06-09-2013، 18:41
همینها هستند که دنیا را جای بهتری میکنن
مثل آن راننده تاکسیای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند میگوید: روز خوبی داشته باشی
آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان میشوی، دستپاچه رو بر نمیگردانند، لبخند میزنند و هنوز نگاهت میکنند.
آدمهایی که حواسشان به بچههای خستهی توی مترو هست، بهشان جا میدهند، گاهی بغلشان میکنند.
دوستهایی که بدون مناسبت کادو میخرند... مثلا میگویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.
آدمهایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرانه میخرند و با گل میروند خانه
آدمهای پیامکهای آخر شب، که یادشان نمیرود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پیامکهای پُر مهر بیبهانه، حتی اگر با آنها بدخلقی و بیحوصلگی کرده باشی
آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی میزنند که مثلا تو را میخوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، خطهایی مینویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمیآوردند.
آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف میکنند که غریبگی نکنی.
آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمیکنند، توی پیادهرو بستنی چوبی لیس میزنند و روی جدول لی لی میکنند.
همینها هستند که دنیا را جای بهتری میکنند برای زندگی کردن
مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک میدهد، چیزی شبیه یک بوسه
وقتی از کنارشون رد میشی بوی عطرشون تو هوا مونده
وقتی باهاشون دست میدی دستت بوی عطرشونو گرفته
وقتی بارون میاد دستاشون رو به آسمونه
وقتی بهشون زنگ میزنی حتی وقتی که تازه خوابیدن با خوشرویی جواب میدنو میگن خوب شد زنگ زدی باید بلند میشدم
وقتی یه بچه میبینن سرشار از شور و شوق میشن و باهاش شروع به بازی کردن میشن
تو حموم آواز میخونن
آره همینها هستند که هم دنیا رو زیبا میکنن هم زندگی رو لذت بخشتر
دم همشون گرم.
مثل آن راننده تاکسیای که حتی اگر در ماشینش را محکم ببندی بلند میگوید: روز خوبی داشته باشی
آدمهایی که توی اتوبوس وقتی تصادفی چشم در چشمشان میشوی، دستپاچه رو بر نمیگردانند، لبخند میزنند و هنوز نگاهت میکنند.
آدمهایی که حواسشان به بچههای خستهی توی مترو هست، بهشان جا میدهند، گاهی بغلشان میکنند.
دوستهایی که بدون مناسبت کادو میخرند... مثلا میگویند این شال پشت ویترین انگار مال تو بود. یا گاهی دفتر یادداشتی، نشان کتابی، پیکسلی.
آدمهایی که از سر چهار راه، نرگس نوبرانه میخرند و با گل میروند خانه
آدمهای پیامکهای آخر شب، که یادشان نمیرود گاهی قبل از خواب، به دوستانشان یادآوری کنند که چه عزیزند، آدمهای پیامکهای پُر مهر بیبهانه، حتی اگر با آنها بدخلقی و بیحوصلگی کرده باشی
آدمهایی که هر چند وقت یک بار ایمیل پرمحبتی میزنند که مثلا تو را میخوانم و بعد از هر یادداشت غمگین، خطهایی مینویسند که یعنی هستند کسانی که غم هیچ کس را تاب نمیآوردند.
آدمهایی که اگر توی کلاس تازه وارد باشی، زود صندلی کنارشان را با لبخند تعارف میکنند که غریبگی نکنی.
آدمهایی که خنده را از دنیا دریغ نمیکنند، توی پیادهرو بستنی چوبی لیس میزنند و روی جدول لی لی میکنند.
همینها هستند که دنیا را جای بهتری میکنند برای زندگی کردن
مثل دوستی که همیشه موقع دست دادن خداحافظی، آن لحظهی قبل از رها کردن دست، با نوک انگشتهاش به دستهایت یک فشار کوچک میدهد، چیزی شبیه یک بوسه
وقتی از کنارشون رد میشی بوی عطرشون تو هوا مونده
وقتی باهاشون دست میدی دستت بوی عطرشونو گرفته
وقتی بارون میاد دستاشون رو به آسمونه
وقتی بهشون زنگ میزنی حتی وقتی که تازه خوابیدن با خوشرویی جواب میدنو میگن خوب شد زنگ زدی باید بلند میشدم
وقتی یه بچه میبینن سرشار از شور و شوق میشن و باهاش شروع به بازی کردن میشن
تو حموم آواز میخونن
آره همینها هستند که هم دنیا رو زیبا میکنن هم زندگی رو لذت بخشتر
دم همشون گرم.