14-09-2013، 17:01
سخت بود...درد داشت طعم رقیب را چشیدن ...
اسم تو باید هم ردیف اسم من می آمد...چه شد که همه چیز بهم خورد؟ چه شد که اسمت را تنگ نام دیگری آوردند؟؟ چه شد مال " او" شدی؟ چه شد "من" برایت تمام شدم؟ روز عروسیت آمدم..در لابلای جمعیت پنهان شدم..مرا ندیدی...اما من تو را در کت و شلوار مشکی دامادیت دیدم..چقدر خواستنی شده بودی..روزی مرد رویاهای من بودی اما حالا...داماد دیگری بودی...
عروست چقدر به تو میبالید...چقدر خندان دستان سفید و ظریفش را دور گردنت می انداخت و لبخند هایتان چقدر عمیق بود . من زیر مرداد دست های به هم قفل شده و قلبای ملتهب تو و عروست، یخ بستم...
برق حلقه ات هنوز هم تن یخی و بهمنی مرا میسوزاند...برق حلقه ی طلایی دست چپت، تمام زندگیم را سوزاند..:"من" را تمام کرد..آرامتر برو مسافر من ... آرامتر گام بردار...بگذار دلم باور کند که دیگر تو مال دیگرانی! بگذار باور کند که فکر کردن به داماد دیگران حرام است...
امشب صدای اشک ها و ضجه های من در صدای فنر تخت تو و عروست، گم میشود..امشب تو به حجله گاه معشوقت میروی و من دلم را به قربانگاه میبرم تا از یادش ببرم عاشق که بود و چه بر سرش آمد... امشب دلم را جلوی پای تو و عروست، قربانی میکنم... چه بی خیال و سرد از رد نگاه من عبور میکنی و دل به عروست میبندی . روزگاری قرار بود من در لباس سپید عروسی کنارت قدم بزنم... راه بروم و از چشمان زیبای تو سیراب شوم! حق من بودی..سهم من بودی..رسمش نبود قسمت دیگری شوی..امشب همزمان با صدای قدم های تو و رفتنت به حجله گاه معشوقت، قلب من نیز این دنیا را وداع میگوید..صدای ناله هایم در صدای هلهله ی زنان گم میشود..هنگامیکه با لبخند از عروست بوسه میگیری، اندکی چشم بچرخان و تن لرزان و اشک های یخ بسته ی مرا در گوشه ی تاریک ذهنت ببین! قسم میخوردی داماد شبهای تلخ و تاریک من میشوی! قسم ها و عهد و پیمانت کجا رفت داماد دیگران؟؟ خدایا چرا امشب انقدر ساکت و صبور شده ای؟ چرا جهنمت را برپا نمیکنی؟ خدا و انقدر صبوری؟؟!! داماد این بزم، دنیای من بود! همسر لحظه های ناب عاشقیم بود! همین دیشب کنارم بود! نگارم بود!! بهارم بود..امیدم بود..درمانم بود..درون حجله گاهش بوسه باران است..دل بیچاره ی من...!
امشب دامادم راهی حجله گاه عروسش شد...امشب دامادم بوسه بر لبان عروسش زد و قلب رنجیده و بیمارم را له کرد و رفت! امشب دامادم، داماد دیگری شد..امشب دامادم زفاف را با دیگری گذراند..
امشب با رفتن دامادم به حجله گاه، قلب من نیز به سلاخی کشیده شد و قربانی این بزم شد...آه شوم تر از امشب هم هست؟ جغدان چرا نمیخوانند؟ چرا آواز سر نمیدهند؟ شومی از این بیشتر؟؟ یارم را با یارش دیدم...یار را با یار دیدن چقدر سخت بود
اسم تو باید هم ردیف اسم من می آمد...چه شد که همه چیز بهم خورد؟ چه شد که اسمت را تنگ نام دیگری آوردند؟؟ چه شد مال " او" شدی؟ چه شد "من" برایت تمام شدم؟ روز عروسیت آمدم..در لابلای جمعیت پنهان شدم..مرا ندیدی...اما من تو را در کت و شلوار مشکی دامادیت دیدم..چقدر خواستنی شده بودی..روزی مرد رویاهای من بودی اما حالا...داماد دیگری بودی...
عروست چقدر به تو میبالید...چقدر خندان دستان سفید و ظریفش را دور گردنت می انداخت و لبخند هایتان چقدر عمیق بود . من زیر مرداد دست های به هم قفل شده و قلبای ملتهب تو و عروست، یخ بستم...
برق حلقه ات هنوز هم تن یخی و بهمنی مرا میسوزاند...برق حلقه ی طلایی دست چپت، تمام زندگیم را سوزاند..:"من" را تمام کرد..آرامتر برو مسافر من ... آرامتر گام بردار...بگذار دلم باور کند که دیگر تو مال دیگرانی! بگذار باور کند که فکر کردن به داماد دیگران حرام است...
امشب صدای اشک ها و ضجه های من در صدای فنر تخت تو و عروست، گم میشود..امشب تو به حجله گاه معشوقت میروی و من دلم را به قربانگاه میبرم تا از یادش ببرم عاشق که بود و چه بر سرش آمد... امشب دلم را جلوی پای تو و عروست، قربانی میکنم... چه بی خیال و سرد از رد نگاه من عبور میکنی و دل به عروست میبندی . روزگاری قرار بود من در لباس سپید عروسی کنارت قدم بزنم... راه بروم و از چشمان زیبای تو سیراب شوم! حق من بودی..سهم من بودی..رسمش نبود قسمت دیگری شوی..امشب همزمان با صدای قدم های تو و رفتنت به حجله گاه معشوقت، قلب من نیز این دنیا را وداع میگوید..صدای ناله هایم در صدای هلهله ی زنان گم میشود..هنگامیکه با لبخند از عروست بوسه میگیری، اندکی چشم بچرخان و تن لرزان و اشک های یخ بسته ی مرا در گوشه ی تاریک ذهنت ببین! قسم میخوردی داماد شبهای تلخ و تاریک من میشوی! قسم ها و عهد و پیمانت کجا رفت داماد دیگران؟؟ خدایا چرا امشب انقدر ساکت و صبور شده ای؟ چرا جهنمت را برپا نمیکنی؟ خدا و انقدر صبوری؟؟!! داماد این بزم، دنیای من بود! همسر لحظه های ناب عاشقیم بود! همین دیشب کنارم بود! نگارم بود!! بهارم بود..امیدم بود..درمانم بود..درون حجله گاهش بوسه باران است..دل بیچاره ی من...!
امشب دامادم راهی حجله گاه عروسش شد...امشب دامادم بوسه بر لبان عروسش زد و قلب رنجیده و بیمارم را له کرد و رفت! امشب دامادم، داماد دیگری شد..امشب دامادم زفاف را با دیگری گذراند..
امشب با رفتن دامادم به حجله گاه، قلب من نیز به سلاخی کشیده شد و قربانی این بزم شد...آه شوم تر از امشب هم هست؟ جغدان چرا نمیخوانند؟ چرا آواز سر نمیدهند؟ شومی از این بیشتر؟؟ یارم را با یارش دیدم...یار را با یار دیدن چقدر سخت بود