هرکی که عاشقه بیادتو

["K!nd~G!Яl"]

اگر سکوت این گستره ی بی ستاره مجالی دهد،
می خواهم بگویم سلام!
اگر دلواپسی آن همه ترانه ی بی تعبیر مهلتی دهد،
می خواهم از بی پناهی پروانه ها برایت بگویم!
از کوچه های بی چراغ!
از این حصار هر ور دیوار!
از این ترانه ی تار...
مدتی بود که دست و دلم به تدارک ترانه نمی رفت!
کم کم این حکایت دیده و دل،
که ورد زبان کوچه نشینان است،
باورم شده بود!
باورم شده بود،
که دیگر صدای تو را در سکوت تنهایی نخواهم شنید!
راستی در این هفته های بی ترانه کجا بودی؟
کجا بودی که صدای من و این دفتر سفید،
به گوشت نمی رسید؟
تمام دامنه ی دریا را گشتم تا پیدایت کردم!
آخر این رسم و روال رفاقت است،
که دی نیمه راه رؤیا رهایم کنی؟
می دانم!
تمام اهالی این حوالی گهگاه عاشق می شوند!
اما شمار آنهایی که عاشق می مانند،
از انگشتان دستم بیشتر نیست!
یکیشان همان شاعری که گمان می کرد،
در دوردست دریا امیدی نیست!
می ترسیدم خدای نکرده!
آنقدر در غربت گریه هایم بمانی،
تا از سکوی سرودن تصویرت سقوط کنم!
اما آمدی!
بانوی همیشه ی نجات و نجابت!
حالا دستهایت را به عنوان امانت به من بده!
این دل بی درمان را که در شمار عاشقان همیشه ات می گنجانم،
انگشتانم،
برای شمردنشان
کم می اید!

[T A R A]

از تویی که اسم قشنگت بهترین واژه تو لبهاس

برای به تو رسیدن چشم من پر از تمناس

قصه عشق منو تو قصه برکه ودریاس

قصه رسیدن شب به طلوع صبح فرداس

با دلی پر از گلایه,اسممو نمی نویسم

گریه های بی صداموبی بهونه مینویسم

دردمو بگم به جز تو,چه کسی آخه میدونه

منوتنها,چشای تومثل دیده میرسونه

نمیخوام تو این هیاهو همنشینه سایه باشم

برای به تو رسیدن ,باید از خودم رها شم

بگو میرسی دوباره,ازمیون خستگی هام

توی بارون گل وگلدونو بیارین تومیای به شهر رویام

[ᖇᗩᖺᗩ]

3پاس