27-03-2013، 1:22
خدایا ! به هرکه دوست میداری بیاموز که : عشق از زندگی کردن بهتر است
و به هر که دوست تر میداری بچشان که : دوست داشتن از عشق برتر
.
.
.
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
.
.
.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
.
.
.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند
.
.
عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت
.
.
.
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
.
.
.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق
.
.
.
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن
.
.
.
عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن بینایی می دهد
.
.
.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
.
.
.
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر
.
.
.
از عشق هرچه بیشتر بنوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر ، تشنه تر
.
.
.
عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست که دوست را به دوست می برد
.
.
.
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
.
.
.
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند
.
.
.
در عشق رقیب منفور است
در دوست داشتن است که : ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
.
.
.
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ، یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست
و به هر که دوست تر میداری بچشان که : دوست داشتن از عشق برتر
.
.
.
عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
دوست داشتن پیوندی خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال
.
.
.
عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هرچه از غریزه سر زند بی ارزش است
دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هرجا که روح ارتفاع دارد همگام با آن اوج می گیرد
.
.
.
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصل ها و عبور سال ها بر آن اثر می گذارد
دوست داشتن در ورای سن و زمان و مزاج زندگی می کند
.
.
عشق طوفانی و متلاطم است
دوست داشتن آرام و استوار و پر وقار و سرشار از نجابت
.
.
.
عشق زیبایی های دلخواه را در معشوق می آفریند
دوست داشتن زیبایی های دلخواه را در دوست می بیند و می یابد
.
.
.
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
دوست داشتن یک صداقت راستین و صمیمی ، بی انتها و مطلق
.
.
.
عشق در دریا غرق شدن است
دوست داشتن در دریا شنا کردن
.
.
.
عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن بینایی می دهد
.
.
.
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
دوست داشتن لطیف است و نرم و پایدار
.
.
.
عشق همواره با شک آلوده است
دوست داشتن سراپا یقین است و شک ناپذیر
.
.
.
از عشق هرچه بیشتر بنوشیم سیراب تر می شویم
از دوست داشتن هرچه بیشتر ، تشنه تر
.
.
.
عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق می کشاند
دوست داشتن جاذبه ای در دوست که دوست را به دوست می برد
.
.
.
عشق تملک معشوق است
دوست داشتن تشنگی محو شدن در دوست
.
.
.
عشق معشوق را مجهول و گمنام می خواهد تا در انحصار او بماند
دوست داشتن دوست را محبوب و عزیز میخواهد و می خواهد که همه ی دلها آنچه را او از دوست در خود دارد ، داشته باشند
.
.
.
در عشق رقیب منفور است
در دوست داشتن است که : ”هواداران کویش را چو جان خویشتن دارند”
.
.
.
عشق معشوق را طعمه ی خویش می بیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هر دو دشمنی می ورزد و معشوق نیز منفور می گردد
دوست داشتن ایمان است و ایمان یک روح مطلق است ، یک ابدیت بی مرز است ، که از جنس این عالم نیست