19-09-2013، 18:44
ترس از محیط مدرسه
چند روز دیگر قرار است حسین به مدرسه برود، لباس فرمش آماده شده و کیف و کفش و وسایلش را به کمک مامان خریدهو موهایش را هم کوتاه کرده و حالا قرار است یک پسر منظم و مرتب و باسواد شود.
اما او هنوز به پای مامان و بابا آویزان می شود که می خواهم در خانه بمانم و نمی خواهم به مدرسه بروم.
تا حالا چند بار وسایل مدرسه اش که منظم و مرتب توی کمدش چیده شده بود، گم شده و مامان کلی خانه را گشته تا آن را پیدا کرده است. بی خبر از این که حسین به امید این که وقتی وسایل نباشد به مدرسه راهش نمی دهند آنها را پنهان می کرده است. مامان نمی داند علت ترس حسین چیست. او در مهدکودک و پیش دبستانی هیچ مشکلی نداشته، اما حالا نمی خواهد به مدرسه برود و می گوید بگذارید بی سواد باشم ! اما بیایید با مامان حسین فکر کنیم چه چیزهایی می تواند حسین کوچولو را بترساند؟
ترس از بچه های بزرگ تر
مامان تحقیق می کند و متوجه می شود در میان بچه های مجتمعی که در آن زندگی می کنند یک پسر کلاس سومی هست که بر سر موضوعی با حسین دعوایش شده و او را تهدید می کند.
وقتی می پرسد که این بچه کدام مدرسه می رود متوجه می شود او هم مدرسه ای پسرش است. حسین هیچ چیز نمی گوید، اما شاید وقتی آن پسر زورگویی کرده و حسین زیر بار نرفته، تهدید کرده باشد که در مدرسه تلافی اش را سرش در می آورد. مامان تصمیم می گیرد برای جلوگیری از این ترس حسین او را برای چنین شرایطی آماده کند.
با او به مدرسه می رود و به او یاد می دهداگر اعتراض یا شکایتی داشت به چه کسانی و کجا مراجعه کند. او به حسین یاد می دهد با بچه های بزرگ تر به جاهای خلوت نرود و خصوصا اگر با کسانی که او را تهدید می کنند تنها ماند سریع محل را ترک کند. مامان به حسین یاد می دهد اگر زورش نمی رسد، اگر کسی به او حمله کرد فرار کند و هم زمان با فریاد از دیگران کمک بخواهد.
مادر به کودک اطمینان می دهد با ناظم مدرسه صحبت کرده و از او خواسته حواسش به حسین باشد. مادر او را آماده می کند، اما همزمان حواسش هست که او را متقاعد کند میلیون ها کودک دارند درس می خوانند و بیرون از خانه آنقدر هم که او می ترسد ناامن نیست. مادر برای مراقبت بیشتر از حسین، او را خود به مدرسه می برد و می آورد.
ترس از بزرگ شدن
مادر به خاطر می آورد یک بار که در مورد بزرگ شدن او و رفتنش به مدرسه صحبت با هم کرده اند حسین گفته نمی خواهد به این زودی بزرگ شود. او هنوز کودک است و نمی تواند مثل پدر هر روز سر کار برود!
شاید حسین از بزرگ شدن و جدی شدن مسائل واهمه دارد. به همین دلیل مادر او را به مدرسه می برد و همه جاهایی را که برای تفریح و ورزش بچه ها تجهیز شده است به او نشان می دهد. او از دوستان جدیدی صحبت می کند که در مدرسه پیدا خواهد کرد و روزهایی که دیگر دلش برای خانه تنگ نمی شود بلکه برای مدرسه و دوستان و معلمانش دلتنگ خواهد شد.
ترس از رها شدن
یک روز مریم و مادرش به خانهحسین آمده بودند و بچه ها با هم بازی می کردند. مریم مدام اسباب بازیهای حسین را به مادرش نشان می داد و می گفت باید از این برایم بخری. مادر مریم یک دفعه گفت: کی بشه بری مدرسه از دست تو یکی هم خلاص بشم.
مادر حسین به یاد آورد که حسین وقتی این حرف را شنید توی فکر رفت و مادر مریم می گفت مریم می گوید: شما دیگر مرا دوست ندارید و می خواهید مرا بفرستید مدرسه که از دستم خلاص شوید!
مادر حسین با خودش می گوید: نکند حسین هم همین فکر را می کند؟ به همین دلیل از حسین می خواهد بازی را کنار بگذارد و کنار او بنشیند و به همراه پدرش برای او تعریف می کنند وقتی کوچک بود چقدر ضعیف و ناتوان بود و چقدر وقت زیادی باید صرف می کردند تا از او مراقبت کنند و به او گفتند که کم کم بزرگ تر شد و مدرسه رفتن اولین قدمی است که مستقل برمی دارد و بابت این موضوع بابا و مامان خیلی خوشحال هستند چون او حالا بچه عاقل تر و مستقل تری شده است نه این که کلا مستقل شده باشد یا رهایش کرده باشند.
مادر او را سخت در آغوش می کشد و می گوید: تو پیر هم که بشوی پسر عزیز خودمی.
پای صحبت مشاور :
مادر نکاتی را نیز از مشاور مدرسه کودکش می آموزد. او می گوید :
- مدرسه، ناظم و معلم را وسیله تهدید کودک قرار ندهید.
- سعی کنید علت اصلی ترس کودک را پیدا و آن را حل کنید.
- از سرزنش و مقایسه و تحقیر فرزندتان پرهیز کنید و دوست داشتن او را مشروط به مدرسه رفتن نکنید و به او نگویید مدرسه رفتن عامل دوست داشته شدن اوست و اگر مدرسه نرود مادرش نمی شوید.
- دلیل مدرسه رفتن را برای کودک می توان یک قانون اجتماعی بیان کرد.
- با او در مورد مشکلات مدرسه نرفتن یا به دست نیاوردن شغل مناسب در صورت مدرسه نرفتن، صحبت نکنید.
- به او توانایی مراقبت از خود را در مدرسه بیاموزید و سعی کنید حتی اگر کودک سردرد و سایر علائم اضطراب را نشان داد، او را از مدرسه رفتن معاف نکنید چون به زودی این علائم از بین می رود، اما در خانه ماندن این حالت ها را تثبیت می کند.
- وقتی کودک از مدرسه به منزل برمی گردد، حتما باید یکی از اعضای خانواده در کنار او باشد.
- اجازه دهید کودک درباره احساسش در مورد مدرسه صحبت کند. اگر لازم شد والدین ساعاتی را در دفتر مدرسه بمانند تا کودک میان ساعات کلاس با دیدن آنها آسوده شود و کم کم این حضور کاهش یابد. می توان ساعات حضور کودک را در مدرسه کم کم افزایش داد.