چقدر خوشحــ ــال بود شیطــ ــان وقتے سیبــ را چیدم …
گمان مے کرد فریب داده استــ مرا
نمے دانستــ تو پرسیده بودے :
مرا بیشتر دوستــ دارے یا ماندن در بهشــ ــتــ را
لاف می زدم که فراموشت خواهم کرد!
کجایی که ببینی این روزها توبه ی من از گرگ ها هم مرگ تر است …
همین که قاصدکی را، فوت کنی تا عطر نفس هایت را با خود بیاورد برای دلم کافیست . . .
چرا دیوونگی نسبت به حساب نمیاد؟
مثلا بگن تو چه نسبتی باهاش داری؟ منم بگم دیوونشم . . .
ﻋﺸــــــﻖ …
ﻧــــﻪ ﭘــــﻮﻝ ﻣﯿﺨــــﻮﺍد …
ﻧــــﻪ زیبایــــی …
و ﻧــــﻪ هیــــچ چیــــز دیگـــــه ….
ﻓﻘـــــــــــﻂ ” ﺩﻭ ﺗــــﺎ ﺁﺩﻡ ” ﻣﯿﺨــــــــﻮﺍﺩ …
ﺗﺎﮐــــــــﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨــــﻢ : ﺁﺩﺩﺩددﺩﺩﻡ …!
مـردنَــم را آرزوستــــ
اگـــر آرامگــاه ِ ابـَـدی آغــوش ِ تــو بـاشــد . . .
عـــ ـشـ ــق میتواند …
فـاحشهـ بســازد از فرشته هـا …
اگــر معـشـــوق اشـتبـاهـ ـی باشــد …
بادبادک ها هرچقدر هم که اوج بگیرند هنوز با نخ اسیر زمین اند!
من اما با تو …
با آغوش گرمت …
با تمام بوسه هایت …
روی همین زمین به اوج میرسم
اگر فکر کردى ازت خوشم میاد
و برام خیلى عزیزى و دلواپستم
و اگه نبینمت دلم برات تنگ میشه
براى اولین بار درست فکر کردى!
دیـگـر هـیـچ مـزه ای دلـچـسـب نـخـواهـد بـود . .
مـن تـمـامِ حـسِ چــِشـایـی ام را . .
رویِ لـبـانـت . .
جـا گـذاشـتـه ام . .
گفتم:دوسم داری؟
گفت:بچه ای برو بزرگ شو!
رفتم بزرگ شدم اما انقدر بزرگ شدم که یادم رفت دوسش داشتم…!
هوایت را به سمت من کج کن …
این روز ها بدجور نفس تنگی گرفتم، میگویند هوا آلوده است
هر هوایی که تو در آن نباشی آلوده است!
صحبت از “دیروز و امروز و فردا” نیست، صحبت از توست و تو یعنی “همیشه”
چشمانت همرنگ قهوه است…
تلخ اما…
اعتیاد آور
اشتراکِ
من و دریا
دل شوره هایی ست
که درونمان موج میزند
اما هیچ کدام
تو را نمک گیر نکرد
بعضی آدم ها را نمی شود داشت، فقط می شود یک جور خاصی دوستشان داشت!
بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها!
اصلا به آخرش فکر نمی کنی، آنها برای اینند که دوستشان بداری
آنهم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق، یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست …
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد یک جور خاص دوست داشته خواهند شد!
ﺩﺭ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ حسی ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﻣﻴﺬﺍﺭﻥ ” ﻏﻴﺮﺕ “
ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺲ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ “ﺣﺴﺎﺩﺕ “
ﺍﻣﺎ…
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﻣﻴﮕﻢ ” ﻋﺸـــــــــــﻖ “
ﺗﺎ ﻋﺎشـــق نباشی
نه غیرتی میشی نه حـســود!
پشت حـــــرفهای یه مرد
پشت نوازش ها
… سرزنش ها
پشت تـــمام نـــگاه های معنی دار
پشت ســـکوتش
پشت لبخـــند های پــر از رازش
عـــشقیست
پـــنهان تر از محبــت زنانه
همه میگویند چشمانش رنگارنگ است
اما من میگویم
چشمانش عسلیست
نه برای رنگش
برای اینکه شیرین ترین لحظاتم
در چشمان او خاطره شده اند . . .
در صدا کردن نام تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش میبودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمیرفتی»
من نام تو را
حذف به قرینهی این همه دلتنگی و پرسش صدا میزنم…
قـــلمم به نـوشتـــن نمی آیــد!
بـــه چِــشـمـانـَم خیــره شـو ؛
عــاشــقــانــه هــــای ِ مــَـرا بــخــوان …
عاشق زنی شده ام
“که بوی مردانگی اش”
غرور مردانه ام را…
دیوانه میکند!
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم …
تو فقط قول بده صدای خنده هایت را به کسی نفروشی
گمان مے کرد فریب داده استــ مرا
نمے دانستــ تو پرسیده بودے :
مرا بیشتر دوستــ دارے یا ماندن در بهشــ ــتــ را
لاف می زدم که فراموشت خواهم کرد!
کجایی که ببینی این روزها توبه ی من از گرگ ها هم مرگ تر است …
همین که قاصدکی را، فوت کنی تا عطر نفس هایت را با خود بیاورد برای دلم کافیست . . .
چرا دیوونگی نسبت به حساب نمیاد؟
مثلا بگن تو چه نسبتی باهاش داری؟ منم بگم دیوونشم . . .
ﻋﺸــــــﻖ …
ﻧــــﻪ ﭘــــﻮﻝ ﻣﯿﺨــــﻮﺍد …
ﻧــــﻪ زیبایــــی …
و ﻧــــﻪ هیــــچ چیــــز دیگـــــه ….
ﻓﻘـــــــــــﻂ ” ﺩﻭ ﺗــــﺎ ﺁﺩﻡ ” ﻣﯿﺨــــــــﻮﺍﺩ …
ﺗﺎﮐــــــــﯿﺪ ﻣﯿﮑﻨــــﻢ : ﺁﺩﺩﺩددﺩﺩﻡ …!
مـردنَــم را آرزوستــــ
اگـــر آرامگــاه ِ ابـَـدی آغــوش ِ تــو بـاشــد . . .
عـــ ـشـ ــق میتواند …
فـاحشهـ بســازد از فرشته هـا …
اگــر معـشـــوق اشـتبـاهـ ـی باشــد …
بادبادک ها هرچقدر هم که اوج بگیرند هنوز با نخ اسیر زمین اند!
من اما با تو …
با آغوش گرمت …
با تمام بوسه هایت …
روی همین زمین به اوج میرسم
اگر فکر کردى ازت خوشم میاد
و برام خیلى عزیزى و دلواپستم
و اگه نبینمت دلم برات تنگ میشه
براى اولین بار درست فکر کردى!
دیـگـر هـیـچ مـزه ای دلـچـسـب نـخـواهـد بـود . .
مـن تـمـامِ حـسِ چــِشـایـی ام را . .
رویِ لـبـانـت . .
جـا گـذاشـتـه ام . .
گفتم:دوسم داری؟
گفت:بچه ای برو بزرگ شو!
رفتم بزرگ شدم اما انقدر بزرگ شدم که یادم رفت دوسش داشتم…!
هوایت را به سمت من کج کن …
این روز ها بدجور نفس تنگی گرفتم، میگویند هوا آلوده است
هر هوایی که تو در آن نباشی آلوده است!
صحبت از “دیروز و امروز و فردا” نیست، صحبت از توست و تو یعنی “همیشه”
چشمانت همرنگ قهوه است…
تلخ اما…
اعتیاد آور
اشتراکِ
من و دریا
دل شوره هایی ست
که درونمان موج میزند
اما هیچ کدام
تو را نمک گیر نکرد
بعضی آدم ها را نمی شود داشت، فقط می شود یک جور خاصی دوستشان داشت!
بعضی آدم ها اصلا برای این نیستند که برای تو باشند یا تو برای آن ها!
اصلا به آخرش فکر نمی کنی، آنها برای اینند که دوستشان بداری
آنهم نه دوست داشتن معمولی نه حتی عشق، یک جور خاصی دوست داشتن که اصلا هم کم نیست …
این آدم ها حتی وقتی که دیگر نیستند هم در کنج دلت تا ابد یک جور خاص دوست داشته خواهند شد!
ﺩﺭ ﻣﺮﺩ ﻫﺎ حسی ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺍﺳﻤﺸﻮ ﻣﻴﺬﺍﺭﻥ ” ﻏﻴﺮﺕ “
ﻭ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺣﺲ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻢ ﻫﺎ ﻣﻴﮕﻦ “ﺣﺴﺎﺩﺕ “
ﺍﻣﺎ…
ﻣﻦ ﺑﻪ ﻫﺮﺩﻭﺷﻮﻥ ﻣﻴﮕﻢ ” ﻋﺸـــــــــــﻖ “
ﺗﺎ ﻋﺎشـــق نباشی
نه غیرتی میشی نه حـســود!
پشت حـــــرفهای یه مرد
پشت نوازش ها
… سرزنش ها
پشت تـــمام نـــگاه های معنی دار
پشت ســـکوتش
پشت لبخـــند های پــر از رازش
عـــشقیست
پـــنهان تر از محبــت زنانه
همه میگویند چشمانش رنگارنگ است
اما من میگویم
چشمانش عسلیست
نه برای رنگش
برای اینکه شیرین ترین لحظاتم
در چشمان او خاطره شده اند . . .
در صدا کردن نام تو
یک «کجایی؟!» پنهان است
یک «کاش میبودی»
یک «کاش باشی»
یک «کاش نمیرفتی»
من نام تو را
حذف به قرینهی این همه دلتنگی و پرسش صدا میزنم…
قـــلمم به نـوشتـــن نمی آیــد!
بـــه چِــشـمـانـَم خیــره شـو ؛
عــاشــقــانــه هــــای ِ مــَـرا بــخــوان …
عاشق زنی شده ام
“که بوی مردانگی اش”
غرور مردانه ام را…
دیوانه میکند!
تمام خستگی هایت را یکجا میخرم …
تو فقط قول بده صدای خنده هایت را به کسی نفروشی