایرانی پرنی و شاخهای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبههای داریوش پَرثَوَه آمده است که به زبان پارتی پهلوی میشود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز میتوان خواند. ایالت پارتی ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای مازندرانترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود میشد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای مازندران میزیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.
این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوههای قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگ های ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگهای خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.
پس از فتح ایران به دست اسکندر مقدونی و مرگ او، ایران به سلوکوس سردار مقدونی رسید؛ نخستین برخورد او با همسایگان ایران در مرزهای جنوب شرقی روی داد که نتیجه آن واگذاری بخش خاوری ایران به چاندراگوپتا پادشاه هند از سلسله ماوریا بود. در حدود ۲۸۱ پیش از میلاد اقوام بربر (به گفته منابع یونانی) به شمال شرقی ایران یورش بردند و شماری از شهرها از جمله چند مهاجرنشین یونانی را ویران ساختند. آنتیوخوس یکم پس از دفع این یورشها شمار مهاجرنشینان یونانی را افزایش داد و مرگیان را به صورت سنگر و بارویی درآورد، همچنین دو لشکر کشی به مرزهای شمال شرقی ایران انجام داد، یکی دریایی به فرماندهی پاتروکلس در امتداد کرانه های خاوری دریای مازندران و دیگری زمینی به فرماندهی دموداماس به آن سوی سیردریا (سیحون) که به تأسیس دو استان آنتیوکیس و سلوکیس انجامید. در ۲۵۰ پیش از میلادآندراگوراس شَهرَب پارت و دیودوتوس شَهرَب (ساتراپی) باکتریا (بلخ) اعلام استقلال نمودند؛ دیودوتوس خود را شاه خواند و قلمرو یونانی - بلخی را تأسیس نمود.
پیدایش
به عقیده یوزف ولسکی، ارشک (اشک) در سالهای ۲۳۸/۲۳۹ پیش از میلاد و در زمان پادشاهی سلوکوس دوم کالینیکوس به پارت یورش برد و بر آندراگوراس پیروز شد، سپس بر هیرکانی (گرگان) تاخت و آنجا را تسخیر نمود و شالوده های دستگاه اشکانی و پادشاهی پارت ها را پی ریزی نمود.
وی در آساک واقع در استاونه(آستوئن) در بخش شمالی قلمرو پارت که نِسا هم در آن بود تاجگذاری کرد. سلوکوس دوم برای باز پس گيری سرزمینهای از دست رفته پادشاهی سلوکی دست به لشکر کشی به بخشهای شمال شرقی ايران زد، در تلاش برای دست یافتن به این هدف با دیودوتوس یکم شاه یونانی - بلخی پیمان یگانگی بست اما با مرگ دیودوتوس یکم و تغییر سیاست جانشین او، دیودوتوس دوم، که با اشک یکم متحد شد، سلوکوس دوم تنها ماند. اشک یکم به روش استپ نشینان به درون استپها پس نشست تا شاید در دشتهای هموار آنجا از سواره نظامش بهتر بهره گیرد و سپس وارد نبرد شد. نتیجه نبرد پیروزی اشک یکم بود. از آن پس پارت ها این روز را به عنوان روز استقلال جشن گرفتند.[1] اشک دوم پس از پدر در سال ۲۱۷ پيش از میلاد بر تخت پادشاهی نشست و روند گسترش قلمرو اشکانی را ادامه داد، وی اکباتان را نيز به قلمرو اشکانی افزود. در واکنش به این امر آنتیوخوس سوم پس از در هم شکستن شورش ساتراپهای باختر ایران رهسپار خاور شد؛ اشک دوم به ناچار اکباتان را رها نمود و همچون پدرش به استپ ها پس نشست. آنتیخوس پس از باز پس گیری شهرهای تامبراکس و سورینکس و چند پیروزی بر پارتهای در حال عقب نشینی از پیش روی در استپها خودداری نمود و بنا به دلایل نامعلوم (شاید پس از شکست از اوتیدم (جانشین دیودوتوس دوم شاه یونانی - بلخی) با اشک دوم صلح نمود. نکته جالب توجه در این عقب نشینی پارتها، کشتار همه یونانیان شهر سورینکس بود؛ این مساله در تضاد با جمله های حک شده بر پشت سکه های اشکانی در آن دوره (فیل هلن [یونان دوست]) است و این نشانه دهنده سیاست واقع بینانه شاهان اشکانی و آگاهی آنان از پیوندهای میان یونانیان و سلوکیان می باشد. پس از اشک دوم دقیقا مشخص نیست چه کسی جانشین او شده، نامهایی همچون وَردان، وُنون، بلاش، خسرو و پارتامازیس آمده اند، با این حال بر سر کار آمدن نماینده شاخه فرزند کوچک تر یعنی فریاپت (حدود ۱۹۱ تا ۱۷۵ پیش از میلاد) امری مسلم است. درباره پادشاهی او و جانشينش فرهاد یکم (حدود ۱۷۶-۱۷۵ پیش از میلاد) تقریباً چیزی نمی دانیم، تنها در دو سند درباره پادشاهی فرهاد یکم آورده شده که او پس از شکست دادن قبیله «مردها» در البرز آیشان را به خاراکس نزدیک دروازه های مازندران کوچاند.
جانشین او مهرداد یکم (حدود ۱۷۱ تا ۱۳۸ پيش از میلاد) نخستین شاه بزرگ اشکانی است که دولت پارت را به جایگاه يک امپراتوری خاوری رساند.
شاهنشاهی
مهرداد یکم (۱۷۱ تا ۱۳۸/۱۳۷ پيش از ميلاد) با آگاهی از شرايط نا به سامان دولتهای بلخی و سلوکی نخست به خاور لشکر کشی نمود تا سرزمينهایی که اوتيدم در زمان پادشاهی اشک دوم و لشکر کشی آنتيوخوس سوم گرفته بود بازپس گيرد. در آن زمان در بلخ پس از مرگ اوتيدم، فرمانروایی دوپاره شده بود، دمتریوس پسر او دولتی در هند تشکیل داده و اوکراتیدس غاصب قدرت را در بلخ غصب کرده بود. اما مهرداد یورش اصلی خود را نه به خاور بلکه به باختر انجام داد. از مرگ آنتیوخوس چهارم اپیفان پس از یورش ناکامش به ایران که با پارتها تماسی پیدا نکرد، وضع سلوکیان بحرانی شد و شَهرَب ماد به نام تیمارخوس اعلام پادشاهی کرد. تيمارخوس پس از نبردهای طولانی از مهرداد شکست خورد و مهرداد ماد را نيز به فرمانروايي خود افزود و باکازیس نامی را به حکومت آن نشاند. با تسخير ماد راه ورود به بين النهرين باز شد و مهرداد با بهره جستن از پیکار میان دمتریوس دوم سلوکی و تریفون غاصب به میان رودان تاخت و بابل و سلوکیه را گرفت، وی در سلوکیه با عنوان «شاهنشاه» تاجگذاری کرد در حالی که منطقه نفوذش در ۱۴۱ پيش از میلاد تا شهر اوروک در جنوب بابل گسترش یافته بود.
دمتریوس پس از غلبه بر تریفون و دلگرمی از دعوت مادها و شهرهای یونانیسکاها قرار گرفته بود. مهرداد که با جنگی دو سویه روبرو شده بود، خود با بخشی از سپاه به هیرکانیه رفت و وظیفه رودررویی با دمتریوس را بر دوش فرماندهان خویش گذاشت.
دمتریوس پس از کامیابی های آغازین وارد ماد شد ولی شکست خورد و زندانی شد. او را در ۱۴۱/۱۴۰ پيش از میلاد به هیرکانیه نزد مهرداد فرستادند. مهرداد دختر خود رودوگون را به همسری او درآورد تا بعدها بتواند نقشی مناسب با اهداف شاه پارتها ایفا کند. سپس متوجه جنوب شد و سرزمینهای عیلام، شوش و پارس را در ۱۳۹ پیش از میلاد فرمانبردار خویش کرد. بدين ترتیب مهرداد توانست ظرف ده سال از ۱۴۸ تا ۱۳۸ پیش از میلاد با پیکارهای سخت و به برکت سپاه و سیاست جلب همکاری دودمانهای بزرگ، پارت را به مقام يک قدرت بزرگ برساند، وی نه تنها دولتی بزرگ ساخت بلکه برنامه ای برای اشکانیان به ارث گذاشت. مهرداد یکم نخستین «شاهنشاه» اشکانی در ۱۳۹/۱۳۸ پیش از میلاد در گذشت و تاج و تخت را به جانشینش فرهاد دوم (از حدود ۱۳۸ تا ۱۲۹ پيش از ميلاد) سپرد.
در زمان او دولتش که هنوز به اندازه کافی استوار نشده بود دوباره از دو سو مورد تهديد قرار گرفت؛ خطر یورشی از آسيای ميانه و یورش آنتیوخوس هفتم
فرهاد به یاری تبلیغات ماهرانه ساکنان اين شهرها را به هواداری از خود برانگیخت، سپس نقشه ای را به اجرا گذاشت که در آن تهاجم همزمانی به سپاهیان آنتیوخوس پیش بینی شده بود که کاملاً کامیاب از آب درآمد و آنتیوخوس در نبرد پس از آنکه سربازانش رهایش نمودند شکست خورد و کشته شد(یا خودکشی کرد)، در نتیجه فرهاد بابل و ماد را گرفت و به طرح نقشه ای برای تاختن به سوريه دست زد. فرهاد باقی مانده سپاه آنتیوخوس را به سپاه خود افزود (ولی با آنان رفتاری سخت گيرانه داشت) ، پیشتر نیز از مزدوران احتمالاً سکایی بهره جسته بود، فرهاد دستمزد این مزدوران سکايي را پس از پیروزی بر آنتیوخوس نپرداخت پس آنان شوریدند و بر ایران یورش برده حتی بر بین النهرین نیز دست انداختند، در جنگ میان فرهاد و سکاها زمانی که مزدوران یونانی سپاه پیشين آنتیوخوس در لحظه سرنوشت ساز نبرد (۱۲۸ پیش از میلاد) به ایشان پیوستند در میدان رزم کشته شد. اکنون ایران در وضع ناگواری قرار گرفته بود چرا که قبایل جنگجوی یو-تشی به دولت یونانی - باختری (بلخی) تاخته و در حدود ۱۳۵ تا ۱۳۰ پيش از میلاد باختر را اشغال نمودند.
اردوان یکم در چنين شرایطی جانشین فرهاد دوم شد. او نیز نتوانست خطر را دور نماید و سکاییان توانستند در خاور ایران یعنی زرنگ استقرار یابند؛ از آن پس نام درنگیانه به سيستان تغيير یافت. اردوان در نبردی در حدود ۱۲۴/۱۲۳ پیش از میلاد در نبردی جان باخت. خطر همچنان شاهنشاهی پارت را تهدید می نمود. نشانه های فروپاشی در بین النهرین دیده می شد، هوسپائوسینس امیر عرب در حدود ۱۲۷ پیش از میلاد شهر انطاکیه در مصب دجله و فرات در کنار خلیج فارس را گرفت و آنجا را خاراکس هوسپائوسینس نامید. سپس بابل و احتمالاً سلوکیه را گرفت اما هیمروس سردار اشکانی او را پس راند و به نام خود در سلوکیه سکه زد.
وظیفه نوسازی قدرت اشکانیان بر دوش پسر اردوان یکم یعنی مهرداد دومدورا-اروپوس در سال ۱۱۳ پیش از میلاد به قلمرو شاهنشاهی اشکانی پیوست. سپس دولتهای کوچک شمال بین النهرین یعنی گوردی ین، آدیابن و اُسرائنسورن را به دولتی دست نشانده تبدیل نمود. وی پا را از مهرداد یکم نیز فراتر نهاد و رهسپار ارمنستان شد، آرتاواز شاه ارمنستان را فرمانبردار خویش نمود و تیگران پسر آرتاواز را به عنوان گروگان به پارت فرستاد. رویدادهای بعدی باعث مداخله دوباره ایران شد و ارتش پارت، تیگران را به عنوان شاهی دست نشانده بر تخت پدر نشاند که او نیز ناچار «هفتاد دره» را در حدود ۱۰۰ پیش از میلاد به ایران واگذاشت.در سال ۹۶ پیش از میلاد نخستین دیدار میان اورباز فرستاده مهرداد دوم و کورنلیوس سولا فرمانده سپاه روم با موضوع ابراز دوستی مهرداد و در حقیقت آگاه شدن از اهداف رومیان روی داد. مهرداد دوم دوباره شکوه را به ایران بازگرداند و همچون نیای همنامش، خود را «شاهنشاه» نامید. او با ووتی فغفور چین از سلسله هان (۱۴۱ تا ۷۸ پیش از میلاد) روابط سیاسی و بازرگانی برقرار نمود و زبان ایرانی را در نوشتارهای پادشاهی باب نمود.
دگرگونی های درونی
درباره دوره مهم برپایی شاهنشاهی، منابع فراوان تر، کتیبه ها، اسناد خط میخی، خرده سفالها و سکه ها پایه گسترده تری برای شناخت شخصیت شاهان، و هدف های سیاست داخلی و خارجی ایشان نسبت به دوره پیدایش آنان در اختیار می گذارد.
فرهنگ
و از شمال به خود را آماده جنگ با مهرداد نمود. از سوی دیگر خود پارت مورد تهدید سیدتس که کوشيد در سالهای ۱۳۰/۱۲۹ پيش از ميلاد سلوکیان را (برای آخرين بار) بر خاور چیره سازد، او توانست پارتها را در سه نبرد شکست دهد و بابل و ماد را تسخیر کند. فرهاد با آنتیوخوس وارد گفتگو شد اما شرایط شاه سلوکی را نپذيرفت و مترصد زمان مناسب شد. آنتیوخوس برای آسان نمودن تهيه آذوقه، سپاه خود را در پایگاه های زمستانی شهرهای گوناگون پراکند. (۱۲۳/۱۲۴ تا ۸۸/۸۷ پیش از میلاد) افتاد. او نخست در ۱۲۲/۱۲۱ پيش از میلاد بر هوسپائوسینس لشکر کشید و او را شکست داده تبدیل به امیری دست نشانده کرد. بدین سان بین النهرین تا رود فرات از جمله شهر مرزی مهم فرمانبردار پارتیان شدند. آنگاه به خاور و سکاییان روی آورد و پس از لشکر کشی پیروزمندانه سکاییان زیر فرمان دودمان رشد ایران گرایی را می توان از دوره مهرداد یکم به روشنی دید.
شکل و شمایل ایرانی تر شده چهره مهرداد یکم که با جامه ای باشکوه، گیسوانی بلند و ریشی انبوه و تاج بر سر در پشت سکه های آن دوره بی گمان نشان دهنده افزایش پیوندها با محیط ایرانی و جدا شدن از یونانی گرایی است؛ گزیدن نامواره «شاهنشاه» نیز نشانه ای دیگر از توجه به سنتهای هخامنشی است.
ظاهراً شکی نیست که مدیریت دربار اشکانی برای اداره کشور از زبان آرامی بهره می جستند (مدارک یافته شده در نسا) و این دلیلی است از دید دشمنانه آنان نسبت به زبان یونانی، زیرا سرانجام نیز کاربرد زبان یونانی را منسوخ نمودند.
گام بعدی آنان در این زمینه ایجاد زبان اداری ایرانی بود.
ارتش
تقریباً در همه منابع آمده که اشک در زمان یورش به سلوکیان هم از اسواران و هم از پیادگان بهره می جسته بود.
سواره نظام آنان از دو گروه تشکیل شده بود، سواران سنگین که اسب و سوار پوشیده با برگستوان و زره بوده و سواران نیزه داشتند، و دیگری سواران کمان دار با پشتیبانانی مجهز به ترکش های فراوان که همیشه تیر در اختیار ایشان می نهادند.
بنا به تاکتیکی سازگار با زمین هموار و دشت، کمانداران مامور بودند دشمن را با باران تیر به ستوه آورند، حال آنکه وظیفه سواران سنگین کوبیدن و ضربه زدن به دشمن ناتوان شده و به ستوه آمده برای تعيين تکلیف نبرد بوده است.
سیاست
آنچنان که از زنجیره رویدادها و حرکت اشکانیان (به ویژه مهرداد یکم) برمی آید، سیاست آنان زنده نمودن شکوه گذشته شاهنشاهی هخامنشی بوده است
نبرد با روم
همچنین نگاه کنید به: جنگ های ایران و روم
حادثه ای که خاور را تکان داد جنگ روم با مهرداد ششم، شاه پونت و همپیمانش تیگران، شاه ارمنستان، در زمان پادشاهی سينتروک، شاه اشکانی بود. پس از شکست قطعی این دو شاه از روم، قلمرو روم به طرز خطرناکی به مرز ايران نزديک شد اين شکست همزمان با پادشاهی فرهاد سوم روی داد.
سرانجام لیسینیوس کراسوس یکی از سه تریوم ویراتوس روم که در آن زمان فرماندار سوريه بود (همدوره پادشاهی اُرُد دوم) در سال 54 پيش از ميلاد همراه يک سپاه هفت لژیونی بدون اعلان جنگ با هدف اشغال ایران از فرات گذشت. اما نتيجه نبرد برای رومیان مصیبت بار بود چرا که سپاه روم در نبرد حرّان (کارهه) از سپاه ایران به فرماندهی سورنا سردار بزرگ ایرانی شکست خورد و خود و سپاهیانش از دم تیغ گذشتند.
اين نخستين نبرد از رشته جنگ های ایران و روم بود که تا پایان دوره ساسانی به درازا کشید؛ بهانه آغاز بیشتر این جنگها زیر نفوذ درآوردن ارمنستان بود که سرانجام به یمن جنگ آوری و سیاست اشکانیان در زمان بلاش یکم (51 تا 79 میلادی) به منطقه نفوذ ایران تبدیل شد.
اما از پس مرگ بلاش یکم بلایی خانمان سوز دامان اشکانیان را گرفت، این بلا همانا سرکشی و سودای تخت وتاج در میان شاهزادگان و امیرزادگان ایرانی بود. بلایی که موجب ناتوان نمودن نیروی رزمی ایران در برابر روم گردید و در نتیجه آن رومیان توانستند سه بار بین النهرین و تیسفون را در سالهای 116 میلادی (در زمان پادشاهی خسرو و ترایانوس، 165 میلادی (به فرماندهی آويدیوس کلسیوس و در زمان پادشاهی بلاش چهارم) و آخرين بار در سال 198 میلادی به دست سپتیموس سوروس و در زمان پادشاهی بلاش پنجم تسخیر نمايند.
اما شاهان اشکانی با وجود ستیز پیوسته با گردنکشان داخلی هرگز به رومیان اجازه ندادند به سرزمین اصلی ايران نفوذ نمایند.
پایان کار اشکانیان
سرانجام کشمکش های داخلی و شکستهای خارجی حیثیت واپسین شاهان اشکانی را بر باد داد. آخرين جنبشی که به پايان کار اشکانيان انجامید از پارس و به رهبری اردشير بابکان آغاز شد. وی در سال 224 میلادی بر اردوان چهارم شورید؛ اردوان در نبرد از اردشیر به سختی شکست خورد و خود نیز هنگام نبرد کشته شد.
اردشیر احتمالاً در سال 226 میلادی در تیسفون تاجگذاری نمود و خود را «شاهنشاه» خواند.
بدین ترتیب دفتر دوره اشکانیان (از حدود 238 پیش از میلاد تا حدود 226 میلادی) بسته شد اما یاد شکوهشان چنان در جهان زنده بود که یکصد و پنجاه سال پس از سقوطشان امپراتور روم یولیانوس ترجیح داد به او لقب «فاتح پارت ها» دهند.
این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوههای قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگ های ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگهای خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.
پس از فتح ایران به دست اسکندر مقدونی و مرگ او، ایران به سلوکوس سردار مقدونی رسید؛ نخستین برخورد او با همسایگان ایران در مرزهای جنوب شرقی روی داد که نتیجه آن واگذاری بخش خاوری ایران به چاندراگوپتا پادشاه هند از سلسله ماوریا بود. در حدود ۲۸۱ پیش از میلاد اقوام بربر (به گفته منابع یونانی) به شمال شرقی ایران یورش بردند و شماری از شهرها از جمله چند مهاجرنشین یونانی را ویران ساختند. آنتیوخوس یکم پس از دفع این یورشها شمار مهاجرنشینان یونانی را افزایش داد و مرگیان را به صورت سنگر و بارویی درآورد، همچنین دو لشکر کشی به مرزهای شمال شرقی ایران انجام داد، یکی دریایی به فرماندهی پاتروکلس در امتداد کرانه های خاوری دریای مازندران و دیگری زمینی به فرماندهی دموداماس به آن سوی سیردریا (سیحون) که به تأسیس دو استان آنتیوکیس و سلوکیس انجامید. در ۲۵۰ پیش از میلادآندراگوراس شَهرَب پارت و دیودوتوس شَهرَب (ساتراپی) باکتریا (بلخ) اعلام استقلال نمودند؛ دیودوتوس خود را شاه خواند و قلمرو یونانی - بلخی را تأسیس نمود.
پیدایش
به عقیده یوزف ولسکی، ارشک (اشک) در سالهای ۲۳۸/۲۳۹ پیش از میلاد و در زمان پادشاهی سلوکوس دوم کالینیکوس به پارت یورش برد و بر آندراگوراس پیروز شد، سپس بر هیرکانی (گرگان) تاخت و آنجا را تسخیر نمود و شالوده های دستگاه اشکانی و پادشاهی پارت ها را پی ریزی نمود.
وی در آساک واقع در استاونه(آستوئن) در بخش شمالی قلمرو پارت که نِسا هم در آن بود تاجگذاری کرد. سلوکوس دوم برای باز پس گيری سرزمینهای از دست رفته پادشاهی سلوکی دست به لشکر کشی به بخشهای شمال شرقی ايران زد، در تلاش برای دست یافتن به این هدف با دیودوتوس یکم شاه یونانی - بلخی پیمان یگانگی بست اما با مرگ دیودوتوس یکم و تغییر سیاست جانشین او، دیودوتوس دوم، که با اشک یکم متحد شد، سلوکوس دوم تنها ماند. اشک یکم به روش استپ نشینان به درون استپها پس نشست تا شاید در دشتهای هموار آنجا از سواره نظامش بهتر بهره گیرد و سپس وارد نبرد شد. نتیجه نبرد پیروزی اشک یکم بود. از آن پس پارت ها این روز را به عنوان روز استقلال جشن گرفتند.[1] اشک دوم پس از پدر در سال ۲۱۷ پيش از میلاد بر تخت پادشاهی نشست و روند گسترش قلمرو اشکانی را ادامه داد، وی اکباتان را نيز به قلمرو اشکانی افزود. در واکنش به این امر آنتیوخوس سوم پس از در هم شکستن شورش ساتراپهای باختر ایران رهسپار خاور شد؛ اشک دوم به ناچار اکباتان را رها نمود و همچون پدرش به استپ ها پس نشست. آنتیخوس پس از باز پس گیری شهرهای تامبراکس و سورینکس و چند پیروزی بر پارتهای در حال عقب نشینی از پیش روی در استپها خودداری نمود و بنا به دلایل نامعلوم (شاید پس از شکست از اوتیدم (جانشین دیودوتوس دوم شاه یونانی - بلخی) با اشک دوم صلح نمود. نکته جالب توجه در این عقب نشینی پارتها، کشتار همه یونانیان شهر سورینکس بود؛ این مساله در تضاد با جمله های حک شده بر پشت سکه های اشکانی در آن دوره (فیل هلن [یونان دوست]) است و این نشانه دهنده سیاست واقع بینانه شاهان اشکانی و آگاهی آنان از پیوندهای میان یونانیان و سلوکیان می باشد. پس از اشک دوم دقیقا مشخص نیست چه کسی جانشین او شده، نامهایی همچون وَردان، وُنون، بلاش، خسرو و پارتامازیس آمده اند، با این حال بر سر کار آمدن نماینده شاخه فرزند کوچک تر یعنی فریاپت (حدود ۱۹۱ تا ۱۷۵ پیش از میلاد) امری مسلم است. درباره پادشاهی او و جانشينش فرهاد یکم (حدود ۱۷۶-۱۷۵ پیش از میلاد) تقریباً چیزی نمی دانیم، تنها در دو سند درباره پادشاهی فرهاد یکم آورده شده که او پس از شکست دادن قبیله «مردها» در البرز آیشان را به خاراکس نزدیک دروازه های مازندران کوچاند.
جانشین او مهرداد یکم (حدود ۱۷۱ تا ۱۳۸ پيش از میلاد) نخستین شاه بزرگ اشکانی است که دولت پارت را به جایگاه يک امپراتوری خاوری رساند.
شاهنشاهی
مهرداد یکم (۱۷۱ تا ۱۳۸/۱۳۷ پيش از ميلاد) با آگاهی از شرايط نا به سامان دولتهای بلخی و سلوکی نخست به خاور لشکر کشی نمود تا سرزمينهایی که اوتيدم در زمان پادشاهی اشک دوم و لشکر کشی آنتيوخوس سوم گرفته بود بازپس گيرد. در آن زمان در بلخ پس از مرگ اوتيدم، فرمانروایی دوپاره شده بود، دمتریوس پسر او دولتی در هند تشکیل داده و اوکراتیدس غاصب قدرت را در بلخ غصب کرده بود. اما مهرداد یورش اصلی خود را نه به خاور بلکه به باختر انجام داد. از مرگ آنتیوخوس چهارم اپیفان پس از یورش ناکامش به ایران که با پارتها تماسی پیدا نکرد، وضع سلوکیان بحرانی شد و شَهرَب ماد به نام تیمارخوس اعلام پادشاهی کرد. تيمارخوس پس از نبردهای طولانی از مهرداد شکست خورد و مهرداد ماد را نيز به فرمانروايي خود افزود و باکازیس نامی را به حکومت آن نشاند. با تسخير ماد راه ورود به بين النهرين باز شد و مهرداد با بهره جستن از پیکار میان دمتریوس دوم سلوکی و تریفون غاصب به میان رودان تاخت و بابل و سلوکیه را گرفت، وی در سلوکیه با عنوان «شاهنشاه» تاجگذاری کرد در حالی که منطقه نفوذش در ۱۴۱ پيش از میلاد تا شهر اوروک در جنوب بابل گسترش یافته بود.
دمتریوس پس از غلبه بر تریفون و دلگرمی از دعوت مادها و شهرهای یونانیسکاها قرار گرفته بود. مهرداد که با جنگی دو سویه روبرو شده بود، خود با بخشی از سپاه به هیرکانیه رفت و وظیفه رودررویی با دمتریوس را بر دوش فرماندهان خویش گذاشت.
دمتریوس پس از کامیابی های آغازین وارد ماد شد ولی شکست خورد و زندانی شد. او را در ۱۴۱/۱۴۰ پيش از میلاد به هیرکانیه نزد مهرداد فرستادند. مهرداد دختر خود رودوگون را به همسری او درآورد تا بعدها بتواند نقشی مناسب با اهداف شاه پارتها ایفا کند. سپس متوجه جنوب شد و سرزمینهای عیلام، شوش و پارس را در ۱۳۹ پیش از میلاد فرمانبردار خویش کرد. بدين ترتیب مهرداد توانست ظرف ده سال از ۱۴۸ تا ۱۳۸ پیش از میلاد با پیکارهای سخت و به برکت سپاه و سیاست جلب همکاری دودمانهای بزرگ، پارت را به مقام يک قدرت بزرگ برساند، وی نه تنها دولتی بزرگ ساخت بلکه برنامه ای برای اشکانیان به ارث گذاشت. مهرداد یکم نخستین «شاهنشاه» اشکانی در ۱۳۹/۱۳۸ پیش از میلاد در گذشت و تاج و تخت را به جانشینش فرهاد دوم (از حدود ۱۳۸ تا ۱۲۹ پيش از ميلاد) سپرد.
در زمان او دولتش که هنوز به اندازه کافی استوار نشده بود دوباره از دو سو مورد تهديد قرار گرفت؛ خطر یورشی از آسيای ميانه و یورش آنتیوخوس هفتم
فرهاد به یاری تبلیغات ماهرانه ساکنان اين شهرها را به هواداری از خود برانگیخت، سپس نقشه ای را به اجرا گذاشت که در آن تهاجم همزمانی به سپاهیان آنتیوخوس پیش بینی شده بود که کاملاً کامیاب از آب درآمد و آنتیوخوس در نبرد پس از آنکه سربازانش رهایش نمودند شکست خورد و کشته شد(یا خودکشی کرد)، در نتیجه فرهاد بابل و ماد را گرفت و به طرح نقشه ای برای تاختن به سوريه دست زد. فرهاد باقی مانده سپاه آنتیوخوس را به سپاه خود افزود (ولی با آنان رفتاری سخت گيرانه داشت) ، پیشتر نیز از مزدوران احتمالاً سکایی بهره جسته بود، فرهاد دستمزد این مزدوران سکايي را پس از پیروزی بر آنتیوخوس نپرداخت پس آنان شوریدند و بر ایران یورش برده حتی بر بین النهرین نیز دست انداختند، در جنگ میان فرهاد و سکاها زمانی که مزدوران یونانی سپاه پیشين آنتیوخوس در لحظه سرنوشت ساز نبرد (۱۲۸ پیش از میلاد) به ایشان پیوستند در میدان رزم کشته شد. اکنون ایران در وضع ناگواری قرار گرفته بود چرا که قبایل جنگجوی یو-تشی به دولت یونانی - باختری (بلخی) تاخته و در حدود ۱۳۵ تا ۱۳۰ پيش از میلاد باختر را اشغال نمودند.
اردوان یکم در چنين شرایطی جانشین فرهاد دوم شد. او نیز نتوانست خطر را دور نماید و سکاییان توانستند در خاور ایران یعنی زرنگ استقرار یابند؛ از آن پس نام درنگیانه به سيستان تغيير یافت. اردوان در نبردی در حدود ۱۲۴/۱۲۳ پیش از میلاد در نبردی جان باخت. خطر همچنان شاهنشاهی پارت را تهدید می نمود. نشانه های فروپاشی در بین النهرین دیده می شد، هوسپائوسینس امیر عرب در حدود ۱۲۷ پیش از میلاد شهر انطاکیه در مصب دجله و فرات در کنار خلیج فارس را گرفت و آنجا را خاراکس هوسپائوسینس نامید. سپس بابل و احتمالاً سلوکیه را گرفت اما هیمروس سردار اشکانی او را پس راند و به نام خود در سلوکیه سکه زد.
وظیفه نوسازی قدرت اشکانیان بر دوش پسر اردوان یکم یعنی مهرداد دومدورا-اروپوس در سال ۱۱۳ پیش از میلاد به قلمرو شاهنشاهی اشکانی پیوست. سپس دولتهای کوچک شمال بین النهرین یعنی گوردی ین، آدیابن و اُسرائنسورن را به دولتی دست نشانده تبدیل نمود. وی پا را از مهرداد یکم نیز فراتر نهاد و رهسپار ارمنستان شد، آرتاواز شاه ارمنستان را فرمانبردار خویش نمود و تیگران پسر آرتاواز را به عنوان گروگان به پارت فرستاد. رویدادهای بعدی باعث مداخله دوباره ایران شد و ارتش پارت، تیگران را به عنوان شاهی دست نشانده بر تخت پدر نشاند که او نیز ناچار «هفتاد دره» را در حدود ۱۰۰ پیش از میلاد به ایران واگذاشت.در سال ۹۶ پیش از میلاد نخستین دیدار میان اورباز فرستاده مهرداد دوم و کورنلیوس سولا فرمانده سپاه روم با موضوع ابراز دوستی مهرداد و در حقیقت آگاه شدن از اهداف رومیان روی داد. مهرداد دوم دوباره شکوه را به ایران بازگرداند و همچون نیای همنامش، خود را «شاهنشاه» نامید. او با ووتی فغفور چین از سلسله هان (۱۴۱ تا ۷۸ پیش از میلاد) روابط سیاسی و بازرگانی برقرار نمود و زبان ایرانی را در نوشتارهای پادشاهی باب نمود.
دگرگونی های درونی
درباره دوره مهم برپایی شاهنشاهی، منابع فراوان تر، کتیبه ها، اسناد خط میخی، خرده سفالها و سکه ها پایه گسترده تری برای شناخت شخصیت شاهان، و هدف های سیاست داخلی و خارجی ایشان نسبت به دوره پیدایش آنان در اختیار می گذارد.
فرهنگ
و از شمال به خود را آماده جنگ با مهرداد نمود. از سوی دیگر خود پارت مورد تهدید سیدتس که کوشيد در سالهای ۱۳۰/۱۲۹ پيش از ميلاد سلوکیان را (برای آخرين بار) بر خاور چیره سازد، او توانست پارتها را در سه نبرد شکست دهد و بابل و ماد را تسخیر کند. فرهاد با آنتیوخوس وارد گفتگو شد اما شرایط شاه سلوکی را نپذيرفت و مترصد زمان مناسب شد. آنتیوخوس برای آسان نمودن تهيه آذوقه، سپاه خود را در پایگاه های زمستانی شهرهای گوناگون پراکند. (۱۲۳/۱۲۴ تا ۸۸/۸۷ پیش از میلاد) افتاد. او نخست در ۱۲۲/۱۲۱ پيش از میلاد بر هوسپائوسینس لشکر کشید و او را شکست داده تبدیل به امیری دست نشانده کرد. بدین سان بین النهرین تا رود فرات از جمله شهر مرزی مهم فرمانبردار پارتیان شدند. آنگاه به خاور و سکاییان روی آورد و پس از لشکر کشی پیروزمندانه سکاییان زیر فرمان دودمان رشد ایران گرایی را می توان از دوره مهرداد یکم به روشنی دید.
شکل و شمایل ایرانی تر شده چهره مهرداد یکم که با جامه ای باشکوه، گیسوانی بلند و ریشی انبوه و تاج بر سر در پشت سکه های آن دوره بی گمان نشان دهنده افزایش پیوندها با محیط ایرانی و جدا شدن از یونانی گرایی است؛ گزیدن نامواره «شاهنشاه» نیز نشانه ای دیگر از توجه به سنتهای هخامنشی است.
ظاهراً شکی نیست که مدیریت دربار اشکانی برای اداره کشور از زبان آرامی بهره می جستند (مدارک یافته شده در نسا) و این دلیلی است از دید دشمنانه آنان نسبت به زبان یونانی، زیرا سرانجام نیز کاربرد زبان یونانی را منسوخ نمودند.
گام بعدی آنان در این زمینه ایجاد زبان اداری ایرانی بود.
ارتش
تقریباً در همه منابع آمده که اشک در زمان یورش به سلوکیان هم از اسواران و هم از پیادگان بهره می جسته بود.
سواره نظام آنان از دو گروه تشکیل شده بود، سواران سنگین که اسب و سوار پوشیده با برگستوان و زره بوده و سواران نیزه داشتند، و دیگری سواران کمان دار با پشتیبانانی مجهز به ترکش های فراوان که همیشه تیر در اختیار ایشان می نهادند.
بنا به تاکتیکی سازگار با زمین هموار و دشت، کمانداران مامور بودند دشمن را با باران تیر به ستوه آورند، حال آنکه وظیفه سواران سنگین کوبیدن و ضربه زدن به دشمن ناتوان شده و به ستوه آمده برای تعيين تکلیف نبرد بوده است.
سیاست
آنچنان که از زنجیره رویدادها و حرکت اشکانیان (به ویژه مهرداد یکم) برمی آید، سیاست آنان زنده نمودن شکوه گذشته شاهنشاهی هخامنشی بوده است
نبرد با روم
همچنین نگاه کنید به: جنگ های ایران و روم
حادثه ای که خاور را تکان داد جنگ روم با مهرداد ششم، شاه پونت و همپیمانش تیگران، شاه ارمنستان، در زمان پادشاهی سينتروک، شاه اشکانی بود. پس از شکست قطعی این دو شاه از روم، قلمرو روم به طرز خطرناکی به مرز ايران نزديک شد اين شکست همزمان با پادشاهی فرهاد سوم روی داد.
سرانجام لیسینیوس کراسوس یکی از سه تریوم ویراتوس روم که در آن زمان فرماندار سوريه بود (همدوره پادشاهی اُرُد دوم) در سال 54 پيش از ميلاد همراه يک سپاه هفت لژیونی بدون اعلان جنگ با هدف اشغال ایران از فرات گذشت. اما نتيجه نبرد برای رومیان مصیبت بار بود چرا که سپاه روم در نبرد حرّان (کارهه) از سپاه ایران به فرماندهی سورنا سردار بزرگ ایرانی شکست خورد و خود و سپاهیانش از دم تیغ گذشتند.
اين نخستين نبرد از رشته جنگ های ایران و روم بود که تا پایان دوره ساسانی به درازا کشید؛ بهانه آغاز بیشتر این جنگها زیر نفوذ درآوردن ارمنستان بود که سرانجام به یمن جنگ آوری و سیاست اشکانیان در زمان بلاش یکم (51 تا 79 میلادی) به منطقه نفوذ ایران تبدیل شد.
اما از پس مرگ بلاش یکم بلایی خانمان سوز دامان اشکانیان را گرفت، این بلا همانا سرکشی و سودای تخت وتاج در میان شاهزادگان و امیرزادگان ایرانی بود. بلایی که موجب ناتوان نمودن نیروی رزمی ایران در برابر روم گردید و در نتیجه آن رومیان توانستند سه بار بین النهرین و تیسفون را در سالهای 116 میلادی (در زمان پادشاهی خسرو و ترایانوس، 165 میلادی (به فرماندهی آويدیوس کلسیوس و در زمان پادشاهی بلاش چهارم) و آخرين بار در سال 198 میلادی به دست سپتیموس سوروس و در زمان پادشاهی بلاش پنجم تسخیر نمايند.
اما شاهان اشکانی با وجود ستیز پیوسته با گردنکشان داخلی هرگز به رومیان اجازه ندادند به سرزمین اصلی ايران نفوذ نمایند.
پایان کار اشکانیان
سرانجام کشمکش های داخلی و شکستهای خارجی حیثیت واپسین شاهان اشکانی را بر باد داد. آخرين جنبشی که به پايان کار اشکانيان انجامید از پارس و به رهبری اردشير بابکان آغاز شد. وی در سال 224 میلادی بر اردوان چهارم شورید؛ اردوان در نبرد از اردشیر به سختی شکست خورد و خود نیز هنگام نبرد کشته شد.
اردشیر احتمالاً در سال 226 میلادی در تیسفون تاجگذاری نمود و خود را «شاهنشاه» خواند.
بدین ترتیب دفتر دوره اشکانیان (از حدود 238 پیش از میلاد تا حدود 226 میلادی) بسته شد اما یاد شکوهشان چنان در جهان زنده بود که یکصد و پنجاه سال پس از سقوطشان امپراتور روم یولیانوس ترجیح داد به او لقب «فاتح پارت ها» دهند.