در اغوش خدا
از کتاب تو تویی؟! جلد سوم
مترجم و گرد اور:
امیر رضا آرمیون
داستان های کوتاه و شگفت انگیز
خواب دیده بود،در ساحل دریا ، در حال قدم زدن با خداست.در پهنه ای از اسمان صحنه هایی از زندگی اش به نمایش در امد.متوجه شد درهر صحنه،جای پای دو نفر در ماسه های ساحل فرو رفته است یکی جای چای او و دیگری جای پای خدا.
وقتی به جای پا ها دقت کرد،متوجه شد دقیقا درمواقع سخت و ناراحت کننده،فقط جای یک پا وجود داشته!
این موضوع او را رنجاند و از خدا سوال کرد:
((خدایا!تو گفتی چنانچه تصمیم بگیرم که با تو باشم،همیشه همراه من خواهی بود ولی متوجه شدم در لحظه های سخت زندگی تنهایم گذاشته ای!چرا ترکم کرده بودی ؟!))
و خدا چنین پاسخ داد :
((بنده ی عزیزم ، من تو را دوست دارم.هرگز تنهایت نگذاشته ام.زمانی که تو در ازمایش بودی و فقط جای یک پا می دیدی،این درست زمانی بود که من تو را در اغوش خود گرفته بودم.))
او با شنیدن این پاسخ،زانو زد و گریست ...
نظر خودمه یه نصیحته گوش کن :
سعی کن هر داستانی می خونی ازش درس بگیری . هر داستانی می خونی بی تفاوت سپاسو نزن و بنویس ((عالی بود ممنون))به معنیه اون توجه کن
اگه خواستی حرفمو گوش کن
از کتاب تو تویی؟! جلد سوم
مترجم و گرد اور:
امیر رضا آرمیون
داستان های کوتاه و شگفت انگیز
خواب دیده بود،در ساحل دریا ، در حال قدم زدن با خداست.در پهنه ای از اسمان صحنه هایی از زندگی اش به نمایش در امد.متوجه شد درهر صحنه،جای پای دو نفر در ماسه های ساحل فرو رفته است یکی جای چای او و دیگری جای پای خدا.
وقتی به جای پا ها دقت کرد،متوجه شد دقیقا درمواقع سخت و ناراحت کننده،فقط جای یک پا وجود داشته!
این موضوع او را رنجاند و از خدا سوال کرد:
((خدایا!تو گفتی چنانچه تصمیم بگیرم که با تو باشم،همیشه همراه من خواهی بود ولی متوجه شدم در لحظه های سخت زندگی تنهایم گذاشته ای!چرا ترکم کرده بودی ؟!))
و خدا چنین پاسخ داد :
((بنده ی عزیزم ، من تو را دوست دارم.هرگز تنهایت نگذاشته ام.زمانی که تو در ازمایش بودی و فقط جای یک پا می دیدی،این درست زمانی بود که من تو را در اغوش خود گرفته بودم.))
او با شنیدن این پاسخ،زانو زد و گریست ...
نظر خودمه یه نصیحته گوش کن :
سعی کن هر داستانی می خونی ازش درس بگیری . هر داستانی می خونی بی تفاوت سپاسو نزن و بنویس ((عالی بود ممنون))به معنیه اون توجه کن
اگه خواستی حرفمو گوش کن