نازنین نامه ات از راه رسید
روشنی از طرف ماه رسید
نام تو دیدم و جسمم جان یافت
کارم از نامه ی تو سامان یافت
چون ز پیکی برسد نامه ی یار
سر زند از دل آن عطر بهار
دیدنش کار بسی سنبل کرد
چون درختان همه جانم گل کرد!
دل من شادی بسیار گرفت
شاخه ی خشک تنم بار گرفت
پیش آن کس که محبت بین است
نامه ی یار عجب شیرینست!
همره نامه گرفتم پرواز
آمدم سوی تو از راه دراز
تیز پرواز بود مرغ خیال
کوه در کوه پرد بی پرو بال
در نور دیدم کوه و در و دشت
مرغ اندیشه ز صد بیشه گذشت
آمدم تا به در خانه ی تو
باز کردم در کاشانه ی تو
غرفه در غرفه چو در بگشودم
با پر عشق کنارت بودم
لیکن ای وای !که بودی در خواب
با تو شد شوق سخن نقش بر آب!
گل گیسو به رخت ریخته بود
دل من برگلت آویخته بود
شانه کردم به نفس موی تو را
شستم از اشک گل روی تو را
بوسه بر پای تو زیبا دادم
صله ی عشق به لب ها دادم!
مژه را شانه ی مویت کردم
****
صبح چون دیده چو گل باز کنی
تا که روزی دگر آغاز کنی
حس کنی در نفست جان کسیست
بر رخت اشک چو باران کسیست!
روح خود را نگری در تک و تاز
شنوی از همه سو عطر نیاز
پرسی از خویش که در عالم خواب
چه کسی بوسه ربود از مهتاب؟
چه کسی پنجه به مویم زده است؟
یا چه کس بوسه به رویم زده است؟
جای گلبوسه چو دیدی به لبت
می کنی یاد ز مهمان شبت!
****
نازنینا! نگرانت نکنم
دل به سوی دگرانت نکنم!
مرغ بشکسته پرت من بودم
آنکه آمد به برت من بودم
اشک من بر سر مژگان تو بود
((روح)) من بود که ((مهمان)) تو بود!